حملات انتحاری یکی از پیچیدهترین و مرگبارترین روشهای تروریستان برای کشتار جمعی هزارهها در افغانستان است. در ابتدا شبکه القاعده با استفاده از حملات انتحاری بیشتر اهداف کشورهای غربی را مورد حمله قرار میداد، اما بعد به دلیل گسترش روابط شبکه القاعده با طالبان و همزیستی با همدیگر این روش آهسته آهسته به نیروهای طالبان انتقال پیدا کرد و به مرور به شیوه معمول این گروه برای تضعیف دولت افغانستان و ایجاد وحشت میان مردم مبدل گردید.
طالبان با مشروعیت دادن حملات انتحاری، صفحه جدیدی برای کشتار وحشیانه مردم بیگناه در افغانستان گشود. به گونهای که هرشب حملات انتحاری سرخط خبرها در رسانههای داخلی و خارجی قرار میگرفت و در فضای وحشت، سفرههای خون را برای خانوادههای افغان میگسترانید.
حملات انتحاری به دو دلیل عمده تروریستی است: نخست اینکه هدف اکثریت حملات انتحاری مردم ملکی است و کشتار افراد بیطرف و غیرنظامی مورد نکوهش همه ادیان و انسانها است. حمله بر مردم و تاسیسات عام المنفعه از نظر حقوق بینالملل و حقوق بشر مردود بوده و در هیچ قانون و معاهدهای که تاکنون میان دولتها به امضا رسیده است، جواز ندارد. اعلامیه جهانی حقوق بشر، جان و مال همه انسانها را محترم شمرده و حفظ آن را مسئولیت همه دولتها و گروها میداند. حقوق بینالملل و حقوق بشردوستانه بینالمللی که در مورد جنگ و چگونگی آن میان کشورها به تصویب رسیده است نیز انجام حملات انتحاری را تروریستی دانسته و آن را محکوم میکند. قوانین مذکور تصریح و تأکید دارد که عاملین چنین حملات باید مورد پیگرد قرار گرفته و توسط دادگاههای داخلی و بینالمللی محاکمه شوند.
دوم؛ حملات انتحاری، به دلیل اینکه باعث رعب و وحشت میان مردم میشود تروریستی است. تروریستها، در انجام عملیاتهای خویش به هیچ گونه ارزش انسانی و معیارهای جنگی پابند نیستند. آنها نه دشمن مشخص دارند و نه به ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده احترام میگزارند. مردم بیگناه، کسانیکه اصلا طرف جنگ و یا شریک جنگ نیستند مورد حملات آنان قرار میگیرد. هدف اصلی تروریستان از انجام حملات پیچیده انتحاری، ایجاد وحشت میان مردم است. به همین دلیل، انتحار کننده مواد انفجاری را در بدن خود میبندد و بعد در میان تجمع مردم منفجر میکند. حمله انتحاری نخست صدای مهیبی را انتشار میدهد و بعد باعث قطعه قطعه شدن اعضای بدن انسانها و جریان خون در محوطه انفجار میگردد و ترس و وحشت را ایجاد میکند.
طوریکه در فوق تذکر داده شد، حملات انتحاری توسط شبکه القاعده معرفی شد. این شبکه از عملیات انتحاری برای تحت فشار قراردادن دولت آمریکا استفاده میکرد. به همین خاطر، افراد ملکی و یا نظامی آمریکایی را برای نشان دادن قدرت و تنفر خویش مورد هدف قرار میداد. اما وقتیکه طالبان به شبکه القاعده پناه داد و در همزیستی و سرنوشت مشترک با آنان قرار گرفت، برخی مهارتها و تجربیات خویش را به طالبان انتقال داد. القاعده عملیاتهای انتحاری را به طالبان آموزش داد، اما طالبان در استفاده از عملیاتهای انتحاری اندکی تغییر به وجود آوردند. نخست قدرت تخریب و کشتار مواد انفجاری را توسعه دادند و دوم، قلمرو قربانیان حملات انتحاری را گسترش دادند. طالبان به علاوه نیروهای خارجی، افراد نظامی دولتی و مردم ملکی را نیز هدف قرار میداد. آنان برای مشروعیت بخشیدن به حملات انتحاری و منحرف کردن اذهان مردم این ایده را ابداع و ترویج کردند که برای تحت فشار قرار دادن دشمن، کشتار مردم بیگناه و مسلمانان نیز جایز میباشد. بنابراین؛ شبکه القاعده که قلمرو قربانیان خود را محدود به افراد نظامی و مربوط به دولتهای غربی کرده بود؛گروه طالبان قلمرو قربانیان را گسترش داده و مسلمانان را نیز شامل کرد.
در سال ۲۰۱۴ در نتیجه اتحاد برخی از اعضای شبکه القاعده با نظامیان صدام حسین در عراق، که تازه از زندان آزاد شده بودند، دولت اسلامی عراق و شام یا داعش به وجود آمد. داعش از عملیاتهای انتحاری برای قتلعام شیعیان در سوریه و عراق استفاده میکرد. گرچه گروه داعش به زودی در عراق و سوریه توسط دولت ایران و گروههای متحد منطقهای آن با شکست مواجه گردید، ولی همزمان با این اتفاق حملات انتحاری در افغانستان مرگبارتر و مسیری جدیدی را در پیش میگرفت. در افغانستان نیز مانند عراق،حملات انتحاری اهداف خود را تغییر میداد و به سمت هدفگیری مناطق و جمعیتهای هزارهنشین تغییر جهت میداد. گرچه عامل اصلی حملات تروریستی و انتحاری، بنیاد گرایی اسلامی است و بنیادگرایان با تفسیر متون اسلامی به کشتن مردم تحریک میشوند، اما در افغانستان این ایدئولوژی با تعصب قومگرایی میآمیزد و آن را چند برابر قویتر و مهلکتر از نوع اسلاف آن میسازد.
هزارهها در افغانستان هدف اصلی حملات انتحاری است و آموزشگاهها، ورزشگاهها، گردهماییها و عبادتگاههای آنان به صورت مستمر مورد حملات مرگبار انتحاری قرار میگیرد. هزارهها به دو دلیل هدف اسلامگرایان قومی و به ویژه طالب و داعش قرار میگیرد. نخست اینکه؛ اکثریت مطلق طالبان و داعشیان پشتونها هستند و این گروه طی چند قرن اخیر همیشه در مبارزه و سرکوب با هزارهها قرار داشتهاند. حکومتهای قبلی که اکثرا استبدادی و قومی بودهاند لحظهای از سرکوب و قتل عام هزارهها اغفال نکردهاند و مدام با سرکوب و وضع قوانین سختگیرانه آنان را تنگنای فقر و ستم قرار داده و سرزمینهای شان را تصرف کردهاند. بنابراین؛ سیاست دولتهای قومی همیشه معطوف به سرکوب و قتل عام هزارهها بوده است. تبعیض قومی، هرگز تحمل استقلال، مشارکت در حکومت و حتی تحمل پیشرفت هزارهها در عرصه فرهنگی و اقتصادی را ندارند. حملات کوچیها طی دهها سال که بر مناطق هزارهنشین صورت میگیرد؛ حملات دولت که چندین بار به هدف از بین بردن و متلاشی کردن نیروهای مردمی هزاره صورت گرفت و حملات انتحاری که همیشه مجتمعهای هزارهها را مورد هدف قرار میدهد، همه از مصداقهای تعصب پشتون نسبت به هزارهها بوده است.
دوم هزارهها به دلیل شیعه بودن شان مورد حملههای انتحاری قرار میگیرد. تفاوت مذهبی و فرهنگی هزارهها با قوم حاکم در قدرت سیاسی، به علاوه تفاوتهای قومی و تمدنی، بهانه دیگری را به دست بنیادگرایان میدهد و آنان را برای کشتار هزارهها تحریک میکند. حکومت تک قومی در استمرار حاکمیت خویش بر افغانستان؛ تمدن، فرهنگ و ماجراجویی هزارهها را بزرگترین مانع میداند. چون هزارهها میراثدار اصلی تمدنهای گذشته در این مرز و بوم بوده است. حکومتهای قومی همیشه از احیای دوباره آنان و از انتقال قدرت در کشور هراس دارند. به همین خاطر زبان فارسی را در مقابل سلطه زبان پشتو، میانهروی مذهب تشیع را در مقابل بنیادگرایی و روحیه توسعه طلبی و روشنگری هزارهها را در مقابل سنتگرایی و قبیلهگرایی فرض میکنند. این تقابلها باعث میشوند که حکومتهای تک قومی، هزارهها را دشمن اصلی و مانع سلطه خویش بر کشور ببینند و برای سرکوب آنان از روشهای مختلف غیر انسانی، مانند حملات انتحاری استفاده نمایند.
با سقوط دولت در ۲۴ اسد سال جاری، بیشتر تحلیگران معتقد بودند که با فروپاشی یکی از طرفهای جنگ و با تسلط عامل اصلی حملههای انتحاری بر افغانستان، دیگر قتل و کشتار مردم بیگناه و غیر نظامی پایان مییابد. تاجایی که جعفر مهدوی، هزارهای نزدیک به گروه طالبان گفته بود که «امنیت عمومی» خواست مردم افغانستان بود که طالبان تامین کرده است.
اما وقوع حملات انتحاری اخیر در کندز و کندهار که ظاهرا داعش مسوولیت آن را به عهده گرفته، نشان داد که جنگ قدرت برای ساختن یک حکومت تک قومی پایان یافته است، اما تبعیض، دشمنی و تعهد شان برای تضعیف و از بین بردن هزارهها هنوز ثابت مانده و کشتار این گروه قومی-مذهبی بیشتر از گذشته شده است: سازمان حقوق بشری عفو بینالملل در گزارشخود تایید کرده است که طالبان با تسلط بر دایکندی دستکم ۱۳ تن را به شمول یک دختر ۱۷ ساله تیرباران کردند.
در گزارش آمده که ۳۰ اوگست سال جاری میلادی کاروانی متشکل از ۳۰۰ جنگجوی طالبان وارد ولسوالی خدیر دایکندی شده و دستکم ۱۱ عضو سابق نیروهای امنیتی را که همه هزاره بوده و تسلیم شده بودند، کشتند.
پس از آن در حمله گروه منسوب به داعش بر نمازگزاران شیعه در مسجد سید آباد ولایت کندز، دستکم ۱۵۰ غیرنظامی کشته و حدود ۲۰۰ تن دیگر زخمی شدند.
به دنبال آن روز جمعه، بیستوسوم میزان، حملهی انتحاری بر نمازگزاران شیعه در «امامبارگاه فاطمیه» در ناحیه اول شهر قندهار به وقوع پیوست که ۶۲ کشته و بیش از ۹۰ زخمی برجای گذاشت. مسوولیت این حمله را نیز داعش به عهده گرفته است. اما مقامات امنیتی حکومت پیشین بارها گفته بود که داعش در افغانستان خیالی است. آنان از روابط شبکه حقانی با داعش سخن میزدند که در یک جهت عمل میکنند.
سازمان ملل متحد در واکنش به حمله بر «امامبارگاه فاطمیه» در قندهار، گفت که تروریسم در افغانستان هنوز فعال است. ملل متحد با نشر اعلامیهای نمازگزاران شیعه در «امامبارگاه فاطمیه» در ناحیه اول شهر قندهار را «ظالمانه» توصیف کرده و خواستار به محاکمه کشانیدن عاملان این رویداد شده است.
وزارت امور خارجه امریکا نیز با نشر اعلامیهای این حمله را بهشدت نکوهش کرده و افزوده است که مردم افغانستان حق زیستن در صلح و امنیت را دارند.
وزارت امور خارجه روسیه نیز گفته است که سازماندهندهگان چنین حملاتی قصد دارند اختلاف مذهبی و درگیری داخلی را در افغانستان تشدید کنند:«ما این اقدام تروریستی غیرانسانی را محکوم میکنیم و انتظار داریم که سازماندهندهگان آن ردیابی و بهدرستی مجازات شوند.»
استراتژی اصلی حکومت تک قومی طالبان مبنی بر حاشیه نگهداشتن سایر اقوام و به ویژه هزارهها از سیاست و قدرت؛ در هر دولت و حکومت باید ثابت نگهداشته شود. طالبان تا قبل از تصرف کشور، وجود همه نیروهای غیر طالب به ویژه داعش را در افغانستان تکذیب میکرد و آنان را قدرت قابل حساب در بازیهای سیاست و جنگ کشور نمیدانست. طالبان حتی اکنون نیز ادعا میکند که داعشی در افغانستان وجود ندارد و آنان قادر به مختل کردن امنیت نیستند. این موضوع بیانگر این واقعیت است که داعش در افغانستان به جز نامی بیش نیست و عملا وجود ندارد. زیرا داعش نیروی مربوط و متعلق به سوریه و عراق بود و آنان در آنجا هدف و مأموریت برای جنگ داشتند. جنگیدن نیروهای داعش در کشوری مثل افغانستان که هیج ارتباطی با اهداف، کشور و سیاست آنان ندارد، غیر واقعبینانه،غیر منطقی و غیر قابل باور است.
وقایع و حملههای انتحاری در افغانستان را با نظریه و رویکرد مبتنی بر واقعیتها و ویژگیهای خاص این کشور باید تحلیل و توصیف کرد. بنابراین؛ وقتی اهداف حملههای انتحاری در دو زمان و در دو حکومت قبلی و فعلی را در نظر بگیریم، مشاهده میشود که هیچ تغییری در آن به وجود نیامده است. در حکومت قبلی نیز هزارهها هدف حملات انتحاری قرار میگرفت و اکنون نیز هزارهها و شیعیان قربانیان اصلی است. حمله بر نمازگزاران شیعه در کندز و کندهار، رونق جدیدی را در عملیاتهای انتحاری و هدف قرار گرفتن هزاره ها و اهل تشیع در کشور را نشان می دهد که به زودی مراسم خاکسپاری گورهای دسته جمعی را در سراسر کشور به یک رسم تبدیل خواهد کرد.
نظر بدهید