اسلایدر اقلیت‌های قومی

میرزا اولنگِ شکسته و واکنش رهبران هزاره

 

وقتی پیام رهبران هزاره را در واکنش به قتل‌عام مردم بی‌گناه «میرزا اولنگ» را خواندم به‌یاد مزاری افتادم که بابه در برابر فاجعه افشار چگونه واکنش نشان داد؟ چه تصمیم گرفت؟ مردم را چگونه دل‌داری کرد و در برابر دشمن چگونه ایستاد؟ هرچند عصر مزاری با امروز تفاوت‌دارد. اما واکنش یک رهبر در برابر فاجعه مهم است. آن‌هم فاجعه‌ای به قامت شکسته، سینه‌ای زخم‌خورده، چشمان پر از خون و گلوی پر از بغض افشار.
به سخنرانیِ مزاریِ پس از فاجعه افشار گوش دادم. فاجعه افشار تکان دهند بود. زخمی عمیقِ به سینه‌ای مردم هزاره زد که یک‌عمر هزاره‌ها را آزار می‌دهد. قتل‌عام افشار هم جنایت جنگی بود و هم جنایت علیه بشریت، فاجعه افشار آینه‌ای تمام نمای یک نسل‌کشی بود. اما مزاری پس از فاجعه‌ای افشار با قامت رسا در برابر دشمن ایستاده شد، مثل کوه بابا استوار بود و بدون لغزش صدا سخن گفت: « ما این را برای شما اطمینان می‌دهیم که به هیچ وجهه، دیگر در افشار جنگ پیش نمی‌آید. اگر پیش به یاد نیروهای شما و فرزندان شما قهرمانانه ازآنجا دفاع می‌کند!!».
خونِ زنان و کودکان بی‌گناهِ افشار برای مزاری مقدس بود، تقدس تاریخی و سیاسی داشت. افشار مزاری را زمین‌گیر کرد و داغدار، مزاری زخم افشار را با خود زیرخاک برد و آخر خودش بیش‌تر از کودکان افشار تکه‌تکه و پاره‌پاره شد. در تمام فعالیت‌های سیاسی خود، هیچ‌گاهی از افشار گفتن و هزاره گفتن ننگ نکرد. زخمِ ناسور افشار را قربانی‌ای منافع شخصی و سیاسی خود نیز نکرد بلکه بارها تاکید کرد و گفت:« افشار برای ما قداست مذهبی، سیاسی و تاریخی دارد، خواست شان است جای شان است و کسی هم نگفته که مصلحت نیست که از افشار صحبت کنیم».
مزاری‌ای که تکه‌پاره‌های افشار را به چشم خود دید و کودکان را دفن کرد، روی گونه‌های زخم‌خورده‌شان اشک ریخت و گریست، اما با دشمن از موضع جنگ وارد نشد، به صلح تاکید کرد و این را هم اشاره کرد که هزاره‌ها مظلوم و ناتوان نیست که جنگ نتوانیم:
« ما با همه تنظیم‌ها سر جنگ نداریم. ما در این جنگ اخیر برای دنیا و مردم افغانستان اثبات کردیم که طرف دارجنگ نیستیم. و این را اثبات کردیم که دوازده جنگ سر ما تحمیل‌شده است. و این برای خارجی‌ها و مردم کابل روشن است که اگر حزب وحدت می‌خواست انتقام بگیرد و می‌خواست در اینجا وارد جنگ شود مسلما سیاف و ربانی دیگر در کابل نبود».
در عصر جدید نیز مردم هزاره کمتر از افشار کشته و قربانی نداد. گروه‌های تروریستی، هزاره‌ها را در راه‌های جلریز و زابل سر بریدند و به گلوله بستند. گروهِ تحت نام کوچی‌، خانه‌های مردم بهسود را به آتش کشیدند، مردم را مجبور به کوچ اجباری کردند. مامد سیاه در جلریز با خشابِ خالی در برابر دشمن جنگید، کسی به‌فریادش گوش نداد و قربانی شد. تبسم در زابل سربریده شد. هزاره‌ها خون ریختن مردم را در زیارت سخی، باقرالعلوم، الزهرا و جوادیه دید. در میدان دهمزنگ نسل‌کشی فرهنگی شد؛ بهترین نخبگان علمی و فرهنگی‌شان را از دست داد. میرزا اولنگ داغ دیگری بر سینه مردم هزاره وارد کرد که این زخم عمیق برای همیشه در سینه سینه‌ای مردم هزاره خواهد ماند.
واکنش رهبران هزاره در تمام این فاجعه‌ها نشان داد که دل هیچ کدام شان برای هزاره‌ها نمی‌تپد. هزاره‌ها در تشدد سیاسی و فروپاشی داخلی مواجه استاد. هیچ‌کدام یک از رهبران امروزی هزاره‌ها صداقت و شجاعت مزاری را ندارد و مزاری «ماندگارترین تلاش» در صدسال اخیر هزاره‌ها بود.
در دوران حکومت کرزی وقتی کوچی‌ها در بهسود حمله کرد خلیلی به‌عنوان معاون دوم رییس‌جمهور وارد بهسود شد و اخطار داد که مقاومت در برابر دشمن، «اول باید خون خلیلی ریختانده شود» اما این سخن خلیلی عوام‌فریبانه و دارای هدف سیاسی بود. نه خون خلیلی به زمین‌های خشک بهسود ریخت و نه مسئله کوچی‌ها حل شد، بلکه جنایت کوچی‌ها از گذشته بیش‌تر گردید و صدای خلیلی خاموش شد.
در فاجعه جلریز تمام رهبران هزاره خاموش و بی‌صدا نظاره کردند که چگونه دشمن فرزندانشان را سلاخی‌و قتل‌عام می‌کنند. بعد از خلق فاجعه جلریز و قربانی شدنِ سربازان، رهبران هزاره با سر افگند‌ه‌گی تمام، مدافعان سنگر و ناموس شان را به خاک سپردند که حتی به‌خاطر مصلحت‌های سیاسی، فاجعه جلریز را کوچک و عادی جلوه دادند که هرروز در کشور رخ می‌دهد.
در فاجعه دهمزنگ، رهبران هزاره محوری‌ترین نقش را برای سرکوب و تحقیر مردم خودشان بازی کردند و از هیچ تلاشی برای خاموش کردن صدای مردم دریغ نکردند. محقق دشمن تمام‌عیار «جنبش تبسم» شد و جنازه‌ها را «لنگ قصاب» مردم را «کوچه‌بازاری» خوانده، به نظر محقق تظاهرات کنندگان جنبش تبسم کسانی اند که در زمین «بوریا و در آسمان ستاره» ندارند.
محقق جنبش روشنایی را گروه «بی‌نمازان، شرابیان و مفسدان» عنوان کرد و برای خاموش کردند صدایی «جنبش روشنایی» از هیچ تلاشی دریغ نکرد. خلیلی رفیق نیمه‌راهی «جنبش روشنایی» شد، در دقیقه آخر معامله کرد، از «خط قرمز» گذشت، توپ را به نفر حکومت پاس داد. حتی خلیلی تا امروز از نام گرفتن قربانیان «جنبش روشنایی» در دهمزنگ ننگ می‌کند.
در نسل‌کشی میرزا اولنگ، رهبران هزاره در مدت دو شبانه‌روز کاری نتوانستند که هیچ بلکه پیام‌های تحقیر کنند را در مورد این فاجعه نشر کردند. آغاز پیام تسلیت کریم خلیلی مثل اعلان فوتی شروع می‌شود، تراژیک و کمدیک است. مثل‌اینکه کسی در فوت اقاربشان اعلامیه فوتی بنویسد، پیام خلیلی در واکنش به حمله میرزا اولنگ تحقیرکننده بود که برخورد سطحی با فاجعه خطرناک است، قسمت بیانیه:
« باکمال تأسف و تأثر اطلاع یافتم که دشمنان صلح و امنیت افغانستان، در جریان تصرف ساحه میرزا اولنگ ولسوالی صیاد ولایت سرپل، دست به کشتار افراد غیرنظامی و حتی کودکان و زنان زده است. من این عمل وحشیانه را به‌شدت محکوم و تقبیح می‌نمایم».
پیام دانش معاون دوم رییس‌جمهور در حقیقت اعتراف ناتوانی حکومت را نشان می‌‌دهد، و اما حکومت را توجیه و تبرئه نیز می‌کند. خیلی هوشیارانه از مردم معذرت می‌خواهد و برای مردم امید می‌دهد که از هیچ تلاشی برای از بردن دشمن دریغ نمی‌ورزیم و انتقام خون شهدای خود را می‌گیریم. حداقل در پیام دانش برخورد انسانی با فاجعه دیده می‌شود، قسمت از بیانیه:
«امروز ما از جانب حکومت می‌پذیریم که در عرصه امنیتی با چالش‌ها و مشکلات زیادی مواجه هستیم و از این‌که گاهی ده‌ها زن و مرد متدین و شریف ما قربانی تروریست‌ها می‌شوند و ما نمی‌توانیم امنیت شهروندان عزیز خود را تأمین کنیم، واقعاً از مردم شریف خود معذرت و پوزش می‌خواهیم اما همگی باید ناگزیری‌های دولت را درک کنیم و بدانیم که ما در مقابل یک جنگ تحمیلی تمام‌عیار قرار داریم اما با همه چالش‌های موجود، یک‌ذره هم در مقابل نیات پلید دشمن کوتاه نخواهیم آمد و بااراده استوار در مقابل آنان مقاومت می‌کنیم و انتقام خون شهدای خود را می‌گیریم».
در پیام محقق سه نکته قابل تامل است، اول اینکه محقق برخلاف مزاری که از توان و نیروی مردم هزاره صحبت می‌کرد، اما محقق از مظلومیت هزاره‌ها شروع می‌کند، دوم، محقق با فاجعه دهمزنگ مشکل داشت و برای اولین در این بیانه خود محقق از فاجعه دوم اسد در دهمزنگ یاد می‌کند و سوم حرف محقق این است که کشورهای حامی و بین‌المللی را متهم به پشتبانی از تروریسم می‌کند و می‌گوید:
«به‌هرحال این قتل‌عام‌ها نمی‌تواند اراده مردم مارا بشکند ما گرچه مظلومیم اما مدافع خواهیم بود و جواب خون را در نقطه مناسبش خواهیم داد آنچه که باقى می‌ماند اشتباه طرف‌هاى بین‌المللی قضیه در پشتیبانى از تروریزم است که هر طرف، تروریزم را بر اساس منافع زودگذرشان به خوب بد تقسیم می‌کنند و درنتیجه آن تروریزم جهانى می‌شود».

در مورد نویسنده

عبدالخالق هزاره

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید