ادبیات اسلایدر فرهنگ و هنر

در افغانستان جنگ بین دو اندیشه است

گزارشی از برنامۀ «ادبیات فارسی و جغرافیای افغانستان»
برنامۀ «ادبیات فارسی و جغرافیای افغانستان» با صحبت‌های دکتر مجتبی نوروزی، پژوهشگر حوزۀ افغانستان شروع شد. به سخنرانان، اشتراک‌کنندگان خوش‌آمد گفت و در مورد محورهای جلسه و چشم‌انداز نشست‌هایی ازاین‌دست در آینده سخن گفت. هم‌چنین نوید نشر مجله‌ای را داد تحت عنوان «فصلنامۀ بلخ» که با موضوع فرهنگ و هنرِ افغانستان فعالیت خواهد کرد. به گفتۀ وی، اهداف دست‌اندرکاران این مجله این است که مسائلی که در رسانه‌ها مطرح می‌شوند، به شکل علمی و عمیق پرداخته شوند و در قالب ویژه‌نامه در این فصلنامه منتشر شوند. وی جلسۀ «ادبیات فارسی و جغرافیای افغانستان» را نخستین جلسه در راستای این سلسله نشست‌ها دانست که مسئولان «فصلنامۀ بلخ» در آینده برگزار خواهند کرد و ماحصل صحبت‌ها و بحث‌ها در قالب فصلنامه منتشر خواهد شد.

دکتر نوروزی وضعیت زبان و ادبیات فارسی را در افغانستان مهم‌ترین مسئله و دغدغه‌ی زمان کنونی دانست. به گفتۀ وی: «از دو جهت این مسئله دارای اهمیت است؛ یکی این که بخشی از کانون‌های مهم تمدن‌ساز زبان فارسی ـ‌اگر زبان فارسی را محور یک تمدن فرهنگی بگیریم‌ـ در این جغرافیا قرار داشته‌اند. ما نمی‌توانیم از نقش غزنی، از نقش بلخ، از نقش هرات و… در ادبیات فارسی گذر بکنیم. این در فضای تاریخی‌ آن؛ اما در فضای امروزی آن هم بخش مهمی از تولیدات ادبیات فارسی که پشتوانۀ این زبان است، در این جغرافیا و در تاریخ معاصر تولید شده‌اند. شاعران و نویسندگان بسیاری در این جغرافیا سخن گفتند و شعرها و داستان‌های تأثیرگذاری هم آفریدند؛ لذا این جغرافیا برای زبان فارسی بسیار مهم است.»

به گفتۀ دکتر نوروزی افغانستان با مختصات جغرافیای کنونی، بر یک گسل تمدنی قرار داشته است که بخشی از آن در فضای تمدن زبان فارسی تعریف می‌شود و بخشی در دوره‌هایی در فضای این تمدن نبوده است. در تاریخ معاصر تلاش‌هایی برای حذف و نابودی، یا هم برای به حاشیه بردن زبان و ادبیات فارسی صورت گرفته است. این تلاش‌ها برای اولین بار از اواخر قرن نوزده آغاز شد و در سال‌های اخیر، با برگشت طالبان بر سر قدرت، این بحث‌ها دوباره بالا گرفت. یکی از مسائلی که در فضای رسانه‌ها بارها مطرح شده، نگاه و برخورد طالبان نسبت به زبان فارسی و نگرانی‌های پیرامون زبان فارسی بوده است. ازاین‌رو، ما این مسئله را نیازمند واکاوی بیشتر دانستیم و از میان موضوعات مختلف، این موضوع را در صدر قرار دادیم تا به کنکاش بگیریم و صحبت‌ آگاهان و کارشناسان را داشته باشیم.

دکتر نوروزی در ادامۀ سخنانش محورهای نشست را نام برد و اولین سخنران برنامه را در جایگاه خواست.

برنامۀ «ادبیات فارسی و جغرافیای افغانستان» چهارشنبه، ششم جدی/دی‌ماه ۱۴۰۲خ، در تهران، در خانۀ شعر و ادبیات، باحضور فرهنگیان افغانستانی و ایرانی، در دو پنل برگزار شد. در پنل اول حسن صفرخوانی، دکتر اسماعیل امینی و سید ابوطالب مظفری؛ و در پنل دوم، محسن سعیدی، سید مهدی زرقانی و دکتر سید عسکر موسوی به ترتیب دربارۀ محورهای جلسه صحبت کردند. هم‌چنین، مسئول «خانۀ شعر و ادبیات»، جناب قزلی نیز خاطره‌ای از سفرش به افغانستان گفت و نیز لوگوی «فصلنامۀ بلخ» هم رونمایی شد.


اولین سخنران برنامه دکتر حسن صفرخانی، مدیرمسئول «فصلنامۀ بلخ» بود. دکتر صفرخانی ضمن تشکر از سخنرانان و اشتراک‌کنندگان، نکته‌هایی را در مورد «فصلنامۀ بلخ» و فضای فرهنگی افغانستان مطرح کرد. وی اظهار داشت که تلاش ما این بوده که در حد بضاعت‌مان فضایی را فراهم کنیم تا چالش‌های فرهنگی افغانستان بررسی شوند: «فصلنامۀ بلخ به هدف بررسی چالش‌های فرهنگی افغانستان با نگاه صحیح و علمی راه‌اندازی شده است تا نگاه‌های شخصیت‌های فرهنگی مؤثر منعکس بشوند.»

وی افزود که مخاطب اصلی این فصلنامه دو قشر است؛ یکی جامعۀ ایرانی که نسبت به موضوعات و مسائل فرهنگی افغانستان اطلاعات به‌روزی داشته باشند. تا کنون نگاهی که نسبت به افغانستان و مسائل فرهنگی افغانستان وجود دارد، به دلیل عدم اطلاع‌رسانی درست، خوب نیست. دوم، جامعۀ افغانستانی مهاجر در ایران است و اصحاب فرهنگ و هنر در خود افغانستان و سایر کشورها است. چالش‌ها و نقدونظرهایی اگر هستند، به قلم خود افغانستانی‌ها منعکس و اطلاع‌رسانی شوند.

نکتۀ دیگری که آقای صفرخانی مطرح کرد، استفاده از ظرفیت فرهنگی مهاجران افغانستانی بود. «فصلنامۀ بلخ» سکویی باشد که آن‌ها قلم بزنند و بنویسند و خودشان و داشته‌های‌شان را به اشتراک بگذارند. برگزاری این سلسله نشست‌ها هم در راستای همین هدف است که از یک‌سو از سخنان سخنرانان و کارشناسان استفاده شود و از دیگر سو، در این گفت‌وگوی چالشی، اشتراک‌کنندگان نکاتی را مطرح کنند که به غنامندی بحث و غنامندی نشریه بیفزایند.
نکتۀ دیگری که آقای صفرخانی مطرح کرد، تدوین پرونده‌هایی بود دربارۀ فرهنگ و هنر افغانستان؛ پرونده‌هایی که در باب موضوعات و مسائل مورد اهتمام مردم در افغانستان. زبان و ادبیات فارسی، در سال‌های اخیر، یکی از موضوعاتی بوده که همواره موردبحث بوده است.

او هم‌چنین افزود که حمایت و صیانت از زبان و ادبیات فارسی و میراث زبان و ادب فارسی و بزرگان ادب فارسیِ زادۀ این سرزمین، یکی از اهداف دست‌اندکاران فصلنامه است.

آقای صفرخانی در پایان سخنانش از فرهنگیان و قلم‌به‌دستان افغانستانی خواستار همکاری شد تا هرچه بیشتر به غنامندی فصلنامه بیفزایند و باعث شوند که به فصلنامۀ وزینِ معطوف به چالش‌های فرهنگی و هنری و ادبی افغانستان تبدیل شود: «نگاه من این است که این فصلنامه در آینده مرجعی باشد برای کسانی که در حوزۀ افغانستان پژوهش می‌کنند.»

وی هم‌چنین از تأسیس مؤسسه‌ای نیز خبر داد که قرار است به زودی تشکیل شود و کارهایی در حوزۀ زبان فارسی انجام دهد.
سخنران دیگر برنامه دکتر اسماعیل امینی، پژوهشگر حوزۀ زبان و ادبیات فارسی بود. محور صحبت‌های وی «نگاه تاریخی به زبان فارسی» بود. دکتر امینی اظهار داشت که بیشتر پژوهش‌های من در حوزۀ زبان فارسی بوده‌اند چون این علاقۀ من بوده است.

وی گفت که همۀ بازی‌های به ظاهر جدیی را که سیاست‌مداران مطرح می‌کنند، در نگاه من ارزشی ندارند؛ مثلاً مرز، گذرنامه، ویزا، رسمی بودن و نبودن زبان و… وی افزد: «هیچ‌کدام این‌ها ارزش انسانی ندارند… من آرزوی روزی را دارم که وقتی دو فرد صحبت می‌کنند، به عنوان دو انسان صحبت کنند، دیگر به قوم و دین و سمت‌وسویش کاری نداشته باشند، فقط انسان باشند.»
دکتر امینی به عنوان مقدمه به بافت‌های زبانی پرداخت و آن‌ها را برشمرد و مثال‌ها و نمونه‌هایی ارائه کرد. به گفتۀ وی همۀ زبان‌ها برای برقراری ارتباط و خلق معنا نیازمند بافت‌اند. وی از وجود بافت‌های درون‌زبانی، بیرون‌زبانی یا بافت موقعیت، بافت تجربی و بافت بینامتنیت نام برد و نقش هر کردام را در خلق معنا و انتقال پیام، مهم و تعیین‌کننده دانست. در این میان، وی به بافت بینامتنیت بیشتر پیچید و آن را پشتوانۀ مهم زبان و ادبیات خواند.

وی در ادامۀ سخنانش اظهار داشت که زبان بدون پشتوانۀ گذشته‌اش یا بدون بافت بینامتنیت بسیار فقیر و سطحی خواهد شد و به زودی با زوال روبه‌رو می‌شود. بافت بینامتنیت هم از رهگذر خلق آثار ادبی و استفاده از سنت‌های گذشته، توسط شاعران و نویسندگان پدید می‌آید. وی از شخصیت‌ها و برهه‌های تاریخی‌ای نیز یاد کرد که کسانی تلاش داشتند از گذشتۀ ادبیات فارسی ببرند. وی چنین تلاش‌ها را عامل زوال زبان فارسی دانست و اظهار خرسندی کرد که این تلاش‌ها به نتیجه‌ای نرسید. به گفتۀ وی شاعران و نویسندگان معاصر در سه حوزۀ زبان فارسی (تاجیکستان، افغانستان و ایران) با خلق آثار ادبی مایۀ غنامندی ادبیات و پیوند دیروز و امروز شدند.

وی اظهار داشت که آثار شعری و داستانی آفریده‌شده در دوران معاصر سرمایه و تجربۀ مشترک فارسی‌زبانان است؛ تجربه‌ای که در کابل یا دوشنبه یا هم تهران، نیازمند ترجمه نیست و بدون هیچ واسطه‌ای برای فارسی‌زبانان قابل‌فهم است. این در واقع قلمرو مشترک فارسی‌زبانان است، فارغ از مرزهای سیاسی موجود.
سخنران بعدی برنامه سید ابوطالب مظفری، شاعر و پژوهشگر افغانستانی بود. وی در مورد «مخاطرات فراراه زبان و ادبیات فارسی در افغانستان» صحبت کرد. مظفری سخنانش را با نقل قولی از مقالۀ «شعر و زاد و مرگ زبان» اثر زنده‌یاد حق‌شناس آغاز کرد و گفت که استمرار و زوال یک زبان مسئلۀ بغرنج و پیچیده‌ای است؛ اما یکی از عوامل اصلی و مهم استمرار و زوال زبان یک جامعه شعر یک جامعه است که منظور آن در این مقاله همان ادبیات است. هر زمانی که ادبیات و شعر یک جامعه دچار رکود شود، همان زمان زبان آن جامعه نیز رو به ‌زوال و نابودی خواهد گذاشت.

به گفتۀ مظفری اگر شعر امروز ما صرفاً تتبع و تقلید از گذشتگان باشد و شاعران با پیروی گذشتگان قصیده‌سرایی کنند، فاتحۀ شعر و ادبیات‌ خوانده است. شعری، شعر است که با دردها، رنج‌ها و دغدغه‌های امروز جامعۀ ما پیوند خورده باشد و دغدغه‌های امروز مردم ما بازتاب یافته باشند.

مظفری در ادامۀ سخنانش از پنج عامل بیرون‌زبانی‌ نام برد که باعث زوال ادبیات فارسی در افغانستان می‌شوند. به گفتۀ وی حداقل این پنج عامل سبب می‌شوند که زبان و ادبیات فارسی در افغانستان بر لبۀ پرتگاه قرار بگیرد:

الف. از دست دادن مرجع قدرت سیاسی: به باور مظفری رشد و زوال هر زبانی با قدرت سیاسی ارتباط مستقیم دارد. اگر زبانی قدرت سیاسی‌ای را پشت سرش داشته باشد و تمام‌قد از آن حمایت و صیانت کند، بدون شک، راه رشد را طی می‌کند و با آن زبان، ادبیات و هنر خلق می‌شود که باعث ماندگاری و استمرار آن می‌شود. برعکس، اگر زبانی قدرت سیاسی را از دست دهد، کم‌کم به انزوا رفته، از صحنۀ کاربرد و کارایی خارج می‌شود.
وی به گذشتۀ زبان فارسی اشاره کرد و حمایت قدرت‌های سیاسی را با خود داشت و قلمرو آن پراخ و گسترده بود، تا شبه‌قاره نیز پیش رفت و زبان دربار شد.
به گفتۀ مظفری حدود ۱۲۰ سال است که زبان فارسی مرجع قدرت را از دست داده است. آغاز از دست دادن مرجع سیاسی، از عصر شیرعلی خان شروع شد؛ عصری که ناسیونالیسم قومی شکل گرفت و کسانی آستین بالا زدند و به صورت خزنده و آهسته تلاش کردند تا زبان فارسی را کنار بزنند. آن‌ها در برابر زبان فارسی، زبان پشتو را به عنوان زبان ملی مطرح کردند. زبان ملی آنان زبان قوم خاصی بود؛ یعنی زبان پشتون‌ها یا افغان‌ها بود. این تلاش‌ها در عصر امان‌الله خان سیر تندتری به خود گرفت که محمود طرزی، نظریه‌پرداز ناسیونالیسم قومی، در رأس این تلاش‌ها قرار داشت تا زبان پشتو را به‌عنوان زبان ملی مطرح کند و زبان فارسی را اندک‌اندک به حاشیه براند. به باور مظفری، تلاش‌هایی که اکنون برای به حاشیه راندن زبان فارسی صورت می‌گیرند، در راستای تلاش‌هایی‌اند که در آن زمان کلید خورد.

ب. خارج شدن زبان از ساحت فرهنگی و قرار گرفتن در ساحت سیاسی: مظفری خارج شدن زبان از ساحت فرهنگی و قرار گرفتنش در ساحت سیاسی را عامل مهم دیگری دانست که منجر به زوال و نابودی این زبان در افغانستان می‌شود. در افغانستان مسئلۀ زبان تبدیل به مسئلۀ سیاسی شد. طوری مطرح شد که زبان فارسی، ‌زبان گروه‌های قومی و تباری خاصی؛ مانند هزاره‌ها و تاجیک‌ها و… است و ما باید زبان خاص خودمان را داشته باشیم. این‌جا بود که تعدادی زبان پشتو را علم کردند و به عنوان زبان ملی مطرح کردند. وی افزود: «در حالی که زبان فارسی در افغانستان زبان عمومی و تمدنی است. می‌تواند هم پشتون‌ها مربوط به خودشان بدانند و هم هزاره‌ها و تاجیک‌ها و ازبیک‌ها و…؛ با این زبان آشنا هستند و از تولیدات این زبان استفاده می‌کنند.»

به باور مظفری یک مسئلۀ کاملاً فرهنگی و تمدنی و ملی، نباید به مسئلۀ نازلِ سیاسی و قومی فروکاست داده شود. پژوهشگران روی این نکته بیندیشند و کار کنند که اگر زبان فارسی در افغانستان از بین برود، دیگر زبان پشتو هم پشتوانه‌اش را از دست داده است. زبان ازبیکی و زبان‌های دیگر نیز پشتوانه‌شان را از دست می‌دهند.
ج. هویت‌یابی قومی: به باور مظفری سومین مخاطره و چالشی که فراراه زبان فارسی در افغانستان است، مسئلۀ هویت‌یابی قومی است. این مسئله نیز بی‌ارتباط با مخاطرات قبلی نیست. به گفتۀ مظفری در قلمرو پهناور زبان فارسی معلوم است که اقوام و طایفه‌های مختلفی زندگی می‌کنند و هرکدام حقوقی دارند؛ اما به این معنا نیست که زبان فارسی، ‌زبان قومی است گروه‌های خاصی میراث‌دار آن است. اما متأسفانه چنین مطرح شد. پشتوزبانان پنداشتند وقتی گروه‌های قومی دیگر زبان خودشان را دارند، چرا ما زبان خاصی خودمان را نداشته باشیم و در پرورش آن نکوشیم. این‌جا بود که زبان پشتو را زبان ملی‌ خواندند و سعی کردند که زبان فارسی را تضعیف کنند.

سید ابوطالب مظفری، شاعر و پژوهشگر افغانستانی

به باور مظفری زبان فارسی، ‌زبان قوم خاصی نیست، بلکه زبان یک فرهنگ و یک تمدن است. سایر زبان‌ها حق دارند که از این زبان تغذیه کنند. اگر این زبان از بین برود، آن‌ها نیز پشتوانه‌شان را از دست می‌دهند.

د. بی‌انگیزه شدن نسل جوان نسبت به گذشتۀ ادبی زبان فارسی: مظفری بی‌انگیزه شدن نسل جوان نسبت به سرمایۀ‌ فرهنگی و ادبی زبان فارسی را چهارمین مخاطره دانست. به گفتۀ وی جوانان امروز چه در ایران و چه در افغانستان با ادبیات کلاسیک پشت کرده‌اند و حتا خواندن آن را لازم هم نمی‌بینند. این مسئله آفتی است که زبان و ادبیات فارسی را تهدید می‌کند. به باور وی با وجود چنین موجی، بیم آن می‌رود که چند دهۀ دیگر جوانان ارزش فرهنگی این میراث را ندانند. وقتی برای‌شان این سرمایۀ فرهنگی ارزشمند نباشد، آنگاه به راحتی، بدون هیچ تأسفی جایگزین پیدا خواهد کرد.
هـ. پراکندگی نسل فرهنگی و قلم‌به‌دست: مظفری از پراکندگی نسل قلم‌به‌دست و فرهنگی به اقصا نقاط جهان و افتادن به وضعیت‌های جدید، به عنوان پنجمین مخاطرۀ فراراه ادبیات فارسی در افغانستان یاد کرد. به گفتۀ وی دهه‌ها است که این روند جریان دارد؛ اما با سقوط نظام جمهوریت و آمدن طالبان بر سر قدرت این روند سرعت تصاعدی پیدا کرد و نسلی که به عنوان شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار طی این بیست سال رشد کرده بودند، از این سرزمین به صورت گروهی و تیمی مهاجرت کردند: «ما امروز در افغانستان هیچ شاعر مطرحی نداریم که بتواند حرف بزند و تولید ادبی کند. آن‌هایی که رفته‌اند، هم دیگر امیدی به بازگشت‌شان نیست و هم از تولید ادبی باز می‌مانند. این‌جاست است که زبان و ادبیات فارسی در افغانستان با یک فقر درونی نیز روبه‌رو شده است.»


پنل دوم برنامه پس از یک تنفس پانزده دقیقه برگزار شد. محسن سعیدی، اولین سخنران این پنل بود. وی در مورد «نسبت قدرت سیاسی و زبان فارسی در افغانستان» با در نظرداشت نظریۀ گفتمان قدرت فوکو صحبت کرد. در نخست به ارکان قدرت سیاسی پرداخت و چنین برشمرد: الف. ایدئولوژی؛ ب. گفتمان؛ ج. نحوۀ اعمال قدرت.

به گفتۀ سعیدی بدون این سه رکن، قدرت سیاسی نه شکل می‌گیرد و اگر شکل بگیرد، تداوم پیدا نمی‌کند. ازاین‌جهت، هر قدرت سیاسی، به این سه رکن نیازمند است و تا زمانی زنده است که گفتمان آن زنده باشد. وی افزود: «ما در کشورمان با یک قدرت مسلط و مستقر سیاسی‌ای روبه‌رو هستیم که از حدود ۱۲۰ سال قبل به شکل جدی پا گرفت. اسم این قدرت سیاسی‌ را به معنای دقیق کلمه می‌شود گذاشت: قدرت سیاسی افغانی و گفتمان سیاسی‌ای داریم که می‌توان آن را گفتمان افغانیت دانست و یک ایدئولوژی‌ای داریم که می‌توان آن را افغانیسم گفت.»

به گفتۀ سعیدی این گفتمان در زیر سایۀ استعمار انگلیس پدید آمد؛ همان زمانی که فکر ناسیونالیسم در کشور پدید آمد. در این گفتمان حذف اقوام غیرافغان در اولویت قرار داشت. هرچند زمان دقیق شکل‌گیری آن مشخص نیست؛ مثلاً اولین بار در ذهن چه کسی پدید آمد؛ اما ظهور و بروزش به شکل منسجم و هدفمند، در زمان حبیب‌الله خان فرزند عبدالرحمان خان اتفاق افتاد. در رأس این گروه، محمود طرزی، وزیر خارجۀ آن زمان، قرار داشت. آن‌ها زبان پشتو را به عنوان زبان ملی اعلام کردند.

وی افزود: «این یک ایدئولوژی است. آن‌ها گفتند که ما کشوری داشته باشیم و حاکمیتی داشته باشیم، بر محوریت افغانیت و افغانیسم.»

عکس: صالحه افگاری

به گفتۀ سعیدی گفتمان افغانیت بعد از پدیدن آمدن در خدمت انحصار قدرت سیاسی به دست یک قوم خاص، قرار گرفت و نقش بازی کرد. طرزی و هم‌فکرانش با ملی اعلام کردن زبان و مصطلحات زبان پشتو و رقص مردم افغان، سلطۀ افغان‌ها را بر سایر اقوام قوام بخشیدند و بر تداوم آن تلاش کردند. هر چیزی که متعلق به غیرافغان‌ها بودند، یا افغانیزه کردند و یا مانند بودای بامیان از میان برداشتند. سعیدی تأکید آن‌ها را بر دری خواندن زبان فارسی، تلاشی در راستای مسخ کردن زبان فارسی دانست. به باور وی، اینکه آن‌ها سنگ زبان دری را به سینه می‌زنند، نه به خاطر این است که نگاه تاریخی دارند و به ریشۀ تاریخی این کلمه اشاره می‌کنند، بلکه به نظرشان افغانیزه کرده‌اند: «بنابراین، دری‌دری گفتن من و امثال من، زمین تا آسمان فرق دارد تا دری‌دری گفتن آن‌ها.»

سعیدی در ادامۀ سخنانش به پیشینۀ زبان پشتو اشاره کرد. به گفتۀ وی ۱۱۰ تا ۱۱۵ سال پیش زبان پشتو به دستور حبیب‌الله درانی، زبان تعلیمی و زبان تدریسی شد و کتاب درسی برای خود پیدا کرد و خطی برایش تعریف شد: «در سال ۱۳۳۵هـ.ق، ۱۲۹۵هـ.خ. برابر با ۱۹۱۶م. آقای صالح‌محمد قندهاری اولین کتاب دستور زبان پشتو را برای لیسۀ حبیبه نوشت و در آغاز آن مقدمۀ مفصلی به زبان فارسی نوشت و بیش از بیست بار عبارت «زبان افغانی» را به کار برد. فقط یکی دو بار زبان پشتو را به کار برده است. گفته است که زبان پشتو، زبان قومی و ملتی ما است. تصریح کرده است که قبل از دستور والاحضرت عالی‌جاه سراج‌المله والدین، زبان ملتی ما، زبان قومی ما، زبان افغانی، از جملۀ زبان‌های فراموش‌شده و مرده حساب می‌شد. این اولین بار است که من به دستور ایشان موظف شدم که اولین کتاب مربوط به قواعد زبان پشتو و خط زبان پشتو را بنویسم.»

آقای سعیدی با طرح این پرسش که با این وضعیت چه باید کرد، گفت: «برای این‌که خودمان را از شر این سلطۀ حذف‌گرا خلاص کنیم، باید خودمان را از شر ایدئولوژی افغانیسم خلاص کنیم.»
به اعتقاد وی ما نمی‌توانیم با پذیرفتن گفتمان افغانیت، ایدئولوژی افغانیسم را نفی کنیم. این کار جواب نمی‌دهد. ما نمی‌توانیم در چارچوب افغانیت زندگی کنیم؛ اما سلطۀ افغانیت را نپذیریم.
راهکاری ما این است که از خود زبان علیه سلطۀ گفتمانی استفاده کنیم. ما در مبارزۀ ایدئولوژیک شکست خوردیم. اگر خیلی هم بدان تأکید کنیم، برچسب‌های گوناگون می‌زنند و از صحنه خارج‌مان می‌کنند. در مبارزۀ میدانی هم شکست خوردیم؛ چون میدان به دست آن‌ها است. پس یگانه جایی که می‌توانیم اعمال اراده کنیم و به مبارزات ادامه دهیم، میدان زبان است. راه حل بیرون رفت از وضعیت کنونی، شالوده‌شکنی گفتمانی و نشانه رفتن دال مرکزی این گفتمان (افغانستان) دانست.

سعیدی در پایان سخنانش یادآور شد که حکومت‌های ایرانی طی سال‌های گذشته خدمت شایانی به گفتمان افغانیت کردند؛ چون در طول این سال‌ها، هر فردی، با هر وابستگی قومی و نژادی از مرز شرقی وارد این سرزمین شد، او را افغان خواندند. آن را تکرار کردند و نوشتند تا این گفتمان را قدرتمندتر کردند. هیچ حکومتی بیشتر از حکومت‌های ایران به مسخ هویت مردم ما کمک نکردند.
دکتر سید مهدی زرقانی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد، دومین سخنران برنامه بود که در مورد «ضرورت‌ها و اقتضائات زبان فارسی در افغانستان» صحبت کرد. وی نکاتی را یادآور شد که امکان انجام آن‌ها تا حدی ممکن است. وی خاطرنشان کرد که وارد شدن به مسئلۀ افغانستان بایستی از منظر زبان نباشد، بلکه از منظر ادبیات باشد؛ چون ادبیات کمتر از زبان حساسیت‌زا است. زبان ادبیات، زبان هنری است و زبان هنری هم تأثیرگذار. کاری را که زبان هنری و ادبی انجام داده می‌تواند، زبان علمی نمی‌تواند. بنابراین، تکیۀ ما به زبان هنری باشد تا زبان علمی. به گفتۀ دکتر زرقانی، اگر امروزه به گذشتۀ زبان و ادبیات فارسی بنگریم، می‌بینیم که تأثیرگذاری سعدی به عنوان کسی که کار هنری و ادبی کرد، بیشتر از خواجه نصیرالدین طوسی است که کار علمی کرد.
به باور دکتر زرقانی تمرکز ما بر این باشد که چه گام‌هایی را برداریم تا بیشتر کمک کرده باشیم. وی اظهار داشت، یکی از کارهایی که می‌توان انجام داد، ۱. برگزاری همایش‌هایی است با محوریت بزرگانی چون سنایی غزنوی، ناصر خسرو قبادیانی بلخی، ابوالفضل بیهقی و… که در حوزۀ افغانستان کنونی زیستند و کار کردند.

۲. دکتر زرقانی هم‌چنین افزود که می‌توان خانه‌های فرهنگ را در بزرگ‌شهرهای افغانستان بیشتر کرد و از این طریق نسل شاعر و نویسنده را یاری رساند و نگذاشت که انگیزه‌های‌شان فروخوابند. در این خانه‌ها فرهنگ هم کتاب‌خانه‌های بزرگی تأسیس شوند تا زمینۀ دسترسی به کتاب‌ها برای دختران پسران فراهم باشد.

۳. به گفتۀ دکتر زرقانی، از طرف جمهوری اسلامی کسانی به عنوان رایزن فرهنگی‌ منصوب شوند که از یک طرف شخصیت‌های فرهنگی و ادبی باشند و با زبان هنر و نقش و تأثیرگذاری آن آگاه باشند و از سوی دیگر با اوضاع و احوال آن‌جا و با بسترهای قومی و سیاسی‌اش نیز آشنا باشند و بتوانند نقش مؤثرتری بازی کنند.
۴. نکتۀ دیگری که وی پرداخت، ایجاد هماهنگی بین اداره‌های دولتی ایران بود؛ اداره‌هایی که در حوزۀ مهاجران کار می‌کنند. آن‌ها جزایری نباشند که جداگانه و بی‌خبر از کار هم‌ دربارۀ افغانستان کار کنند. بین آن‌ها هماهنگی ایجاد شود و راهکارها و تصمیم‌های مؤثرتری روی دست گرفته شود.

۵. به گفتۀ وی در کنار بورسیه دادن به دانشجویان مستعد، برای دختران افغانستان رشتۀ زبان و ادبیات فارسی به صورت آنلاین تدریس شود تا آن‌ها بتوانند تحصیل کنند و مدرک‌شان را بگیرند.
هم‌چنین وی افزود که برای دانشجویان افغانستانی خدمات ویزا تسهیل شوند.

۶. به گفتۀ دکتر زرقانی، تأسیس مجله و بازتاب مسائل افغانستان و استفاده از ظرفیت‌های خود مهاجران، کار دیگری است که می‌توان انجام داد و خوش‌بختانه «فصلنامۀ بلخ» این کار را خواهد کرد.

۷. هفتمین نکته‌ای دکتر زرقانی بدان تأکید کرد، تولید محتوا در فضای مجازی بود. به باور وی فضای مجازی رسانۀ تأثیرگذار در دنیای امروز است. هر کسی تبدیل به رسانه شود و علیه وضعیت کنونی بنویسد. نباید قدرت جادویی فضای مجازی را نادیده بینگاریم.
آخرین سخنران برنامه دکتر سید عسکر موسوی، پژوهشگر حوزۀ تاریخ بود. به گفتۀ وی جامعۀ افغانستان با چهار مشکل اساسی روبه‌رو است که اگر این مشکل‌ها برطرف نشوند، وضعیت جامعه و اهالی جامعه نیز بهبود پیدا نمی‌کند و ما شاهد تغییرات مثبت در هیچ زمینه‌ای نخواهیم بود. دکتر موسوی، چهار تبعیض موجود در جامعۀ افغانستان را چهار سدِ فراراه تاریخ و آیندۀ افغانستان می‌داند. به باور موسوی وقتی تبعیض در جامعه نهادینه می‌شود، تخریب خیلی بدتر از اتفاقات خطرناکِ طبیعی در پی دارد. ما نمونه‌اش را امروز در جامعۀ افغانستان می‌بینیم.

موسوی در ادامۀ سخنانش تبعیض‌ها را نام برد و پیرامون هرکدام نکاتی را یادآوری کرد:

الف. تبعیض قومی: به باور دکتر موسوی یکی از مشکلات عمده‌ای که در جامعۀ افغانستان وجود دارد، تبعیض قومی است. از سال ۱۸۸۰م. تا امروز تمام مسائل افغانستان برمی‌گردد به یک قوم خاص؛ قومی که سعی دارد از این موضع‌شان برنگردند و هم‌چنان همه چیز بر محور آن‌ها باشند.

موسوی یادآور شد که دوران عبدالرحمان را کنار بگذاریم، در همین دوران بیست سالۀ جمهوری هم دو بار از ارگ ریاست جمهوری اسنادی به بیرون درز کردند که در آن‌ها به صراحت دستور داده شده بود، تاجیک‌ها را در اداره‌های امنیتی جذب نکنند. و همین‌طور چند بار دیگر اسنادی از ارگ به رسانه‌ها درز کردند که هزاره‌ها را در فلان ادارات جذب نکنید. دربارۀ ازبیک‌ها و… نیز به همین شکل. به گفتۀ موسوی در افغانستان تبعیض علیه تمام همۀ اقوام غیرپشتون موجود است. وی نمونه‌های دیگری نیز از تبعیض‌ آشکار قومی در جامعۀ افغانستان نام برد؛ تبعیض‌هایی که عاملان آن‌ها قوم خاصی هستند؛ یعنی پشتون‌ها یا افغان‌ها.

ب. تبعیض مذهبی: دکتر موسوی از وجود تبعیض مذهبی در جامعۀ افغانستان، به عنوان دومین مشکل این جامعه یاد کرد. به باور وی بازهم نیازی نیست که به تاریخ برگردیم و ببینیم که در حق پیروان مذهب‌ها و ادیان دیگر چه رفته است و چگونه با حربۀ مذهب قلع‌وقمع شده‌اند، همین چند روز پیش طالبان فرمان دادند که کتاب‌های مذهب‌های دیگر جمع‌آوری و نابود شوند. این تبعیض تبعیضی نیست که از سوی دسته‌ای از باشندگان این کشور علیه دیگر باشندگان وجود داشته باشد، بلکه تبعیضی است که نظام و قانون حاکم و موجود در طول تاریخ اعمال کرده‌اند و هنوز هم توسط طالبان اعمال می‌شود.

ج. تبعیض زبانی: به باور موسوی، تبعیض زبانی شاید مادر تبعیض‌های دیگر باشد؛ زیرا زبان وسیله‌ای است که تمام هویت‌های یک انسان در قالب زبان شکل می‌گیرد و بازتاب می‌یابد. دکتر موسوی افزود که متأسفانه مدت‌ها است که تمام کارها در افغانستان به زبان خاصی انجام می‌شوند. تمام تلاش‌ها هم بر این است که همان زبان خاص رشد کند و رشد آن را نیز در نابودی زبان فارسی می‌بینند.

موسوی در ادامۀ سخنانش به سفر اخیر هیأت بلندرتبۀ طالبان به تهران اشاره کرد. جانب ایرانی از هم‌فرهنگی و هم‌زبانی و تاریخی مشترک سخن می‌گفتند؛ اما وقتی نوبت به طالبان رسید، به زبان پشتو صحبت‌شان را شروع کردند. با این اقدام، خواستند بگویند که ما اصلاً یکی نیستیم و اصلاً زبان مشترک و ادبیات و تاریخ و فرهنگ مشترک نداریم.

د. تبعیض جنسیتی: دکتر موسوی چهارمین مشکل افغانستان را وجود تبعیض جنسیتی دانست. به گفتۀ وی زن در جامعۀ افغانستان یک موجود مزاحم است؛ موجودی که خودش از خودش هویت ندارد و در سایۀ مرد تعریف می‌شود. از سویی، او حتا حق ندارد اسم مردش را بگیرد. بنابراین، عمق این تبعیض را می‌توان درک کرد.
به باور دکتر موسوی، دولت‌ها مسئول‌اند با دولت‌های استبدادی تعامل نکنند و آن‌ها را به رسمیت نشناسند. تبعیض شاخ و دُم ندارد. وقتی امروزه در افغانستان هویت زبانی، تاریخی، مذهبی، فرهنگی و انسانی هیچ قومی به رسمیت شناخته نمی‌شوند، معنایش این است که در آن سرزمین و در سیستمی که این وضعیت را پدید آورده است، تبعیض وجود دارد.

دکتر سید عسکر موسوی، استاد و پژوهشگر حوزه‌ی تاریخ

دکتر موسوی با اشاره به سخنان دکتر زرقانی یادآور شد که مشکلات در افغانستان خیلی عمیق‌تر از این حرف‌ها است که ما با راه‌اندازی کورس‌های آنلاین برای زنان و دختران افغانستانی، مشکل‌شان را حل کنیم. برفرض این کارها را کردیم؛ اما کو برق و انرژی و انترنت و پولی که آن‌ها بتوانند از این برنامه‌ها استفاده کنند و کجا می‌شود این برنامه افغانستان‌شمول باشد. امروزه جوانان انگیزۀ درس خواندن‌ را از دست داده‌اند. آن‌ها از خودشان می‌پرسند که برای چه درس بخوانیم.

دکتر موسوی با طرح این پرسش که چرا زبان مهم است، افزود که تمام هویت‌های تاریخی، انسانی، قانونی، حقوقی و جنسیتی در قالب زبان شکل می‌گیرد و بیرون می‌آید. وقتی زبانی به رسمیت شناخته نمی‌شود، معلوم است که هویت گویندگان آن نیز به رسمیت شناخته نمی‌شود. این‌جا است که حرف کسانی مانند جنرال طاقت به کرسی می‌نشیند که می‌گفتند افغانستان سرزمین افغان‌ها است و اقوام دیگر حرام‌زاده‌اند و باید از این خاک بروند. قضیۀ زبان ازاین‌جهت مادر مشکلات افغانستان است. اگر مشکل زبانی حل شود، بخشی از مشکلات دیگر هم حل می‌شود.

به باور دکتر موسوی در این سرزمین دو اندیشه باهم نمی‌خوانند؛ یکی سنت‌های مقدسی که می‌شود آن را پشتونیسم گفتش و دیگر ارزش‌های انسانی و مشارکت همۀ اقوام و مذاهب و زبان‌ها. از همان ۱۸۸۰ تا اکنون این مسئله وجود داشته است. این جنگ سنت و مدرنیته یا کهنه و نو هم نیست که ما بگوییم. این دو اندیشه از همان گذشته تا اکنون در نزاع بوده‌اند.