محمد ارزگانی
درآمد
حمله تروریستی بر لیسه سیدالشهدای غرب کابل یک بار دیگر کشتارهای هدفمند هزارهها را در طی سالهای اخیر در اذهان زنده کرد و باب گفتگوهای زیادی را در این باره باز کرد. در این حمله بر اساس آمار موثق در حدود ۱۰۰ نفر شهید و ۱۸۰ تن زخمی شدهاند که عمدتا دانشآموزان دختر و فقط مربوط به قومیت هزاره و شیعه مذهب بودهاند. در این جمع حتی یک نفر از اقوام و مذاهب دیگر نبوده است. نحوه بمبگذاری به گونهای طراحی شده است که پس از انفجار باید بیشترین قربانی را در پی داشته باشد. در ابتدا یک موتر مملو از مواد انفجار داده میشود و سپس در دو نقطه دیگر که تنها راههای خروج و فرار دختران دانشآموز از آن جاها بودهاند، ماینگذاری شده است و با فاصله یک دقیقه از همدیگر انفجار داده شده است. زیرا بمبگذار به درستی تخمین زده است که وقتی نخستین انفجار صورت میگیرد تا چند دقیقه و یا چند ثانیه دختران از دروازههای مکتب خارج شده و فرار خواهند کرد. بنابراین شکی نیست که دست زدن به چنین کشتار از مصادیق روشن نسلکشی است. مهمترین گفتمانی که اکنون شکل گرفته است تلاش برای پذیرش «نسلکشی» یک کتله قومی از سوی مجامع بین المللی است. نسلکشی تعریف روشن دارد و کشتارهایی که پس از حضور طالبان در عرصه سیاست افغانستان توسط گروههای افراطی و متعصب رخ داده است از مصادیق بارز نسلکشی به شمار میرود. افراطیت مذهبی و تعصبات قومی و قبیلهای سبب شده است که هزارهها هم به دلیل تفاوت هویت قومی و هم به دلیل تفاوت هویت مذهبی مورد هدف گروههای افراطی قرار گیرند.
از زمان ظهور طالبان و گروههای تروریستی در افغانستان تا کنون دهها حادثه تلخ و تکان دهند رخ دادهاند که در آنها کشتارهای دسته جمعی و تنها به دلیل تفاوتهای قومی و مذهبی صورت گرفته است. از قتل عام مزارشریف، یکاولنگ تا کشتارهای وسیع میرزاولنگ، انفجارهای غرب کابل، دهمزنگ و در نهایت مکتب سیدالشهدا، همگی نمونههای بارزی از جنایت علیه بشریت و نسلکشی به شمار میروند.
همزمان با بحث نسلکشی بحث دلایل و چراهای این فجایع نیز به گونه جدی مطرح شده است. یکی از دلایل این کشتارها و فجایع نوعی هزارههراسی است که به تازگی راه افتاده است و بیشتر از سوی چهرههای سیاسی و حتی افراد منسوب به نهادهای قانونی دولت دامن زده میشود. این افراد ممکن است آگاهانه و یا ناآگاهانه به نوعی هزارههراسی دامن میزنند و با این کار خویش به گروههای افراطی و متعصب آدرس میدهند و برای کشتارهای هدفمند منطق کشتار را فراهم میسازند.
یکی از تازهترین مورد در این زمینه مقاله یکی از مقامات رسمی کشور و مشاور ارشد وزارت امور خارجه است که در نشریه دیپلمات چاپ شده است. آقای آرین شریفی مدعی است که از سال ۲۰۱۵ به بعد در دفتر شورای امنیت ملی مطالعات خود را در باره فاطمیون شروع کرده است و در این زمینه معلومات کافی دارد. اما آنچه از مجموع مقاله وی در نشریه دیپلمات بر میآید چیزی نیست جز ترویج هزارههراسی به زبان نرم و تلاش برای فراهمسازی زمینه منطق کشتاری که علیه هزارهها در طول سالهای اخیر توسط گروههای افراطی در جریان بوده است. بدون شک مقاله داکتر آرین شریفی نوعی گفتمان عامتر را برملا میسازد که گاهی حتی به شکل پنهان و نانوشته در لایههای زیرین مقامات رسمی حکومت دیده میشود. در این مقاله سعی میگردد علاوه بر نگاه انتقادی به مقاله آرین شریفی، سویههای دیگر این گفتمان را نیز کمی بشکافیم و نوعی تیپولوژی از دیدگاههای مشابه انجام دهیم. باشد که این نوشتار کوتاه در راستای روشنگری مفید واقع شود.
گونههای هزارههراسی
متاسفانه در کشورهای جهان سوم به خصوص کشورهای اسلامی دوگانه اندیشی و غیریتسازیهای در فرهنگ و تاریخ ما ریشه دارد و همواره سبب بحرانها و شکافهای اجتماعی و سیاسی شده است. دوگانههایی چون خیر و شر، حق و باطل، کافر و مسلمان، مشرک و متدین، شیعه و سنی، فقیر و غنی، سنت و تجدد و… بخشی از بنیادهای زیرین تفکر و هویت ما را شکل میدهند. از همین رو غیریتسازیهای متعصبانه و بیگانهانگاریهای ظالمانه در میان کتلههای اجتماعی و قومی شکل گرفته و این روند متاسفانه همچنان ادامه دارد و در متن حیات جمعی ما نهادینه گردیده است. در حالی که ملتهای دیگر در آن سوی دنیا با نسخه «دولت- ملت» زخمهای ناسور دیگرباشی و دیگرسازی را تداوی کردهاند، ما در حال ایجاد شکافهای بیشتر هستیم و هر روز یک درز تازه در میان مردم افغانستان ایجاد میکنیم. مثلا اداره احصائیه افغانستان یک بار ۵۴ قومیت جدید را در دیتابیس تذکیره الکترونیکی وارد میکند و مردم را به قومیتهای خرد فرا میخواند. این اقدام نشانه روشن بر غیریتسازیهای خردتر و عامدانه است.
نوعی دیگر از هزارههراسی نیز خواسته یا ناخواسته بیشتر در بین طبقههای عامه مردم رایج است. من در سال ۱۳۹۱ در یک سفر رسمی به قندهار در یک نشست اشتراک کرده بودم که با عنوان علما و صلح برگزار شده بود. در آن زمان که روند صلح تازه پا میگرفت و رئیس جمهور وقت اصطلاح برادران ناراضی را اختراع کرده بود، دولت تصمیم داشت که علمای دین را در حوزه جنوب غرب کشور به زندگی مدنی تشویق کند و گفتمان صلح را تقویت ببخشد. در آن همایش یک عالم دین که از ارزگان در این کنفرانس شرکت کرده بود بسیار داغ و آتشین صحبت کرد واز آینده کشور سخن به میان آورد. یکی از سخنانش این بود که اگر طالبان دست از جنگ بر ندارند تا ده سال آینده هزارهها تمام ادارات افغانستان را تصاحب خواهند کرد. چون اکنون مکاتب و دانشگاهها را پر کردهاند و همین نسل در آینده تمام ادارات را از آن خود خواهند کرد.
آن عالم به گونهای سخن میگفت که از صدق دل و با تمام وجود بر آن سخنش باور داشت. اما او نمیدانست که این سخنان او به طور آشکار به هزارههراسی و یک غیریتسازی بیرحمانه میانجامد و این گونه سخن گفتن به معنای تجویز تلویحی کشتار نیز هست.
غیریتسازی متعصبانه و نگاه صرفا قومی به دیگری گونه دیگر از غیریتسازی در باره هزارهها است. کسانی که دنیا را با عینک قومیت میبینند و از تاریخ و مناسبات قدرت چیزی جز هژمونی قومی نمیفهمند نوعی دیگر از برداشت را ارایه میکنند که بدون تردید هزارهها نیز در این دایره قرار میگیرند. کسانی مثل حسینزوی نماینده مردم لوگر در مجلس نمایندگان از همین قماش اند. او فردای حمله بر مکتب سیدالشهدا در صحن علنی مجلس همه هزارهها را در زمره فاطمیون و نوکران ایران قلمداد کرد. امری که بهترین دلیل بر کشتاری مانند آن چه در مکتب سیدالشهدا رخ داد، است و منطق چنین کشتاری بر همین پاشنه میچرخد.
غیریتسازی ایدئولوژیک و تاکید بر تفاوتهای مذهبی تا سر حد تکفیر بدترین نوع هزارههراسی در افغانستان میتواند باشد که بستر اصلی کشتار را فراهم میکند. در طی سالهای اخیر گروههایی چون طالبان، القاعده، داعش، شبکه حقانی و دیگر گروههای تروریستی به خوبی این بخش را به نمایش گذاشته اند. کشتارهای دسته جمعی، نسل کشی و حملات تروریستی با انگیزههای صرفا مذهبی کم نبوده است.
یک نوع دیگر از هزارههراسی همان چیزی است که آقای آرین شریفی مطرح است. خطرناکترین غیریتسازی و بیگانهپنداری همین است. چون در مرحله استراتژیهای کلان کشور تبارز مییابد.
آرین شریفی چه میگوید؟
آرین شریفی مشاور ارشد وزارت امور خارجه افغانستان و از پالیسیسازان سابق شورای امنیت ملی افغانستان در مقاله خود در نشریه دیپلمات به گونه بسیار نرم و البته به صورت تلویحی برای کشتار هزارهها منطقسازی میکند. فاجعهای چون حمله بر مکتب سیدالشهدا هرگز نمیتواند منطق انسانی داشته باشد مگر این که برای قربانیان هویتی دیگر و منطقی برای سرکوب آنان ساخت. در مقاله آقای شریفی دو نکته بسیار برجسته است: تعمیمدهی فاطمیون بر کل هزارهها و شیعیان افغانستان و ارائه یک چهره ایدئولوژیک و افراطی از هزارهها در قامت فاطمیون.
آقای شریفی در مقاله خود هرگز از وجه مدنی، فرهنگی و پیشگامی هزارهها در طول سالهای اخیر در هرگز یاد نمیکند. هزارهها مدعی حضور ۲۵فیصدی در افغانستان هستند و چندین میلیون نفر نیز مهاجر در ایران دارند. از این میان بخشی اندک جذب فاطمیون شده اند که اگر درست به مساله نگاه شود بیشتر از سر درماندگی و به دلیل نیازمندیهایی است که یک مهاجر در ایران با آنها مواجه است. مساله اقامت معتبر در ایران و گرفتن جواز برای کار و اقامت یکی از مهمترین دغدغههای یک مهاجر است. پروژه فاطمیون برای نخستین بار زمینه را برای برخورداری از یک امتیاز مهم را برای یک مهاجر فراهم کرد. طبیعی است که تعدادی از جوانان و افرادی که مدرک اقامتی نداشتند جذب این پروژه شدند. اما انگیزههای ایدئولوژیک به تدریج توسط سپاه پاسداران بر افراد جذب شده در فاطمیون تقویت شده و به تدریح تربیت شده اند.
آرین شریفی چنان عمومیت میبخشد که حتی کاروانهای زیارتی و تمام حرکتهای نظامی اخیر در هزارهجات را به همین موضوع ارتباط میدهد. به عنوان مثال از علیپور و جبهه مقاومت ۲ که در دایکندی فعال شده است به عنوان شاخههای نظامی فاطمیون یاد میکند. در حالی که هر دو جبهه به نحوی با آقای احمد مسعود فرزند احمدشاه مسعود در ارتباط است. اگر بنا باشد که چنین حرکتهای نظامی بخشی از فاطمیون باشد، اصل سرچشمه آن که آقای احمد مسعود است و امکانات و تجهیزات نظامی را او از ایران یا هر جای دیگر میگیرد، بیش از هر کس دیگر به فاطمیون ربط و سپاه پاسداران ایران ربط داشته باش.
نکته دوم که در مقاله آقای آرین شریفی به گونه بسیار ظریف گنجانده شده است پررنگ ساختن وجه ایدئولوژیک هزارهها است. مسلما بخشی از مردم هزاره شیعه هستند و به لحاظ مذهبی با ایران اشتراک دارند. اما همه کسانی که اندک مطالعه در باره هزارهها داشته اند میدانند که لبنانیزه کردن هزارهجات و سربرآوردن یک حزب الله دیگر در میان این مردم امکان پذیر نیست.
هزارهها در این زمینه امتحان خود را در اوج جنگهای غرب کابل در دهه هفتاد پس دادهاند. در آن زمان تمام امکانات ایرانیها به احمدشاه مسعود میرسید و او با تجهیزات نظامی ایرانی شب و روز بر سر هزارهها در غرب کابل آتش باری میکرد. اما شعارش همان چیزی بود که امروزه آقای آرین شریفی مطرح میکند. این بخشی از طنز تلخ تاریخ هزارهها است که به نظر میرسد یک بار دیگر تکرار میشود. تجهیزات نظامی و امکانات مالی برای کسانی دیگر میرسد ولی بهای آن را هزارهها صرف به دلیل مشابهت مذهبی با ایران میپردازند.
جهان نمادین ما
در مجموع محتوای مقاله آقای آرین شریفی و نیز گونههای دیگر هزارههراسی بخشی از جهان نمادین جامعه افغانی را میسازند. جامعه افغانی به شدت دچار تشتت و پراکندگی است و همه در عصر پیشامدرن زندگی میکنیم. فاشیسم قومی و به تعبیر متساهلانهتر ناسیونالیسم قومی وجه غالب ذهنیت ما را شکل میدهد. هیچ تفاوتی میان یک افراطگرای مذهبی طالبانی و یک بروکرات نیکتایی پوش و یا میان یک ملای یک مسجد با یک استاد دانشگاه و تحصیل کرده در بهترین دانشگاههای غربی وجود ندارد. همه ما در یک امر مشترک هستیم و آن اصالت دادن به قومیت است. از این رو جهان نمادین همه ما را تعصبات قومی میسازد. همین ویژگی سبب میشود که از همدیگر «بربرهای وحشی» بسازیم و آنگاه است که منطق قتل عامها و کشتارهای بی رحمانه قابل فهمتر میگردد.
گروههای افراطی چون طالبان، داعش و شبکه حقانی قبلا امتحان خود را به خوبی پس داده اند و به طور مستقیم در کشتارهای دسته جمعی و نسل کشی هزارهها دست داشته اند. اما در فراهم سازی بستر این کشتارها و قتل عامها خیلی از فاکتورهای دیگر دخیل بوده اند که هزارهفوبیای نرم یکی از فاکتورها بوده است. کسانی که تفاوتهای اجتماعی، مذهبی، قومی و زبانی را برجسته میسازند و همواره بر طبل نفاق میکوبند بیش از هر کس بر تداوم بحران کنونی اصرار دارند و زمینه را برای استمرار بی ثباتی فراهم میکنند. بنابراین چه داعش و طالب و چه حسینزوی و چه تحلیلهای نرم از نوع مقاله آقای شریفی، همه در بسترسازی کشتار سهیم اند. زیرا همه به نحوی جهان نمادینی را میسازند که در آن هزاره بربر است و باید از آن هراس داشت. تعمیق و تحکیم این هراس بنیادین به هر شکلی باشد در نهایت به یک راه حل میانجامد که همان اندیشه تاریخی حذف است.
https://thediplomat.com/2021/04/the-fatemiyoun-army-irans-afghan-crusaders-in-syria/
[۱] -داکتر آرین شریفی در حال حاضر مشاور ارشد در وزارت امور خارجه افغانستان است و ییش از آن به عنوان مدیر ارزیابی تهدیدات استراتژیک در دفتر شورای امنیت ملی افغانستان کار کرده است. وی هم چنین فعلا به عنوان استاد در دانشگاه آمریکایی افغانستان نیز ایفای وظیفه میکند.
نظر بدهید