«…….ما در هفتونیم هزار شاگرد داریم، ذکورش هم شاید حدود هفتهزار شاگرد باشد. دیگه تشکیل ما کم استه، گارد ره چه رقم استخدام کنیم؟ با کدام بودیجه؟ همین دیروز از امنیت آمدن، گفت گارد باید داشته باشین، ما گفتم ما ملازم سه تا داریم بیشتر از آن نداریم، گفتم که در موقع رخصتی برای ما گزمه روان کنین، بجای گزمه انفجار و انتحار آمدن که جان شاگردان ما را گرفتند. همین دیروز [روز وقوع فاجعه] ساعتای ده و ده و نیم آمده بودند…….».
این سخنان، بخش از مصاحبهی مدیر بخش دخترانهی مکتب سیدالشهدا است که در روزنامه اطلاعات روز، یک روز بعد وقوع فاجعه نشر شدند. شامگاه روز شنبه، تاریخ ۱۷ ثور سال ۱۴۰۰ کابل شاهد فاجعهی بود که شهر را تکان داد، کابل که نه افغانستان، جهان و زمین تکان خورد. فاجعهی از نسلکُشی و قتلعام، آنهم کودکان و نوجوانان دختر در لیسهی دولتی «سیدالشهدا» در دشتبرچی، حومهی از فقیرنشینان کابل. این فاجعه جان بیش از صد انسان را گرفت و بیش از دوصد انسان دیگر زخم برداشت. البته آمار قربانیان این فاجعه که در رسانهها ذکر شده هیچکدام واقعیت از عمق فاجعه را بیان نمیکند، آمار رسمی خیلی بالاتر از رسانهیی شدن این فاجعه است.
مکتب سیدالشهدا دومین مکتب پر نفوس در سطح کابل است، مکتب که بیش از چهارده هزار دانشآموز اما با کمبودیهای فراوان از سوی از وزارت معارف و دولت افغانستان. از کمبود آموزگار شروع تا کمبود صنف درسی، کتاب، گارد امنیتی، نارساییهای مدیریتی نه تنها در این لیسه بلکه در اکثر از مکاتب غرب کابل بیداد میکند. به گوشههای پیدا و پنهان این فاجعه زیاد پرداخته شد، از چگونگی شهادت دانشآموزان تا آمار قربانیان و واکنشهای داخلی، ملی و جهانی. اما آنچه که کمتر به آن پرداخته شده است، «فاجعهی کمبودیها» است. به همین دلیل در این یادداشت، تلاش بر این شده است که کمبودیها، نگاه وزارتمعارف به مکاتب غرب کابل و سیر زمانی استخدامهای آموزگاری در کشور را با آمار دقیق آن ایرائه نماییم. به تاریخ بیست و هفتم حمل سال جاری، محمد اشرفغنی رئیس جمهور کشور ٨۰۰۰ بست آموزگاری را در ولایت قندهار منظور کرد، به تعقیب آن دانشآموزان مکتب «فیضمحمد کاتب» در شهرک اتفاق، دور افتادهترین ساحهی دشت برچی کابل همراه با دانشآموزان لیسهی «سیدالشهدا» به دلیل کمبود آموزگار به تاریخ سیویک حمل تظاهرات نموده و از حکومت آموزگار میخواستند. بنا به اظهارات مدیر مکتب سید الشهدا، در این مکتب ۱۴۷۰۰ دانشآموز در دو تایم (پسرانه و دخترانه) درس میخوانند، حدود ۷۲۰۰ دانشآموز پسر در تایم قبل از ظهر و حدود ۷۵۰۰ دانشآموز دختر در تایم بعد از ظهر مشغول فراگیری آموزش هستند. تعداد معلمین، ۴۴ معلم در بخش دخترانه و ۵۰ معلم در بخش پسرانه به شکل رسمی در چوکات وزارت معارف، معلمین برحال این لیسه هستند. تعداد معلمین کمبود در هردو بخش ۱٨۰ معلم است. همچنان در مکتب فیض محمدکاتب ۹۰۰۰ دانشآموز با کمبودی ۱٨٨ آموزگار در تعمیر کرایی که ۱۶ اتاق دارند، روبروست. فردای همین روز یعنی تاریخ اول ثور سال جاری، کمیسیون اصلاحات اداری و خدمات ملکی «یازده هزار» بست آموزگاری را در سراسر کشور به اعلان سپردند. من به عنوان کسی که مدتی آموزگار بودم و ار سوی تظاهرات روز قبل دانشآموزان لیسهی سیدالشهدا و فیضمحمد کاتب را در شبکههای اجتماعی دیده بودم، از سر تجسس و ماجراجویی خواستم لیست این یازده هزار آموزگار را بررسی نمایم و ببینم که دولت ما مثلاً پاسخگو شده است، یک روز بعد به خواستههای اطفال نازنین و دانشآموزان خسته از نبود آموزگار لبیک گفتند، سهم حوزه ۱۳ تعلیمی چه قدر است؟ چند آموزگار در این حوزه منظور شده است؟ از تمامی لیست یازده هزار آموزگار فقط «یک آموزگار» در حوزه تعلیمی ۱۳ آنهم بخش اصول صنفی در مکتب شهرک صفا منظور شده بود. برای اثبات این حرف، لیست یازده هزار آموزگار در سایت کمیسیون اصلاحات اداری موجود است. دولت، وزارت معارف، ریاست معارف شهر و هر نهاد مسٶل دیگر اگر بخواهند این آمار را به بدترین حالت آن که «چوپانی» باشد، هم نمیتواند توجیه نمایند. درست هفده روز بعد از اعتراض، بعد از مظاهره و حقخواهی، اما به تاریخ ۱۷ ثور سال جاری، بجای کمبودی آموزگار، دانشآموزان را با موتر بُمب و راکت به رگبار بستند، سلاخی کردند، از بین بردند و به هوا فرستادند تا دانشآموز کمتر شوند و آموزگار کمتر بخواهند! این منطق حقخواهی و مطالبهی شهروندی در افغانستان است. به پندار من تنها قتل و کُشتار دانشآموزان معصوم فاجعه نیست، این که مکتب در چند قدمی کاخ ریاست جمهوری ۱٨۰ و مکتب دیگر در آن طرف تپه ۱٨٨ آموزگار کمبود داشته باشد نیز فاجعه است. داوود سرخوش آوازخوان معروف و ستم به بیداد تاریخی افغانستان، در یکی از آهنگهای حماسی خود که ظاهراً سرودهی شعر نیز خودش است میگوید «تا کُشته ندیی کس از مو خبر نموشه». این آهنگ مصداق عینی بیان وضعیت جاری در مکاتب غرب کابل و دشت برچی است و لیسهی سیدالشهدا است. از عمق احساسات مادران داغدیده، خواهران که در گوشهی خانهها زانوی غم در بغل گرفتند، پدران که هرلحظه اشکهای خود را دستان آبلهدار و تَرَک برداشتهی خود پاک میکنند، برادران که بجای لباس آبی عید، پیرهن سیاه به تن نموده است و کوچهها بوی خون میدهد، بگذریم، کمبودیهای اینهمه آموزگار نیز فاجعه سیستماتیک است که سالیان متمادی برای مردم هزاره تحمیل میشوند. سازمانملل متحد، دولتهای دخیل در جنگ و صلح افغانستان، جهانیان، انسانهای بیدار از سراسر جهان، از نژادهای مختلف، اقوام و مذاهب مختلف، ادیان و عقاید مختلف با هزارهها و خانوادههای قربانیان خوب ابراز همدردی نمودند. در این شرایط حساس و تاریخی با واکنش به این فاجعهی ضد بشری هزارهها را تنها نگذاشتند و این خود دستآورد برای فردای نسل هزاره است. حالا اگر دولت و حکومت افغانستان، وزارت معارف و ریاست معارف شهر کابل اگر واقعاً میخواهند حسن نیست خود را نسبت به هزارهها و دانشآموزان غرب کابل نشان بدهند، در پهلوی سنجش طرحهای امنیتی برای حفاظت از جان مردم، کمی هم لطف نموده به فاجعهی کمبودی آموزگار در لیسهی سیدالشهدا و سایر مکاتب غرب کابل توجه نمایند، در غیر آن خود مصداق خیانت به فردای نسل امروز است.
نظر بدهید