سرآغاز
در روزهای اخیر موجی از انفجارها و حملههای انتحاری را در کابل شاهد هستیم. هدف این اعمال ضد انسانی تیرۀ خاصی بودهاست؛ تیرهای که از لحاظ قومی عمدتاً هزاره و از لحاظ مذهبی شیعه هستند. تا کنون جان دهها فرد غیرنظامی، بیگناه و مظلوم هزاره و شیعۀ افغانستان را گرفتهاند و صدها نفر دیگر را مجروح کردهاند. خانوادههای بسیاری را به سوگ نشانده و فرزاندانشان را یتیم کردهاند. روزهای ششم، هفتم و نهم عاشورای امسال شاهد انفجارهای مرگباری بودند. در این یادداشت ضمن مرور علل و عوامل آنها، به بایدها و نبایدهایی نیز میپردازیم که مردممان در نظر بگیرند.
۱
هزارهها و جامعۀ شیعۀ افغانستان در دو دهۀ اخیر همواره هدف حملههای تروریستی قرار گرفتهاند و قربانی زیادی پرداختهاند. این مردم در جاهای مختلف هدف قرار گرفتند. اگر نگاهی به اتفاقات بیست سال گذشته بیندازیم، درخواهیم یافت که آنها در هیچ جایی امنیت نداشتهاند. هر جایی که تعدادی از آنها گردهم میآمدند، از سوی گروههای معلومالحال مورد حمله قرار میگرفتند و به شکل بیرحمانهو غیرانسانی تار و مار میشدند. این کشتارها و حملات مصداق بارز جنایت علیه بشریت و نسلکشی بودند و هستند.
حملههای انفجاری و انتحاری که طی بیست سال همیشه تیرۀ خاصی را هدف قرار دادهاند، بدیهی است که مصداق روشن نسلکشی است. اگر هزارهها زبان داشتند و صدا، حتماً صدای دادخواهیشان را در سطح بینالملل بلند میکردند و دادخواهی میکردند. این اعمال تروریستی را نسلکشی و جنایت علیه بشریت ثبت میکردند. در مسجد، دانشگاه، مرکز آموزشی(کورس)، مکتب، شفاخانه، مسیر راه، هنگام تجمع اعتراضی و تجلیل از مناسبتهای مذهبی و فرهنگی و… بر آنها حمله شده است و تعداد قابل توجهشان را قربانی کردهاند. حتا به نوزادان و کودکان و دانشآموزانشان هم رحم نکردند. آنها را در چوکی مکتب و کورس آموزشی، در صف نماز، داخل منبر و کت بیمارستان به خوننشاندند. این حملهها عمدتاً در شهرها انجام یافتهاند. در روستاها کمتر شاهد چنین اتفاقاتی بودهایم. پیش از ظهور داعش، مسئولیت این حملهها را یا کسی به عهده نمیگرفتند یا هم گروههای تروریستیِ معلومالحال به دوش میگرفتند؛ اما پس از ظهور داعش به دلیل نداشتن آدرس دقیق، مسئولیت تمام این حملهها به دوش گروه اسلامی داعش انداخته شدهاست. آن هم از آدرسهای جعلیای که قابل پیگیری نبوده یا دستکم نهادی پیگیر این قضایا نبوده است. مسئولیت این حملهها را در حالی داعش به عهده میگیرد که طالبان همواره اعلام کردهاند: امنیت سرتاسری در افغانستان تأمین شده است؛ گروه اسلامی داعش هم فعالیت ندارد. سؤال اینجاست که وقتی داعشیان در افغانستان فعالیت ندارند، پس این ماینگذاریها و انفجارها از سوی چه کسانی صورت میگیرند؟ این سؤال متوجه طالبان است به عنوان حاکمان این دوران.
به باور نگارنده حقیقت چیز دیگری است. اینحملهها هرچند با پوشش تضاد مذهبی انجام یافتهاند؛ اما بیشتر انگیزۀ قومی و سیاسی دارند و انگیزۀ مذهبی هم مزید بر آنها شده است. اینکه شیعیان اقوام دیگر، در مناطق دیگر افغانستان هیچ وقت مورد حملۀ تروریستان قرار نگرفتهاند، دلیل خوبی است بر این ادعا که هزارهها به خاطر انگیزۀ مذهبی قربانی نمیشوند. پس میماند انگیزۀ تباری و سیاسی. در سالهای گذشته، نودوهشت درصد حملهها در جاهایی صورت گرفتند که هزارهها زندگی میکردند یا هزارهها حضور داشتند. به طور حتم، انگیزۀ عاملان اینگونه جنایتها جز پاکسازی قومی و نژادی چیزی دیگر بوده نمیتواند.
از سویی، هزارهها و جامعۀ شیعۀ افغانستان در طول بیست سال گذشته با نظام جمهوری و دولت نیمبند این دوره همگام بودند. بدون شک، آنها ستوناستوار نظام دموکراسی و دولت قانونمدار بودند. خواستههایشان را از مجراهای قانونی و مدنی پیگیری میکردند. نسبت به کارکردهای ناعادلانه و تبعیضآمیز دولت اعتراض و نارضایتی اگر داشتند، این نارضایتی و اعتراضشان را به گونۀ مسالمتآمیز مطرح میکردند. آنها شهروندان قانونمدار، بیدردسر و مدنی بودند. در آبادانی کشور سهیم بودند و در ویرانی کشور نقش بازی نکردند. این رویکرد آنها، زمینۀ نارضایتی گروههای تروریستی و مخالف دولت را فراهم میکردند. ازاینرو، آنها با انجام حملههای تروریستی و انتحاری، هزارهها و دولت جمهوری را تحت فشار قرار میدادند. دولت نه امینت هزارهها را تأمین میکردند و نه ارادۀ جدی برای این کار داشتند. ازاینرو، آنها همیشه قربانی پرداخت میکردند و قلعوقمع میشدند.
با سرنگونی نظام جمهوری و بر سر قدرت آمدن امارت اسلامی طالبان، علیرغم انتظاراتی که وجود داشت، این وضعیت به پایان نرسید. پیش از آن پشت اینگونه اعمال طالبان قرار داشتند؛ اما اکنون معلوم نیست که چه کسانی در عقب آنها هستند. بازهم هزارهها هدف قرار گرفته میشوند. در مکتب، تجمع، و محل بودوباش آنها انفجار و انتحار صورت میگیرد. همانگونه که در دوران جمهوریت، دولت امنیت آنها را تأمین نکرد و نتوانست، اکنون طالبان نیز نتوانستهاند که امنیت را به خانۀ هزاره برگرداند. درست است که ادعا میکنند هیچ خطری برای مردم افغانستان وجود ندارد؛ اما حقیقت این است هزارهها هنوز هم در خطر نابودی و نسلکشی هستند. آنها نه در مسیر راه امنیت دارند و نه در مکتب و مرکزهای آموزشی و خانهشان. در هر جایی، خونشان ریخته میشوند و پیر و جوان و کودکشان سلاخی میشوند. دردآورتر اما زمانی است که حکمرانان کنونی خمی بر ابرویشان نمیآورند. این در حالیاست که در برابر منازعۀ فلسطین و اسرائیل موضعگیری دارند و از فلسطینیها به نوعی، حمایت میکنند؛ اما در مورد قتل و کشتار بیرحمانۀ هزارهها در غرب کابل، سکوت میکنند. آنتنهای مخابراتی را در آنجا قطع میکنند تا جنایتهایی که بر انسان هزاره صورت میگیرد، به جایی درز نکند. اگر مسئله، مسئلۀ قومی نیست، پس چگونه مرگ فلسطینیها مهم است؛ اما مرگ هزارهها و جامعۀ اهل تشیع افغانستان مهم نیست؟
۲
در چند روز گذشته، عزاداران دهۀ عاشورا هدف قرار گرفتند و مظلومانه به شهادت رسیدند. زمانی که برای انجام چنین انفجارهایی انتخاب میشود، به باور نگارنده دو دلیل میتواند داشته باشد؛ نخست، به دلیل رد گم کردن است؛ زیرا عاملان این قضایا میخواهند بر انگیزۀ تباری و نژادیشان، لباس مذهبی بپوشانند. دودیگر اینکه، در چنین زمانهایی میتوانند قربانیان بیشتری بگیرند. بنابراین، چنین مراسمهایی را هدف قرار میدهند و انفجارهایی را انجام میدهند. در چنین زمانهای که انسان هزاره در هیچ جایی امنیت ندارد و هر آن، خونش ریخته میشود، راهحل چیست؟ چه باید کرد؟
شاید بسیاریها بگویند که از اینگونه تجمعها دوری گزینیم. یا تجلیل از دهۀ عاشورا و دیگر مناسبتها را به دلیل تهدیدات امنیتی نادیده بگیریم؛ اما حقیقت این است که هزارهها و شیعیان افغانستان حتا در خانۀ خود هم امنیت ندارند؛ چنانکه تا کنون به چشم سر دیدهایم که نداشتهاند. مگر میشود از آیینهای مذهبی، فرهنگی و سیاسیـاجتماعیشان تجلیل نکنند؟ گیریم هیچ تجمعی را برگزار نکنند؛ آنگاه مکتبها، دانشگاهها، شفاخانهها، تالارهای عروسی و راهها را چه کار میکنند؟ مگر در گذشته بیشتر حملات تروریستان در این مکانها نبودهاند؟ دولتها (حتا حکومت طالبان) چه بپذیرند و چه انکار کنند، هزارهها و شیعیان، شهروندان افغانستان و از بومیان این سرزمین هستند.
برای این خاک قربانی دادهاند و در راه استقلال و آزادی آن جنگیده و در راستای استقرار عدالت اجتماعی مبارزه کردهاند. جزئی از فرهنگ و تاریخ و واقعیت اجتماعی این خطه هستند. ازاینرو، حکومتهایی که بر این سرزمین، حکم میرانند، مکلفاند که امنیتآنها را تأمین کنند و حقوق شهروندیشان را بدهند. علیرغم این واقعیت اما متأسفانه هم دولتهای بیست سال گذشته و هم امارت اسلامی، نتوانستهاند که امنیت هزارهها را تأمین کنند و از کشتار هدفمند و سامانمند آنها جلوگیری کنند. بنابراین، لازم است که مردم هزاره و جامعۀ شیعۀ افغانستان خود به فکر خود باشند. از تکهتکه شدن خود را برهانند و دست همبستگی و به سوی همدیگر دراز کنند. نسبت به اوضاع سیاسی و امنیتی محیطشان بیدار باشند و نگذارند که تروریستان قربانی بگیرند. در تمام جاهایی که تجمع صورت میگیرد، خود مردم تدابیر امنیتی شدیدی داشته باشند. هیچ لحظهای از دشمن غافل نباشد. من انجام کارهای ازایندست را بدون هماهنگی و همکاری افراد آشنا با منطقه بعید میدانم. نسبت به افراد ناشناس همیشه حساس باشیم. دشمن هم از غفلت و بیپروایی ما استفاده میکند. نباید بعد از حادثه بیدار شویم. ما حادثههای خونبار بیشماری را از سر گذراندیم، حادثۀ دهمزنگ، مسجد و مدرسۀ باقرالعلوم، مسجدهای امام زمان در دشت برچی و تایمنی، کورسهای موعود و کوثر و دانش، مکتبهای سیدالشهدا و عبدالرحیم شهید و… از جملۀ این حملات هستند که تعداد زیادی از مردم ما را قربانی کردند. بناءً این حوادث را فراموش نکنیم. دشمنانمان همیشه دنبال فرصتاند تا دشنۀ زهرآگینشان را در پهلوی جامعۀ ما فرو کنند و از پای درآورندمان.
نظر بدهید