جمعه گل جویا
آزادی بیان یکی از حقوق اساسی بشر تعریف شده است. این حق مفهوم و محتوای گسترده دارد. انسانها ذاتاً آزاد خلق شده است و از حق و صلاحیت آزادی بیان برخوردار میباشد. آزادی بیان در میان سایر آزادیها از اهمیت و جایگاهی بلندی برخوردار است. حتا گاهی سایر آزادیهای بشری مانند: آزادی انتخاب شغل، آزادی اقامت، آزادی پوشش، آزادی اطلاعات، آزادی مطبوعات در ذیل آزادی بیان دستهبندی میشوند.
آزادی بیان حاویِ دو مفهوم است: مفهوم عام آزادی بیان که حتی نمادها (سمبلها)، پوشش و … را در برمیگیرد و به تعبیر رساتر، هر امری که بهگونهای حاوی نوعی بیان باشد در برمیگیرد. دیگری معنای خاص آزادی بیان است که بهصرف آزادی بیان اختصاص دارد و مقصود از آزادی بیان نیز بیان گفتاری، نوشتاری و اشارهای است. آزادی بیان در هردو مفهومش حق بشری است که باید تأمین شود. انسانها باید از حق آزادی بیان برخوردار باشد. در اعصار مختلف به مساله آزادی بهصورت عام و به آزادی بیان بهصورت خاص، نگاه غرضآلود صورت گرفته است. حکومتها و نظامهای سیاسیِ دیکتاتوری، بیشتر از دیگران بر آزادیهای بشری تاخته و این حق را از انسانها ستانده است. وقتی تاریخِ زیست انسانها در کره زمین و عملکرد حکومتها در تاریخ را مطالعه کنیم، میبینیم که آزادی در گِروی چه چیزهایی بوده و آزادی بیان تا چه حد غریب بوده است. اما پس از رنسانس و به میان آمدن بحثهای انسانمحور در عرصههای مختلف و خصوصاً شکلگیریِ دیدگاه و مکتب فلسفیِ اومانیسم، آزادی بشری و خصوصاً آزادی بیان مورد توجه اندیشمندان و نظریهپردازان مکتبهای مختلف فلسفی قرار گرفت و حکومتها نیز ملزم به رعایت حق آزادی انسانها شناخته شد. حتا گاهی برتریِ نظامهای سیاسی را در شرایط کنونی با میزان پایبندی و تلاش آن نظامها به تأمین آزادیهای بشری و خصوصاً رعایت حق آزادی بیان میسنجند. کشورهای که دارای نظام مردمسالار و دموکراتیک هست بیشتر از هر امری دیگر، ملزم به تلاش برای تأمین آزادیهای بشری و خصوصاً آزادی بیان بهعنوان یکی از حقوق اساسی بشر ساخته میشود. عدول از این الزام میتواند به مشروعیت نظامهای دموکراتیک ضربه وارد کند و از مقبولیت آنها در میان مردم بکاهد.
در قرن بیستویک کمتر نظام سیاسیِ را در جهان سراغ داریم که شعار تأمین آزادی بیان را با خود حمل نکند. کشورهای غربی که خودشان را منبع مطرح کردن بحث تأمین آزادیهای بشری در حوزه علوم سیاسی و گستره زیست انسانی میدانند، بیشتر از دیگران برای تحقق این حق اساسیِ انسانی تلاش کردهاند. بعضی از کشورهای غربی واقعاً در راستای تأمین آزادیهای فردی پیشگام است. این کشورها برای رسیدن به چنین مرحله وضعیتی، بهای هنگفتی پرداخته و از میان دشواریهای بزرگی عبور کرده است. این کشورها میتوانند الگوی برای سایر کشورها و ملل جهان در راستای تأمین آزادیهای فردی و خصوصاً آزادی بیان و عقیده باشند. اما نباید فراموش کرد که میزان تحقق آزادیهای فردی با سطح فکری و آگاهی مردم رابطه مستقیم دارد. نمیشود آزادی را بالای جامعه و کشوری تحمیل کرد. شهروندان باید خود اولاً نسبت به این حق آگاهی داشته باشند تا بتوانند نظامهای سیاسی و دستگاه حکومتیشان را ملزم به رعایت حق آزادیِ انسانیشان بسازند.
آزادی بیان در اعلامه جهانی حقوق بشر
در اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد آزادی بیان آمده است که «هر کس از حق آزادی عقیده و بیان برخوردار است و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در رساندن و انتشار آن، به تمامی وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی، آزاد باشد.»
مطابق این اعلامیه جهانی حقوق بشر، شهروندان یک کشور باید از حق آزادی بیان برخوردار باشند و حکومتها نیز باید زمینهای رسیدن به این حق را برای شهروندان فراهم کند و با کسانی که مانع استفاده مردم از حق آزادی بیان میشوند، برخورد قانونی کنند. هیچکس و نهادی حتا حکومتها و دولتها حق و صلاحیت ندارند که بر آزادی بیان محدودیت وضع کنند.
افغانستان و آزادی بیان
در کشورهای عقبمانده مانند افغانستان، شهروندان نسبت بهحق آزادی بیان که یکی از حقوق اساسی شهروندی تعریف شده است، آگاهی ندارند. در چنین حالتی هرکس به خود حق میدهد تا از شهروندان سلب آزادی کنند. حکومتها زمانی تابع قانون و ارزشهای انسانی است که با شهروندان آگاه مواجه باشند. در خلای آگاهی شهروندان نسبت بهحقوقشان، امکان به دیکتاتوری و خودکامگی کشیده شدن نظامهای سیاسی زیاد است.
افغانستان یکی از کشورهای است که در تاریخ خود شاهد تحولاتی زیادی بوده است. باشندگان این جغرافیا شاهد دیکتاتوریها و نسلکشیها از آدرس نظام سیاسی بوده است.
آزادی در این کشور برای شهروندان نه یک حق که حتا یک امتیاز تعریف شده است. شاهان و حُکام در این سرزمین بیشتر از صلاحیتهایشان سوی استفاده کرده و برای شهروندان نه صرف محدودیت که ممنوعیت وضع کرده است. در اغلب موارد حق شهروندان در افغانستان از سوی دستگاه سیاسی و حکام ضایع شده است. کمتر حکومت و حاکمیتی در افغانستان تجربه شده است که باورمند به خواست و اراده شهروندان بوده و برای تأمین آزادیهای انسانی در این کشور تلاش کرده باشد. آزادی بیان بیشتر از سایر آزادیها در افغانستان غریب بوده است. حکومتها در کشور اکثراً مردمی نبوده و از همین خاطر نیز هیچگاهی پایبند احقاق حقوق مردم نبوده است.
آزادی بیان در دولت ساقط شده
حق آزادی بیان بهعنوان یکی از حقوق اساسی شهروندان در قانون اساسی حکومتی به رهبری کرزی و غنی تعریف شده بود. موردحمایت دستگاه سیاسی قرار داشت و به رعایت و تأمین آن ملزم شده بود. در ماده بیست و چهارم این قانون اساسی آمده است که «آزادی حق طبیعی انسان است. این حق جز آزادی دیگران و مصالح عامه که توسط قانون تنظیم میگردد، حدودی ندارد. آزادی و کرامت انسان از تعرض مصون است. دولت به احترام و حمایت آزادی و کرامت انسانی مکلف میباشد».
حکومت پیشین بهحکم ماده بیست و چهارم قانون اساسی مکلف به احترام و حمایت از آزادی بیان و کرامت انسانی بود. در این راستا گامهای اساسی برای تقویت و حمایت آزادی بیان برداشته شده بود. رسانههای مستقل و آزاد فعالیت داشتند. شهروندن حق اعتراض و انتقاد از عمل کرد حکومت را داشتند. دولت ساقط شدهای افغانستان باآنکه در عرصههای امنیتی و اقتصادی گرفتار مشکلاتی بود. اما در تکثر جراید و رسانهها در کشورهای منطقه حرف اول را میزد. اگر آزادی بیان برای حکومت قبلی مطرح نمیبود یقیناً اینهمه دستاورد در این وضعیت امنیتی در عرصه آزادی بیان قابل پیشبینی نبود. افغانستان در این دوره دارای قانون مطبوعاتی بود که در سطح منطقه بینظیر است. با اتکا به این قانون و با پشتیبانی جامعه جهانی، بیش از هزار و سیصد رسانه در این کشور تقریباً بهصورت آزاد فعالیت داشتند و همچنان میلیونها افغانستانی از طریق شبکههای اجتماعی و رسانههای بینالمللی آزادانه با یکدیگر و با جهان در ارتباط بودند. با آنهم آزادی بیان هرازگاهی با سانسور و محدودیتهایی مواجه میشد. چند مورد شاهد بودیم که اشرف غنی، رییس جمهور پیشین کشور به برخی از سؤالات خبرنگاران پاسخ نمیداد. غنی در سخنرانی که در بلخ، میان نیروهای امنیتی داشت، گفته بود که از «رسانهها باد میبراید». کچالو فروش خواندن خبرنگاران از سوی سرپرست سخنگوی حکومت غنی نیز واکنشهای زیادی را در پی داشت. لتوکوب خبرنگاران در بامیان از طرف مسئولین امنیتی رییس جمهوری پیشن نشان دهنده این بود که رهبری حکومت پیشین نیز با آزادی بیان میانهای خوبی نداشتند.
طالبان و سانسور آزادی بیان
باآمدن مجدد گروه طالبان دستاوردهای مردم افغانستان در راستای آزادی بیان نابود شد. معدود خبرنگاران که در کشور ماندهاند اما همه روزه با دهان خونآلود از خیابانهای کابل به خانه و دفتر کار شان بر میگردند. آنان به جرمی اطلاعرسانی و پوشش خبری از تجمعات اعتراضی زنان علیه طالبان شلاق میخورند. اختطاف و ترور میشوند. رسانهها در نشر و پخش خبرها و گزارشها مستقل نیستند. سانسور و تهدید میشوند. صدای نهادهای حامی خبرنگاران نیز شنیده نمیشود.
شهروندان به جرم انتقاد از عملکرد گروه طالبان پشت میلههای زندان قرار میگیرند. هر کسی علیه گروه طالبان صدا بلند کنند، بازداشت یا ترور میشوند. مردم حق پوشیدن لباس مورد سلیقه شان را ندارند. حق تفریح، کار و تحصیل را از دست دادهاند. خواندن کتاب به ممنوعه و غیر ممنوعه تنزیل یافته است. ولی دوام چنین برخوردهای سلیقهای، سیاسی و مذهبی با حق آزادی بیان و سوی استفاده از این حق انسانی، میتواند به قیمت فنای گروه طالبان تمام شود.
نظر بدهید