اسلایدر تحلیل طالبان

صلحِ دو برادر؛ برادر سوم نیز از مرکب اقتدار پایین آمد

 

سرانجام پس از گفتگوهای نفس‌گیر صلح، زلمی خلیلزاد و ملا عبدالغنی برادر توافقنامه صلح میان ایالات متحده امریکا و طالبان را امضا کردند. نشانه‌ها به ما می‌گوید، این توافق و توافقات بعدی بیش از آن که توافق امریکا با طالبان و طالبان با دولت افغانستان باشد، یک توافق قومی میان دو برادر و در نهایت با برادر سوم است.
گفتگوهای صلح از همان آغاز تاکنون با بیم‌وامیدهای همراه بود. این گفتگوها از آن جهت بیم‌ناک بود چون احتمال می‌رفت که گروه طالبان از جهان‌بینی افراطگرایانه خود دست برنداشته، شامل دولت افغانستان و یا بخشی از دولت نمی‌شوند، به خشونت‌ها نیز نمی‌توانند پایان دهند و در نهایت قانون اساسی افغانستان نیز به نفع این گروه دستخوش تغییر می‌شود و یا از نظر این گروه اصلا مورد قبول واقع نمی‌شودمقبول نمی‌شود. در همین حال تلاش‌ها برای صلح با طالبان نیز ممکن است مبتنی بر ارزش‌های جدید جامعه افغانستان نباشد و به هدف بازگشت طالبان به قدرت و تسخیر قدرت صورت گیرد. به نظر می‌رسید که برگشت آن‌ها به صحنه سیاسی افغانستان و قدرت ممکن است محدودیت‌های جدی برای فعالیت‌های رسانه‌های آزاد، موازین و قوانین حقوق بشری و وضع محدودیت بر زنان را بیشتر کند. امیدها به صلح نیز بیشتر بیزاری از خشونت و پایان دادن به بحران‌های متوالی بود که افغانستان سال‌ها درگیر آن است. سرانجام گفتگوهای نفس‌گیر صلح منجر به امضای توافقنامه صلح میان ایالات متحده امریکا و طالبان شد. امضای این توافقنامه میان دو طرف نیز با بدبینی و خوش‌بینی‌های همراه بود. بدبینی‌ها ناشی از مواد و مفاد این توافقنامه بود که آشکارا به نفع گروه طالبان و به زیان و خسران مردم و دولت افغانستان بود. خوش‌بینی‌ها نیز ایستادگی مقامات دولت افغانستان و از جمله اشرف غنی در مخالفت با مفاد و مواد این توافقنامه بود. از جمله موارد ذکر شده در این توافقنامه آزادی ۵هزار زندانی طالب از زندان‌های افغانستان بود که اشرف غنی علیه آن ایستاد و آن را خط سرخ دولت افغانستان اعلام کرد.
برای فهم بیشتر منازعات و اثبات این ادعا که چرا توافق‌های صلح در واقع توافق میان قومی است و مبتنی بر ارزش‌های مثل دموکراسی، حقوق بشر و آزادی بیان نیست، به صورت موجز و گذرا جنگ چهل ساله افغانستان را مرور می‌کنیم. تاریخ چهل سال جنگ افغانستان به صورت واضح نشان می‌دهد که منازعات بیش از آن که ریشه در باورها و ارزش‌ها داشته باشد، ریشه قومی دارد. این ریشه قومی در تمام احزاب و جریان‌ها تاثیر گذاشت و چه بسا سبب شد که این احزاب از هم بپاشد و یا به گروه‌های کوچکتر تقسیم شود و هر کدام راه متفاوت را بروند. به طور نمونه، قبل از شکل‌گیری حزب جمعیت اسلامی افغانستان، نهضت‌اسلامی با تکیه بر آموزش‌ها و جهان‌بینی اخوان المسلمین در حال شکل‌گیری بود که کسانی مثل سیاف و ربانی از رهبران این گروه و مسعود و حکمتیار از نظامیان این جریان بودند. بعدها با شکل‌گیری حزب جمعیت اسلامی، گلبدین حکمتیار نیز عضو این حزب و مسئول نظامی آن بود. این وضعیت اما به دوام نیانجامید. حکمتیار حزب اسلامی را با محوریت قوم و زبان تاسیس کرد که پشتون‌های جمعیتی کنار ربانی و مسعود را خالی کردند و با حکمتیار رفتند. در آن‌سو جمعیت اسلامی با رهبری ربانی و فرماندهی مسعود با محوریت تاجیک‌ها و فارسی‌زبان‌ها ماند و به فعالیت‌های خود ادامه داد. پس از فتح کابل توسط مجاهدین، این دو حزب که در آغاز از یک ریشه آب می‌خوردند، جنگ‌های خانمان‌سوز را علیه همدیگر راه‌انداری کردند. این وضعیت تنها به اینجا ختم نمی‌شود بلکه آگاهان باور دارند که دلیل جدایی احزاب چپ‌گرای افغانستان از جمله خلق و پرچم نیز بیشتر قومی و سمتی بود تا باورها و ارزش‌های تعریف شده آن دو حزب. گذشته از این‌ها، وقتی کابل به دست مجاهدین افتاد و حکومت نجیب الله عملا شکست خورد، سربازان و افسران و جنرالان دولت کمونیستی هرکدام نه تنها دست از ایدولوژی و ارزش‌های خود برداشتند بلکه به گروه‌های جهادی قومی پیوستند و برای آنان جنگیدند.
دولت چپ‌گرای افغانستان که شکست خورد و مجاهدین پیروز شد، حکومت اسلامی تشکیل شد. با تشکیل حکومت اسلامی که جزو از آرمان‌ها و ارزش‌های والای جهاد به شمار می‌رفت، دیگر دلیلی برای جنگیدن باقی نمی‌گذاشت. نه تنها جنگ خاتمه نیافت بلکه بحران عمیق‌تر شد و منازعات آشکار و عریان قومی شد. گلبیدین حکمتیار با تمام توان در برابر جمعیت اسلامی جنگید و حزب وحدت که خود را محذوف از قدرت می‌دانست نیز با دولت اسلامی وارد جنگ شد. عبدالعلی مزاری دبیرکل حزب وحدت اسلامی در سخنرانی خود وقتی دلایل جنگ‌های خونبار کابل را توضیح می‌دهد، می‌گوید که “در افغانستان شعارها مذهبی ولی عملکردها نژادی است”. او این سخن را در پاسخ به این مساله بیان کرده است که چگونه حزب شیعی حرکت اسلامی به رهبری شیخ آصف محسنی می‌تواند در تمام مناسبات احزاب سنی و دولت اسلامی شریک باشد و حزب وحدت نمی‌تواند اما این سخن به صورت کل توصیف کامل از منازعات افغانستان نیز است. او می‌گوید که شیخ آصف محسنی پذیرفته می‌شود به این دلیل که او به لحاظ قومی پشتون است هرچند به لحاظ مذهبی شیعه است. به هر حال منازعات قومی دلیل اصلی جنگ‌های داخلی در کابل بود و جنگ کابل تهی از ارزش‌های اسلامی شد. این جنگ‌ها سبب شد تا نیروی خشن ایدولوژیک قومی به نام طالبان از قندهار ظهور کند که با خشونت‌ورزی بی‌رحمانه به آسانی دیگر گروه‌های جهادی را از سر راه خود کنار زد و با خلق جنایات و قتل عام‌ها بر افغانستان مسلط شد. پس از مسلط شدن این گروه بر افغانستان و تاسیس امارت اسلامی بسیاری از چهره‌های سیاسی پشتون به عضویت این گروه درآمدند و یا حداقل تلاش کردند به این گروه کمک کنند. یکی از آن افراد حامد کرزی بود که در پاکستان تلاش می‌کرد تا کرسی نمایندگی این گروه را در سازمان ملل تصاحب کند.
زمانی که امریکا به افغانستان حمله کرد و طالبان از اقتدار افتاد و به حاشیه رانده شد. حامد کرزی این بار دموکرات شد و به ریاست جمهوری افغانستان تکیه زد. در همین گیرودار تلاش‌های نیز صورت گرفت تا امریکا با طالبان صلح کند و از تقصیرات طالبان بگذرد. از جمله زلمی خلیلزاد طرح پیشنهادی صلح طالبان را به رئیس جمهور بوش تسلیم کرد اما امریکا حاضر به گفتگو با طالبان نشد. در سال‌‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ وقتی پرویز مشرف نخست وزیر پاکستان تصمیم به تصفیه مناطق قبایلی و سرکوب طالبان گرفت، اوضاع دوباره برگشت خورد و حامیان طالبان و یا کسانی که به لحاظ قومی با طالبان سمپاتی داشتند، تلاش‌ها برای صلح را از سر گرفتند. حامد کرزی یکی از کسانی بود که تلاش‌ها برای صلح را آغاز کرد. به نقل از بی‌بی‌سی در سال ۲۰۰۷ “جرگه صلح مشترک افغانستان و پاکستان” برگزار شد. این جرگه با صدور اعلامیه مشترک تروریسم را محکوم کرد و خواهان مذاکرات بیشتر و مصالحه شد. بعد از آن تلاش‌های کرزی برای صلح بیشتر شد و تلاش کرد تا به نحوی از طالبان قباحت‌زدایی شود و از ادبیات منعطف در برابر طالبان استفاده شد. حامد کرزی بعد از آن دیگر طالبان را گروه تروریستی نگفت بلکه برای آن‌ها عنوان “برادران ناراضی” را بخشید. در سال ۲۰۱۰ “لویه جرگه مشورتی ملی صلح” برگزار شد که پیشنهاد تاسیس شورای عالی صلح را داد و از طرف طالبان و حزب اسلامی مورد قبول واقع نشد. در سال ۲۰۱۱ برهان‌الدین ربانی رئیس شورای عالی صلح کشته شد و در سال ۲۰۱۳ دفتر طالبان در شهر دوحه پایتخت دولت قطر گشایش یافت. در سال ۲۰۱۴ ماموریت امنیتی ناتو در افغانستان پایان یافت و همین‌طور افغانستان اولین انتقال مسالمت آمیز قدرت را تجربه می‌کرد.
در انتخابات ۲۰۱۴ اشرف غنی یکی از نامزدان پیشتاز بود. او در سخنرانی کمپاینی در قندهار گفت، این عادلانه نیست که در زندان‌های افغانستان همه از یک قوم باشند و به یک زبان صحبت کنند. این سخن او در همان زمان نیز جنجالی شد و بعدها که انتخابات به بن‌بست خورد و با پا درمیانی امریکا، حکومت وحدت ملی میان تیم‌های رقیب شکل گرفت، ترس اصلی از رهایی زندانیان طالب بود. در سال ۲۰۱۵ با اعلام خبر مرگ ملا عمر رهبر طالبان، ملا منصور به عنوان جانشین او معرفی شد و در حمله پهباد امریکایی در کویته پاکستان کشته شد و ملا هبت‌الله رهبری این گروه را به عهده گرفت. با گذشت هر روز گفتگوهای صلح جدی شد و امریکا نیز از جنگ افغانستان خسته و ناامید می‌شد. یک سال پس از آن گلبیدن حکمتیار به پروسه صلح پیوست و به کابل بازگشت. در این سال‌ها گروه‌های تروریستی دیگر در افغانستان فعال شدند از جمله داعش خراسان که با خلق وحشت و جنایت‌های بی‌شمار تقریبا طالبان را به حاشیه راندند. به هر حال این جنگ و ستیز، پای گریز امریکایی‌ها را از افغانستان جدی‌تر کرد. مخصوصا که رئیس جمهور ترمپ به خانواده‌های سربازان امریکایی وعده داده بود تا نیروهایش را از افغانستان بیرون کند و به آغوش خانواده‌های آنان بازگرداند. این بهترین فرصت برای زلمی خلیلزاد بود تا یک بار دیگر ماموریت جدید در افغانستان بگیرد و پیگیر صلح باشد. ماموریتی که در دوران بوش به بن‌بست خورده بود، اکنون بهترین فرصت برای انجام آن بود. در همین حال ادبیات سیاسی غنی نیز در برابر طالبان تغییر کرد، او طالبان را مخالفان سیاسی دولت خواند. برای او دیگر طالبان گروه تروریستی نبود که با انجام حملات مسلحانه بر نیروهای امنیتی افغانستان و وارد کردن تلفات بر غیرنظامیان، باید سرکوب شوند و تحت تعقیب قرار گیرند و پاسخگو باشند. طالبان از برادران ناراضی کرزی به مخالفان سیاسی غنی تقلیل پیدا کرد و قباحت‌زدایی شد.
گفتگوهای صلح که از اواخر ۲۰۱۸ به این سو جدی شد، پس از طی کردن فراز و نشیب‌های طولانی در یک و نیم سال و پس از ۹ دور مذاکره نفس‌گیر زلمی خلیلزاد با طالبان، بالاخره توافق‌نامه صلح به امضا رسید. مواد و مفاد این توافق‌نامه نشان می‌دهد که برای جانب امریکا خروج آبرومندانه از افغانستان هدف اصلی است و ارزش‌های دیگری چون دموکراسی و ارزش‌های حقوق بشری از اهمیت چندانی برخوردار نیست. ماده‌های این توافق‌نامه سراسر باج دادن به طالبان است و در آن از ارزش‌های جدید جامعه افغانستان هیچ حرفی به میان نیامده است. همانطور که از جمهوریت و یا جمهوری اسلامی و حمایت از حقوق بشری افراد و شهروندان کشور نیز سخنی به میان نیامده است. یک روز پس از امضای این توافق‌نامه اشرف غنی روی موارد توافق شده انگشت گذاشت، از جمله آزادی ۵هزار زندانی طالب را خط سرخ عنوان کرد و گفت از صلاحیت‌های امریکا نیست. این جبهه گیری برای چند روز مثل یک قرص روان گردان در جامعه عمل کرد و خوش‌بینی‌های را نیز ایجاد کرد که اشرف غنی می‌تواند از نظام و ارزش‌های جدید دفاع کند و در محوریت دولت همه چیز قابل دفاع است. پس از جنجالی شدن انتخابات و اعلام پیروزی هر دو تکت انتخاباتی و برگزاری مراسم تحلیف، آنچه اتفاق افتاد با آنچه ادعا می‌شد، تفاوتش از زمین به آسمان رفت. اشرف غنی صرفا برای حضور دیپلمات‌های امریکایی در مراسم تحلیف خود، فرمان آزادی ۵هزار زندانی طالب را صادر کرد. او نتوانست آن اقتدار میان‌خالی خود را برای چند روز محدود حفظ کند. این عمل او به مثابه شوک در جبهه‌های ضد طالب عمل کرد و فضای سیاسی و گفتگوهای صلح را نیز قومی کرد. اکنون در واکنش به اقدامات اشرف غنی و خلیلزاد، اقلیت‌های قومی هزاره و تاجیک و ازبیک در واکنش به فرمان اشرف غنی در کنار عبدالله عبدالله ایستاده‌اند و رهبران قومی احساس می‌کنند که گفتگوهای صلح یک فریب بزرگ برای سلطه قومی و یکدست سازی قدرت بوده است. اشرف غنی قبل از این نیز متهم به عملکردهای قومی در ارایه خدمات و در عزل و نصب و استخدام‌ها در ادارات ملکی و نظامی بوده است. آنچه که از قراین پیداست، اشرف غنی با محوریت پشتون‌ها، حمایت خلیلزاد به پیش می‌رود و عبدالله با تکیه بر پایگاه‌های اجتماعی رهبران قومی غیرپشتون ایستادگی می‌کند.

در مورد نویسنده

مدیر وبسایت

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید