سلیمه نیکبین، معاون امور اجتماعی ولایت کابل در حکومت پیشین
ساعت ۱۰ بجه همان روز(۱۵ اگست ۲۰۲۱) با برخی نهادهای بینالمللی و ریاست مهاجران ولایت کابل جلسه داشتم. قرار بود که ریاست حوادث کابل نیز برای کمک و پاسخ دهی به بیجاشدگان داخلی در این جلسه اشتراک کند.
در همان روزها جنگ در ولایتها شدت گرفته بود و خانوادههای زیادی از ولایتهای بدخشان، تخار، کندز و بغلان در کابل پناهنده شده بودند. آنان نیاز به کمکهای فوری داشتند.
در همین راستا در دفتر کاریام منتظر بودم که جلسه هرچه زودتر شروع شود، تصمیم فوری اتخاذ شود و به بیجا شدگان کمکهای عاجل صورت گیرد. اما چند دقیقهای نگذشت که دوستان از معاونت اول و دوم ریاست جمهوری برایم تماس گرفتند که همه چیز ختم است. تاکید کردند که ارگ ریاست جمهوری نیز تخلیه شده است. گفته میشود که طالبان نیز وارد کابل شدهاند.
حقیقتا باورم نشد. خندیدم و گفتم که شوخی نکنید. تعهد سربازان کشورم کجا شد؟ دو هفته قبل از آن روز برای روحیه دادن به نیروهای امنیتی و دفاعی به ولسوالی موسهی و چهارآسیاب کابل رفته بودم. به تعهد سرزبان کشورم باور داشتم. قومندان لوا یک افسر جوان بود. هنوز یک جملهاش به گوشهایم طنین میاندازد که گفته بود:« تا یک قطره خون در بدن از وطن حفاظت میکنیم».
راستی رفتن تا سرحد سقوط باورم نمیشد. به فداکاری و غیرت سربازان جانبرکف کشورم باور داشتم؛ اما افسوس که همه فروخته شده بودیم!
نظر بدهید