ادبیات فرهنگ و هنر

گزارشی از دهمین نشست «هفدهمین گردهمایی بین‌المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی»

 

بعد از چاشت سه‌شنبه بیست‌وپنجم دلو/ بهمن ۱۴۰۱خ. نشست دهم «هفدهمین گردهمایی بین‌المللی ترویج زبان و ادب فارسی» با حضور تعداد زیادی از استادان دانشگاه، پژوهشگران و فرهنگیان افغانستانی و ایرانی برگزار شد. این نشست، به ادبیات معاصر افغانستان اختصاص یافته بود و تمامی مقالات ارائه‌شده پیرامون ادبیات معاصر افغانستان یا به صورت موردی یا به صورت جمعی به انجام رسیده بودند.

هفدهمین گردهمایی بین‌المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی از سوی دانشگاه خوارزمی و انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران، روز یک‌شنبه ۲۳ دلو/ بهمن ۱۴۰۱، در دانشگاه خوارزمی در تهران به صورت حضوری گشایش یافت و تا روز پنج‌شنبه بیست‌وهفتم این ماه ادامه خواهد داشت. گفتنی است که غیر افتتاحیه و اختتامیۀ این گردهمایی، نشست‌های دیگرش به صورت مجازی برگزار می‌شوند. محورهای کلی این همایش را ادبیات معاصر فارسی و حوزه‌های مرتبط با آن؛ حوزه‌های مرتبط با زبان و ادبیات فارسی؛ ادبیات داستانی معاصر فارسی و آسیب‌شناسی پژوهش‌های ادبیات معاصر تشکیل می‌دهند.

نشست دهم این همایش به ریاست دکتر یامان حکمت تقی‌آبادی، استاد ادبیات فارسی و دبیری روح‌الله بهرامیان، دانشجوی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه خوارزمی برگزار شد و پنج سخنران از افغانستان سخن گفتند و پژوهش‌های‌شان را ارائه کردند. دکتر تقی‌آبادی یادآور شد که حدود ده مقاله به دبیرخانۀ همایش رسیده بودند؛ اما به دلیل کمبود فرصت، فقط پنج مقاله شانس ارائه پیدا کردند. به گفتۀ ایشان، پنج مقالۀ دیگر بعداً در دانشگاه فردوسی مشهد ارائه خواهند شد.

عصمت الطاف، دانشجوی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی اولین گویندۀ این نشست بود. او مقالۀ «نقد فمینیستی مجموعه شعر «پلنگ در پرانتز» اثر زهرا حسین‌زاده» را زیر نظر استادش دکتر غلام‌رضا مستعلی پارسا، دانشیار زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی، نوشته بود که آن را در جمع اشتراک‌کنندگان این نشست ارائه کرد. وی سخنانش را پیرامون شعرهای حسین‌زاده چنین به پایان برد:

«اگر ادبیات زنانه را بازنمایی حس‌وحال، جهان‌بینی، رنج‌ها، دغدغه‌ها، آرزوها، تجربیات و درگیری‌های ذهنی زنان بدانیم، پس شعرهای مورد نظر این تحقیق از این ویژگی برخوردارند. شعرهای این مجموعه به خوبی توانسته‌اند رنج‌ها، دردها، مشکلات، تجربیات، خواسته‌ها و کمتر حس و حال زنان را آیینگی کنند. حسین‌زاده در واقع، راوی دنیای زنانه است. دغدغه‌ها و رنج‌ها و ستم‌هایی زنان محتوای شعرهای او را تشکیل می‌دهند. حسین‌زاده راوی وضعیتی است که هست، نه وضعیتی که باید باشد. او درد و رنج زنان جامعه‌ی خود را بازنمایی کرده و شاید از این طریق سعی کرده است علیه این سنت‌ها دیرپای مردسالاری بایستد. البته روایت واقعیت موجود، گاهی می‌تواند نهادینه کردن آن نیز باشد؛ چیزی که در این مجموعه کمتر اتفاق افتاده است. نمی‌توان رضایت شاعر را در حفظ این وضعیت پیدا کرد، پس معنایش می‌تواند این باشد که شاعر به دنبال وضعیت بهتر است.

زنان این مجموعه، زنان زحمتکش، پرکار و ستم‌دیده‌اند. از آن‌ها کمتر طغیانگری و نترسی و ایستادگی می‌بینیم. حتا در عشق‌شان هم نترسی لازم را ندارند. آنان در برابر خواسته‌های مردان یا سکوت کرده‌اند و یا مظلومانه لبیک گفته‌اند. لت‌وکوب می‌شوند، فریب می‌خورند، کار می‌کنند وقتی هم که به تنگ می‌آیند، خودکشی می‌کنند. نقش و مسئولیت آن‌ها همان‌هایی‌اند که جامعه‌ی مردسالار بر آن‌ها داده‌اند. تا زمانی که شوهران‌شان زنده‌اند و مسئولیت تأمین معیشت را به عهده ‌دارند؛ اما از وقتی مردی در زندگی‌شان نیست، آنگاه وارد بازار کار می‌شوند و رنج می‌کشند.

بنابراین، شعرهای مجموعه‌ی «پلنگ در پرانتز» اکثراً شعرهای اجتماعی‌اند و حول زندگی و تجربیات، رنج و درد زنان می‌چرخند. در این مجموعه با جامعه‌ای روبه‌روییم که زنانش قشر مظلوم و رنج‌دیده‌ی آن را تشکیل می‌دهند و مردانش قشر ظالم و رنج‌دهنده‌ی آن را. در این مجموعه این موضوعات حضور بارز دارند: ۱٫ تجربیات خاص زنان؛ ۲٫ درد‌ها، رنج‌ها و دغدغه‌های آنان؛ ۳٫ عشق زنانه و ۵٫ حضور شخصیت‌های زن.»

دومین گویندۀ این نشست فدامحمد رادپور، دانشجوی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی بود. مقاله‌ای را که ایشان زیر نظر دکتر محمود بشیری، دانشیار زبان و ادب فارسی دانشگاه علامه طباطبایی کار کرده بود، تحت عنوان «نگاهی به اندیشۀ عرفانی حیدری وجودی» بود. وی گفته‌هایش را در مورد اندیشه‌های عرفانی زنده‌یاد حیدری وجودی، چنین پایان بخشید:

«حیدری وجودی مسلمان معتدل، متدین و در عین حال یک مرد عارف و صوفی بود. تنوع مضامین؛ از قبیل مسائل  اخلاقی، عرفانی، اجتماعی و سیاسی در شعرش قابل درک است اما عرفان در آن جایگاه ویژه دارد. لفظ آزادی که هم جنبه­ی عرفانی دارد و هم غیرعرفانی (اجتماعی)، اما بُعد عرفانی آن بیشتر است تا بعد اجتماعی. ولی در هردو حالت پیامش برای افراد جامعه، جهت تشویق و ترغیب برای حصول آزادی و عدم وابستگی به منابع قدرت، مادیات و نفس می­باشد. دنیاستیزی در اندیشۀ وی بسیار واضح و روشن است. دنیا را همچون سایر عرفا در غزلیات خود بازتاب داده ­است که بیانگر عدم تعلقات و عدم وابستگی وی به­دنیا و مادیات را نشان می­دهد. خودبینی در نظر شاعر زادۀ جهل و نادانی است که دوری از آن سبب تواضع، خودشناسی و خداشناسی می­گردد. و در مورد مرگ بدین باوراست که یکی مرگ جسم است و دیگر مرگ روح. مرگ روح وابسته به­دل است. دلی که در آن عشق باشد، همیشه زنده است و از مرگ جسمانی هم بیم و هراس ندارد.»

سومین گویندۀ نشست دهم این همایش، فرحناز باور، دانشجوی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه الزهرای تهران بود. وی داستان‌های کوتاه زنده‌یاد رهنورد زریاب را از منظر نقد فمینیستی مطالعه کرده بود و مقاله‌اش را تحت عنوان «تحلیل داستان‌های کوتاه رهنورد زریاب با مؤلفه‌های نقد فمینیستی» در جمع حاضران ارائه کرد. وی سخنانش را پیرامون داستان‌های کوتاه زنده‌یاد رهنورد زریاب چنین پایان داد:

«در داستان‌های کوتاه رهنورد زریاب، شخصیت‌های زن اشخاصی فرعی‌اند‌ و در کمتر داستان‌ها شاهد مرکزیت نقش زنان هستیم. ایستایی یا منفعل بودن، از ویژگی‌های شخصیت‌های زن در این داستان‌‌ها است. آنان با اوصاف ظاهری دربدن‌نهفته و یا به‌عنوان موجودات مهربان، ناتوان، پول‌دوست و شرور بازتاب یافته‌اند. توصیف نویسنده و شخصیت‌های داستان از زنان بیشتر تنانه است؛ درحالی‌که صفات باننگ‌بودن، باغیرت‌بودن، جوانمردی و استعداد  به‌مثابه صفت ذاتی و برتر مردان تلقی می‌شود. بر این اساس در داستان‌های اولیه‌ی زریاب که بازتابگر فضای سنتی افغانستان است، زنان به‌عنوان دیگری فاقد اهمیت نمایانده شده و در حاشیه‌ی داستان حضور دارند.

جنس، تعیین‌کننده‌ی جنسیت فرهنگی شخصیت‌های داستان‌ها قلمداد شده است و کارها بر اساس جنس افراد تقسیم‌بندی می‌شود، که این فرایند جهان اجتماعی و فرهنگی را به دوگانه‌ی زنانه/مردانه جدا کرده است. در جهان‌متن داستان‌های کوتاه زریاب، مردان همه نویسنده، کارمند و زراعت‌پیشه‌اند، درحالی‌که زنان با امور منزل و خانه‌داری و مواظبت از فرزند و برده‌جنسی مردان شناخته می‌شوند و تنها اتاقی از آن خود آن‌ها فضای آشپزخانه است.

در اکثر داستان‌ها، زنان مورد خشونت کلامی و جسمانی از سوی مردان خانواده قرار می‌گیرند و سکوت می‌کنند. ازدواج‌های صورت گرفته در تمام داستان‌ها، سنتی است. زنان موجودات مطیع و فرمان‌برداری‌اند  که در برابر نابرابری‌ها مهر سکوت بر دهن زده‌اند و هیچ شکایت و اعتراضی ندارند و نابرابری‌های اجتماعی را امری طبیعی و ذاتی می‌انگارند.»

چهارمین گویندۀ برنامه عبدالقیوم نجرابی، دانشجوی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد بود که شعرهای نجیب بارور را سبک‌شناسی کرده بود. وی مقالۀ «سبک‌شناسی شعر نجیب بارور» را در نوبت چهارم، ارائه کرد. نجرابی سخنانش چنین پایان بخشید:

«بررسی سبک شاعر و نویسنده بهترین گزینه برای شناخت بهتر و بیشتر شاعر و نویسنده می‌باشد. ما در این تحقیق از واکاوی سبک نجیب بارور به این نتایج دست یافتیم:

الف، پهلوی زبانی: در لایۀ آوایی: آواهای یک زبان مانند خشت‌های یک ساختمان‌اند که در ساخت آن نقش ارزنده‌ای دارند. موسیقی بیرونی که بهترین نوع موسیقی است، در اشعار نجیب بارور این موسیقی را قافیه‌ها، ردیف  از نوع اسمی و فعلی  و هم‌آوایی‌هایی حروف، تکرار حروف، تکرار واژه، تکرار عبارت تشکیل داده است، که این تکرارها  در شعر وی باعث جذب روان‌شناختی در مخاطب شده‌اند بر علاوه توازن و هماهنگی  را در کلام وی به وجود آورده‌اند. این تکرارها ویژگی سبکی او را تشکیل داده است. بارور از تجنس هم به عنوان یکی از روش‌های زیبایی‌سازی شعرش استفاده کرده است. جناس‌های موجود در شعر بارور بدون پیچیدگی‌اند و کلمات متجانسین در عین حالی که از لحاظ لفظ جالب و جذاب‌اند معنی را هم به خوبی و وضاحت بیان می‌کنند. در این میان بسامد جناس زاید، لاحق و اشتقاق بیشتر می‌باشد.

در لایۀ واژ‌گانی: قسمی که می‌دانید قسمت بزرگ سبک را انتخاب و چینش واژگان تشکیل می‌دهد، بارور در انتخاب واژگان حد و مرزی را نمی‌شناسد و از انواع مختلف واژگان استفاده نموده است. نام اشخاص مشهور ادبی مانند: مولانا، رودکی، شاملو، نیما، حافظ، لایق، خاقانی، سیمین، مخفی و فرزانه و… نام حماسه‌آفرینان و جنگ‌جوها، قهرمانان و مکان‌های تاریخی مانند: ایران بزرگ، ایران امروزی، افغانستان امروزی، خراسان دیروز، ترکیه، عراق ، قفقاز و… نام پرندگان و درندگان مختلف را به منظورهای مختلف در شعرش به کار برده است.

ب، پهلوی ادبی: بارور برای زیباسازی کلامش از صنایع مختلف بدیعی و بیانی استفاده نموده است. از میان آرایه‌های بیانی از تلمیح  بیشترین استفاده را کرده است. تلمیحات به کاررفته در شعر بارور از نوع تلمیحات، عرفانی، تاریخی، حماسی و دینی‌اند. بسامد تلمیحات در شعر بارور در تناسب به آرایه‌های دیگر گسترده‌تر است. تناسب‌های به کار رفته در شعرش نظم خاصی به کلامش داده و به نحوی وحدت و هماهنگی را در شعر رقم زده است. تضاد، ایهام  و انواع  دیگر آرایه‌های بدیع معنوی نیز در شعرش وجود دارند که حضور و بسامد این دو آرایه  در تناسب با آرایه‌های دیگر چشمگیر نمی‌باشند. از میان انواع تشبیه در شعرش تشبیه حسی و بلیغ بیشتر به چشم می‌خورد. هم‌چنان استعاره‌ها و کنایات نیز از عوامل سبک‌ساز شعر بارور می باشند، که در این میان کنایه‌ها جالب و گیراتر از استعاره‌هایند.

ج، پهلوی فکری: الف، سیاست و دولت: بارور برخلاف بسیاری از اشخاص محافظه‌کار، سیاسیون و دولت‌مردان را انتقاد می‌کند. در شعر مردم را به آگاهی سیاسی فرامی‌خواند و از آن‌ها می‌خواهد که در دام سیاست‌مداران حیله‌گر نیفتند.

 

ب، وحدت و اتحاد فرامرزی: بارور در لابه‌لای اشعارش خواهان جغرافیای واحدی برای فارسی‌زبانان است که در آن جغرافیا بدون درنظرداشت قوم، مذهب و… زندگی کنند. برای هم‌دیگر احترام بگذارند و هم‌دیگر را دوست بدارند.

ج، صراحت و بی‌پرواگویی: در دورۀ معاصر بارور از جمله شاعرانی است که همیشه بی‌پرده و صریح دردهای جامعه‌اش را بیان کرده و انتقادهای تند و کوبنده‌ای  را برای شخصیت‌های مختلف اجتماعی بیان نموده است.

د، عشق: در شعر بارور سه گونه از عشق مشاهده می‌شود؛ عشق به وطن، که در رک‌رک واژه‌های اشعارش وجود دارد و بیشترین کاربرد را  در شعرش داشته است؛ عشق زمینی و عشق آسمانی که هردو نوع عشق در لابه‌لای اشعارش حضور دارند. با این تفاوت که عشق زمینی در تناسب با عشق آسمانی بیشتر می باشد.»

پنجمین و آخرین گویندۀ این نشست افسانه حبیب­زاده واحدیار، دانشجوی مقطع دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی بود که با مقالۀ «نگاهی به تغییرات زبان و شعر سپید افغانستان از ۱۳۵۰ تا ۱۴۰۰ ه. ش.» اشتراک کرده بود. وی سخنانش را در مورد شعر سپید افغانستان چنین جمع‌بندی کرد:

«شعر سپید در دهه پنجاه در افغانستان توسط اشعار رفعت حسینی، واصف باختری و رازق رویین رواج یافت. در طول این پنجاه سال شاعران زیادی در این فرم ادبی شعر سروده­اند. زبان پدیده اجتماعی است که پیوسته در تحول می­باشد از آنجایی که شعر موزون معاصر افغانستان وفادارتر به بوطیقای کلاسیک عمل کرده شعر سپید برای بررسی تحولات زبانی مورد مناسب­تری است. در این پژوهش آثار هفت تن از شعرای سپیدسرای افغانستان چون: واصف باختری، پرتو نادری، باران سجادی، فریبا حیدری، الیاس علوی، مجیب مهرداد و مسعود حسن­زاده مورد مطالعه قرار گرفته است. از نظر زبانی رد پای سه نوع گرایش در اشعار مورد مطالعه قابل ردیابی است چنانکه واصف باختری و پرتو نادری کلام­شان را در لابه‌لای صنایع بلاغی پنهان می­کردند و این کار ناشی از ترس حاکم بر جامعه استبدادی زمان­شان بوده است. نمادپردازی، بیان استعاری از شاخصه­های شعری­شان می­باشد همچنین کهن­گرایی از مؤلفه­های شعری این دو شاعر می­باشد که این کهن‌گرایی در کاربرد واژگان کهن، افعال پیشوندی و برخی از کاربردهای نحوی قابل مشاهده است.

یکی از رویکردهای دیگر، شعر زبان­گراست که به تأثیر از دیدگاه­های رضا براهنی در شعر افغانستان کاربرد یافت. شاعرانی تلاش کردند که برخی از شاخصه­های شعر زبانگرا را در کارهای­شان کاربردی سازند. چنانکه در مجموعه امضا محفوظ از مسعود حسن­زاده و همچنین در مجموعه شعری «مخاتب» از مجیب مهرداد شاخصه­های زبانگرایی را می­توانیم ببینیم با این تفاوت که در شعر حسن­زاده این شاخصه­ها خیلی رو و تفننی نمود یافتند اما در شعر مجیب مهرداد و فریبا حیدری به صورت هنری­تر و ظریف­تر به کار رفته­اند. شعر زبانگرا نتوانست مخاطب چندان برای خود فراهم کند و شعرا به سمت ساده­نویسی گرایش یافتند رد پای ساده­نویسی در اشعار الیاس علوی و باران سجادی قابل ردیابی است. چنانکه در برخی اشعار چنان با زبان خالی از آرایه شعر سروده­اند که منطق نثر بر کلامشان حاکم است.

کاربرد واژه­های تابو، رکیک و تنانه در شعر سپید افغانستان در دهه هشتاد و نود دیده می­شود به دلیل اینکه در این دو دهه در کشور نظام دموکراسی حاکم بوده و شاعر نیز به دموکراسی واژه معتقد بوده است. همچنین نبود سانسور در جامعه باعث شده است که برخی از خط قرمزها در شعر سپید زیر پا شود. استفاده از واژه­های بیگانه به دلیل رواج تکنولوژی و حضور نیروهای خارجی در شعر بیشتر شده است. افغانستان بیش از سه دهه است که درگیر جنگ می­باشد و مفردات جنگی کاربرد زیادی در زبان ما یافته­اند به همان پیمانه این واژه­­ها در شعر نیز بیشتر به چشم می­خورند.

زبان در شعر سپید با گذر زمان نو شده است چنانکه در شعرای دهه نود ما به ندرت با آرکائیسم برمی‌خوریم. همچنین  حرکت شعر سپید از فضایی آرایه­محور به سمت ساده­نویسی مبین ساده­تر شدن زبان شعر می­باشد.»