افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی با توجه به عوامل جغرافیایی و فرهنگی منافع مشترک زیادی باهم دارند. در مجموع این ویژگیها و منافع مشترک، وابستگی متقابل میان افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی را افزایش داده و سرنوشت آنها را نیز باهم مشترک میسازد. بدون تردید بخشی از نابسامانیهای موجود در افغانستان، در خارج از خاک این کشور ریشه دارد. زیرا نیروهای افراطگرا بخشی از نیروی انسانی خود را از کشورهای همسایه افغانستان و منطقه تأمین مینمایند. بیثباتی موجود در افغانستان به علاوه اینکه تأثیرات مستقیم سیاسی و پیامدهای آسیبزای امنیتی برای کشورهای آسیای میانه دارد، به عنوان سد راه رونق تجاری و توسعه اقتصادی نیز برای کشورهای مذکور عمل میکند. بنابراین، ضروری است که کشورهای دارای منافع مشترک آسیای مرکزی و افغانستان اقدامات مناسبی را جهت پیشگیری از آشفتگی در منطقه روی دست بگیرند. برایناساس، سوال که مطرح میشود این است که برای دستیابی به ثبات پایدار در کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان چه اقداماتی را باید روی دست گرفت؟ برای پاسخ به این پرسش نخست باید عوامل و زمینههای افراطگرایی در منطقه را بررسی کرد و سپس راهکارهای مناسب را با توجه به آن عوامل جستجو و مشخص کرد.
افغانستان و آسیای مرکزی همانگونه که از نظر طبیعی مشابهتهای نزدیکی باهم دارند، از نظر اجتماعی نیز دارای ویژگیهای مشترکی هستند. جنگ و خشونت در این منطقه تقریبا از منابع مشابهی سرچشمه میگیرند. بنیادگرایی مذهبی و اختلافات قومی دو عامل مهم درگیری در این کشورها است. در عصر حاضر پدیده افراط گرایی و جنگهای داخلی بزرگترین تهدید برای منافع و توسعه این کشورها به حساب میآیند. بنیادگرایی مذهبی برخاسته از باورهای نادرست برخی از عناصر کجرو و ترویج آن در جامعه میباشد. در حالیکه تعارضات قومی نتیجه قوم مداری و پندارهای مبتنی بر برتری نژادی در فرهنگ جامعه است. در چند دهه اخیر گروههای بنیادگرا و قومی به سامان بخشی و جذب افراد شدت بخشیده اند. به همین دلیل از نظر نفوذ در افکار مردم و قلمرو تحت حاکمیت به گسترش خود در آسیای مرکزی و به ویژه افغانستان ادامه میدهد. اکنون این گروهها به قدرتمندترین بازیگران سیاسی در افغانستان و آسیای میانه تبدیل شده است. در چنین وضعیتی باید برای مهار این گروهها که اکثرا فعالیتهای تخریب کارانه و خشونت آمیز در منطقه دارند، کاری اساسی انجام داد.
کنترل و مهار گروههای بنیادگرا، نیاز اساسی به شناخت و نحوه فعالیت این گروهها دارد. این گروههای فرصت طلب با استفاده از خلای فرهنگی در کشور که در مناطق دور دست یا آموزش رسمی وجود ندارد و یا فعالیت محدود دارد، آموزههای دینی را به نفع خود توأم با تحریف به مردم تبلیغ میکنند و به کودکان آموزش میدهند. از این طریق این گروههای بنیادگرا نفوذ خود را در میان مردم گسترش میدهند. در کنار فعالیت گروههای بنیادگرا، گروههای دیگری با چهره قومی و با استفاده از احساسات قومی به ترویج خشونت و بازتولید کنشهای غیر دموکراتیک در جامعه میپردازند. فعالیت این گروهها به نحوی در مقابل فعالیتهای دموکراتیک و بشردوستانه قرار میگیرد و به گونهای امنیت و زندگی مردم را در این منطقه مختل میسازد. بعد از شناخت این گروهها دولتها باید به فهم شرایط عصر و نیازهای زندگی مدرن نیز بپردازد. زیرا دنیای جدید ویژگیهای خود را دارد و رفتارهای متناسب با نیازهای جدید را میطلبد. بنابراین؛ تصمیم گیرندگان سیاسی و دولتها لازم است تا برنامههای خود را با توجه به نیازهای عصر و امکانات مدرن طراحی و اجرا نماید. در این زمینه تجربیات کشورهای توسعه یافته و دست آوردهای سازمانهای بینالمللی به ویژه کنوانسیون حقوق بشر و سایر معاهدات بینالمللی میتواند کمکهای زیادی کند. بنابراین؛ برای مهار و ریشه کن کردن فعالیتهای بنیادگرایانه در منطقه آسیای میانه و افغانستان دو کار اساسی لازم است انجام داد:
یکم-ماهیت و نحوه فعالیت این گروهها باید تغییر اساسی کند. روابط مذهبی و قومی در این گروهها به تدریج باید جای خود را به روابط انجمنی مبتنی بر ارزشهای حقوق بشری و دموکراتیک دهد. یعنی سازمان ملل متحد، از طریق فشارهای دیپلماتیک، دولتهای افغانستان و آسیای مرکزی را وادار به ایجاد معیارهای دموکراتیک و مدنی برای ثبت و فعالیت گروهها در کشور نماید. بر این اساس گروههای که فعالیت مذهبی و قومی دارند، از طریق میکانیزمهای منطقی تنبیه و سازمانهای که فعالیت دموکراتیک دارند مورد تشویق قرار گیرند. با این روش میتوان فعالیتهای تندروانه را محدود و به مرور خشونت در منطقه را به طور کلی جلوگیری کرد.
دوم- کاری مهمی که برای پیشگیری از جنگ و خشونت در منطقه آسیای مرکزی میتوان انجام داد، بسیج کشورهای منطقه در برابر فعالیتهای بنیادگرایانه است. در این مورد نیز سازمان ملل متحد میبایست نقش مهمی را انجام دهد. سازمان ملل متحد، کشورهای افغانستان و آسیای میانه را باید مجاب کند تا سازمان مشترک و قدرتمندی را نظیری اتحادیه اروپا، ایجاد کنند. سازمان ایجاد شده به علاوه همکاریهای امنیتی و سیاسی؛ تعاملات اطلاعاتی و فرهنگی؛ تجاری و اقتصادی و… را در منطقه آسیای مرکزی تسهیل نماید. بدین صورت جای تهدید، خشونت و بیاعتمادی به تدریج با توسعه، امنیت و رونق اقتصادی تبدیل خواهد شد. این همان پیشگیری واقعی از جنگ و تعدیل خشونت به کنشهای صلح آمیز در منطقه است. در منطقه افغانستان و آسیای مرکزی باید زمینههای خشونت را از بین برد. بنابراین؛ تغییر ماهیت گروههای افراطی و رونق اقتصادی سازوکار مهم برای دستیابی به این هدف است.
در نتیجه میتوان بیان داشت که افغانستان و آسیای مرکزی منافع مشترک باهم دارند و این منافع مشترک به وجود امنیت و ثبات سیاسی وابسته است. مهمترین اقدامات را که کشورهای مذکور میتوانند بر علیه افراطگرایی و جلوگیری از خشونت انجام دهند، نخست اصلاحات لازم در ساختارهای حکومت و نهادینه سازی ارزشهای کارآمد در داخل این کشورهاست، و دوم ایجاد یک سازمان مقتدر فراکشوری در آسیای مرکزی است که روابط سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی را در منطقه تسهیل نماید.
نظر بدهید