ادبیات فرهنگ و هنر

کتاب «فلسفۀ درد» ماه‌عسل کار ترجمۀ محمد کریمی است

گزارشی از برنامۀ «وضعیت ترجمه در افغانستان» با نگاهی به کارنامۀ ترجمۀ محمد کریمی، مترجم افغانستانی

از راست به چپ، حمید بابایی، زهرا زاهدی و آرش کلانتری

اشاره: در افغانستان، تقریباً در سه دهۀ اخیر یکی از حوزه‌هایی که کمتر علاقه‌مند و رهرو داشت، حوزۀ ترجمه بوده است. اگر ما چند مترجم داشته‌ایم، بیشتر مترجمان ادبی و تاریخی بوده‌اند. یعنی در حوزۀ ادبیات، تاریخ و شاخه‌های نزدیک به آن ترجمه می‌کرده‌اند. این تعداد هم آن‌قدر اندک‌اند که شاید تعدادشان از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نکنند. در سایر حوزه‌ها، از فلسفه گرفته تا علوم اجتماعی، از روان‌شناسی گرفته تا علوم سیاسی، از کیمیا و فیزیک گرفته تا ریاضی و دیگر شاخه‌های علوم تجربی، مترجمی نداشتیم. شاید یکی از حسرت‌های تاریخ و جامعۀ ما در آینده همین مسئله و همین فقدان باشد؛ این‌که چرا از طریق ترجمه زودتر راه و کانالی به سوی فرهنگ‌ها و جامعه‌های دیگر، به سوی ادبیات و اندیشه‌های دیگر نگشودیم و چرا از این تجربه‌های بشری برای بهبود زندگی، جهان‌بینی و برای غنامندی فرهنگ و اندیشه‌مان استفاده نکردیم. این در حالی بود که طی این دهه‌ها، دست‌کم چند اتفاق بسیار مهم رخ داد؛

الف. یکی این‌که مهاجرت افغانستانی‌ها به کشورهای مختلف جهان به صورت گسترده اتفاق افتاد. این مهاجران بدون شک زبان آن کشورها را یاد می‌گرفتند و وارد جامعه و فرهنگ آن می‌شدند. متأسفانه این علاقه‌مندی و مسئولیت را در خودشان حس نمی‌کردند یا این الزام را در خودشان نمی‌دیدند که بخواهند بر اساس حوزۀ تخصصی‌شان و حوزۀ مورد علاقه‌شان کتاب‌ها و آثار نویسندگان و پژوهشگران و متفکران آن کشورها را به فارسی دری برگردانند و از این طریق به غنای فرهنگی و تجربیات مردم‌شان کمک کنند و بیفزایند. اگر این کار تبدیل به یک فرهنگ می‌شد و اگر مهاجران ما در کشورهای مختلف جهان به این مهم توجه می‌کردند، اکنون کارنامۀ ترجمه از زبان‌های مختلف دنیا در افغانستان پربار بودند و بازار کار تجربه هم پررونق.

ب. اتفاق مهم دیگری که در افغانستان رخ داد، رونق دانشکده‌های زبان و ادبیات خارجی در دانشگاه‌های افغانستان و گرایش روزافزون یادگیری زبان‌های خارجی گوناگون در میان شهروندان افغانستان بودند. در دانشگاه‌های کابل، هرات، مزار شریف و چندین ولایت دیگر، دانشکده‌های زبان‌های خارجی طی این دو سه دهه مشغول فعالیت بودند و سالانه تعداد زیادی از دانشجویان را فارغ‌التحصیل می‌دادند. علاوه بر این‌، در بیرون از دانشگاه‌ها هم ما شاهد رشد مرکزهای یادگیری زبان‌های خارجی، به خصوص زبان انگلیسی و افزایش روزافزون زبان‌آموزان بودیم. بااین‌وجود، بازهم رغبتی برای ترجمه وجود نداشت و سنت ترجمه رونق نگرفت. در داخل افغانستان این حوزه آن‌قدر بی‌رهرو و بی‌علاقه‌مند بود که اکنون از میان استادان و دانشجویان این دانشکده‌ها حتا یک مترجم شاخص را نمی‌توان به عنوان مثال یاد کرد. چه برسد به این‌که سنت ترجمه تبدیل به جریان می‌شد و از این طریق به رونق بازار کار ناشران هم کمک می‌کرد و میزان تولید کتاب‌های چاپی ما هم سالانه رشد می‌یافت. هم‌چنین، در کنار این‌که به غنامندی فرهنگ و ادب و تاریخ ما کمک می‌کردند، بلکه به رشد سطح مطالعه در میان شهروندان نیز سهمی ادا می‌کردند.

ج. اتفاق مهم دیگری که رخ داد، حضور کشورهای دیگر جهان و حضور نیروهای نظامی بین‌المللی در افغانستان بود. این اتفاق، به جریان یادگیری زبان‌های خارجی کمک شایانی کرد تا زبان‌آموزان از این طریق، زمینۀ همکاری با نیروهای خارجی فراهم آورند و به تولید سرمایۀ مادی بپردازند؛ اما هرگز به تولید سرمایۀ فرهنگی نینجامید. مترجمانی که در این حوزه کار می‌کردند، از سطح معلومات عمومی بالا نرفتند و زبانی را که یاد گرفته بودند، به صورت ژرف‌تر و تخصصی‌تر نیاموختند تا بتوانند آثاری را نیز از آن زبان‌ها به زبان فارسی برگردانند و در همین سطح عمومی زبان باقی نمانند.

د. طی این سال‌ها یک اتفاق نامهم دیگری هم رخ داد. شاید این اتفاق بیشتر از دوره‌های قبل اگر نبود، به هیچ‌وجه کمتر نبود و آن راه یافتن دانشجویان افغانستانی از طریق بورسیه‌های دولتی و آزاد (رقابتی) به دانشگاه‌های کشورهای دیگر جهان بود. این اتفاق هم بایستی به رونق سنت ترجمه کمک می‌کرد که بازهم ما شاهد هیچ تغییری نبودیم. یکی از مسائلی که در این روند شاید بی‌تأثیر نبود، نبودن سنت ترجمه و فضای رقابتی در این حوزه بود. اگر فضای رقابتی در این بخش وجود داشت، بدون شک، این دانشجویان نیز به این سمت گرایش پیدا می‌کردند و هر کس سهمی ادا می‌کرد.

این‌که با وجود این همه رخ‌دادهای مهم و دادوستدهایی که با گویندگان و گویشوران زبان‌های دیگر در افغانستان و جهان فراهم شد، چرا سنت ترجمه در افغانستان رونق نگرفت و چرا تعداد قابل توجهی از شهروندان افغانستان به ترجمۀ آثار گوناگون، در حوزه‌های مختلف نپرداختند، جای تأمل دارد و جای بررسی و آسیب‌شناسی. نیاز است که نشست‌های کارشناسانه، با حضور متخصصان و اهل فن، در این مورد برگزار شوند و این مسئله واکاوی شوند تا این راه، هم‌چنان بی‌رهرو نماند؛ زیرا اکنون هم کم مهاجر و پناهنده در کشورهای مختلف دنیا نداریم و قطعاً این مهاجران و پناهندگان تحصیل‌کرده هستند و در یکی از شاخه‌های علوم، اگر نه معلومات تخصصی، دست‌کم معلومات نیمه‌تخصصی دارند.

خانۀ ادبیات با همکاری مرکز آفرینش‌های ادبی حوزۀ هنری، در هفتادوهفتمین نشست از سلسله نشست‌های ماهانه‌اش به بررسی کارنامۀ ترجمۀ محمد کریمی، مترجم افغانستانی پرداخت. این برنامه به تاریخ بیست‌وششم دلو/ بهمن‌ماه ۱۴۰۲خ. در سالن اوستای حوزۀ هنری تهران، با حضور تعدادی از فرهنگیان افغانستانی برگزار شد. در این برنامه حمید بابایی، نویسنده و آرش کلانتری، مترجم در مورد ترجمه به صورت عام، و کارهای ترجمۀ محمد کریمی، به صورت ویژه سخن گفتند. هم‌چنین محمد کریمی خود نیز در مورد کارهایش و این‌که چگونه کتاب‌ها را برای ترجمه برمی‌گزیند، صحبت کرد.

از راست به چپ، محمد کریمی، زهرا زاهدی، آرش کلانتری.

اولین سخنران برنامه آقای آرش کلانتر، مترجم بود. وی در بخش اول سخنانش، با ذکر این نکته که سه مترجم دیگر هم به نام محمد کریمی در فضای ترجمه و چاپ و نشر وجود دارد و حتا سال تولد یکی از آن‌ها، در دو کتاب به جای سال تولد محمد کریمی افغانستانی هم آمده است، شرحی از زندگانی محمد کریمی ارائه کرد. به گفتۀ وی محمد کریمی، مترجم افغانستانی متولد ۱۳۶۲خ. در ایران است. در سال ۱۳۷۹ از مکتب فارغ شد و در سال ۱۳۸۴، کارشناسی‌اش را در رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه خوارزمی آغاز کرد. بدین‌سان وارد دهۀ نود شد؛ دهه‌ای که برای محمد کریمی، دهۀ پرفرازونشیب است. دهه‌ای است که تلاش‌های وی به ثمر نشسته و تمام یازده عنوان کتابی را که ترجمه کرده، در این دهه به انجام رسانده است و می‌شود گفت که این دهه برای او دهۀ پرکاری هم بوده است.

به گفتۀ کلانتری، محمد کریمی اولین ترجمه‌اش را با ترجمۀ رمان «فروشنده» اثر برنارد مالامود، نویسندۀ امریکایی، در سال ۱۳۹۱ شروع کرد؛ اما به جای این‌که پس از ختم کار ترجمه منتشر شود؛ با تأخیر هشت ساله در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسید. عدم چاپ آن بلافاصله بعد از تکمیل ترجمه، باعث سرخوردگی مترجم شد که از خودش بپرسد نقص کارش در کجا است و چه راهی را در پیش باید بگیرد؛ اما با این حال، بازهم کریمی راهش را ادامه داد. در سال ۱۳۹۷ سه کتاب از آلن دوباتن، با ترجمۀ محمد کریمی به چاپ رسیدند. سال بعد (۱۳۹۸) دو کتاب دیگر با ترجمۀ وی چاپ شدند، سال ۱۳۹۹ سه کتاب دیگر با ترجمۀ کریمی به چاپ رسید. پس از آن نیز دو عنوان کتاب دیگر به چاپ رسیدند. کتابی را هم برای نشر عرفان، ناشر افغانستانی ترجمه کرده است.

به گفتۀ کلانتری، محمد کریمی در مجموع یازده عنوان کتاب از نویسندگان مختلف دنیا را ترجمه کرده است که تعدادی از آن‌ها ترجمه‌های دیگری هم دارند. محمد کریمی با این ترجمه‌ها فضای رقابتی‌ای را خلق کرده است که ارزشمند است. این کتاب‌ها در مجموع حدود ۳۹ بار چاپ شده‌اند. این یازده عنوان عبارت‌اند از:

فروشنده/ برنارد مالامود؛ آرامش مدرسۀ زندگی/ آلن دوباتن؛ مصیبت‌های شاغل بودن/ آلن دوباتن؛ روان‌درمانی چیست/ آلن دوباتن؛ آنتونیای من/ ویلا کاتر؛ در باب اعتمادبه‌نفس/ آلن دوباتن؛ معنای زندگی/ آلن دوباتن؛ ایده‌های بزرگ برای ذهن‌های کنجکاو/ آلن دوباتن؛ فلسفۀ درد، آرنه یوهان وتلسن؛ زنانی که جهان را بهتر کردند/ جولیا آدامز؛ و سفیران عشق.
به گفتۀ کلانتری وی دو عنوان کتاب دیگر برای سایر نویسندگان نیز نمونه‌خوانی کرده است.

بخش دیگر سخنان کلانتری اختصاص داشت به کتاب «فلسفه‌ی درد»، اثر آلن دوباتن که توسط کریمی ترجمه شده و در سال ۱۳۹۹خ. توسط فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم در تهران منتشر شده است. به گفته وی این کتاب ترجمه‌ی دیگری نیز دارد، تحت عنوان رنج زندگی که چندان ترجمۀ دقیقی از نام انگلیسی این کتاب نیست و نمی‌تواند بار اصلی این عنوان را به دوش بکشد. از این‌رو، ترجمۀ کریمی ترجمۀ ارزشمند و سلامت است.

به اعتقاد کلانتری «فلسفۀ درد» کتاب دردمندی است که زمان ترجمۀ آن برای نویسنده هم با دردی همراه می‌شود و آن فقدان پدرشان است: «من فکر می‌کنم کریمی در این کتاب نهایت سعی‌شان را کرده است که ترجمۀ بسیار روان و شاخصی انجام بدهد. من قسمت‌هایی از این کتاب را با متن اصلی مقایسه کردم که از نگاه انتقال پیام مورد نظر مؤلف ترجمۀ سالم انجام داده است.»

به گفتۀ وی بخش‌هایی از متن اصلی را که با متن اصلی مقایسه کرده است، می‌توانست سخت‌تر و دشوارتر هم ترجمه شوند؛ اما محمد کریمی به خوبی از پس این کار برآمده است و آن بخش‌ها را نیز به زیبایی ترجمه کرده است.

به باور کلانتری کتاب «فلسفۀ درد» مهم‌ترین ترجمۀ کریمی است که حاصل سال‌ها تلاش‌ و کوشش او را در این اثر می‌بینیم. این ترجمه چه از لحاظ روان‌نویسی و چه از نگاه یافتن معادل‌های فلسفی و چه از نگاه انتقال پیام مورد نظر مؤلف، در نهایت سلامت انجام یافته است.

سخنران دیگر برنامه، حمید بابایی، نویسنده، بود که در بخش اول سخنانش اشارۀ گذرایی کرد به پیشینۀ ترجمه در دنیای اسلام و نقش و کارآیی آن در انتقال تجربه‌ها و گشودن چشم‌انداز‌های جدید بر روی مردم این مرزوبوم. به باور وی ترجمه زمینه‌ی بهره‌مندی از تجربه‌ها و آرا و اندیشه‌های دیگر نویسندگان و اندیشمندان دنیا را فراهم کرد: «ترجمه باعث شد که ما بفهمیم جهان فقط همان‌جایی که ما ایستادیم، نیست و ابعاد دیگری هم دارد. باعث شد که جهان دیگر را هم ببینم و از تجربیات دیگران بیاموزیم.»

وی به آغاز سنت ترجمه در عصر جدید در ایران و افغانستان و نقش آن‌ها بر ادبیات داستانی این کشورها نیز پرداخت. به گفتۀ او نویسندگان اولیۀ ایرانی مترجم نیز بودند که در واقع همین ترجمه بود که در بالندگی ادبیات داستانی بی‌تأثیر نبود. این مسئله در افغانستان هم تقریباً به همین ‌شکل بوده. از دوران دوم مشروطیت ترجمه شروع شد که آثار مدرن نویسندگان جهان را به فارسی برگرداندند.

بخش دیگر سخنان بابایی در مورد کاستی‌های کارهای ترجمۀ بعضی از مترجمان بود. به گفتۀ وی بعضی از ترجمه‌ها به حدی خراب‌اند که مخاطب با چند بار خواندن هم حتا نمی‌تواند به معنای آن‌ها پی ببرد. در این کتاب‌ها انتقال پیام دچار مشکل شده است. در این چنین موارد، ممکن است دو مشکل وجود داشت باشد؛ یکی این‌که مترجمان به زبان فارسی یا زبانی که بدان برمی‌گردانند، مسلط نیستند. ازاین‌جهت، کارشان در سطحی که باید باشد، نیست؛ دوم، مشکل دیگر شاید در این باشد که به زبان مبدأ احاطۀ کامل ندارند. ازاین‌جهت، به گونه‌ای که باید نمی‌توانند برگردانند.

وی در ادامۀ سخنانش به کتاب «معنای زندگی» اثر آلن دوباتن، با ترجمۀ محمد کریمی اشاره کرد. به گفتۀ وی این کتاب بیشتر برایش جذاب بوده است: «بسیار ترجمۀ روان و سلیس و خوشخوان صورت گرفته است. من به متن اصلی‌اش اصلاً کاری ندارم. من کتاب ترجمه‌ای می‌خوانم به زبان فارسی که اثر خواندنی است. این را من به حساب این می‌گذارم که مترجم امانت‌دار است و در کمال امانت‌داری ترجمه کرده است. متن زبان فارسی‌اش تمیز و پاک است.»

به گفتۀ بابایی ترجمه‌های محمد کریمی خواننده را اذیت نمی‌کنند و عاری از دست‌اندازهای آزاردهنده هستند. خواننده از خواندن‌شان لذت می‌برند. البته این زبان ساده‌ای که کریمی در ترجمه‌اش به کار می‌برد، به معنای ساده کردن متن نیست، بلکه به معنای زیبا و روان ترجمه کردن است.

محمد کریمی، کسی که برنامه به خاطر بررسی کارنامۀ ترجمۀ او برگزار شده بود، نیز در برنامه حضور داشت. او نیز در مورد تحصیل و کارهای ترجمه‌اش و این‌که چگونه به دنیای ترجمه روی آورد، صحبت کرد. وی یادآور شد که من ترجمه را با رمان «فروشنده» شروع کردم و با انجام این کار وارد دنیای ترجمه شدم. چند سالی هم که در کتاب‌فروشی‌های نشر چشمه مشغول کار بودم، مذاق خوانندگان به دستم آمد و دریافتم که مخاطبان دنبال چه کتاب‌هایی هستند. ازاین‌رو، دنبال کتاب‌های آلن دوباتن رفتم و آن‌ها را ترجمه کردم.

وی به ضرورت ترجمه نیز اشاره کرد. این‌که چرا اصلاً ترجمه می‌کنیم و چه نیازی به ترجمه است. به اعتقاد وی ما به واسطۀ ترجمه می‌خواهیم با جهان ارتباط داشته باشیم و با فرهنگ‌های دیگر آشنا شویم و از تجربیات دیگران استفاده کنیم. به گفتۀ وی برای مترجم، ترجمه کلنجار رفتن بین دو فرهنگ است و این مانند معاشقه است برای آن‌ها.