زنان در افغانستان با چالشها و مشکلات فراوان روبرو اند، زن نه تنها با مشکل هویتی روبرو است، بلکه به عنوان ملکیت شخصی مردان قلمداد میشود. غیرت ناموسی و محصوربودن زن در درون خانه این فرضیه را اثبات میکند که زن جزو اموال مایملک مرداناند. زن در افغانستان نه تنها با نام خود شناخته نمیشود، بلکه با عنوانهای چون؛ زن فلانی، مادر فلانی، دختر فلانی، خواهر فلانی یا سیاسر فلانی صدا میشود. در مناسبات قدرت وسیاست نیز کمتر زنانی توانسته هویت مستقل اجتماعی برای خود کسب کند. مساله هویت و کیش شخصیتی یکی از جدیترین مباحث، فمینیستها و جنبشهای آزادیخواهی زنان اند. درحوزه سرمایهگذاری و تجارت نیز زنان کمتر به چشم میخورد و بلکه روحیه مردسالارانه، فرهنگ و نفسیر زنستیزانه از دین نیز بر منزوی شدن و به انحصار قرار گرفتن زنان کمک کرده است تا آنها نتوانند نقش برابر با مردان در جامعه پیدا کند. گرچند مساله هویتیابی و برجسته کردن نقش زنان یکی از بحثهای جدید است که تا هنوز نتوانسته به عنوان یک گفتمان مطرح شود. آنچه که برای بازیابی هویت مستقل زنان مهم است، دانش وآگاهی است. متاسفانه در گذشته، علم نیز مردانه قلمداد میشد و آگاهی یافتن زن نوعی بدعت اجتماعی به شمار می رفت. اما با آمدن نظم جدید سیاسی و حمایت جهان از حقوق بشر و زنان این فرصت را برای آن-ها فراهم کرده است که زنان نیز بیاموزد ودر مناسبات اجتماعی وسیاسی نقش بازی کند. اما در سد شدن بازتعریف هویت زن در افغانستان چند نهاد اثر گذار اجتماعی نقش برجسته دارد که در این یاد داشت به آن پرداخته میشود.
مذهب: جامعه افغانستان یک جامعه دینی است، نقش مذهب در مناسبات اجتماعی و سیاسی بسیار برجسته و مهم است. قرائت زنستیزانه از دین، شخصیت حقوقی آنها را در مقایسه با مردان در منزله پایین قرار داده و هر از گاهی زن نصف مرد تعریف شده است. گرچند منادیان دین، اسلام را دین انسانی و طرفدار حقوق زن تعریف میکند، اما آیات و روایات زیادی است که حضور زن را در حوزه عمومی منع قرار داده است وبیشتر زن را ملکیت شوهران شان قلمداد کرده است. در سوره بقره آیه ۲۲۳ زن را کشتزار بیان کرده و شوهران زن اختیار دارد که از این مالکیت خود چگونه استفاده نماید. درجای دیگر از زنان مشرکه یاد کرده و در همان سوره آیه ۲۲۱ میگوید: «زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده به زنی نگیرید و کنیز و برده بهتر از آنها است و یا اینکه این اختیار را به مردان داده اند که تا چند زن را به نکاح درآورند» و همچنین روایاتی از پیامبر و خلفا وجود دارد که کرامت زن را به عنوان خانم خانه تعریف کرده است. این مساله در افغانستان به خصوص در جامعهای که آگاهی دینی پایین است، منزلت زن را آسیب زده و فرصت برابر با مردان را دشوار میکند. گرچند در جامعه اسلامی زنان بزرگی چه در دوران پیامبر اسلام و چه بعد از آن زندگی کرده و توانسته هویت شخصیتی، سیاسی و اجتماعی منحصر به خود را بیابد، اما این زنها انگشتشمار اند و فرصت برای همگان هرگز مساعد نگردیده است.
روحانیت: رهبران دینی در افغانستان از جایگاه ویژه برخوردار است. ملاها، مولویها ومتولیان دین در تاریخ معاصر، نقش کلیدی در گسست سیاسی و استقرار نظامها داشتهاند، بدین صورت ملا و مولوی هرگونه قرائتی که از دین بیرون داده به عنوان حقیقت دینی پذیرفته شدهاند. هر ازگاهی که زنان نقش قابل لمسی در مناسبات اجتماعی پیدا کرده است، ملا و مولوی فتوای زنستیزانه ارایه کردهاند. برای اولین بار امان الله خان در قانون اساسی برای زنان آزادی داد، انجمن حمایت از زنان تشکیل شد و نشریه ارشاد النسوان تاسیس گردید. اما ملاها فتوای بیدینی امان الله خان را صادر نمود وجهاد علیه اورا از واجبات دینی خواند. مولویها حضور زن در حوزه عمومی را جرم و از نظر دینی حرام اعلان کرد. بدین صورت این آزادیخواهی در نطفه خفه شد. همین طور تا اکنون زنان قربانی فتواهای مفت ملاها و مولویها میگردند. دختران سنگسار میشوند، در مرکز شهر به جرم بیدینی آتش زده میشود، بینیها بریده میشوند و سرانجام با ضرب شلاق تمام فرصتها را از آنها میگیرد. زن جرئتی برای یافتن خود وتعریف خود به عنوان انسان را نمییابد. نظام طالبان یکی از نمونههای این نهاد است.
فرهنگ قبیله و شرایط اقلیمی: ساختار اجتماعی در افغانستان قبیلوی است و فرهنگ قبیله به شدت مردسالار است؛ زیرا در سیستم قبیلوی عرف و عنعنه حاکم است و غیرت ناموسی یک از ویژگیهای آن به شمار میرود. از طرف دیگر کوهستانی بودن و دشواریهای کار و زندگی نیز بخش دیگر از مسایل است که زنان را حاشیوی و فرصتهای برابر بامردان را از آنها میگیرد. در افغانستان و به خصوص بین پشتونها محرومیت زنان متاثر از فرهنگ «پشتون والی» است. این فرهنگ برای زن هیچگونه حقی، به خصوص حق تحصیل لحاظ نشده و بلکه تحصیل آنها را منافی با غیرت و حمیت مردان میداند. شرایط دشوار اقلیمی وزندگی دشوار روستایی نقش زنان را به عنوان یک جنس مونث که نقش تولید مثل و نگهداری کودکان را دارد تنزیل میدهد. از طرف دیگر فرهنگ قبیله خشونتپرور است و در افغانستان زنان به شکلهای فجیعاش مورد ستم و ظلم مردان و به خصوص عرفهای حاکم بر قبیله قرار میگیرند که دراین اواخر نمونههای زیادی از ظلم وحشیانه علیه زنان ثبت گردیده است.
در نتیجه؛ اگر این سه نهاد پشتوانه فکری نظام قرار گیرد، خشونت وستم بر زنان کاهش نخواهد یافت، بلکه شکلهای دیگری از خشونت سر برمیآورد. تفسیر خشونتزا از دین، اقتدار نهاد روحانیت و فرهنگ قبیله هرسه بر ظلم و تقلیل زن به عنوان یک جنس ضعیفتر از مردان نقش کلیدی دارد. با حاکمیت این سه نهاد، زن هرگز هویت مستقل در مناسبات اجتماعی نخواهد یافت.
اکنون با برگشت مجدد گروه طالبان در افغانستان این سه نهاد پشتوانهای اجرایی پیدا کرده و نمیگذارند که زنان در جامعه و سیاست حضور داشته باشند. هر روز صحنه برای زنان تنگ و تنگتر میشود. در تازهترین مورد، اداره امر به معروف و نهی از منکر گروه تروریستی طالبان اعلان کردهاند که زنان نمیتوانند بدن محرم به بیرون از خانه قدم نهند. شنیدن موسیقی در شهر ممنوع اعلان شد و مردان نیز حق ندارند که به موسیقی گوش دهند.
نظر بدهید