اسلایدر تحلیل طالبان

ضرورت تغییر در سیاستِ ستم و سرکوب طالبان

 

افغانستان طی چهار دهه اخیر نتوانسته است حتی یک لحظه‌ای نفس آرام را تجربه کند. حکومت‌های پیشین به دلیل انتخاب روش‌های سرکوبگرانه در ارتباط با مردم و عدم توجه به جلب حمایت گروه‌های متنوع داخلی، همیشه از بی‌ثباتی رنج برده و در نهایت ازهم فروپاشیده است.
توجه این حکومت‌ها برای حفظ قدرت و ثبات در افغانستان بیشتر متمایل به نیروهای خارجی و قدرت‌های جهانی بوده است. وابسته بودن محض به قدرت‌های خارجی برای ثبات در کشور نیز به دلیل جابجایی کشورها در ساختار قطب‌بندی جهانی و تغییر قدرت در واحدهای سیاسی نظام بین‌الملل برای افغانستان شکننده بوده است.
به همین خاطر است که تحولات این چند دهه اخیر را نمی‌توان بدون ارتباط با سیاست قدرت‌های شرقی و غربی فهمید. بعد از کودتای محمد داود، افغانستان متمایل به اتحاد جماهیر شوروی گردید و این نزدیکی زمینه را برای مداخله آمریکا فراهم کرد.
با خروج شوروی از افغانستان مداخله آمریکا کمتر گردید، اما عدم پذیرش و عدم وجود ظرفیت برای همبستگی در نیروهای سیاسی داخلی، کشور را به سمت جنگ‌های داخلی کشانید و زمینه را برای رشد گروه‌های تروریستی در کشور فراهم کرد.
با وقوع حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، دو باره آمریکا با همراهی کشورهای غربی افغانستان را تصرف کردند اما برای ایجاد یک حکومت باثبات و نهادینه کردن ارزش‌های دموکراتیک در کشور موفق نشدند. طولانی شدن روند استقلال و سرپا شدن افغانستان؛ آمریکا و کشورهای غربی را خسته ساخت به همین خاطر آنان تصمیم به خروج نیروهای خود از افغانستان گرفتند و به بهانه توافق با طالبان این کشور را ترک کردند.
با سقوط دولت مورد حمایت غرب به دست طالبان در آگست ۲۰۲۱، طالبان عنان حکومت‌داری در کشور را به دست گرفتند، اما آنان نیز بدون عبرت از تجربه گذشته و رجوع به حمایت گروه‌های قومی و داخلی افغانستان، سیاست سرکوب و خشونت را با مردم در پیش گرفته و متمایل به جلب حمایت قدرت‌های جهانی به ویژه چین و روسیه شده است.
سیاست طالبان برای برخورداری از حمایت قدرت‌های درحال رشد مانند چین و روسیه، هرچند هماهنگ و همسو با سیاست‌های مسلط و درحال جریان بین‌المللی است، اما حتی پشتیبانی چنین قدرت‌هایی نیز توسعه و ثبات سیاسی را در کشور برای یک مدت طولانی تضمین نمی‌کند.
سیاست طالبان برای جذب حمایت قدرت‌های شرقی به چند دلیل به نفع کشور نیست: زیرا نخست کشورهای شرقی اغلب با روش‌های غیر دموکراتیک اداره می‌شوند و اتکا به حمایت سیستم‌های غیر دموکراتیک، خشونت‌گرا و ناقض حقوق بشر نمی‌تواند ثبات خود را در طولانی مدت حفظ کنند. دوم، کشورهای مانند پاکستان، ایران، چین و روسیه به دلیل نزدیکی و همسایگی، بیشتر از هر کشور دیگر در مورد افغانستان تمرکز به منافع خویش دارند تا مردم افغانستان. نگرانی لاوروف از نفوذ گروه‌های اسلامی در آسیای مرکزی، سخنان عبداللهیان در مورد مهاجرین و همچنین تأکید چین و پاکستان در مورد اتصال جاده‌ی ابریشم بیانگر تمرکز بیشتر آنان بر منافع کشور خودشان هستند. هرچند در روابط میان کشورها تأمین منافع ملی یک اصل است، اما اهداف این کشورها در ارتباط به افغانستان بیشتر ماهیت سیاسی و روش استفاده جویانه را دارد.
با توجه به مسایل فوق پیشنهاد چند نکته در ارتباط به تدوین، بازنگری و اصلاح سیاست طالبان در مسایل داخلی و خارجی ضروری می‌نماید.
۱ ) طالبان برخلاف حکومت‌های قبلی و سیاست‌های جاری فعلی، نیاز به ایجاد میکانیسم‌های با ثبات انتقال قدرت و کسب مشروعیت قدرت دارند. آنان باید مردم را که دریافت کننده اصلی تصمیمات و خدمات دولت است به عنوان مرجع مشروعیت و معیار تشخیص سیاست‌های دولت به رسمیت بشناسند. دولت به جای اینکه به حمایت کشورهای خارجی چشم بدوزد باید در جستجوی جلب رضایت و حمایت مردم باشد. طالبان نیاز به ایجاد سیستمی خودکار که ظرفیت پاسخگویی به نیازهای جدید، با ابزارهای مدرن و روش‌های مورد قبول داشته باشد، را دارند. آنان باید یک نظم سیاسی نسبتا با ثبات و مبتنی بر قانون که استعداد و توانایی انتقال قدرت به شیوه‌های مسالمت‌آمیز را داشته باشد، در کشور نهادینه کنند. ایجاد چنین سازوکاری برای ثبات، توسعه و خودکفایی کشور کاملا ضروری است. هماهنگی در سیاست داخلی، پاسخگویی حکومت به نیازهای مردم و استوار ساختن بناهای حکومت‌داری بر اساس، عدالت، شایستگی و رضایت؛ بقای دولت را در درازمدت تضمین می‌کند. در نهایت رسیدگی به مشکلات داخلی باعث نظم و تقویت حاکمیت ملی گردیده و زمینه را برای دخالت قدرت‌های جهانی و منطقه نیز در کشور محدود می‌سازد.
۲ ) حکومت فعلی در امور داخلی باید توجه خود را از سیاست به مدیریت متمرکز کند. در افغانستان اکثریت مردم و گروه‌های موجود نسبت به مشکلات و راه‌های حل آنها نگاه سیاسی دارند. این نوع دیدگاه برای حل مسایل و اختلافات موجود، گرایش به استفاده از قدرت و روش‌های خشونت آمیز را دارد. استفاده از زور برای تضعیف نیروهای مخالف و سرکوب شهروندان نمی‌تواند نظم را در جامعه تأمین کرده و رضایت و حمایت مردم از دولت را افزایش دهد. درحالیکه مشکلات و اختلافات نیاز به بررسی غیرجانبدارانه، ریشه‌یابی و جستجوی راه‌حل‌های عقلانی را دارد. ایجاد یک سیستم عقلانی- قانونی مدرن که وظایف را بر اساس شایستگی، دانش و تخصص به افراد بسپارد و باعث کارایی سیستم و تقویت حکومت‌داری گردد، می‌تواند احساس تعلق مردم به کشور و در نتیجه رضایت و حمایت آنان از دولت را به دنبال داشته باشد.
۳ ) در سیاست خارجی نیز طالبان باید به جای تعقیب مسایل امنیتی و جذب حمایت سیاسی قدرت‌های بزرگ؛ متمرکز به برقراری روابط اقتصادی و فرهنگی و همچنین انعقاد قراردادهای اقتصادی، آموزشی و فناوری با جامعه بین‌المللی و به ویژه کشورهای صنعتی باشد. خواسته‌های امنیتی و سیاسی افغانستان از قدرت‌های منطقه، آنان را برای مداخله در امور داخلی کشور جسورتر می‌سازد؛ اما رونق در روابط اقتصادی، فرهنگی و بستن قرارداد‌های مهم با شرکت‌های بزرگ غیردولتی نگاه کشورها نسبت به افغانستان را تغییر می‌دهد و امنیت و ثبات آن را برای تجارت بین‌المللی با اهمیت می‌سازد.
به علاوه تقویت روابط اقتصادی با کشورها و موسسات بین‌المللی، توجه به آموزش نیروی انسانی و تأمین امنیت، آزادی و فراهم کردن زمینه برای فعالیت شرکت‌های خصوصی نیز باعث رونق اقتصاد داخلی و اشتغال یابی در کشور می‌گردد.