فاجعهی میرزاولنگ راویتگر مظلومیت تاریخی یک قشر و یک قوم است، قومی که همیشه ستم را تجربه کردهاند و بار تلخ و غمانگیز آن را بر دوش کشیدهاند. قومی که همیشه قلع و قمع گشته، تار و مار شدهاند. فاجعهی المناک و غمانگیز میرزاولنگ، در حقیقت به یادآورندهی همان فجایع سیاهِ گذشتهیی است که از سوی سفاکان روزگار و ددمنشان تاریخ، تحمیل میشدند. میرزاولنگ دردهایی کهنهیی را از نو آب میدهد که آنها تبدیل به تاریخ شده بودند، تاریخی که حتا ورقزدن و بازخوانیِ آنها نیز استخوانهای آدم را به درد آورده، آرامش و قرار او را میربایند.
نمیدانم در کشوری که ارگ و ارگنشینان تمامیتخواه و تصفیهگرِ قومیِ آن، تروریستپرور، حامی دهشتافکنان و سازنده، پناهدهندهی و حمایتکنندهی گروهکهای ضد بشرییِ به نام داعش و طالباند،این درد را پیش چه کسانی برد و از کیها باید داد خواست. کیها به این چنین نسلکشیها و تصفیه کردنهای خلاف اخلاقِ انسانی، دید انسانی داشته، و نسبت به آن نگاهِ واقعبینانه دارند. چه کسانی این فاجعهی انسانی را از منظر اومانیستی مطالعه میکنند و از این بابت احساس گناه میکنند.
این فاجعه در ادامهی همان قلع و قمع کردنِ سربازانِ مظلومِ هزارهتبارِ قرارگاههای جلریز است که بعد از چند شبانهروز مقاومت و دلیری، تعهد و صداقت، در اثر کمکاری و سهلانگاری، همدستی و همکاری رییس جمهور و اطرافیان تروریستپرور آن با دهشتافکنان و طالبان، یکجایی طمعهی گرگان درندهی دوپای گشتند. با وجود درخواستهای مکرر و پیهم، از دولت مرکزی، اما به دلیل هزاره بودن و صلحجو و مدنی بودنِ آنها، کمترین توجهی هم به آن دلیرانِ جاندرکفِ همیشه در میدان، صورت نگرفت. آنها نیز مانند در بندماندگانِ دهکدهی میرزاولنگ، مظلومانه در چند قدمی پایتخت، قتل عام گشتند و به رگبار بسته شدند. پس از آن این سفاکان و وحشییان و گرگزادگان، این حادثهی غمانگیز غیر انسانی را فتح خواندند و آن را جشن گرفتند. جشنی که آن را به همکاری دولت و نظامی که ما سادهلوحان فکر میکنیم، وابسته به آن دولت هستیم، به دست آوردند. هنوز هم به این خیال به سر میبریم که این دولت توسط رأیهای ما شکل گرفته است، بنابراین برای ما و حامیِ ماست. از ما در برابر دشمنان و تشنگانِ خونِ ما محافظت میکند و تسهیلات معیشتی و امنیتی فراهم میسازد. هنوز هم خوشبین دموکراسی و آزادی، دولتشدن و ملتشدن، همکاری این دو رکنِ اساسی هستیم. در حالیکه در عمل و آنچه ما هر روز در تمام سطحها میبینیم، خلاف این ادعا و اندیشه است. استراتیژی دولت، صد و هشتاد درجه متفاوتتر از از آنچه است که ما در فکر آن هستیم.
اتفاقِ غمانگیز و تراژدییِ فراموشناشدنیِ میرزاولنگ، حمله بر نمازگزارانِ مسجد جوادیهی ولایت هرات، حمله بر مساجد الزهرا، باقرالعلوم و کارتهی سخی، هدف گرفتنِ کارمندان وزارت معدن و صنایع، به خاک و خون کشانیدن تظاهرات کنندگان جنبش روشنایی در چوک دهمزنگ کابل، قتل دهها عسکر در قرارگاههای جلریز، سربریدنِ مسافران در مسیر زابل_قندهار وغیره همه و همه مرتبط و حساب شده، به وقوع پیوستهاند. در همهی اینها یک قوم خاص، پیرو یک مذهب مشخص، جوانان، کودکان و بزرگانِ یک گروه مشخص اجتماعی هدف گرفته شدهاند، و به خاک و خون نشانده شدهاند. از وقوع این اتفاقات به این نتیجه میرسیم که پشت همهی اینها کسانی قدرتمندی از درون نظام قرار دارند. بدین خاطر است که دولت در برابر این فجایع غیر انسانی سکوت میکند و کمترین حرف و حرکتی هم نمیزنند و نمیکنند. چنانکه اگر چنین نباشد و خلاف این حرف وجود داشته باشد، دولتی که با رأی و ارادهی همین مردم، همین ملت و باشندگان همین مرز و بوم به قدرت رسیده، مشروعیت پیدا کرده است، چرا احساس مسئولیت نمیکند. چرا کمترین اخمی هم در چهرهیهای نحسشان پدید نمیآید؟ در حالی که میتوانست عساکر قرارگاههای جلریز، مردم میرزاولنگ، تظاهراتکنندگان جنبش روشنایی و مسافران خاک افغان را نجات دهند و آنهایی را که در جاهای یاد شده تکهتکه و پارهپاره شدند، نجاتشان دهند و به خانههایشان برگردانند. تنها دلیلی محکمی که میتوان برای نکردن چنین کمکی و برای نجات ندادن آنها، آورد، همانا دست داشتنّ خود دولت و کسانی از درون دولت در این قتل عامها میباشد.
دولتها به خاطر فراهم آوردن نظم و ثبات، عدالت و برابری، آرامش و امنیت در کشور تأسیس میشوند. آنها به خاطر این، بر مردم حکمروایی میکنند که مردم را از نابودی، ناامنی، بیعدالتی و حوادث گوناگون طبیعی و بشری نجات دهند. در وقت ضرورت کمکشان کنند و برایشان آسایش و رضایت فراهم کنند، اما دولتی ما چنین نیست. وقتی دولتی افغانستان در برابر ما به عنوان صادقترین و بیضررترین شهروند این سرزمین چنین کاری را نمی کند، پس این دولت به چه دردی ما میخورد. این سوال بیپاسخ میماند که دولت وقتی در برابر ما هیچ مسئولیتی ندارد، نتنها که در وقت خطر و نابودی یاریمان نمیکند، بلکه همدست و همکار و همدسترخوان مخالفان و دشمنان ما نیز میشود، چگونه دولتی خود بدانیم و از قوانین آن پیروی کنیم؟
با در نظرداشت این گفتهها، لازم است که ملتِ دردکشیده و ستمدیدهی ما خود دست بردارند و امنیت و نظمشان را تأمین کنند. حتا به سخنان دروغین حکومت نیز وقعی نگذارند، زیرا اینها خود حامی و پشتیبانِ قاتلان زنان و مردان و فرزندانشاناند.
نظر بدهید