اسلایدر بین الملل تحلیل

سرنوشت تلخ توافق ژنو و آینده‌ی مبهم موافقت‌نامه‌ی دوحه

زمانی‌که پیمان صلح میان تحریک طالبان و ایالات متحده‌ی امریکا به روز ۲۹ فبروری سال ۲۰۲۰ به امضا رسید، آگاهان کشور به یافتن هم‌سانی‌ها و دگرسانی‌ها میان این پیمان و توافقات ۱۴ اپریل سال ۱۹۸۸میان دولت‌های افغانستان و پاکستان در ژنیو سرگرم‌شده‌اند. به باور من، پرداختن به این مهم، به ویژه در بند فریبندگی آرایه‌ها، به برآیندهای بایسته نمی‌انجامد و در یک دور مهمل، هم‌سنجی این دو پدیده‌ی بیگانه از هم در گاه‌‌نامه‌ی جنگ و صلح در نیم سده‌ی اخیر زادگاه ما را ناشدنی می‌سازد.
توافقات ژنیو که در پیآمد گفت‌وگوهای غیرمستقیم میان افغانستان و پاکستان با پا درمیانی رو در روی سازمان ملل متحد و ضمانت اتحاد شوروی و ایالات متحده‌ی امریکا میسر شد، فرآورده‌ی زمانی بود که جهان پرتنش ما مرحله‌ی پایانی «جنگ سرد» و فرجام دوگانگی در آقایی بالای کره‌ خاکی ما را از سر می‌گذشتاند. این توافقات که راه دراز گفت‌وگوهای هفت ساله‌ی غیرمستقیم میان دو دولت هم‌جوار را پشت سر گذاشته بود، در آخرین مرحله در هم‌سویی با نیازمندی‌های نوین دولت اتحاد شوروی و ناگزیری گذار آن کشور به سیاست «بازسازی» و «تفکر نوین»، پیش از همه به پرسمان بغرنج و چند پوسته‌ی خروج با عزت و امن نیروهای نظامی اتحاد شوروی از افغانستان زمینه می‌ساخت.
مذاکرات غیرمستقیم میان دولت‌های افغانستان و پاکستان که به یاری نماینده‌ی ویژه‌ی سرمنشی سازمان ملل متحد راه ‌افتید و سرانجام به امضای «توافقات ژنیو» انجامید، هفت سال پیهم را در ۱۲ دور در برگرفت. نخستین نشست غیر مستقیم از ۲۶ الی ۲۴ جون سال۱۹۸۲ در مقر دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنیو برپا گردید و آخرین نشست از ۲ مارچ تا ۸ اپریل سال ۱۹۸۸ در همان مکان صورت پذیرفت که در پیآمد آن گفت‌وگوهای پیچیده و گران‌جان، به تاریخ ۱۴ اپریل سال ۱۹۸۸ با پادرمیانی سازمان ملل متحد و ضمانت دولت‌های اتحاد شوروی و ایالات متحده‌امریکا مراسم کوتاه و ده دقیقه‌ای امضای «توافقات ژنیو» میسر شد که به گفته‌ی آقای دیه‌گو کوردووز «مراسم بسیار سرد و شبیه مراسم تشیع جنازه بود.»

«توافقات ژنیو» از چهار پیمان جداگانه، ولی به ‌هم‌پیوسته و ساختاری شکل یافته بود که در پیوند خرد ورز با هم‌دگر یک دست‌‌آویز ارزش‌مند برای حل پیچید‌گی اوضاع در افغانستان و اطراف آن به شمار می‌رفت. «توافقات ژنیو» فراگیرنده‌ی این چهار پیمان معتبر بود:
یک؛ موافقت‌نامه‌ی دو جانبه بین جمهوری افغانستان و جمهوری اسلامی پاکستان در مورد اصول دوجانبه به ویژه عدم مداخله.
دو؛ اعلامیه‌ی تضمین‌های بین‌المللی.
سه، توافق‌نامه‌ی دو جانبه بین جمهوری افغانستان و جمهوری اسلامی پاکستان در مورد بازگشت داوطالبانه‌ی پناهندگان.
چهار، توافق‌نامه‌ی مربوط به مناسبات متقابل جهت حل و فصل مسایل مربوط به افغانستان.
«توافقات ژنیو»، چنان‌که در ماده‌ی پنجم سند چهارم تصریح گردیده بود، برگشت واحدهای نظامی اتحاد شوروی را طی ۹ ماه خط‌کشی نموده بود که در دو مرحله تا ۱۵ فبروری سال ۱۹۸۹ به صورت کامل خاک افغانستان را ترک نمودند.
آن‌چه در نص «توافقات ژنیو»، به ویژه در سند نخستین، بالای پاکستان که از نام گروه‌های «جهادی» مستقر در آن کشور نیز نمایندگی می‌کرد، گردن‌باری شده بود، بی‌اعتنا باقی ماند. ماده‌ی دوم سند نخستین در ۱۳ بند جانب افغانستان و پاکستان را منجمله پای‌بند می‌ساخت که:
«… خودداری از مداخله‌ی مسلحانه، سرنگونی، اشغال نظامی با هر شکل دیگر مداخله‌ی پنهان یا آشکار علیه طرف دیگر معظم متعاهد، یاهر نوع اقدام مداخله‌جویانه نظامی، سیاسی یا اقتصادی در امور داخلی دیگر طرف معظم متعاهد، از جمله اقدامات تلافی‌جویانه‌ای که استفاده از زور را در بر می‌گیرد…»
خودداری از برانگیختن، تشویق یا حمایت مستقیم یا غیرمستقیم، فعالیت‌های مخالف یا جدایی‌طلبانه علیه دیگر طرف معظم متعاهد با هر نوع دست‌آویز و یا هر نوع اقدام دیگر برای برهم‌زدن وحدت یا تضعیف یا سرنگونی نظام سیاسی دیگر طرف معظم متعاهد.
جلوگیری از آموزش، تجهیز، تأمین مالی و گزینش نیرو از هر منشأ به منظور فعالیت‌های خصومت‌آمیز علیه دیگر طرف معظم متعاهد یا فرستادن نیروها به قلمرو دیگر طرف معظم متعاهد و متناسب با آن ممانعت از فراهم‌آوردن تسلیحات، از جمله تأمین مالی برای آموزش، تجهیز و انتقال نیروها…
ممانعت از هر نوع هم‌کاری، به‌کارگیری یا حمایت گروه‌های تروریست، خراب‌کاران یا عوامل خراب‌کاری علیه دیگر طرف معظم متعاهد.
ممانعت از حضور، پناه‌دادن در اردوگاه‌ها، پای‌گاه‌ها و یا شکل دیگر، سازمان‌دهی، آموزش، تأمین مالی، تجهیز و تسلیح افراد وگروه‌های سیاسی، قومی و نظایر آن در داخل مرزهای خود به منظور سرنگونی، ایجاد بی‌نظمی یا اغتشاش در قلمرو دیگر طرف معظم متعاهد و هم‌چنین متناسب به آن، خودداری از به‌کارگیری رسانه‌ها و حمل و نقل تسلیحات، مهمات و تجهیزات توسط چنین افراد وگروه‌ها…»
زمانِ پس از امضای «توافقات ژنیو» با سرسختی نشان داد که دولت پاکستان از تعهدات خویش در برابر دولت افغانستان سرپیچی‌ پیشه نموده و در ستیزه با درون‌مایه‌ی پیمان‌ها به هیچ بند «توافقات» پابند نه‌ماند. فهرست دنباله‌دار درازدستی‌های دولت پاکستان ازپای‌بندی‌های «توافقات ژنیو» که خود در پای آن دست‌خط گذاشته بود، پیوسته از جانب دولت افغانستان به دولت‌های تضمین‌کننده‌ی ‌یپیمان و ملل متحد گزارش داده می‌شد و به یاری رسانه‌ها خبررسانی گسترده می‌گردید. پرونده‌ی تخطی‌های آشکار پاکستان از نص «توافقات ژنیو»، منجمله در برگه‌های «کتاب سبز» وزارت امور خارجه‌ی افغانستان با تمام کان‌وکیف آن‌ها بازتاب گسترده و انکارناپذیریافته است.
حالا، زمانی‌که میثاق‌های صلح نام‌نهاد میان تحریک طالبان و ایالات متحده‌امریکا در دوحه به امضا رسیده و دلهره‌ی راه‌یابی«پیروزمند» طالبان در ساختار دولتی افغانستان بالا گرفته است، زمزمه‌ی تکرار سقوط وحشتناک حکومت‌داری دکتور نجیب‌الله، فروپاشی ساختارهای دولتی و عسکری کشور و برپایی حمام خون پس از اپریل سال ۱۹۹۲ بر دل‌ها و دماغ‌ها چیره گردیده و به گمانه‌زنی‌های جدا از راستینه‌گی‌های امروز زمینه می‌سازد. به نگر من، پرداختن به یافتن هم‌سویی‌ها میان «توافقات ژنیو» و پیمان صلح با طالبان و نیزپیش‌گویی تکرار غم‌نامه‌ی سقوط حاکمیت دکتور نجیب‌الله به ناکجا‌آبادی راه باز می‌کند که با واقعیت‌های امروزین جامعه‌ی افغانی وزدوبندهای جاری جهانی در تضاد است و در برابر پرسش‌های نوین بی‌پاسخ می‌ماند.
آن‌چه به پیآمدهای «توافقات ژنیو» پیوند دارد، می‌توان روی چند نکته‌ی آتی مکث نمود:
یک
این «توافقات» با تمام زیر و بم خبررسانی‌های ناجایز، جای‌گاه دولت جمهوری افغانستان را به مثابه‌ی دولت معتبر دارای حاکمیت، تمامیت و استقلال و در چهره‌ی نهاد قانون‌مند و پایه‌دار در مناسبات جهانی و حقوق بین‌الدول تسجیل نمود.
دو
توافقات ژنیو بازگشت امن و باعزت واحدهای قشون اتحاد شوروی را به کشورشان زمینه‌سازی نمود که پروسه‌ی بیرون‌شدن‌شان از افغانستان در ۱۵ فبروری سال ۱۹۸۹عملی گردید و دوام «جهاد» را از دیدگاه شرعی و سیاسی بی‌پایه ساخت.
سه
خلاف پیش‌بینی‌های دوست و دشمن، دولت جمهوری افغانستان با خروج نیروهای نظامی اتحاد شوروی در فبروری سال ۱۹۸۹ تا اپریل سال ۱۹۹۱ در چوکات دفاع مستقلانه، برتری خویش را در جنگ با دهشت‌افگنان «جهادی» و مداخله‌های خشن و آشکار دولت پاکستان تبارز داد و امید پیروزی تند «مجاهدین» پس از خروج نیروهای عسکری اتحاد شوروی از افغانستان را به یأس مبدل ساخت. به ویژه، پیروزی تام نیروهای جنگی جمهوری افغانستان در آزمون‌گاه جنگ جلال‌آباد که با حضور کادر افسری اردوی پاکستان در ماه مارچ سال۱۹۸۹، یعنی یک ماه پس از خروج نیروهای نظامی اتحاد شوروی از افغانستان سوق و اداره می‌شد، روی خیال‌بافی سقوط تند دولت جمهوری افغانستان در میدان جنگ خط درشت بطلان کشید.
چهار
«جهادی‌ها» و پشتیبان‌های پاکستانی و عربی شان باورمند شدند که نابود‌سازی دولت جمهوری افغانستان در میدان نبرد‌های جنگی و به وسیله‌ی فشار نظامی کار بیهوده و ناممکن است و با همین نتیجه‌گیری به ایجاد تماس‌های پنهان و آشکار رهبران تنظیم‌های «جهادی» بادولت افغانستان، در چوکات مشی جاری «مصالحه‌ی ملی» که از جانب دکتور نجیب‌الله عنوان گردیده بود، چراغ سبز داده شد. چنین گفت‌وگوها در لایه‌های گونه‌گون تا ماه اگست سال ۱۹۹۱، یعنی تا فروپاشی ساختار اتحاد شوروی به شکل سودمند و امیدوارکننده دوام یافت.
پنج
اتحاد شوروی به مثابه‌ی دوست افغانستان و یکی از تضمین‌کننده‌های «توافقات ژنیو» پای تعهدات خویش در مددرسانی به دولت جمهوری افغانستان در روشنی پیمان‌های پیشین خود ادامه داد و نی‌تنها دولت افغانستان را در انزوا و تنهایی قرار نه‌داد، بلکه به کمک‌رسانی‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی‌ خویش در چوکات قراردادهای شناخته‌شده‌ی دولتی تکانه‌ی جدی بخشید.
جمهوری افغانستان و دولت اتحاد شوروی با کمال راستی به درون‌مایه‌ی «توافقات ژنیو» وفادار باقی مانده و با وجود تخطی‌های خشن وآشکار پاکستان، به اجرای تعهدات خویش بدون تزلزل و دودلی استوارانه به پیش رفتند. این اندیشه که گویا دولت جمهوری افغانستان درپیآمد «توافقات ژنیو» و بی‌میلی اتحاد شوروی در برابر حاکمیت دکتور نجیب‌الله با فاجعه‌ی سقوط روبه‌رو گردید از بنیاد نادرست وانحرافی است. دولت اتحاد شوروی در تعهدات خویش با دولت افغانستان هیچ کوتاهی و کاستی تبارز نداده و به تحویل‌دهی‌های اقتصادی و نظامی خویش تا فروپاشی اتحاد شوروی پای‌بند باقی مانده است.
فاجعه‌ی سقوط جمهوری افغانستان و فروریختاندن ساختارهای دولتی و عسکری حاکمیت دکتور نجیب‌الله پدیده‌ی دورانی است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی در ۲۱ اگست سال ۱۹۹۱، فدارتیف روسیه به مثابه‌ی وارث اتحاد شوروی وارد عرصه گردید و با پشت‌پازدن یک‌جانبه و خاموشانه به تمام میثاق‌ها و پیمان‌ها میان دولت جمهوری افغانستان و اتحاد شوروی، سقوط حاکمیت دکتور نجیب‌الله و یورش ساختارهای «جهادی» شمال در تبانی با «ستون پنجم» در دست‌گاه حزبی و دولتی دکتور نجیب‌الله بالای شهر کابل را چاره‌سازی نموده و به «سوگ افغان» ابعاد تازه و خوف‌ناک بخشید.
آن‌چه در این فصل پرآشوب به پیمان صلح میان تحریک طالبان که از چند دستگی عذاب می‌کشد و ایالات متحده گره خورده، با آن‌که در آرایه از هستار دولت جمهوری افغانستان انکار صورت نه‌گرفته است، نمودار یک توافق غریبه است که در غیاب دولت افغانستان و خلاف میثاق‌های جاری در پیوندها میان دولت افغانستان و ایالات متحده و دور از چشم جهانیان با گروهی که در سرخط فهرست آدم‌کشان و تروریست‌ها جا داشته است، مایه‌ی سردرگمی و ندانم‌گرایی می‌گردد. این گام بی‌مسمی ایالات متحده که ناگزیری‌های حاکمیت آقای محمد‌اشرف غنی را به سود نیازهای درازمدت خویش در منطقه زیر پاژ نام فریبنده‌ی صلح بر آدم و عالم زورباری کرده است، بی‌گمان، بامعمایی‌ بودن ذات خویش، ثبات و امنیت را در افغانستان و منطقه مورد تهدید قرار داده، هم‌چشمی‌های سیاسی در درون و صف‌بندی‌های تازه در بیرون کشور را به مهمیز قهر بسته و هر آیینه سبب دلهره‌، ترس و ناامیدی می‌گردد.
در این یادداشت بیشترینه از دو کتاب زیر مایه برداشته شده است:
یک؛ عبدال وکیل:«از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان»، جلد دوم، چاپ اول، انشارات یوسف‌زاد، کابل، سال ۱۳۹۵
دو؛ دیه گو کوردووز و سلک اس. هاریسون: «پشت پرده‌ی افغانستان»، برگردان اسدالله شفایی، چاپ اول، انتشارات بین‌المللی اهدی، تهران،سال ۱۳۷۹