اسلایدر اندیشه ترجمه فرهنگ و هنر

فلسفه در قلمرو زندگی

(این نوشته به مناسبت زادروز هاناآرنت نوشته و ترجمه شده است)
درست در همین روز در یک خانواده سوسیال‌دموکرات آلمان بدنیا آمد. در زندگی نامه او نوشته‌اند در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ متولد شده و در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در آمریکا از دنیا رفته‌است. در دانشگاه‌های «ماریبورگ» و «هایدلبرگ» آلمان تحصیل کرده بود. در سن بیست و پنج‌سالگی پایان نامه دکترایش را در رشته فلسفه در باره «مفهوم عشق از نظر اوگوستین» نوشته بود. از کانت، مارکس، ولتر بنیامین، روزا لوکزامبورگ، ادبیات یونان… متاثر بود. گفته می‌شود سه رابطه با سه‌ فیلسوف و متفکر بزرگ در سرشت شخصیت و تفکرش نقش تعیین کننده داشته‌است. رابطه عاشقانه با مارتین هایدگر، پدرانه با کارل یاسپرس و شاگرد و استادی با آدموند هوسرل. او در قرن خون و خشونت زندگی کرد. نوجوانی بیش نبود که جنگ اول جهانی اتفاق افتاد. در ۱۳ سالگی شاهد شورش‌های بود که در آن «روزا لوکزامبورگ» هم تبار و هم جنسش را تیر باران کرده و به آب انداختند. آرنت بعدها بخشی از کتابش «انسان‌ها در عصر ظلمت» را به زندگی و اندیشه او اختصاص داد. باری به‌جرم پناه دادن کمونیست‌ها در خانه‌اش به‌زندان رفت. در جنگ دوم جهان به ‌کره‌های مرگ و آدم سوزی فرستاده شد و به‌سختی از چنگ نازی‌ها جان به‌سلامت برد. با بدترشدن زندگی یهودی‌ها در اروپا به آمریکا فرار کرد. آن جا زندگی جدید را با نوشتن و درس دادن آغاز کرد. دو بار ازدواج کرد. باری به‌شوهرش گفته بود: «در اردوگاه آدم سوزی‌ بخاطر آن زنده ماندم که مبادا تو به‌دنبالم بگردی و مرا نیابی.»
آرنت تا دهه هتفاد بیش‌تر به‌خاطر مقاله‌های انتقادی، صریح و صادقانه‌اش شناخته می‌شد. از سال‌های هفتاد به‌بعد به‌خاطر کتاب‌هایش در میان نظریه‌پردازان بزرگ جا باز کرد. کتاب «ریشه‌های توتالیتاریسمِ» او را جزو صد کتاب‌ برتر قرن بیست معرفی کرده‌اند. البته در میان کتاب‌های غیر داستانی جزو ۵۰ کتاب برتر قرن بیست شمرده شده‌است. عده‌ای او را اولین زنی می‌دانند که در ردیف بزرگ‌ترین فیلسوفان تاریخ (سقراط، افلاطون، ارسطو، کانت، مارکس…) قرار گرفته‌است. اما خودش در مصاحبه تلویزیونی با فروتنی گفته بود «نمی‌توانم قبول کنم که در دایره فیلسوفان بزرگ قرار دارم. فقط یک نظریه‌پرداز سیاسی هستم»
ایزیا بارلین یکی از مخالفان سرسخت آرنت در کتاب «در جست‌وجوی آزادی» گفته بود «اهل ادبیات فقط به‌خاطر ادبیاتش او را می‌پسندند.» عده‌ای باور دارند که جدی‌ترین کار آرنت فلسفه سیاسی و نظریه‌پردازی در باره توتالیتاریسم است. اما به جرات می‌توان گفت: در کنار ارزش‌های زیادی که آثار آرنت دارد، مهم‌ترین کار او کشاندن فلسفه در قلمرو زندگی است. این مساله با کتاب «آیشمن در اورشلیم» بیش‌تر شهرت پیدا کرد. آیشمن یکی از افسران بلندپایه نازی در آلمان بود که مسئول قتل شش میلیون یهودی شناخته ‌شد. بعد از شکست نازی‌ها به آرژانتین فرار کرد. سال ۱۹۶۰ پلیس مخفی اسراییل او را پیدا کرده و به‌صورت دزدی به اورشلیم آورده و به‌محکمه سپردند. روزنامه «نیوورکر» آرنت را به‌عنوان گزارش‌گر محکمه به اورشلیم فرستاد. جریان دادگاه به‌صورت زنده پخش می‌شد و سر و صداهای زیاد را در جهان بلند کرد. آرنت آن را در پنج قسمت گزارش داد و سپس تبدیل به‌کتاب کرد. یکی از مسئولین دولت اسراییل در سویس به دیدار آرنت رفت و از او خواهش کرد تا آن را چاپ نکند. کتاب آرنت مخالفان و موافقان زیادی را در سرتاسر دنیا به‌واکنش واداشت. در آمریکا تبدیل به‌یک بحث داغ میان روشنفکران شده بود. بسیاری از دوستان آرنت با او قطع رابطه کردند. در هرجای می‌رفت با واکنش زشت و بد بعضی از مردم مواجه می‌شد. بسیاری از هم‌تباران یهودی‌اش او را خاین قوم می‌خواندند. زیرا آرنت گفته بود رهبران یهودی نیز در جنایت نازی‌ها شریک هستند. منظورش یهودیانی بود که در دستگیری و جابجایی یهودی‌ها با نازی‌ها همکاری کرده بودند.
آرنت سال ۱۹۷۵ مرد اما در سال ۲۰۱۲ یک کارگردانی آلمانی به‌نام «مارگارته فون تروتا» تصمیم گرفت در باره تمام زندگی او یک فلم بسازد. در نهایت از روایت تمام زندگی‌اش منصرف شد و تنها بخشی از زندگی‌ او را که با کتاب «آیشمن در اورشلیم» درگیر بود به‌تصویر کشید. در این فلم هنرپیشه مشهور آلمانی «باربارا سکووا» نقش آرنت را بازی کرده‌است. (باربارا در یک فیلم دیگر نقش روزا لوکزامبورگ را نیز بازی کرده‌است) در یک دو صحنه فیلم مارتین هایدگر نیز دیده می‌شود. روابط آرنت با شوهرش که از پیروان و شاگردان روزا لوکزامبورگ بود نیز به‌تصویر کشیده شده‌است. فلم با آخرین سخنرانی آرنت در باره کتاب «آیشمن در اورشلیم» در یک کالج دانشگاه در آمریکا به‌پایان می‌رسد. من این سخنرانی را از انگلیسی به‌فارسی ترجمه کرده‌ام.
این سخنرانی کوتاه اهمیت زیاد دارد. مثلاً آرنت کوشیده نشان دهد که «ابتذال» یا «پیش‌پاافتادگی» شر چرا در جامعه تحقق پیدا می‌کند. چرا آیشمن که از یهودی‌ها کینه و نفرت نداشت و با خانوده‌اش رئوف و مهربان بود مرتکب کشتن شش میلیون انسان شد! خلاف بسیاری از فیلسوفان که با آرمان شهر و مدینه فاصله و آسمان درگیرهستند او اندیشه و تفکر را در زمین و در قلمرو زندگی کشاند و بازندگی روز مره مردم عادی گره زده‌است. برای نشان دادن راهی به‌رهایی نه‌مثل افلاطون به «مدینه فاضله» پناه برده و نه‌مثل فارابی به «آرای اهل مدینه فاضله» چسپیده‌است. خیلی به‌زبان ساده و عادی گفته «بیندیشد تا جنایت نکنید». خلاف الاهیات و باورهای دینی ایستاد شده که شر را به‌خدا و آسمان گره می‌زدند. تلاش کرده نشان دهد شر یک مساله زمینی است نه آسمانی. آشمین می‌توانست بیندیشد و جنایت نکند. در حقیقت بر هایدگر و متفکران و هوادارن حزب نازی نیز حمله کرده و خواسته نشان دهد که اندیشمندان جنایت‌کار نیستند. شمایی که از نازیسم حمایت کردید، متفکر نیستید. همچنین آرنت پیام مهم اخلاقی برای تمام بروکرات‌های داخل نظام دارد و آن این که ماموران دولت‌ها معذور نیستند بل که در مقابل عدالت و انسانیت مسئول نیز هستند.
مهم‌تر از همه دیدگاه آرنت به‌عنوان انسانی که مورد تبعیض و تعصب قومی و دینی قرار گرفته و سپس راه حل ارایه کرده‌است، برای ما افغانستانی‌های که با تنش‌ها و کمکش‌های قومی و دینی زندگی می‌کنیم نیز می‌تواند رهگشا باشد. حق با آرنت است. ما افغانستانی‌ها اگر می‌اندیشیدیم جنایت نمی‌کردیم.
این هم شما و ترجمه سخنرانی آرنت:
آخرین سخنرانی
زمانی که «نیویورکر» از من خواست تا رفته محاکمه آدلف آشیمان را گزارش بدهم، من به‌خاطری آن را پذیرفتم که فکر می‌کردم دادگاه فقط به‌یک چیز علاقه دارد و آن اجرای عدالت است. اما این یک مسئولیت ساده نبود. زیرا دادگاهی که آشمین را محاکمه می‌کرد با جرمی مواجه بود که در باره آن هیچ چیزی در کتاب قانون پیدا نمی‌شد. در تاریخ محکمه چنین جرم بررسی نشده بود. اما دادگاه باید مشخص می‌کرد که اشمین به‌خاطر آنچه کرده بود، محاکمه شود. از طرف دیگر برای من سیستم دادگاه، ‌تاریخ‌، ایسم و یهودستیزی مطرح نبود. فقط به‌یک انسانی فکر می‌کردم که قرار بود محاکمه شود.
مشکل با مجرمان نازی مثل آشیمن این است که او هرنوع مسئولیت فردی را رد می‌کند. اگر چنین شود هیچ کسی حق ندارد تا کسی را مجازات یا عفو کند. او در مقابل حکم پیگرد دادگاه اعتراض دارد. می‌گوید هیچ چیزی را براساس علاقه و تصمیم خودش انجام نداده‌است. هیچ‌گونه نیت بدی و خوبی نداشته‌است. فقط از دستور اطاعت کرده‌است. این نوع دفاع نازی‌ها یک چیز را روشن می‌کند، و آن این که بزرگ‌ترین شر جهان، شری است که توسط هیچ کسی انجام نمی‌شود. شر توسط انسان‌ها انجام می‌شود، اما بدون انگیزه، بدون عقیده، بدون قلب شریر، بدون اراده شیطانی. جنایت و شر توسط انسانی انجام می‌شود که هیچ هدف و نیتی ندارد تا جنایت کند. این پدیده‌ای است که من آن را شر مبتذل (روز مرگی شدن جنایت) نامیده‌ام.
پروفیسر می‌لر در اعتراض به آرنت می‌گوید: خانم آرنت تو بخش اصلی و مهم موضوع را نفی کردی. تو ادعا داری، اگر خود رهبران یهودی همکاری نمی‌کردند، یهودیان کم‌تری کشته می‌شدند.
آرنت در جواب می‌گوید: این موضوع در کتاب محاکمه «ایشمن در اورشلیم» یاد شده‌است. من در آن گزارش داده‌ام و نقش آن عده از رهبران یهود را مشخصاً نشان داده‌ام که به‌صورت مستقیم در فعالیت‌های آیشمن شرکت کرده بودند.
پروفیسور میلر به آرنت اعتراض کرده و می‌گوید: تو تباهی مردم یهود را به گردن خودشان انداخته و خودشان را مقصر می‌کشی.
آرنت جواب می‌دهد: هرگز مردم یهود را مقصر نمی‌دانم. ایستادگی غیرممکن بود. اما یک چیزی بین ایستادگی و همکاری وجود دارد. با درک آن من گفتم بعضی از رهبران یهود باید کاری دیگری از آنچه کردند، می‌کردند. پرسش این سوال بسیار اهمیت دارد. به‌خاطری که نقش رهبران یهود، درک و بصیرتی جامع، از فروپاشی اخلاقی به‌ما می‌دهد که نازی‌ها در جامعه محترم اروپایی انجام دادند. نه‌تنها در جرمنی، بلکه در تمام کشورها. نه‌تنها در میان مهاجمان بلکه در میان قربانیان نیز.
الیزابت می‌پرسد: اگر آزار و اذیت نتیجه همکاری خود یهودی‌ها بود. چرا تو جنایات آشیمن، را جنایت علیه بشریت می‌دانی، نه‌جنایت علیه یهودی‌ها.
آرنت جواب می‌دهد: به‌خاطری که یهودی‌ها انسان هستند. در هر شرایط نازی‌ها تلاش کردند آن را نادیده بگیرند. جنایت علیه آن ها مشخص است جنایت علیه بشریت است. البته شما می‌دانید من خودم نیز یک یهودی هستم، اما به اتهام نفرت از خود یهودی بودن، دفاع از نازی‌ و اهانت به‌مردمم مورد حمله قرار گرفتم.
این یک بحث نیست، بلکه ترور شخصیت است. من دفاعیه برای اشیمن نه‌نوشتم. اما تلاش کردم رابطه‌ای را بفهمم که بین اندیشیدن انسان و رفتارش وجود دارد. تلاش برای فهمیدن مساوی با بخشش نیست. این مسئولیت من است تا بفهمم. این مسئولیت هرکسی است که جرئت می‌کند در باره این موضوع قلم روی کاغذ بگذارد.
از زمان سقراط و افلاطون تا به امروز ما همیشه گفته‌ایم، اندیشیدن گفت‌وگوی ساکت با خویشتن خویش است. آشمین توانایی اندیشیدن را داشت. اما او از این چیزی که، در طبیعت هر انسان وجود دارد دوری کرد. در نتیجه نتوانست قضاوت اخلاقی کند. نه اندیشیدن باعث شد انسان‌ معمولی جنایب به این مقیاس بزرگ را انجام بدهد. چیزی که شبیه آن را هرگز قبلا ندیده بودیم.
در حقیقت من این سوال را به‌شیوه‌ای فلسفی مطرح کردم. یعنی دانش نشان تفکر و اندیشیدن نیست، بل که اندیشیدن توانایی است که توسط آن راست از دروغ و زیبایی از زیشتی تشخیص داده می‌شود. امیدوارم اندیشیدن این توانای را به‌مردم بدهد که در شرایط مهم و حساس از مصیبت جلوگیری کنند.