اسلایدر اقلیت‌های قومی حقوق بشر

هزاره‌‫ها؛ دو مسیر و یک ناگزیری ‬‬‬

دموکراسی در افغانستان برگشت خورد. به عبارت دیگر «جمهوریت» با فضای نسبتا باز جایش را به امارت استبدادی طالبان داد. هرچند طالبان ادعا دارند که نیروهای خارجی را از کشور راندند و اکنون افغانستان آزاد و مستقل است اما تسلط این گروه با وضع محدودیت‌های شدید سیاسی و مذهبی علیه اقوام و مذاهب دیگر و وضع محدودیت بر زنان هیچ معنای دیگری جز استبداد ندارد. ‬‬
هزاره‌ها که در ۲۰ سال گذشته همچنان در محرومیت بودند و از کمک‌های ملیاردی جامعه جهانی چیزی حاصل نکردند ولی از فضای باز دموکراسی به خوبی استفاده کردند. آنگونه که در بسیاری از موارد مثل تحصیل، آزادی فعالیت زنان، ورزش و هنرهای دیگر زبانزد مردم دنیا شدند. برای افغانستان مدال افتخار آوردند و به قولی «آبروی» افغانستان بودند. از امکانات شخصی خود مکتب ساختند، معلم استخدام کردند، دانشگاه‌های معتبر خصوصی ایجاد کردند و بسیار کارهای دیگر.‬‬‬‬‬‬‬‬
اما با تسلط گروه تروریستی طالبان، از میان اقوام افغانستان هزاره‌ها بیشترین آسیب را دیدند. به عبارت بهتر؛ هزاره‌ها با تسلط طالبان همه چیز خود را از دست دادند. از مشاغل دولتی رانده شدند، شرکت‌های نوتاسیس خصوصی آن‌ها ورشکسته شد، زنان و دختران آن‌ها از کار و تحصیل و آموزش محروم شدند، ورزشگاه‌ها سته شد و آزادی‌های فردی، سیاسی و مذهبی آن‫ها در معرض نابودی قرار گرفت. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
چه در دولت‌های قبلی و چه در وضعیت اکنون، هزاره‌ها با یک پرسش بسیار جدی روبرویند: برای محافظت از خود در شرایط کنونی چه تدبیری روی دست گیرند؟. رهبران هزاره با حزم و احتیاط با این پرسش برخورد می‌کنند و تاکنون پاسخ قانع‫کننده نداده‌اند. با توجه به افکار عمومی در میان هزاره‌ها، پاسخ به این پرسش از دو حالت خارج نیست؛ در واقع هزاره‌ها دو مسیر بیشتر در پیش ندارند: «مقاومت مسلحانه» در برابر طالبان و یا ایجاد «رابطه سازگارانه» با این گروه. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
از اینجا آغاز می‌کنیم. طالبان با تسلط دوباره بر افغانستان، تنها یک فرمانده نه چندان نامدار از میان هزاره‌ها را با خود داشت. مولوی مهدی که به ریاست استخبارات طالبان در بامیان گماشته شد و مدتی بعد از این سمت عزل شد. او با تلاش‌های زیاد نتوانست اعتماد رهبری گروه تروریستی طالبان را به دست آورد و دیگر در این گروه پذیرفته نشد. او اکنون ناراضی است و در زادگاهش ولسوالی بلخاب ولایت سرپل علیه طالبان مقاومت می‌کند. ‬‬‬‬‬‬‬‬
مهدی با اینکه ولسوالی پرنفوس بلخاب را از تسلط طالبان بیرون کرده اما تاکنون نتوانسته دیگر نیروهای هزاره ناراضی از طالبان را با خود همسو کند و یا تشویق به مقاومت کند. با این وجود او نتوانسته اعتماد رهبران هزاره مخالف طالبان را نیز به دست آورد. احتمالا به این دلیل باشد که هزاره‌ها چشم‌انداز روشنی از مقاومت مسلحانه علیه طالبان ندارند و یا حداقل در آن شانس پیروزی کمتری می‌بینند. هنوز جانب احتیاط را می‌گیرند تا در آینده بتوانند با درایت بیشتر گام بردارند. ‬‬‬‬‬‬‬‬
چالش بعدی در شکل‌گیری مقاومت مسلحانه هزاره‌ها این است که هزاره‌ها در سطح ملی و بین‫المللی شریک قابل اعتماد برای مبارزه با طالبان ندارند. هزاره‌ها بارها در برابر سیاست‌های حکومت‌های استبدادی ایستادگی کردند و در نهایت تنها ماندند و سرکوب شدند. آن‌ها از این هراس دارند که در معرکه تنها بمانند، مقاومت آن‌ها شکست بخورد و طالبان با سیاست قومی و مذهبی خود از هزاره‌ها انتقام سخت بگیرند، همانطور که اکنون رفتارهای انتقام‌جویانه طالبان با مردم پنجشیر جریان دارد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
هزاره‌ها در وضعیت کنونی تنها فشار مضاعف سیاست‌های به شدت زورگویانه و محدود کننده طالبان را تحمل نمی‌کنند، بلکه خشکسالی، قحطی و گرسنگی، کوچ اجباری و تخلیه سرزمینی، هجوم کوچی‌های مسلح بر مناطق هزاره‌نشین و پایمال کردن زراعت روستانشینان، سقوط مالداری و دام‌پروری، سقوط اقتصاد افغانستان و وقوع رویدادهای خونین و فاجعه‌بار حیات جمعی آنان را تهدید می‌کند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
با این وجود حداقل در کوتاه مدت امکان شکل‌گیری مقاومت پیروزمندانه مسلحانه از سوی هزاره‌ها برعلیه طالبان اگر ناممکن به نظر نرسد، حداقل به دور از انتظار است. با این که دوران اختناق را سپری می‌کنند و با دیدن این همه استبداد خون‌شان به جوش می‌آید اما با نداشتن حامی قدرتمند بیرونی، نمی‌توان انتظارات زیاد داشت. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
گزینه دوم برای هزاه‌ها پرچالشتر از مسیر اول اگر نباشد، آسان‌تر هم نیست. هستند رهبران کمتر شناخته شده هزاره و شناخته شده که از در گفتگو و سازش با طالبان وارد شدند. آیا آن‌ها موفق به ایجاد رابطه سازگارانه با گروه تروریستی طالبان خواهند شد یا خیر؟ آنچه از شواهد پیداست تاکنون نکته‌ای امیدوارانه برای جامعه هزاره به نمی‌خورد. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
هزاه‌ها با طالبان به لحاظ فکری و فرهنگی ناسازگارند. هزاره‌ها در ۲۰ سال گذشته از خود انعطاف‌پذیری برای درک و تمرین ارزش‌های جدید نشان دادند. به آموزش‌های مدرن روی آوردند، زنان خود را در کار و تحصیل و انتخاب سبک زندگی آزاد گذاشتند اما طالبان با همه‌ای این موارد مخالف‌اند. نه تنها در رفتارهای سیاسی بلکه در باورهای مذهبی نیز هزاره‌ها و طالبان در جناح مخالف همدیگر قرار دارند و به نظر نمی‌رسد که این تناقض به سادگی قابل جمع باشد. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
از سوی دیگر، هزاره‌ها به طالبان اعتماد ندارند، آن‌ها در دور نخست تسلط خود بر افغانستان در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی، هزاره‌ها را در مزار شریف، در یکاولنگ بامیان و در کندی‌پشت زابل قتل عام کردند. عبدالعلی مزاری مهم‌ترین رهبر هزاره‌ها را کشتند و بوداهای بامیان الگو و نماد فرهنگی هزاره‌ها را ویران کردند. در سال‌های پسین نیز گروه طالبان در حملات خونین و مرگبار بر هزاره‌ها دست داشتند و هزاره‌ها اکنون قاتلان خود را نشسته بر اریکه قدرت می‌بینند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
به نظر نمی‌رسد که هزاره‌ها جنایت‌های گروه طالبان را به آسانی فراموش کنند و یا این گروه را مورد عفو قرار دهند. از سوی دیگر نمی‌توانند به سادگی دست از ارزش‌های خود بکشند و با قوانین سختگیرانه طالبان زندگی کنند. همین ‫طور طالبان نیز نمی‌توانند به ارزش‌های جامعه هزاره احترام بگذارند و برای آ‫ن‌ها فرصت‌های آموزشی، شغلی، تحصیلی و آزادی‌های زنان را تضمین کنند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
نشانه‌ها به ما می‌گوید که هزاره‌ها نمی‌توانند با طالبان صلح کنند و نمی‌توانند جنگ کنند. بنا بر این تنها راه باقی مانده تن دادن به همان ناگزیری است که هزاره‌ها مواجه‌اند. آن‌ها ناگزیرند تا به مبارزات مدنی و مسالمت‌آمیز در سطح جهانی بپردازند. این کار هرچند در کوتاه مدت نتایج قابل ملاحظه نخواهد داشت اما در درازمدت می‌تواند هزاره‌ها را به عنوان گروه قربانی نیازمند محافظت معرفی کند. جوامع دیگر که جنایت‌های جنگی و نسل‌کشی را تجربه‫ کردند، با خود همسو کنند و به سادگی می‌توانند شرکای بین المللی برای دادخواهی و تحت فشار قرار دادن حکومت‌ها برای محافظت از هزاره‌ها را پیدا کنند. هرچند این کار نیازمند زمان بیشتر است اما با همنوا کردن سازمان‌های مدافع حقوق بشر، دولت‌ها و ملت‌های رهیده از ستم و جنایت‌های هولناک، کم‌هزینه و امکان‌پذیر است. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬