بحران سیاسی افغانستان، نتیجهی خلقیات و شخصیت دیرپای قبیلهای، عشیرهای، تبعیتی و استبدادی از یک سو و افکار غیر منطقی و غیر انطباق با شرایط بحران زده افغانستان ازسوی دیگر است. تا بر این پندارهای افسانهی؛ اکثریت و اقلیت و قدرت سنتی-قبایلی این قوم و آن قوم خط بطلان کشیده نشود، امر سیاسی مورد نظر و مطلوب در این مملکت احیا شدنی نیست. ساختار امر سیاسی در افعانستان بسیار معیوب است و کسانی بر آن سیطره یافتهاند که از نظر شخصیتی دچار همان تفکر معیوب و محکوم به شکست قطعی است. در چنین کشوری استدلال و منطق فرد مهم نیست. بلکه خود او مهم است؛ خلقیات استبدادی، منطق و استدلال را میبلعد و کنار میزند. دراین میدان، جامعهی هزاره بیشتر متضررند که حتی با تغییر نظام ها و ساختار جدید امرسیاسی درافغانستان؛ آنان هنوز جایگاه خود را نیافته و جایگاه شان مدام، نادیده گرفته شده است.
اکنون که درآستانهی «مصالحه ملی» به دلیل بحران انتخابات و یا «صلح ملی» بر اثر بحران سیاسی، قرار داریم و ممکن است از همین رهگذر صلح و یا مصالحه ملی، ساختار قدرت تغییر پیدا کند. لازم است این بار نخبگان سیاسی و فکری هزارهها، در پرتو اجماع و وفاق درونی و باطرحهای جامع و ازپیش سامان یافته، در امرسیاسی افغانستان حضور یابند و مسئولانه رفتار نمایند. چرا که؛ نمیشود هم حق سیاسی را خواست و هم نا منسجم و بی طرح حرکت کرد. حق سیاسی با حرکتهای فرد محور و یا با عطا و بخشش دیگران بدست آمدنی نیست. تنها راهی که میتواند وضع موجود را تغییر دهد این است که درشرایط حساس کنونی افغانستان از حرکت فردگرایی و فرد محوری، به جمع گرائی و کار تیمی تغییر روش داده شود؛ چرا که نتیجه مطلوب در گیرو باور و عمل به این نکته است که «هیچ یک از ما بخوبی همه ما نیست». درچنین حالت است که میتوان به خواستههای اصلی دست یافت.
از آنجا که در هربار نشستهای مهم تصمیمگیری گذشته مانند؛ «بُن» و دیگر جرگههای ملی؛ حضور نمایندگان هزاره هم کمرنگ بوده و هم ترکیب نادرست داشته و هم فاقد طرح جامع؛ به همین دلیل، آنان در هربار، نتوانسته به خوبی مطالبات و حق سیاسی هزارهها را به صورت جامع و منطقی مطرح و به نحو مطلوب از آن دفاعِ اقناع بخش نمایند.
ازاین رو، این بار از هر لحاظ، بیشتر ضروری است که نخبگان هزاره، در پرتو و اجماع درونی بر مبنای خرد جمعی و با داشتن طرحهای جامع و کاربردی بر اساس مصالح جمعی مردم، درنشستهای تصمیمگیری و سرنوشت ساز ملی، حضور پر رنگ و اثرگذار داشته باشند:
۱.نخستین اقدام عملی برای این حرکت سرنوشت ساز این است که آن دسته نخبگان سیاسی و فکری که معمولا توان انسجام بخشی و سامان دهی این امر را دارند، هرچه زود، در این حرکت پیشگام شوند تا یک مرکز و اتاق فکر را برای تحقق هدف مورد نظر انتخاب و دراختیار نخبگان قرار دهند.
۲.وضع موجود هزارهها اقتضاء میکند که نخبگان سیاسی و فکری، هرچه عاجلتر درکنار یکدیگر قرار گیرند و باهم فکری و ازخود گذشتگی؛ نشستهای مشورتی را دراین مرکز(اطاق فکر صلح)، برگزار نمایند.
۳.آنان ازمیان خود؛ بهترینها، باسوادترینها، صادق ترینها و شجاع ترینها را که توان لازم وکافی برای این امر دارند را همراه با طرحهای جامع مطابق باشأن مردم باعزت هزاره، برای حضور در جرگههای ملی انتخاب و معرفی نمایند.
۴.حضور برخی از شخصیتهای علمی و فرهنگی درکنار نخبگان سیاسی، بر اثر گذاری بیشتری این جلسات داخلی و جرگههای ملی میافزاید.
۵.جامعهی فرهنگی هزاره که از مدنیترین و ملیگراترین بخش مردم افغانستان است، دیگر نه توان ستمگری ستمگران را دارند و نه زین پس ذلت و زبونی را میپذیرند. به همین دلیل انتظار دارند که هم نخبگان آنان و هم نخبگان دی%