اسلایدر بین الملل جامعه و سیاست

از بامیان شکوه‌مند تا بامیان نیازمند

 

تمجید از گذشته، دو روی دارد: یک روی این سکه ایجابی است. بالیدن به آن و منتسب ­کردن خوِ فردی و جمعی به گذشته‌ی پرافتخار، تا آدرسی باشد برای ورود به زمان حال. یا وقتی خود را به قومی یا فردی مشهوری منتسب می‌کند؛ هدفش اثبات اصیل ­زاده­‌گی است و هم‌چنان ریشه­‌داربودن خود را از نگاه قدمت تاریخی می‌خواهد به اثبات برساند.
روی دیگر تمجید از گذشته، سلبی است. به این معنا که گذشته‌ی یک فرد یا سرزمین را تمجید می‌کند تا او را از مزایایی زمان حال محروم کند و این یک نوع اغفال نمودن است. در این روی­کرد، فرد/سرزمین تمجیدشده، به گذشته حواله می‌شود و تلاش صورت می‌گیرد تا با بردن فرد در گذشته، او را دچار غرور، رضایت و قناعت کاذب کند. وقتی به کسی گفته شود شما از نسل اصیل­‌زاده‌­گانید؛ گذشته­‌گان شما چنین بزرگانی بوده‌اند؛ شما در سرزمینی زندگی می‌کنید که در آنجا شاعران بزرگ، متکلمان و فیلسوفان بزرگ زندگی ­می‌کرده‌اند و یا شما میراث­دار چنین و چنان آثار بزرگ و تاریخی هستید… . مجموع این یادآوری‌­ها، فرد را در موقعیتی قرار می‌دهد که او شرمش می‌آید و برخود ننگ می‌داند تا ضرورت‌های عینی و اجتناب­‌ناپذیر فعلی خود را مطالبه کند و بگوید من که چنین گذشته‌ی اهورایی و قهرمانانه داشته‌ام؛ فعلا به خانه، نان، مکتب، شفاخانه، سرک، سهیم ­بودن در مناسب اداری… نیازدارم. چون تمجیدکنندگان او را از نگاه تاریخی در جایگاهی قرار می‌دهد که با شرایط فعلی هم‌خوانی ندارد. در چنین حالت‌­هایی، فرد غرق در گذشته‌ی موهوم است. گذشته‌ای که ارزش اسطوره‌ای-تاریخی و باستانی دارد تا زیستی و ارضای نیازهای روزمره‌ی زندگی.
وقتی از افتخارات/شکوهِ بامیان، سخن گفته می­‌شود؛ باید هردو روی این سکه‌ی مدح را در نظر گرفت. تمجید از بامیان، چقدر باعث برخورداری می­‌شود و تمجید از بامیان، چقدر باعث اغفال و خلق غرور کاذب. وقتی می­‌خوانیم: «یک جهان اعجاز دارد بامیان/سینه‌ی پر راز دارد بامیان» یا: «سنگ سنگ‌اش راوی افسانه­‌ها است/گنج­‌ها در کنج این ویرانه‌­ها است» آیا نهادها و مراجع ذی­ربط حکومت،­ برای کشف این گنج­‌های معجزه‌­­آسای باستانی، برای به نمایش­‌گذاشتن رازهایی سینه‌ی این ولایت و ثبت و ماندگاری افسانه­‌های این سرزمین، چه کارهایی ابتدایی انجام داده‌اند؟
وقتی گفته می­‌شود؛ بند امیر معجزه/شاه­کار طبیعت است. آیا وزارت/وزارت­خانه­‌های مرتبط با آن، چند کیلومتر سرک این شاه­‌کار طبیعت را پخته کرده‌اند؟ تا هنوز چند دانه تشناب معیاری برای کسانی که از این «اشک زلال خدا بر گونه‌ی طبیعت» دیدن می­‌کند؛ ساخته‌اند؟ تا هنوز حد اقل یک دانه هوتل متوسط در آن اعمارشده است؟ چقدر برای رشد جاذبه­‌های آن کار شده‌اند؟ وقتی گفته­ می­‌شود، بامیان یادگار بزرگ­ترین تمدن­‌های کهن آریایی، بودایی و اسلام است. نهادهای ذی­ربط، چه کارهای ابتدایی­ را در راستایی مرمت، نگهداری و حتا مشخص­‌ کردن محدوده و ساحه‌ی تاریخی آن مناطق انجام داده‌اند؟ آیا مغاره­‌های تاریخی بامیان، فعلا اهمیت باستان­شناختی دارد یا زاغه­‌هایی‌اند برای بی­‌سرپناهان و فقیرانی که از فرط فقر و فلاکت، در این دخمه­‌های نمناک و پر از حشرات و خزندگان زندگی می­‌کنند؟
سمج­‌نشینان بامیان، پارادوکس زمان حال و گذشته، شکوه­مندی و نیازمندی و داشتن و نداشتن است. گذشته‌ی افتخارآمیز و حال نیازمند. اگر از داشته­‌های تاریخی بامیان استفاده‌ی درست صورت می­‌گرفت؛ این سمج‌ها اکنون، یادگارهای تاریخی برای پژوهش و تفکر بود. اما اکنون زاغه­‌ای برای زنده‌­ماندن فقیران و گاو و گوسفند و بز اند. سمج‌­نشینان بامیان، روایت واقعی میراث­داران سه تمدن آریایی، بودای و اسلام اند و همچنان بازماندگان کیانیان، شاران و کسانی که بر اریکه‌ی قدرت و افتخار گذشته‌ی تاریخی این سرزمین، روزگاری تکیه زده بودند! سمج‌­نشینان بامیان، جانشینان راهبانی بودایی اند که روزگاری در آن دخمه­‌ها، تجربه‌ی کشف و شهود عارفانه می­‌کردند و در مقام باران به گفته‌ی بودا: «این زمین پست را با آسمان بلند پیوند می­زدند.» اکنون این زاغه‌نشینان، مانند کارگران معدن زغال سنگ درۀ صوف، هر لحظه در معرض فروافتادنِ سقف خانۀ شان، نفس می‌کشند.
وقتی گفته می‌­شود؛ بامیان حیثیت یک زون را در مناطق مرکزی دارد؛ آیا تا هنوز از امتیاز یک ولایتی که در جنوب و شرق افغانستان موقعیت دارد و حدود جغرافیایی‌اش به اندازه‌ی یک ولسوالی بامیان به مشکل می­‌رسد؛ برخوردار شده است؟ وقتی رییس­‌جمهور غنی در طی چندین سفر به بامیان و جای­جای کشور گفت: «می­‌خواهم شما مردم مناطق مرکزی را از زندان جغرافیایی نجات بدهم.» آیا برای نشان­دادن صدقِ گفتار خود که در طی چندین سفر خود به بامیان، در میان ده‌­ها وعده‌ی دیگر، یکی از وعده‌­های مکرر اش در پاسخ به خواست مردم و اعضای کادر علمی دانشگاه بامیان، پخته­‌کردن سرک دانشگاه بامیان از پیش قومندانی امنیه تا دانشگاه به طول چندصدمتر است؛ عمل نموده است؟! وقتی گفته می‌­شود؛ بامیان مهد فرهنگ و علم‌­دوستی است و دختران، بالاترین فیصدی حضور را در مقایسه با دیگر جاها در مکاتب دارند؛ آیا وزارت معارف، چه مقدار بودجه برای زیرساخت‌های آموزشی این ولایت اختصاص داده است و با توجه به درخواست­‌های مکرر و پشت سر هم، برای ایجاد دانشکده‌­های طب، انجینری و حقوق، هنوز پاسخ منفی است.
با یک نگاه کلی، به این نتیجه می­‌رسیم که جنبه‌ی اغفال­‌کنندگی بامیان، بیشتر است از جنبه‌ی برخورداری شهروندان این سرزمین از مزایایی آن. فراموش نکنیم که ساکنان بامیان، هم از نگاه قومی و هم از نگاه مذهبی، تک­ قومی و تک ­مذهبی نیستند. بلکه چندین قوم و چندین مذهب در آن زیست باهمی دارند. اما بازهم، افتخارات این سرزمین، بیشتر، نقش دیکور و ویترینی برای حکومت مرکزی و رهبران شهروندان بامیانی دارند تا کاربردی و قابل استفاده. موجودیت تمثال‌­های صلصال و شاه­مامه، شهر غلغله و ضحاک، آثار تاریخی چهل‌­برج و دیگر مکان­‌های تاریخی، برای حکومت مرکزی، اعتبار و اهمیت جهانی دارد. به عنوان مثال، اگر سفرهای وزیران اطلاعات و فرهنگ افغانستان را در طی بیست سال گذشته، به کشورهای دنیا یا سمینارهای این وزارات را محاسبه کنیم که چند سفر و سمینارهای آن بر محوریت آثار باستانی بامیان صورت گرفته‌اند و چند تای آن غیر از آثار باستانی بامیان، شاید از نصف بیشتر آن بر محوریت آثار باستانی بامیان باشد. اما برعکس، توجه به بامیان، کم­ترین فیصدی را داشته است. همچنان، مقدار سودی را که شهرداری بامیان از این اماکن تاریخی به دست می‌آورد و وزارت زراعت از بند امیر و دیگرجاها، به تناسب سود حاصل از این اماکن، کم­ترین توجه در بازسازی آن جاها، صورت گرفته است.
این یادداشت، در پی فاش­ کردن این واقعیت پنهان است که مقوله‌ی بامیانِ افتخارآفرین و شکوه­مند، بیشتر، کارکرد ویترینی دارد تا کاربردی. در استفاده‌ی ویترینی از این کلمه‌ی بامیان افتخارآفرین، هم نهادهای حکومتی دخیل اند و هم رهبران هزاره و تاجیک. نباید تنها رهبران هزاره را مقصر دانست. مگر تاجیکان مرکز بامیان و شیبر و سیغان تاجیک نیست که رهبران تاجیک به آنان توجه کنند؟ در طول بیست ­سال، رهبران تاجیک­ کلیدی‌­ترین موقف­‌ها را در حکومت داشته‌اند. سرمایه­‌هایی را که جمع کرده‌اند و کاخ­‌ها و شهرک­‌هایی که ساخته‌اند؛ چند فیصد آن را به تاجیکان بامیان و مناطق آنان اختصاص داده‌اند؟ یکی از کج‌­بحثی‌­ها در بامیان این است که می­‌گویند حاکمان محلی معمولا از قوم هزاره در برابر تاجیک­‌ها تبعیض قایل اند. اگر واقعا چنین بوده/است؛ رهبران تاجیک چه کارهایی را در راستای رفاه تاجیکان بامیان انجام داده‌اند؟ پس خواست ساکنان بامیان، باید خواست شهروندی باشد تا قومی. چون خواست قومی وقتی برای هزاره­‌های بامیان جواب مثبت نداد؛ برای تاجیک­‌ها به هیچ عنوان گزینه‌ی مطلوب نیست.
هدف دوم این نوشتار، برجسته­ کردن خواست‌­های شهروندی از حاکمان محلی بامیان(والی، رییسان سکتورها و ریاست­‌ها، وکیلان پارلمان، شورای ولایتی و شخصیت­‌های بامیانی تأثیرگذار) است. این خواست­ها را در حد یک فهرست ابتدایی، در چند شماره می­‌شود دسته‌­بندی کرد:
۱٫ ارتقای ولایت. نخستین خواست شهروندی، تلاش در راستایی ارتقای این ولایت است. مردم بامیان وقتی می‌گوید؛ از مزایایی کمک­‌های جهانی و داخلی برخوردار شوند؛ باید مجراهای قانونی و توجیه‌­پذیر آن را جست‌وجو کنند. ولایت بامیان حق ارتقا را دارد و حاکمان محلی در هماهنگی هم، باید به این کار اقدام نمایند.
بحث ارتقای بامیان، یک­بار بر سر زبان‌­ها افتاد و حتا جشنی نیز برای آن گرفته شد. اما در عمل، پیشرفتی اتفاق نیافتاد. ولی حد اقل، شروع آن کلید خورد و سطح خواست مردم را در راستایی مطالبات حقوق شان، بالا برد. سخت نیاز است که این خواست برحق مردم، عملی گردد و تلاش صورت گیرد تا گام‌­های بعدی در این راستا برداشته شوند.
۲٫ تعدیل واحدهای اداری. به تبع خواست فوق و نیاز واقعی مردم به خاطر انکشاف متوازن، گام‌­های عملی در راستایی تعدیل واحدهای اداری باید برداشته شوند. قرار بود دو ولسوالی در بامیان اضافه گردد و کارهایش تا جایی پیش رفت؛ اما نتیجه اش هنوز معلوم نیست. حکومت­داری یک سیستم است تا تبلور چهرۀ افراد. هیچ عیب و ننگ نیست که خواست­‌های فوق در زمان کدام والی کلید خورد. اگر والی­‌های پس از آن، آن را به نتیجه برساند؛ مطمیینا به عنوان یک مدیر کارا، این افتخار ثبت کارنامه‌اش می‌گ­ردد.
۳٫ داشتن یک میدان هوای معیاری. هیچ کسی منکر توریستی بودن بامیان و داشتن جاذبه‌­های طبیعی آن نیست. پرسش این است که توریست کیست؟ آیا دانشجویانی که در فصل بهار و تابستان در بامیان از راه­‌های زمینی برای تحصیل می آیند؛ توریست‌اند؟ یا شهروندان فقیر دشت برچی، ارزگان، قندهار و دیگر مناطقی که با موتر دای­نا/باربری و با کم­ترین امکانات در بامیان می آیند و معمولا نان و مصارف شان را از همان ولایت شان با خود می آورند توریست اند؟ یا توریست، جهان­گردان خارجی و داخلی اند که به قصد سیاحت علمی-تفریحی به بامیان می آیند و همچنان کسانی که برخوردار از رفاه اقتصادی اند و در سفرهای خود پول مصرف می­کند و قدرت خرید دارد. توریست­‌های واقعی که در سفرهای شان پول مصرف می­‌کنند؛ از دره‌ی مرگ(جلریز) و غوربند به بامیان نمی‌آیند. پس در نبود میدان هوای معیاری، بحث انکشاف توریزم در بامیان، بحث بی­فایده است.
۴٫ برخورداری از انرژی برق. جنبش روشنایی، اگر بزرگ­ترین اتفاق مدنی در راستایی مطالبه‌ی یک حق بدیهی در تاریخ معاصر افغانستان نبود؛ بدون تردید، بزرگ­ترین اتفاق در بیست ­سال پسین بود. خواست کانونی این جنبش، عبور لین برق پنج­صد کیلووولت مطابق نقشۀ تعیین شده از بامیان بود. تا این­که طرح بدیل آن، لین برق دوصدوبیست کیلووولت، باید به بامیان وصل می‌­شد. مطابق جدول زمانی و تعهد داده ­شده، بامیان باید تا اکنون صاحب برق دوصدو بیست کیلووولت می‌­شد. اما اکنون، از هیچ کدام آن خبری نیست. شکوه فعلی بامیان، به موارد فوق­الذکر وابستگی تامّ دارد تا چسپیدن غیر حرف‌ه­ای و آماتوری به گذشته‌ی بامیان.
۵٫ اصلاحات در بخش­‌ها. چند ریاست در بامیان با مشکلات جدی روبرو بود/اند. از جمله معارف، زراعت، کار و امور اجتماعی و شهرداری. می‌­شود یک زمان معین را در نظر گرفت و با استفاده از ظرفیت‌­های محلی(منابع انسانی و مالی) روی مشکلات این ادارات متمرکز شد و ریشه­‌یابی گردد که مشکل در کجاست؟ مثلا یک سال کار اصلاحی روی معارف، یک سال کار اصلاحی روی زراعت و همچنان بقیه ادارات.
در این سال‌­ها مخصوصا در فصل بهار و روزهای عید، وقتی گردش­گرانی از راه زمین به بامیان می آیند؛ در شهر بامیان و بند امیر، با کم­ترین امکانات روبرو اند. از بالابودن کرایه‌ی تاکسی گرفته تا قیمت غذا و نبود امکانات حد اقلی و اولیه در برابر پولی که هوتل­داران از مسافران می­‌گیرند. این موارد، مستقیما تأثیر منفی روی گردش­گران می‌گ­ذارند و نیاز جدی به رسیدگی و مدیریت دارد.
۶٫ ایجاد روحیه‌ی همکاری بین حاکمان محلی. پیش از این، رابطه‌ی والیان و وکیلان، بیشتر حالت دفاعی و امتیازگیرانه داشت. والی کوشش می­‌کرد وکیلان را مدیریت کند تا آنان به کم­ترین امتیازات قایل شوند. وکیلان تلاش می­‌کردند؛ نکته­‌ضعف‌­های والیان را پیداکنند تا از آن مجرا امتیاز بگیرند. این نوع برخورد در دو سطح وکیلان پارلمان و شورای ولایتی جریان داشت و دارد. حال آنکه هردو گروه، از شیرۀ جان و انرژی مردم بامیان تغذیه می‌کنند و مکلف به خدمت برای مردم اند؛ نه این­که حریفانی درون­ولایتی برای امتیازگیری از همدیگر باشند. این­‌ها نباید در زمین اعتماد مردم، بین هم بازی رقابت راه بیاندازند. پس چه بهتر تا در یک هماهنگی، در جهت محرومیت‌­زدایی از بامیان، با هم کار کنند.
۷٫ همه پاسخ­گو اند. در کانفرانس­‌های گزارش‌­دهی سالانه، همه گزارش می­‌دهند اما دو کس گزارش نمی‌­دهند. فقط به نتیجه­‌گیری و نظارت و انتقاد بسنده می‌­کنند. وکیلان در پارلمان و شورای ولایتی و والی. والی باید به مردم گزارش بدهد که در طول یک­سال کار اداری، چقدر به اهداف کاری اش نزدیک شده است؛ بودجه‌ی عمومی و اختصاصی دفتر ولایت چقدر مصرف شده و در کجاها؟ و خیلی از موارد دیگر است که نیازمند گزارش ­دهی اند.
همچنان نمایندگان مردم در پارلمان و شورای ولایتی. آنان نیز ضرورت است به مردم گزارش دهند که در طول یک­سال چه اقداماتی را انجام داده‌اند. گزارش­دادن­‌های خصوصی یک بحث است که وکیلان در جلسه­‌های خصوصی، معمولا با طرفداران شان در قریه­‌ها انجام می‌­دهند و گزارش ­دادن در محضر عمومی تأثیرگذاری خاص خودش را در شفافیت­‌سازی کارکردها دارند.
۸٫ سیستم‌­باوری نه فردمحوری. والی فرد اول در سیستم اداره‌ی محلی یک ولایت است. از این منظر، هر والیی که می‌آید؛ در قسمت­‌های از کار، ادامه­‌دهندۀ کارهای ناتمام والی پیشین است. منطقی نیست اگر مردم انتظار داشته باشند که والی جدید در تمام زمینه‌­ها از خود ابتکار به خرج دهد و منصفانه نیست اگر والی جدید، پروژه‌­ها و برنامه‌های والی قبلی را متوقف کند. به خاطر این که نوار افتتاح آن را خودش قطع نکرده است.
در بامیان هر والیی که آمده است؛ در کنار ضعف‌­ها و مشکلاتی که داشته‌اند؛ خدماتی نیز ارایه کرده‌اند. ممکن بعضی این برنامه‌­ها تکمیل ­شده باشد و بعضی دیگر، نیمه‌ت­مام مانده باشد. این برنامه­‌های نیمه­‌تمام، ایجاب تکمیل­ شدن را می­‌کند.
بامیان از منظر هنری و تاریخی-فرهنگی، تا حد زیادی مطرح شده است. این یک دست آورد است و تداوم این پروژه نیاز جدی این ولایت باستانی-تاریخی است. ولی بسنده نیست. نباید به این بخش اکتفا شود. برای رفاه بامیان، تکیه بر بعد باستانی-تاریخی آن، شرط لازم است اما شرط کافی نیست. در کنار آن، به موارد دیگر که جزء نیازمندی­‌های مردم اند نیز رسیدگی شوند.
این یک واقعیت است که والی به تنهایی از عهده‌ی همه‌ی کارها برآمده نمی­‌تواند. نمایندگان مردم در پارلمان و شورای ولایتی، هرکدام در جای خود، نقش مهم دارند. هماهنگی بین این سه نهاد، شرط اول موفقیت در رسیدن به اهداف مردم محور اند. فراموش نکنیم که فردمحوری تنها شامل حال والی یک ولایت نمی­‌گردد. اعضای پارلمان و شورای ولایتی نیز، در معرض این خطر قرار دارند. نماینده‌ی مردم در پارلمان و شورای ولایتی، در کنار آن که فرد است جزء یک سیستم قانون­گذاری نیز می­باشد.
در نتیجه این­که به تحلیل گرفتن بامیان نیازمند، مستلزم هماهنگی نخبگان بامیان اند. پایین نشستن از برج عاج فردمحوری و باورمندی به سیستم، یکی از شرایط کار مؤثر در یک اداره است. در شرایط فعلی، بامیان زمانی از حالت نیازمندی بیرون می­‌شود که به نیازهای اصلی و زیربنایی آن، توجه گردد. رفع این نیازها، تبدیل به منابع تولیدی برای مردم این ولایت و کشور می­‌گردد.

در مورد نویسنده

محمد موسی شفق

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید