ادبیات اسلایدر فرهنگ و هنر

قهار عاصی قسمی سرود که زیست؛ گزارشی از شب قهار عاصی، شاعر معاصر افغانستان

برنامۀ شب قهار عاصی/عکس: مرضیه موسوی

گزارش: عصمت الطاف، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی
سالن فردوسی در تهران را تاریکی انباشت و سکوت در فضای آن حاکم شد. گویی تاریکی همه را به یک‌بارگی به حیرت واداشت و لب‌های‌شان را دوخت. دیری نگذشت که کم‌کم نوای آشنایی در گوشه و کنار تالار پیچید و سکوت را درهم شکست. نوری از صفحۀ نمایش دلِ این تاریکی را می‌شکافت و به مردمک‌های چشم‌ها و نگاه‌های بینندگان و اشتراک‌کنندگان راه می‌کشید. من و دکتر یامان حکمت تقی‌آبادی در اولین ورودی تالار ایستاده بودیم و گوشِ جان سپرده بودیم به این نوای دل‌انگیز و آشنا.

این در واقع بخشی از برنامه بود و بدین‌سان «شب قهار عاصی»، یکی از چهره‌های شاخص شعر معاصر افغانستان با حضور فرهنگیان، شاعران، نویسندگان، دانشجویان و اهل ادب و هنر افغانستان و ایران، در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، آغاز شد. ملودی پس‌زمینه‌ی کلیپ تقریباً شاد و سرزنده بود. در آن دم هرچند بر ذهنم فشار آوردم که بتوانم آهنگی را که این ملودی جزو آن بود، به یاد بیاورم؛ اما نتوانستم. ویدیوی کوتاهی بود از کارها و برنامه‌های شب‌های بخارا که برای نویسندگان، شاعران، فرهنگیان و اهل قلم افغانستان برگزار شده بودند. در این کلیپ پوستر تبلیغاتی تعداد زیادی از آن‌ها به چشم می‌خورد. برای هر یک شبی یا صبحی اختصاص یافته بود، گپ‌وگفتی انجام شده و یا هم کارشناسان و فرهنگیان در مورد کارنامۀ ادبی و هنری او صحبت کرده بودند. این ویدئو نشان‌دهندۀ تلاش‌های دکتر علی دهباشی، مبتکر و بنیاندگذار مجلۀ بخار و شب‌های بخارا، برای ادیبان و ادبیات فارسی افغانستان بود. دغدغه‌مندی ایشان را در پردۀ نمایش همه می‌دیدند.

ویدیو که تمام شد و سکوت به هر سو دوید، چراغ‌ها بار دیگر روشن شد و تاریکی پس خزید. بعد دکتر علی دهباشی آرام آرام از گوشۀ صحنه به راه افتاد و خودش را پشت میزی رساند که میکروفون‌ها آن‌جا بود و قرار بود که سخنرانان نیز آن‌جا بایستند و حرف بزنند. به اشتراک‌کنندگان خوش‌آمد گفت و بی‌حاشیه و زیاده‌روی، اولین سخنران برنامه را در جایگاه دعوت کرد.

دکتر علی دهباشی، مبتکر و بنیاندگذار مجلۀ بخار و شب‌های بخارا/عکس: مرضیه موسوی

این دومین باری بود که پای صحبت‌های شمس‌الحق آریانفر می‌نشستم. بار اول در محفل رونمایی کتاب «یا سوسیالیسم یا توحش» اثر عتیق اروند نشسته بودم. هرچند چیزهای زیادی از آن برنامه به خاطر نداشتم؛ اما همین قدر یادم مانده بود که در آن‌جا از کارهای مجاهدان یا جهادی‌ها تا حدی به نیکی یاد می‌کرد و از کارهای چپ‌گرایان با دید منفی یاد می‌کرد. در آن دم، از خودم پرسیدم، او که نه منتقد ادبی است و نه ادبیات‌شناس و نه شاعر، چه خواهد گفت دربارۀ یک شاعر؟ دوباره به خودم لهیب زدم که نباید در مورد کسی پیشاپیش قضاوت کنم. منتظر ماندم که سخنانش را در مورد شعر و کارنامۀ ادبی عاصی پی‌گیرد و من هم استفاده کنم.

آریانفر بعد از خوش‌وبش‌های معمول هر برنامه و هر سخنرانی، گفت که نمی‌خواهد در مورد شعرهای قهار عاصی صحبت کند؛ چون فکر می‌کند که شاعران و منتقدان ادبی این‌جا حضور دارند و صحبت خواهند کرد.

بدین‌سان حق اولویت را به آن‌ها داد. با خودم گفتم که این کارش ستودنی است. در حوزه‌ای که آشنایی ندارد و خودش را صاحب رأی نمی‌بیند، کار خوب می‌کند که وارد نمی‌شود. این شهامتش را ستودم. دربارۀ چه صحبت خواهد کرد؟ سؤالی بود که دوباره از خودم پرسیدم.

آریانفر گفت که قهار عاصی از نزدیک‌ترین دوستانم بود و شب و روز باهم محشور بودیم. از این جهت می‌خواهم ویژگی‌های شخصیتی ناگفتۀ قهار عاصی را بگویم؛ ویژگی‌هایی که ممکن است برای تعدادی از دوستان تازگی داشته باشند و تا کنون در مورد آن چیزی نخوانده و نشنیده باشند.

شمس‌الحق آریانفر /عکس: مرضیه موسوی

با این حرفش، به قول معروف شاخک‌هایم تیز شد و گوش‌هایم تیزتر. گفتم به‌به، روی چه کسی انگشت گذاشته است در این برنامه، که برای علاقمندان عاصی سخن بگوید. اگر عاصی را در این شب نداریم، دست کم یکی از نزدیکان و دوستان گرمابه و گلستان او را داریم و این چه خوب است که با گوشه‌های دیگری از زندگی عاصی آشنا شویم و بر معلومات ما افزوده خواهد شد. حسرتی در تنم دوید و با خودم گفتم: از این‌جایی که هستم، شاید خوب نتوانم صحبت‌هایش را بشنوم؛ اما دلم به این گرم بود که هنگام تهیۀ گزارش صدایش را خواهم شنید و این کاستی را جبران خواهم کرد.

او گفت: «قهار عاصی دو ویژگی داشت؛ عشق و آزادی یا عشق و حماسه.» به گفتۀ او، عشق و حماسه را در شعرهایش هم می‌توان دید و نمونه‌هایی را هم خواند. عاصی در اصل از عشق زاده شد، در حالی که پیش از آن جوانی بود مانند دیگر جوانان جامعه‌اش. او در عشق خود صادق بود و از عشقش هم صادقانه به من و دیگران سخن می‌گفت. وی از سخنان استاد واصف باختری که دربارۀ عاصی گفته بود، وام گرفت و گفت: «عاصی به گونه‌ای سرود که زیست.» یعنی دنیای شعرش با دنیای زیستش تفاوتی نداشت.

آریانفر همان‌گونه که در مورد عاصی حرف می‌زد، از رفت‌وآمدهای‌شان نیز سخن می‌گفت؛ از رفت‌وآمدهای عاصی در زمان حکومت استاد برهاندین‌الدین ربانی به رادیوتلویزیون ملی افغانستان نیز یاد می‌کرد. آریانفر در آن زمان مسئولیتی در آن‌جا داشته است: «او شب‌ها و روزهای زیادی می‌آمد و در رادیوتلویزیون ملی افغانستان کنارمان می‌ماند. صحبت می‌کردیم و قصه می‌کردیم.» جایی که بعدها زنش را نیز برای اولین بار در آن‌جا دید و همراهش آشنا شد و در کمتر از دو ماه، عروسی کردند.
او در ادامۀ سخنانش در مورد معشوق عاصی گفت، این‌که او از کجا بود، در کجا زندگی می‌کرد، از لحاظ فکری و اعتقادی چگونه بود، آن‌ها در کجا آشنا شدند و چه رفتاری نسبت به هم داشتند. به بی‌تابی‌ها و جزئیات داستان عاشقی عاصی اشاره کرد.
نمی‌دانم چرا وقتی آریانفر در مورد عشق عاصی حرف می‌زد، حس می‌کردم که پیشانی‌ام را عرق زده است و هر ثانیه‌ بیشتر و بیشتر می‌شود. در ناخودآگاهم خداخدا می‌کردم که بیشتر از این نگوید و بیشتر از این… تازه متوجه شدم که منظورش از جنبه‌های ناگفتۀ زندگی عاصی چه بوده است.

وی به شکل مختصر به ویژگی دیگر شخصیتی عاصی نیز اشاره کرد. به گفتۀ او عاصی آدم نترسی بود که در هر شرایطی حرفش را می‌زد. او به نمونه‌هایی اشاره کرد که نشاندهندۀ این شجاعت بود. به گفتۀ او در عصر کمونیست‌ها از آن‌ها انتقاد می‌کرد و از مجاهدان توصیف؛ اما زمانی که عصر مجاهدین آمد و کابل بیش از پیش آماج جنگ و ویرانی قرار گرفت، این بار شجاعت این را نیز داشت که از مجاهدین نیز انتقاد کند.

همیشه بیش از این‌که از صحبت‌های جدی دکتر سید عسکر موسوی در مورد موضوع مورد نظر سودی ببرم، بیشتر از زبان طنزی ایشان خوشم می‌آید. شنوندگان را با خود همراه می‌کند و خنده بر لبان‌شان می‌کارد. صحبت‌های دومین سخنران برنامه بود. او با تعریض گفت که من در عشق‌شناسی تخصصی ندارم که کار آریانفر است؛ می‌خواهم در مورد مکتب ادبی کابل صحبت کنم؛ مکتبی که قهارهایی را پرورش داد یا زمینه ساز رشد و ظهور آن‌ها در زبان و ادبیات فارسی در افغانستان شد و این‌که سرگذشت و قصۀ این مکتب چه بود. به باور موسوی مکتب ادبی کابل، صرفاً اشاره‌ای مکانی نیست، بلکه اشاره به حوزه‌ای است که تمام تصمیم‌های سیاسی در آن‌جا گرفته می‌شود و تمام تحولات سیاسی و فرهنگی از آن‌جا رخ می‌دهد.

دکتر سید عسکر موسوی/عکس: مرضیه موسوی

به گفتۀ دکتر موسوی شعر این مکتب را دست کم به دو دسته می‌توان تقسیم کرد؛ یکی کلاسیک و دیگری پساکلاسیک. جریان کلاسیک کسانی است که هنوز هم به حافظ و سعدی و کلیم کاشانی و… مراجعه می‌کردند و از آن‌ها استقبال می‌کردند و جریان پساکلاسیک، از زمانی شروع می‌شود که مشروطۀ اول شروع شد. از این زمان بود که شعر فضایش دگرگون شد و دغدغۀ شاعران متحول شد: «جنبش مشروطۀ ما به یک روایت سه دوره است و به روایت دیگر چهار دوره؛ اما مشروطۀ اول شاعرانی است که کم‌و‌بیش متأثر از مشروطۀ ایران هم هستند. در این دوره تولیداتی هستند. آن‌ها از لحاظ مختلف دچار دست‌اندازهایی شده است… شعر پساکلاسیک تا دهۀ دموکراسی ۱۳۴۲-۱۳۵۲ خ. ادامه پیدا می‌کند.»

به گفتۀ دکتر موسوی در درون این جریان و موازی با شاعران پساکلاسیک، بعد از ۱۹۴۶م، برای نخستین بار شاعرانی ظهور کردند که پایه و ریشۀ کسانی شدند که بعدها یکی از آن‌ها عاصی بود: «غنی‌ترین دورۀ ادبیات افغانستان از هر لحاظ، همین دورۀ مشروطۀ سوم است؛ از ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲م. است. این دوره، دورۀ خاصی بود. یک قسمتش بسیار زیبا بود. در بخش‌های مختلف؛ از جمله شهرداری یا بلدیه و مجلس و… انتخابات به شکل واقعی برگزار می‌شد. در عرصۀ نشریات نیز تحولاتی به وجود می‌آمد که شاهد گسترش چاپ و نشرِ نشریات مختف بودیم. با این تحولات شاعرانی هم ظهور کردند.»

به باور دکتر موسوی این دوره، از لحاظ تولیدات ادبی (شعر، داستان و دیگر قالب‌های ادبی) غنی‌ترین دوره است که مرحوم غبار و دیگر نویسندگان در همین دوره می‌زیستند و می‌نوشتند، این‌که طرفدار کدام جریان بود و مخالف کدام جریان دیگر، مهم نیست. وی افزود: «ادبیات مقاومت یا ادبیات سیاسی هم در همین دوره شکل گرفت. به صورت واضح و روشن، و با تعریف امروزی آن. نمایندگان فراوان در این دوره داریم، یکی از آن‌ها مرحوم قائل‌زاده است. دیوان او در بیست سال گذشته به نام «مشاطۀ فکر» چاپ شد. شعرهای انقلابی دارد. خودش هم انسان بی‌نظیر بود. او یک کابلی بود.»

این جریان کم‌کم رشد پیدا کرد. در دهۀ چهل شاعرانی داریم که از آن‌ها کمتر معلومات داریم. موسوی از حیدر لهیب به گونۀ مثال یاد کرد که اگر زنده می‌ماند، شاید واصف باختری درجه اول نام می‌گرفت. باختری و شاعران دیگر هم از همین دوره است.

به باور موسوی از پایان دوران مشروطه تا پایان دوران حزب دموکراتیک، نسل جدیدی ظهور کرد که می‌توان آن‌ها را در دو دسته تقسیم‌بندی کرد؛ شعر مقاومت و شعر مهاجرت. اولین‌بار شعر مهاجرت به وجود می‌آید که بیشترش در ایران و کمترش در پاکستان و غرب خلق شدند.

دوم، شعر مقاومت نیز به وجود آمد: «عاصی نمایندۀ شعر مقاومت است. شاید بتوان گفت که بهترین نمونۀ شعر مقاومت که در درون افغانستان است، شعر عاصی باشد که نمونۀ دیگر مانند شعر عاصی نداریم. او در این راه بسیار موفق است.»
نوبت که به ابوطالب مظفری، شاعر و پژوهشگر رسید، کارشناسانه صحبت کرد. همان‌گونه که انتظار می‌رفت و خودم هم انتظار داشتم، سخنانش متمرکز به شعر قهار عاصی و ویژگی‌ها و جنبه‌های زیبایی‌شناسی آن بود. بدون حاشیه‌روی و پرانتیزهای اضافی و خسته‌کن. او متن‌محورانه به شعر عاصی دید و نکاتی را یاد کرد:

۱. عاصی شاعر و سخنگوی دو ساحت از ساعت موضوعی در افغانستان است؛ الف. عاشقانه و تغزلی؛ ب. سیاسی.
به گفتۀ مظفری عاصی در دوره‌ای می‌زیست که کشور دچار بحران بود و تحولات و دیگرگونی‌های عجیب و غریبی رخ می‌داد و عاصی این دگرگونی‌ها را از نزدیک تجربه می‌کرد و می‌زیست. برخلاف دیگر شاعران، شانس دیگر او این بود که تمام عمر شاعری‌اش را در افغانستان گذراند. این بودن در افغانستان و تجربۀ فضای جنگی و ملتهب این سرزمین، به او این امکان را فراهم کرد که بتواند گرم و سرد تحولات سیاسی و اجتماعی را زیست کند و واکنش شاعرانۀ خود را داشته باشد: «عاصی در بطن جریانات زندگی می‌کرد و روح و نبض یک دورۀ سیاسی را در شعر عاصی می‌بینیم.»

سید ابوطالب مظفری/عکس: مرضیه موسوی

شاعران را شاید بتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ الف. کسانی که جنبۀ ادبیت کارشان برجسته است. برای این دسته ادبیت و هنری بودن متن مهم است؛ ب. دسته‌ی دیگر شاعرانی هستند که جوشش هنری در شعرشان دیده می‌شود. گاهی این جوشش مجال پرداختن به ادبیت متن را به آن‌ها نمی‌دهد: «اگر به کارهای عاصی نگاه کنیم، عاصی جزو دستۀ شاعران دوم است؛ یعنی در کار عاصی جوشش شاعرانگی و خلاقیت‌های هنری سنگینی می‌کند بر جنبۀ ادبیتش.»

به گفتۀ وی عاصی مانند باختری نیست که در کنار شاعری، یک ادیب هم باشد. کار او از نگاه ادبیت گاه اشکال‌های زیادی هم دارد؛ اما از جنبۀ دیگر خوبی‌هایی نیز دارد که شعرهایش را خواندنی می‌کنند و خواننده از خواندن شعرهایش خسته نمی‌شود.
مظفری راز خسته‌کن نبودن شعر عاصی را در این ویژگی‌ها دانست: الف. عاصی شاعر هنجارشکن و کلیشه‌شکن است. عاصی ذهن نوجوی دارد و شعرش از تازگی برخوردار است. موضوعات و مضمون‌های خام و نپرورده و یا تکراری را با زبان تازه و شیوۀ تازه بیان می‌کند.

ب. با وجودی که عاصی در دوره‌ای می‌زیست که او و هم‌نسلانش جزو شاگردان واصف باختری به شمار می‌آیند و زبان باختری بر آن‌ها تأثیر گذاشته است؛ اما شعر عاصی عاری از این تأثیرپذیری است. او از سیطره‌ی گستره‌ی زبان غالبِ زمان، خودش را نجات داد: «هرچند از لحاظ فکری تحت تأثیر واصف باختری است؛ اما در حیطۀ زبان این تأثیر را نمی‌بینیم.»
ج. عاصی شاعر تغزل‌سرا و عاشقانه‌سرا است؛ هر زمانی که به طرف کارهای سیاسی و حماسی رفته است، ضعف کارش نمایان شده است: «هرچه شاهکار دارد، هرچه کارهای خوب دارد، در حوزۀ تغزل و تراژیدی است. و این خیلی مهم است. شما اگر بهترین کارهای عاصی را ببینید، جمع تغزل و تراژیدی است.»

به گفتۀ مظفری عاصی عاشقانه‌سرایی را از شکل معمولش فراتر برده است. او حوادث روزگارش را هم وارد عشق و دنیای عاشقانه‌اش کرده است. در روزگار او تنها مشکلات کلیشه و قدیمی غزل عاشقانۀ زبان فارسی سد راه عاشق و معشوق نیستند، بلکه جنگ و آوارگی است که آن‌ها را از هم جدا می‌کند: «لذا او در شعرهای عاشقانۀ خود میان تلخی‌ها و تراژیدی‌های وطنش با جدایی از معشوق یک نوع پیوند ایجاد کرده است که شعرش را زنده کرده است و شعرش را شیرین کرده است.»

پس از مظفری کلیپ دیگری پخش شد؛ کلیپی که در آن قهار عاصی در میانۀ ویرانی‌های کابل ایستاده است و شعر می‌خواند، همان شعر مشهورش را: «کابل/ ای کابل/ زخم‌هایت را مکن عریان/ مرگ از بیچارگی‌هایت نمی‌شرمد…» هم‌زمانی که او از روی کاغذ شعر می‌خواند، دوربین تصویرهایی از فضایی دور و اطراف او را نیز می‌گیرد و نشان می‌دهد که جنگ‌ها، جنگ‌سالاران، تفنگ‌به‌دستان، تشنه‌کامان قدرت و ویرانی، تمامیت‌خواهان و برتری‌طلبان، ارتجاع مرتجعان، تاریک‌اندیشی و تاریک‌بینان با کابل او، با کابل من و با کابل مردم افغانستان چه‌ کرده‌اند.

پس از ختم کلیپ، دهباشی مثل همیشه پشت میز آمد و نجیب بارور را برای سخنرانی خواست. او چنان که انتظار داشتم سخن گفت؛ به گونه‌ای که پنجشیر را مرکز ثقل عدالت‌خواهی، آزادی‌خواهی، فرهنگ، تمدن، جهاد، ادبیات و هنر جهان معرفی کرد؛ به گفتۀ دوستی، انگار که در بارۀ جامعۀ سوئد حرف می‌زند نه پنجشیر خودمان. چیزی نمانده بود که بگوید آدم هم در پنجشیر فرود آمد و حضرت محمد هم در پنجشیر به پیامبری مبعوث شد.

او صحبت‌هایش را در دو بخش ایراد کرد؛ بیشتر در مورد پنجشیر و گذشتۀ آن و کمتر دربارۀ شعر عاصی. در اخیر هم نمونه‌هایی از شعر عاصی را نیز خواند. او وقتی دربارۀ پنجشیر حرف می‌زد، تصور می‌کردم که در سیمنار پنجشیرشناسی یا تاریخ و تمدن پنجشیر قرار دارم نه در شب قهار عاصی که بایستی دربارۀ شعر او و هنر شاعری او حرف زده شود و حرف بشنویم.

نجیب بارور/عکس: مرضیه موسوی

بخش دیگر بارور در مورد ویژگی‌های شعر عاصی بود. به گفتۀ او هرچند شهرت عاصی در تغزل است؛ اما بازهم شعر او شعر داعیه‌دار است؛ شعری که درد زمانه را نیز در خود دارد. او علاوه بر این‌که در قالب‌های سنتی شعر فارسی شعر سرود، با پیروی از نیما و شاملو و… در قالب‌های نیمایی نیز شعر سرود و در افغانستان یکی از آغازگران شعر نو نیز بود: «قهار عاصی هرچند در محیط ادبیات نتوانست به پختگی غزل چیزی خلق کند؛ اما نشان می‌داد که در تلاش فهمیدن رویکردهای جدید ادبیات معاصر نیز است.»

به گفتۀ بارور عاصی از واژگان لهجه‌ای و اصطلاحات بومی نیز استفادۀ خوبی می‌کرد و ترکیب‌های تازه‌ای می‌آفرید؛ ترکیب‌هایی که به شعر او تشخص می‌بخشید. او شاعر خلاق بود که می‌توانست از طریق خلق ترکیب‌های تازه و نو، شعرش را حلاوت ببخشد.
وی در ادامۀ سخنانش به بعضی از باریک‌بینی‌ها و جلوه‌های هنری شعر عاصی نیز اشاره کرد و چند قطعه شعر عاصی را نیز خواند.

در اخیر، دکتر یامان حکمت تقی‌آبادی سخن‌گوی دیگر برنامه، در جایگاه قرار گرفت. وی از برگزاری برنامه‌ای به مناسبت قهار عاصی اظهار خرسندی کرد: «عاصی اگرچه قوی‌ترین یا بهترین شاعر افغانستان نبوده و نیست؛ اما این اقبال را داشته است که سرشناس‌ترین شاعر افغانستان باشد و زمینه‌ای را فراهم کند که ما بتوانیم در پرتو آن دربارۀ مسائل مهمی، دربارۀ ادبیات فارسی صحبت بکنیم.»

به باور دکتر یامان قهار عاصی توجهی خاصی به زبان فارسی داشت و به زبان و مسئلۀ زبان فارسی توجه کرده است: «عاصی با غزل «گل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی» به ما ابزاری داده است که می‌توانیم از یک زبان کهن و کارآمد صحبت بکنیم و در واقع، به حمایت آن برخیزیم.»

دکتر یامان حکمت تقی‌آبادی /عکس: مرضیه موسوی

وی در ادامه به مشکلاتی اشاره کرد که در روزگار ما و در روزگار کنونی دامنگیر زبان و ادبیات فارسی است. به باور وی اگر ما زبان فارسی را دوست داریم و اگر خودمان را پاسدار و میراث‌دار این زبان و ادبیات و فرهنگ می‌دانیم، باید در تمامی زمینه‌ها به این زبان متن تولید کنیم. تا متن تولید نشود، تاریخ و فرهنگی وجود ندارد.


پی‌نوشت: در این برنامه آن‌قدر از واصف باختری یاد شد و به او و شعر والایش تکیه شد، که هر سخنران نتوانست از او و شعرش حرفی بر زبان نیاورد و از تأثیر و نفوذ او بر تعداد زیادی از شاعران هم‌دوره و پس از خودش یادی نکند. در آن زمان همۀ ما غافل از آن بودیم که در آن لحظه‌ها استاد را از دست داده‌ایم یا هم آخرین نفس‌هایش را می‌کشد.

برنامۀ شب عاصی به پایان رسید و من با یکی از دوستان راهی خانه شدم. در برگشت به خانه بودم که در صفحۀ مجازی فیسبوک از کوچ همیشگی ایشان آگاه شدم. اندوهگین و غمگین شدم. او بزرگتر از آن بود که به رفتنش فکر می‌کردیم؛ اما مرگ، این حقیقت انکارناپذیر این استوانۀ ادبیات معاصر افغانستان را نیز از بین ما برد. روان بلندشان شاد و یاد نیک شان گرامی باد.