اسلایدر اقلیت‌های قومی حقوق بشر

کاج‌هایی که در خون شناور شدند

 

کیارنگ سعادت

این جا مرکز آموزشی کاج، همان مرکز آموزشی موعود چند سال قبل است که پس از حمله‌ای انتحاری، تغییر نام داد و صنفی که امروز نیز، از حمله‌ی انتحاری در امان نماند.
دو سال پیش هشت ماه را در منزل سوم ساختمان همین مرکز آموزشی که خواب‌گاه مان بود، گذرانده‌ام. در آن زمان، در هر صنف ۵۰۰ دانش‌آموز مصروف یادگیری بودند که بیش‌تر شان باشندگان دشت‌برچی و همین طور از ولایت‌های غزنی، بامیان، دایکندی و ارزگان بودند که برای آزمون ورودی به دانشگاه (کانکور) آمادگی می‌گرفتند.

گاهی اگر پنج دقیقه دیرتر از اتاقم بیرون می‌شدم، ناچار می‌شدم که نیم ساعت منتظر بمانم تا همه دانش‌آموزان رد شوند و من بیرون بروم؛ همین طور وقت برگشتن نیز، اگر با تایم رخصتی دانش‌آموزان برابر می‌شدم، ‌نزدیک به یک ساعت در بیرون می‌ایستادم تا راه پیدا کنم و به خواب‌گاه بروم.

در این مرکز، همه جوانان و نوجوانان بودند که شوق و انگیزه‌ی خاصی برای راه‌یافتن در دانشگاه در چهره‌ها و تلاش‌های شان پیدا بود؛ آن‌ها، شب و روز را از هم نمی‌شناختند، تنها و تنها درس می‌خواندند.

در ماه‌های بودنم در مرکز آموزشی کاج، شماری از دانش‌آموزان دختر این مرکز در خواب‌گاه زندگی می‌کردند؛ دخترانی که شب‌ها بیش‌تر از دو-سه ساعت نمی‌خوابیدند و دوباره به سمت کتاب و کتابچه‌ی شان می‌رفتند؛ در حالی که شماری از آن‌ها، به سختی می‌توانستند هزینه‌ها‌ی آموزشی شان را مهیا کنند.

هرچند مرکزهای آموزشی در دشت‌برچی کابل، بارها هدف حمله‌های انتحاری قرار گرفته؛ اما نوجوانان و جوانان هزاره، هیچ گاه امید به زندگی و شوق به آموختن را از دست نداده بوده و نمی‌دهند.
هر باری که در مرکز آموزشی‌ای در دشت‌برچی انتحاری شده، دو-سه روز پیش از آن، دانش‌آموزی از قوم پشتون در آن مرکز نام‌نویسی کرده و بعد انتحاری می‌کرده؛ اما، نمی‌دانم که چرا مسئولان این مرکزها، هنوز از گذشته درس نگرفته و به این دست افراد اجازه‌ی واردشدن به مرکز شان را می‌دهند. امیدوارم پس از این پند بگیرند، نخست هویت افراد را شناسایی کرده و بعد نام‌نویسی کنند.

مانده‌ام که؛ تا چه زمانی پدران در کوچه‌پس‌کوچه‌های برچی دنبال تکه‌های بدن فرزندان شان باشند؟ تا چه زمانی، آن‌ها باید، دنبال تن بی‌جان دختران شان شفاخانه‌به‌شفاخانه بدوند؟