تحلیل جامعه و سیاست

صلح و فروپاشی(۴)

پایانی
یکی از پرسش‌های متداول و مهم که پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی مطرح می‌شود، این است که چه گونه یک دولت دارای دستگاه سیاسی و اداری مجهز، اردوی منظم، نیروی پلیس و نیروهای محلی، توسط یک گروه نظامی مانند طالبان شکست می‌خورد و در نهایت از هم می‌پاشد؟ چنین پرسشی ممکن با توجه به زاویه‌ی دید و چارچوب نظری، پاسخ‌های متفاوتی داشته باشد؛ اما به نظر نگارنده‌، سطح آگاهی و روحیه‌ی مردم نیز در کنار عامل‌های سیاسی و اجتماعی، نقش مهمی در سقوط دولت پیشین توسط طالبان داشت. منظور از سطح آگاهی و روحیه‌ی اجتماعی، افزایش دانش انسان‌ها از پیامدهای جنگ، خون‌ریزی و ویرانی است که باعث شکل‌گیری روحیه‌ی صلح‌جویانه و پرهیز از رفتارهای خشونت‌آمیز می‌شود.

پس از حمله‌ی یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱، نیروهای ائتلاف بین‌المللی به رهبری امریکا به افغانستان حمله کردند که در نتیجه‌ی آن، حکومت طالبان سقوط کرد. با سرنگونی حکومت طالبان، سازمان ملل متحد و جامعه‌ی جهانی، برنامه‌های متعددی را برای بازسازی و سوق‌دادن افغانستان به سوی یک جامعه‌ی دمکراتیک طراحی و عملی کردند که در یک دسته‌بندی کلی، شامل برنامه‌های معطوف به حکومت و جامعه می‌شد. بخشی از کمک‌های جامعه‌ی جهانی، از مجراهای رسمی و به هدف تقویت نهادهای دولتی و نهادینه‌سازی دمکراسی به مصرف می‌رسید. در این راستا، سازمان ملل متحد، نخست یک سلسله گفت‌وگوها را در باره‌ی آینده‌ی افغانستان با جناج‌های مختلف داخلی، کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی انجام داد؛ تلاش‌هایی که در نهایت به کنفرانس بن انجامید که در آن روی چه‌گونگی ایجاد دولت مؤقت، زمینه‌سازی برای تصویب قانون اساسی و گذار به یک دولت دمکراتیک از طریق انتخابات، موافقت شد.

کمک ملل متحد و جامعه‌ی جهانی برای تقویت حکومت افغانستان، از طریق ایجاد نهادهای سیاسی، اداری، نظامی و حقوق‌بشری در دو دهه، به صورت غیرمنظم، سلیقه‌ای و بدون نظارت دقیق انجام شد. به همین دلیل، چنین کمک‌هایی به تقویت سیستم، مستقل‌بودن و انطباق‌پذیری نهادها با شرایط مختلف و جدید نیانجامید. نخبگان سیاسی و حکومت افغانستان نیز، به معیارهای مهم و پذیرفته‌شده‌ی جهانی برای تقویت سیستم یا آموزش کارگزاران دولتی توجه نکردند. برخورد سلیقه‌ای و قومی با قدرت که در نهایت به ناکارایی سیستم منجر شده بود، به صورت اجتناب‌ناپذیری محکوم به فروپاشی و افتادن در کام طالبان بود.

دسته‌ی دیگری از کمک‌ها و برنامه‌های ملل متحد و جامعه‌ی جهانی، مردم یا گروه‌های مختلف اجتماعی در افغانستان را نشانه گرفته بود. این برنامه‌ها، شامل نهادینه‌کردن ارزش‌های دمکراتیک، آموزش حقوق بشر، روش‌های حل منازعه و در نتیجه تقویت روحیه‌ی صلح و پرهیز از رفتارهای خشونت‌آمیز در سطح خانواده و جامعه بود. این برنامه‌ها، از طریق ایجاد فضای باز، تقویت جامعه‌ی مدنی، تقویت رسانه‌ها و آموزش همگانی در بیش‌تر ولایت‌ها به ویژه شهرهای افغانستان اجرا و نهادینه شد. حداقل نسل جدید افغانستان، کسانی که در معرض چنین برنامه‌هایی قرار داشتند، احتمالاً تحت تأثیر آموزه‌های حقوق بشر، اهمیت صلح و پرهیز از رفتارهای خشونت‌آمیز قرار گرفته‌اند. بنا بر این، کودکانی که در دهه‌ی اول جمهوری به مکتب رفتند و در دهه‌ی دوم از دانشگاه فارغ شدند، در واقع با چنین مسائلی در صنف‌های درسی کلنجار رفته و بزرگ شده‌اند.

سازمان ملل متحد از ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، صدها برنامه به شمول کنفرانس‌ها، گفتمان‌ها و سمینارهای روش‌های حل منازعه و آموزش صلح برای جوانان، زنان، جامعه‌ی مدنی، رسانه‌ها و شوراهای محلی در سراسر افغانستان برگزار کرده است. این برنامه‌ها، نقش مهمی در افزایش معلومات مردم نسبت به اهمیت زندگی صلح‌آمیز و ایجاد روحیه‌ی صلح و پرهیز از رفتارهای مبتنی بر خشونت در جامعه داشته است.

در کنار سازمان ملل متحد، شمار زیادی از کشورها، سازمان‌های بین‌المللی، نهادهای حقوق‌بشری و رسانه‌ها، با ارائه‌ی برنامه‌های متنوع آموزشی، در تقویت روحیه‌ی صلح و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در افغانستان کمک کرده است. بدون تردید، این برنامه‌ها باعث تضعیف روحیه‌ی جن‌گجویی و خشونت‌طلبی که برای مبارزه در میدان نبرد در مقابل گروه‌های متخاصم نیاز است، شده بود. جوانان، آن‌هایی که در ارتش، پلیس و نیروهای اربکی بودند، تحت تأثیر پیامدهای دهه‌ها جنگ در افغانستان قرار گرفته و تمایل قوی برای جنگ نداشتند.

شهرنشینی، عامل دیگری است که توجه مردم را از جنگ و خشونت، به سوی کار، خلاقیت، تلاش و پیش‌ر‌‌فت سوق می‌دهد. بعد از ۲۰۰۱، سیل عظیمی از جمعیت افغانستان، از روستاها به شهرها روی آوردند. با توجه به فرصت‌های بی‌شمار شغلی، آموزشی و خدمات رفاهی که در شهرها وجود داشت، مردم از روستاها به شهرها آمدند و جمعیت شهرها روزبه‌روز در حال افزایش بود. شهرنشینی، برقراری روابط میان مردم به ویژه اقوام و فرهنگ‌های مختلف را افزایش می‌دهد. منافع اقتصادی در شهر، نقش تفاوت‌های فرهنگی، قومی و جنسیتی را کاهش داده و اهمیت خلاقیت، مهارت و نیروی کار را برجسته می‌سازد. بنا بر این، شهرنشینی به نوبه‌ی خود نقش مهمی در ایجاد و تقویت روحیه‌ی صلح و اهمیت دادوستد‌های اقتصادی دارد؛ حتا رهبران جهادی و نیروهای زیر امر شان به دلیل شهرنشینی، درگیرشدن در فعالیت‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری در بازارهای افغانستان، تمایلی برای جنگ که تخریب سرمایه‌ها و اختلال در روند درآمدزایی شان را به دنبال داشت، نداشتند. آن‌ها به همین دلیل، صحنه را بدون جنگ و مقاومت برای طالبان رها کردند.

فضای باز، آموزش همگانی، برنامه‌های ملل متحد و شهرنشینی، نقش اساسی و تعیین‌کننده در ایجاد و تقویت روحیه‌ی صلح، پرهیز از رفتارهای خشونت‌آمیز و هم‌دیگرپذیری در میان شهروندان داشته است. در چنین فضایی، وقتی جنگ میان نیروهای امنیتی دولت پیشین و گروه طالبان شدت گرفت، مردم با وجود دانستن اهمیت دولت و پیامدهای تسلط طالبان بر افغانستان، از جنگ در برابر این گروه خودداری کردند؛ زیرا مردم روحیه‌ی جنگ‌آوری و خشونت‌ورزی خود را به دلیل آموزش، روحیه‌ی صلح‌خواهی و برنامه‌های ملل متحد در بیست سال گذشته، از دست داده بودند. این روحیه‌ی جنگ‌بیزاری، روی سربازان و نیروهای امنیتی دولت پیشین نیز، اثر گذاشته بود. شلیک گلوله به هدف کشتن یک انسان، برای یک سرباز اردوی ملی هرگز به سهولتی که یک نیروی طالب انجام می‌داد، نبود. روحیه‌ی جنگ‌جویی، انتقام‌گیری و کشتن انسان‌ها در سربازان امنیتی دولت پیشین به دلیل برخورداری از نعمت دانش، آموزش حقوق بشر و قوانین جنگ، به شدت تضعیف شده بود. در سوی دیگر، نیروهای طالبان در دو دهه، از فضای باز، آموزش معیاری و فرهنگ شهرنشینی فاصله داشتند. آن‌ها در معرض آموزش کنترل‌شده، محدود، خشونت‌ورز و تقویت حس انتقام‌جویی قرار گرفته بودند. چنین نیروهایی که بدون تفکیک نظامی از غیرنظامی و رعایت قوانین جنگ، به کشتار افسارگسیخته‌ی انسان‌ها روی می‌آورند، بدون تردید هیچ نیرویی نمی‌توانست جلودار آن‌ها شود. همیشه در طول تاریخ، هر گروهی که خشونت، وحشت و بی‌رحمی بیش‌تر داشته، پیروز میدان نبرد بوده‌ است.

در مورد نویسنده

عارف وفایی

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید