اسلایدر حقوق بشر زنان

سلطۀ کور؛ زنجیرهای جهل مقدّس و تارهای عنکبوت قبیله بر پای آموزش زنان

اشاره: از سه سال بدین‌سو، در سایه‌ی هژمونیِ نژادی-مذهبی، تراژدی زنان و آموزش در افغانستان اکران شد. با آمدن طالبان، تاریکی بار دیگر آغاز گردید و عقربه‌ی تقویمِ تاریخْ روی خاموشی و منع آموزش و دانش ایستاد. پرسش این است آن‌چه در توجیه محدودیت‌های بدوی در جامه‌ی دین عرضه شد و همه‌ی هستیِ جامعه را به محاق برد، واقعاً دین است یا توهّم؟ آیا شریعت و ایمان بدین شمایل کنونی برای انسان معاصر پذیرفتنی و تاب‌آوردنی است؟ افغانستان معاصر، سرزمین ظهور متفرعنانی است که با تلفیق توّهم شریعت و سنت‌های قبیلوی، راه آگاهی را مسدود کرده‌اند. طالبان، میراث‌داران حسّ و توهّمی است که ریشه در جهالت و استبداد سه‌قرنه دارد. سدّی که اکنون در برابر پیشرفت و تعالی جامعه به نام دین و شریعت قرار گرفته، جز توهّم و جهل مقدّس نیست که تنها از سوی یک گروه اقلّی به جامعه تحمیل می‌گردد. اهل‌سنّت افغانستان تابع مذهب حنفی‌اند. امام ابوحنیفه یکی از برجسته‌ترین چهره‌های عقل‌گرا در میان عموم متکلمان و فقهای مسلمان است. از قضا، مهدِ ظهور این مذهب عقل‌گرای فقهی و کلامی، بلخ و سپس ماوراءالنهر بوده است و حتی در زمانی که ماوراءالنهر درگیر چالش‌های مذهبی بود و اهل حدیث در آن‌جا فعالیت داشت، اهالی ماوراءالنهر به عراق رفتند و فقه حنفی آموختند و سپس بازگشتند و به ترویج این فقه اعتدالی تلاش کردند. مذهب حنفی اما اکنون در سایه‌ی تاریک تفسیرهای تندروانه و عقل‌ستیزانه از مضامین شریعت، قاطعانه می‌توان ادعا نمود که طالبان هیچ نسبتی با این مذهب عقل‌گرای حنفی ندارد. آن‌چه در زیربنا رقم خورده تألیف قدرت و قبیله است، مذهب در شرایطِ کنونی روبنایی است که هم‌آغوشی و تألیفِ مذکور را توجیه و تشریع می‌کند؛ البته افزون بر آن‌که، مذهب از حیث تاریخی، هماره خادمِ قدرت بوده است.

به‌هر روی، آن‌چه بر زنان و دختران افغانستان می‌رود، بُعد تراژیکِ یک سلطه‌ی کور است که هم از مواجهه‌ی کور با سنّت و هم از ترس از آگاهی ناشی می‌شود. طالبان به واقع باور از آگاهی، از دانایی، از روشنگری، از زنان باسواد، زنانی که بخوانند و بفهمند، زنان که تاریخ را بشناسند، ترس دارند. چرا که آگاهی منطقِ شکستِ جهل، تعصُب و استبداد را به دست می‌دهد؛ زیرا کسی که به آگاهی رسیده است، آزادی می‌طلبد و ممکن نیست زیر یوغ دگماتیسم قبیله‌ای، تاریخی، سیاسی و یا هر نوع ایدئولوژی ارتجاعیِ دیگری، گردن بردگی فرود آوَرَد. آن‌چه در پی می‌آید، روایتی است از وضع تراژیک زنان، توجیهات دروغین طالبان و نامشروع‌خواندن محدودیت‌های طالبان از سوی برجسته‌ترین عالمان دینی و خواست بسیاری از کشورهای اسلامی برای رفع این محدودیت‌ها.

طالبان و مذهب حنفی

اکثریت مردم پشتون از لحاظ اعتقادی حنفی مذهب‌اند و رهبران طالبان از نظر قومی به جامعۀ پشتون تعلق دارند. اما باورهای اعتقادی و سیاسی آن‌ها ترکیبی از گرایش فقهی-سیاسی شاخۀ پاکستانیِ مدرسه دیوبند با محوریت رئیس جمعیت‌العلما (مولوی فصل‌الرحمان)، آموزه‌های فقهی محمد بن عبدالوهاب عربستانی و رسوم و آداب سخت‌گیرانۀ پشتون‌والی‌اند. از‌این‌رو، رهبران طالبان در عرصۀ عمل، میان پیروی از خط‌‌‌‌‌‌‍ مشی‌های مربوط به استراتژی عمق سازمان آی.اس.آی در قبال افغانستان، احیا و تحکیم هژمونی قومی و تدارک مذهب هم‌چون خادم نژادباوری و قدرت، در نوسان‌اند.

از منظر دیگر، علاوه بر شکاف‌هایی که میان افکار و رفتار طالبان وجود دارد، در میان رهبران این گروه پیروان تصوف، هواداران سلفی‌گری، اهل حدیث، ماتریدی و غیره دیده می‌شود و این گرایش‌های گوناگون و متناقض در برداشت تندروانه از آموزه‌های اسلامی به هم پیوند می‌خورد و به موازات آن سرانجام با سنت‌های قبیلوی برآمده از مقررات پشتون‌والی به کمک تدابیر سیاسی مبتنی بر شعارهای حفظ دین به توافق می‌رسند. برآیند این توافق در عرصۀ سیاست عملی برداشت‌های تندروانه مذهبی را در چارچوب مقررات قبیلوی باز تعریف می‌کند تا نگره‌‌های قوم‌گرایی را بر سایر عوامل موثر بر رفتار طالبان، در موقعیت برتر و تعیین‌کننده قرار دهد. از سوی دیگر، تکیه بر آموزه‌های دینی به منظور توجیه پیاده‌سازی سنت‌های قبیله‌ای این امکان را برای پشتون‌ها فراهم کرده است تا موفق به تشکیل حکومت و احیای هژمونی قومی شوند. ابن‌ خلدون با این سخن که «دعوت دینی، نیروی اساسی دیگری به عصـبیت می‌افزایـد کـه از مایـه‌های بسـیج قـوا و تشکیل دولت به شمار می‌رود»، به‌صراحت از دین هم‌چون خادمِ قدرت پرده برمی‌دارد.

بدین ترتیب، زیربنای اصلیِ ایدئولوژیِ طالبان تشکیل حکومت قبیلوی به‌منظور تفوق و تحکیم سلطۀ قومی بر سایر گروه‌های انسانی در افغانستان است. طالبان به کمک برداشت‌های تندروانه از اسلام که در شعبات مدرسه دیوبند آموخته‌اند، به‌راحتی طرح‌های قوم‌گرایانه خود در راستای احیای هژمونی قومی را توجیه می‌کنند. بدین ترتیب یکی از نتایج اصلی هم‌آغوشیِ اسلامِ دیوبندی و مقررات قبیلوی پشتونوالی، اعمال فشار مضاعف بر زنان برای حفظ و تحکیم سلطۀ مطلق است؛ لذا محرومیت زنان از حقوق انسانی به‌ویژه حق آموزش، ذیل این نوع منطقِ سلطه و ارعاب باید درک گردد.

علی‌رغم تنافض آشکار میان گفتار و رفتار طالبان، آن‌ها خودشان را وفادارترین پیروان امام ابوحنیفه می‌دانند. اما امام ابوحنیفه در استنباط احکام فقهی علاوه بر نص، سنّت و اجماع، رأی را به مفهوم استفاده از عقل در استنباط علت احکام و تعمیم آن‌ها معرفی کرد. چنانکه خود او گفته است: «این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافته‌ایم، پس هر که بهتر از آن آورد او از ما به صواب نزدیک‌تر است». سخن ابوحنیفه بسیار گشوده است و هیچ دگماتیسم و تصلّبی در آن دیده نمی‌شود؛ همان‌گونه که در آرا و عقاید ابوحنیفه، اصلاً تکفیر وجود ندارد. اینک، به‌طور مشخّص باید بررسی کرد که ایدئولوژی طالبان چه اندازه به سنّت مستند است و تا کجا در سنّت‌های قبیلوی ریشه دارد.

آموزه‌های اسلامی یا رسوم و سنت‌های قبیلوی؟

در سنّت اسلامی، علاوه بر حقوق مسلّم مانند مهریه، نفقه و ارث، فعالیّت زن در جامعه و حقوق اجتماعی او نیز به رسمیت شناخته شده است. به‌طور نمونه این آیه (لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا اکْتَسَبْنَ/نساء/۳۳) بیان می‌کند که زن و مرد هردو مالک درآمد و اکتساب خویش‌اند. ملزوم قطعیِ این آیه، به‌رسمیت‌شناختن حق اشتغال و حق کار زنان، و به همین صورت، مشروعیتِ حضورِ اجتماعی، سیاسی اقتصادی و مدنیِ زنان است. چون اگر زن حق کار و فعالیّت نداشته باشد، چگونه مالکیت او بر درآمد و اکتساب‌اش منعقد می‌گردد؟

افزون بر آن‌چه در قرآن آمده است، دیدگاه‌های ابوحنیفه نیز نسبت به زنان عقلانی و باز است. چرا که فقهای حنفیه، دیدگاه‌ مشخّصی دربارۀ حقوق اقلّیت‌ها (زنان و کافران) برخلاف روش سخت‌گیرانۀ دیگر مذاهب فقهی طرح کرده و از آن‌ها دفاع کرده است. به‌طور نمونه، جواز سپردن منصب قضا به زنان، جواز سپردن منصب قضا به نامسلمانان، جواز قصاص مسلمان بر اثر قتل کافر، پذیرش شهادت زنان و کافر و … از جمله عقاید مهم حنفیه است. به‌طور خلاصه، مذهب ابوحنیفه یک مذهب اعتدالی، عقل‌گرا و آسان‌گیر در همۀ ابعاد فقهی مانند عبادات، معاملات، احوال شخصیه و تعامل با کافران ذمّی و غیرذمی و زنان است.

پیر محمد ملازهی عالم دینی بلوچ معتقد است که از نظر ابوحنیفه دروازۀ اجتهاد شخصی برای عالم دینی در فقه اهل‌سنت مسدود نیست؛ بلکه علما با توجه به اقتضای زمان و مکان می‌توانند در مورد مسائل روز آرای فقهی صادر کنند. به باور ملازهی طالبان گرچه به مذهب حنفی تعلق خاطر دارند اما در شرایط کنونی مطابق آموزه‌های مکتب دیوبند عمل می‌کنند و نص‌گرایی در آن‌ها پررنگ‌تر می‌باشد.

علاوه براین، برداشت طالبان از فقه حنفی یکدست نیست. «به عبارت روشن‌تر طالبان با تاثیرپذیری از سلفیت مکتب دیوبندی شبه‌قاره هند براساس نظریات و آرای فقهی شاه‎ولی‎الله دهلوی، سلفیت خاورمیانه‌ای مبتنی بر آرای فقهی عبدالوهاب به وجود آورده و آن را با ارزش‌ها و سنت‌های قبایل پشتون (پشتونوالی) ادغام کرده‌اند تا مکتب فقهی خود را به وجود آورد».

طالبان علی‌رغم تاثیرپذیری از آموزه‌های وهابیت و دیوبندیسم و شباهت‌های فراوان با داعش، به دلیل گرایش قومی شدید و پایبندی به سنت‌های پشتونوالی، تفاوت‌های فاحشی با دو گروه یاد شده دارد. این تفاوت‌ها قرار شرح زیراند:

۱٫تفاوت طالبان با وهابیت

طالبان و وهابیّت هردو در زمرۀ جریان‌های اسلامیِ تندرو قرار می‌گیرند، اما از لحاظ ایدئولوژیکی تفاوت‌هایی دارند. وهابیت در عقاید تابعِ نحلۀ حنبلی است و در فقه مخالف تقلید از علمای مذاهب است. وهابیت بیشتر به اجتهاد فردی با تفسیر خاص، یعنی با ارجاع به کتاب و سنّت، آن‌هم در چارچوب افکار ابن‌تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، تأکید دارند؛ ولی طالبان بیشتر پیرو مکتب حنفی-دیوبندی هستند. وهابیت از حیث سیاسی با قوم‌گرایی میانۀ خوبی ندارد، در‌حالی‌که طالبان سنّت‌های قومی را برآموزه‌های مذهبی ترجیح می‌دهند. وهابیتْ ماتریدیه را فرقۀ انحرافی می‌دانند ولی طالبان از نظر اعتقادی ماتریدی-اشعری‌اند. وهابیت صوفیان را مشرک و اهل بدعت می‌داند ولی برخی رهبران طالبان به طریقه‌های صوفیه نگاه مثبت دارند. وهابیت و طالبان هردو از تفکر ابن‌تیمیه متاثرند؛ اما در عمل اختلاف نظر دارند. وهابیت مشتاق تخریب قبوراند ولی طالبان برنامه‌ای برای تخریب قبور ندارند و اگر در مواردی قبرهایی را تخریب کرده‌اند متعلق به مشاهیر غیرپشتون بوده که ناشی از تعصب شدید قومی آن‏هاست و ربطی به اعتقادات مذهبی آن‌ها ندارد.

  1. ۲. تفاوت طالبان با داعش

از نظر داعش تمام حکومت‌هایی که حکم به غیر «ما انزل الله=قرآن» می‌کنند، کافرند و جهاد علیه آن‌ها واجب است. ولی از نظر طالبان جهاد فقط علیه غیرپشتون‌ها (باغیان) که موافق حکومت آن‌ها نباشند، واجب شمرده می‌شود. به همین دلیل، طالبان به دنبال سلطه بر افغانستان و اجرای قوانین شریعت در این کشور در چارچوب هنجارهای نژادی است، حال آن‌که داعش داعیه جهانی دارد و برقراریِ خلافت اسلامی را در کل جهان در سر می‌پروراند. جهاد طالبان علیه نیروهای امریکایی دلایل سیاسی و قومی داشت نه اعتقادی که با توافقنامۀ دوحه و تسلط دوبارۀ طالبان بر افغانستان، دولت امریکا بخش قابل توجهی از بودجه مورد نیاز طالبان را تامین کرد. از نظر داعشی‌های غیرپشتون، طالبان کافر و مشرک شمرده می‌شوند. زیرا برخی از رهبران طالبان گرایشات صوفیانه دارند، از مذهب ماتریدیه پیروی می‌کنند، کافران را کافر نمی‌دانند و افکار توحیدالقبوری و توحیدالقصوری را قبول ندارند. به همین دلیل، پس از فعال‌شدن شاخۀ خراسان داعش، طالبان و داعش در مواردی با هم جنگیده‌اند. اما این نکته هم قابل یادآوری است که داعشی‌های پشتون‌تبار در پیشبرد برنامه‌های قوم‌گرایانه اشرف‌غنی علیه هزاره‌ها و سایر گروههای قومی غیرپشتون نقش عمده داشتند و طالبان هم برای حمله بر هزاره‌ها از داعشی‌های پشتون‌تبار استفاده می‌کنند. سرّ اصلی توافق میان سه گروه اشرف‌غنی، طالبان و داعشیان پشتون‌تبار بر سر احیای هژمونی قومی را در تعلق خاطر مشترک آنها به اصول پشتونوالی می‌توان بهتر فهمید.

مولوی حبیب‌الله حسام، رئیس مجمع علمای افغانستان معتقد است که طالبان حرکتی است که از مدارس دیوبندی سر برآورده و تفکر دیوبندی دارند. اما اعضای این گروه بیشتر از این‌که دیوبندی عمل کنند، قشری و قبیله‌ای برخورد می‌کنند. این گروه حتی با اخوانی‌ها، جماعتی‌ها و مودودی‌ها سر سازش ندارند. آن چیزی را که در عشیره و قبیله ترجیح دارد، همان را مد نظر دارند، این‌که در دین اسلام چه آمده، برای آنها اهمیت ندارد».

  1. ۳. دگردیسی‌های اهل سنّت افغانستان از مذهب حنفی

اهل سنت افغانستان عمدتاً پیرو مکتب حنفی بوده‌اند که یکی از چهار مکتب فقهی اهل‌سنّت و عقل‌گراترین آن‌ها محسوب می‌شود. این مکتب از دوران امپراتوری غزنوی و تیموری تا دوران معاصر، چارچوب اصلی فقهی و حقوقی جامعۀ سنی افغانستان را شکل داده است. بااین‌حال، در دهه‌های اخیر تغییراتی در باورها و رویه‌های دینی آنان مشاهده می‌شود. این تغییرات عمدتاً تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله نفوذ سلفی‌گری، فعالیت‌های وهابیت، تحولات سیاسی و اجتماعی، و گسترش رسانه‌های دینی فراملی رخ داده است.

الف) نفوذ وهابیت و سلفی‌گری

وهابیت و سلفی‌گری از طریق جهادی‌های عرب، مدارس دیوبندی پاکستان، مراکز آموزشی داخل کشور و مساجد تحت حمایت مالی عربستان سعودی، امارات متحده عربی و غیره در افغانستان ریشه دوانده است. پس از جنگ شوروی، بسیاری از مجاهدین افغان که در عربستان یا پاکستان آموزش دیده بودند، با عقاید سلفی بازگشتند. این جریان‌ها، که مذهب حنفیه را به دلیل تأکید بر فقه سنّتی و تصوّف برای پیشبرد برنامه‌های قوم‌گرایانه ناکارآمد می‌دانند، تلاش کرده‌اند آموزه‌های سلفی را جایگزین آن کنند.

ب) گروه‌های افراطی

هژمونی مذهبی-نژادیِ طالبان با وجود ادعای پیروی از فقه حنفی، در بسیاری از مسائل تحت تأثیر اندیشه‌های دیوبندی و وهابی قرار گرفته‌اند. سیاست‌های مذهبی آن‌ها در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که از برخی اصول سنتی حنفی فاصله گرفته و گرایش‌هایی به سمت فقه سلفی داشته‌اند. به‌ویژه در مواردی مانند اجرای حدود شرعی، کنترل اجتماعی، و جایگاه زنان، رویکردهای کاملاً سلفی و به غایت سخت‌گیرانه دارند.

ج) نفی حقوق زنان

برخی گروه‌های متأثر از وهابیت و سلفی‌گری با توجّه به شرایطِ فرهنگی که دارند، نسبت به جایگاه زنان دیدگاه‌های معتدل یا سخت‌گیرانه دارند. این امر را می‌توان در سیاست‌های سلفی و نیز قبیله‌ای طالبان مشاهده کرد، که از زمان بازگشت به قدرت، محدودیت‌های شدیدی بر آموزش و اشتغال زنان اعمال کرده‌اند. گروه تحریرالشام نیز یک گروه افراطی به حساب می‌آید، اما آموزش زنان را کاملاً به رسمیت شناخته است. رویکرد طالبان، در موارد زیادی برخلاف مواضع برخی فقیهان حنفی است که در دوره‌های مختلف تاریخی، تفسیرهای معتدل‌تری از حقوق زنان ارائه کرده‌اند. اگر فرامین سه‌سال اخیر طالبان علیه زنان را در زمینۀ آموزش، کار، مسافرت، فعالیت علمی و مدنی در نظر بگیریم، سخت‌گیرانه‌ترین فرامینی است که هرگز با مذهب حنفیه سازگاری ندارد، جز هنجارهای قبیله‌ای، بومی و روستایی.

ه) سلفیت دیوبندی در تقویت کنترل اجتماعی بر زنان

رویکرد دیوبندی، که در مدارس مذهبی پاکستان و افغانستان متداول است، بر مبنای انحصار زنان در درون خانه، تأکید بیشتری بر نقش سنتی زنان به عنوان مادر و همسر دارد. گرچه دیوبندی‌ها به‌طور کامل سلفی نیستند، اما در برخی زمینه‌ها مانند پوشش اجباری زنان، محدودیت در کار و آموزش، و اعمال سخت‌گیرانه قوانین شریعت، به سلفی‌ها نزدیک شده‌اند.

بدون تردید، پیامدهای این وضع فاجعه‌بار افزایش تنش‌های فرقه‌ای، اختلافات میان سلفی‌ها، دیوبندی‌ها و حنفی‌ها، فروپاشی یا عقب‌گرد کامل نظام آموزشی، رشد اختلافات اجتماعی، فاصله‌گیری هرچه بیشتر از شریعت و دیانت و افزایش خشم پنهان در درون جامعه خواهد بود.

باری، واقع اما این است که برتری رسوم و سنت‌های پشتونوالی نسبت به سایر عوامل تشکیل دهندۀ تفکر قومی طالبان، پیشینه تاریخی چندین قرنه دارد. حاکمان پشتون از احمد شاه ابدالی تا امیر دوست‌محمد خان، از عبدالرحمان تا داوود خان، از آموزه‎‌های اسلامی به‌عنوان وسیله‌ای برای توجیه رویکردهای قوم‌گرایانه و ابزار سرکوب سایر اقوام بهره گرفته‌اند. حتا حاکمان کمونیست و رژیم جمهوری که تبار پشتونی داشتند، ارزش‌های سوسیالیستی و دموکراسی را ‌قربانی برنامه‌های احیای هژمونی قومی کردند. مجاهدین و طالبان دور اول نیز در همین گرداب افتادند و در نهایت طالبان دور دوم که از پشتیبانی نخبگان سیاسی و مذهبی قوم پشتون برخوردار‌اند، آموزه‌های دینی را در راستای طرح و تطبیق برنامه‌های قوم‌گرایانه به کار گرفته‌اند. عنوان امیرالمومنین به ملا هبت‌الله و سایر رهبران طالبان این امکان را فراهم کرده است تا هر جنایتی را که علیه بشریت مرتکب می‌شوند، به خدا و دین اسلام نسبت دهند. این خطرناک‌ترین پوشش برای توجیه اقدامات غیرانسانی این گروه تندرو است.

از این منظر تفکر زن‌ستیزانۀ طالبان پیش از آن‌که ریشه در گرایش اعتقادی رهبران این گروه داشته باشد، از سنت‌های قومی و نگره‌های قوم‌گرایانۀ آنها مایه می‌گیرد. گرچه در افراطی‌ترین آرای فقهی اسلام سنی زن عورت تلقی می‌شود؛ اما این نگرش زن ستیزانه، در گذر زمان، در بسیاری از کشورهای اسلامی رنگ باخته است. مثلا در کشور پاکستان که سازندۀ افکار دینی-سیاسی طالبان‌اند، زنان علاوه بر برخورداری از حقوق انسانی، در سطوح عالی تصمیم‌گیری در پست‌های نخست‌وزیری، وزارت خارجه، فرماندار ایالتی، سفیر و غیره نقش ایفا کرده‌اند. بی‌نظیر بوتو نخستین زن مسلمان بود که به مقام نخست‌وزیری یکی از پر جمعیت‌ترین کشورهای اسلامی رسید و به دنبال آن زنان دیگری در کشورهای بنگلادش، اندونزی، و ترکیه به مقام نخست وزیری و ریاست جمهوری رسیدند.

با این وصف، مسئلۀ دسترسی زنان به آموزش، در گذر پنجاه سال اخیر در تمام کشورهای اسلامی حل شده است؛ اما گروه طالبان پس از تسلط دوباره بر افغانستان، زنان را از همۀ حقوق انسانی‌شان به‌ویژه حق دسترسی به آموزش کاملاً محروم نگهداشته و روز‌به‌روز محدودیت‌های بیشتری را بر زنان و دختران وضع می‌کند. نکتۀ اصلی اما این‌جاست که سران طالبان اعمال زن‌ستیزانه خود را به دین اسلام نسبت می‌دهند درحالی‌که آموزه‌های اسلامی و قرائن و شواهد و مصادیق موجود در کشورهای اسلامی ادعای طالبان را کاملاً رد می‌کند.

خواست کشورهای اسلامی از طالبان: زمینۀ آموزش زنان را فراهم سازید

در میان کشورهای اسلامی، حکومت‌ ایران از جهاتی با طالبان شباهت‌های اندکی دارد؛ اما امیر عبداللهیان وزیر خارجه سابق‌ ایران در ۱۱ حمل ۱۴۰۱ در دیدار با امیرخان متقی وزیر خارجه طالبان رعایت حقوق زنان را با اشاره به آموزه‌های اسلامی مورد تاکید قرار داد و آموزش و تحصیل در همه سطوح و مشارکت اجتماعی زنان را موضوعی مهم خواند. در مورد دیگر پس از اقدام حکومت طالبان مبنی منع آموزش زنان و دختران، ناصر کنعانی سخنگوی وزارت امور خارجه ایران خطاب به طالبان گفته بود که جمهوری اسلامی ایران امیدوار است مسؤلان ذیربط کشور افغانستان سریعاً با رفع موانع، زمینه ازسرگیری تحصیلات دانش آموزان و دانشجویان دختر این کشور در تمام مقاطع تحصیلی را فراهم آورند.

دولت پاکستان که حامی اصلی استقرار طالبان در افغانستان است، هریک از مقامات این کشور، به سهم و زعه خود طالبان را به رعایت حقوق زنان توصیه کرده است. به‌طور نمونه شاه محمود قریشی وزیر خارجه دولت عمران خان، بار نخست در ۱ عقرب ۱۴۰۰ در کابل طالبان را به رعایت حقوق زنان به‌ویژه ضرورت آموزش دختران توصیه کرد. بار دوم در جریان سومین نشست وزیران امور خارجه همسایگان افغانستان در شهر تون‌شی چین گفت: «ما از مقام‌های طالبان می‌خواهیم که به اقدامات مثبت از جمله اجازه دسترسی دختران به آموزش و ارتقای حقوق بشر ادامه دهند».

فواد چودری وزیر اطلاعات پاکستان در ۸ جدی ۱۴۰۰ از وضع قوانین محدودکننده برای زنان افغان توسط طالبان انتقاد کرده و گفته بود: «این‌که زنان نمی‌توانند به تنهایی به سفر بروند یا به مدرسه و دانشگاه بروند، این تفکر واپس‌گرایانه طالبان برای پاکستان خطرناک است».

شهباز شریف نخست وزیر پاکستان در ۷ میزان ۱۴۰۳ در جریان سخنرانی سالانۀ خود در سازمان ملل از طالبان خواست که به ارزش‌های حقوق بشری به‌ویژه حقوق زنان و دختران در افغانستان احترام بگذارد و یک حکومت فراگیر سیاسی ایجاد کند.

قبل از آن در ۲۹ اسد ۱۴۰۱عمران خان نخست وزیر مخلوع و پشتون‌تبار پاکستان در مصاحبه با روزنامه گاردین زنان افغانستان را به مبارزه با حکومت طالبان دعوت کرده بود. او همچنین تصریح کرده بود که زنان و مردم افغانستان قوی هستند و برای مطالبه حقوق خود در برابر طالبان خواهند ایستاد و این اقدام باعث شکستن زنجیر بردگی خواهد شد.

محمد بن عبدالرحمان آل‌ثانی وزیر خارجه قطر در ۲۲ سنبله ۱۴۰۰ در جریان کنفرانس مطبوعاتی مشترک با همتای فرانسوی خود خواستار احترام به حقوق زنان از سوی طالبان شد او همچنین تاکید کرد که کشورش از طالبان خواسته است تا به حقوق زنان در افغانستان احترام بگذارد. به دنبال آن وزارت خارجه قطر در ۲۲ دلو ۱۴۰۲ با نشر خبرنامه‌ای به نقل از محمد بن عبدالعزیز بن صالح الخلیفی، معاون وزیر خارجه قطر نوشته بود که تعامل با طالبان برای حفظ و تقویت حمایت شهروندان افغانستان، به‌ویژه زنان و دختران مهم است.

درخواست علمای مسلمان از طالبان: تحصیل برای زن و مرد واجب اسلامی است

یک هیأت از علمای مسلمان که در ۱۵ سنبله ۱۴۰۲ به کابل سفر کرده بود، در دیدار با وزیران معارف و تحصیلات عالی طالبان از ‌آن‌ها خواسته بود که اجازه دهند دختران و زنان درس بخوانند و تاکید کرده بود که «تحصیل با اجماع علمای امت، برای زن و مرد واجب اسلامی است.» طبق اعلامیه‌ این هیأت، آن‌ها جلسات متعددی را با علما و مقام‌های طالبان در مورد موضوعات مهم از جمله مدارا در اسلام، حق آموزش و کار زنان و دختران برگزار کرده بود.

احمد الطیب، رئیس دانشگاه الازهر و رئیس شورای علمای مسلمان در ۲ جدی ۱۴۰۱ در صفحۀ تویتر الازهر با نشر بیانیه‌ای تصریح کرده بود که تصمیم بستن دانشگاه‌ها به روی دختران با حدیث مشهور «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» که فراگیری علم را برای مرد و زن توصیه می‌کند، در تضاد است. در ادامۀ این بیانیه آمده بود: «صادر کنندگان این فرمان چطور توانسته‌اند ۲۰۰ حدیث شریف را که در معتبرترین کتب مرجع اهل سنت از زبان حضرت عایشه نقل شده است، نادیده بگیرند و چگونه نمونه‌های فراوان از پیشگامان زن در آموزش، علم و سیاست را که نقش برجسته‌ای در پیشرفت جوامع اسلامی در گذشته و حال بازی کرده‌اند، انکار کنند.» شیخ الازهر همچنین تاکید کرده بود که ممنوعیت تحصیل زنان و دختران مغایر شریعت اسلامی و بدعت است. او از طالبان خواسته بود که در تصمیم خود تجدید نظر کنند.

دبیرخانۀ شورای علمای ارشد سعودی در ۵ جدی ۱۴۰۱ با نشر بیانیه‌ای، از حکومت طالبان خواسته بود تا زنان افغانستان را از آموزش محروم نکند. به باور آن‌ها «اسلام با تشریع دقیق و قانون کامل خود، حقوق هر انسان اعم از زن و مرد و حفظ وظایف او را روشن کرده است. جلوگیری از آموزش زنان، در قوانین اسلامی جایز نیست. طالبان باید از تصمیم خود برای جلوگیری از تحصیل زنان بازگردد.»

هیأت سراسری علمای مسلمان هندی در ۸ جدی ۱۴۰۱ با نشر بیانیه‌ای با اشاره آیات قرآنی و احادیث در باره تحصیل دانش، ممنوعیت تحصیل زنان افغانستان از سوی طالبان را «نفی حقوق اساسی زنان» بیان کرده و ضمن تاکید بر این نکته که تحصیل در هیچ دوره‌ای از تاریخ اسلام منع نشده است، یادآوری کرده بودند که این تصمیم «در مغایرت با آموزه‌های دین اسلام است». در ادامۀ این بیانیه تصریح شده بود «تصمیم طالبان دربارۀ ممنوعیت آموزش زنان غیرقابل تحمل و خلاف ارزش‌های اسلامی و انسانی است.» آنان همچنین از سران کشورهای اسلامی خواسته بود که از طالبان بخواهند تا این تصمیم را لغو کنند.

پس از صدور فرمان ملّا هبت‌الله مبنی بر ممنوعیت تحصیل زنان و دختران در مراکز آموزشی پزشکی، سازمان همکاری اسلامی در ۱۶ قوس ۱۴۰۳ با نشر بیانیه‌ای گفته بود که طالبان باید تصمیمات خود را براساس «حقوق زنان در اسلام» اتخاذ کند. در ادامۀ بیانیه، دبیرکل سازمان همکاری اسلامی صدور این فرمان محدود کننده جدید را که زنان را از ادامه تحصیل در رشته‌های پزشکی باز می‎‌دارد، محکوم کرده و از طالبان خواسته بود که مکاتب و آموزشگاه‌ها را به روی زنان و دختران باز کند.

علمای دینی پاکستان در ۱۰ عقرب ۱۴۰۳ طی نشستی از طالبان خواسته بود که حقوق زنان و دختران افغانستان در زمینه کار و تحصیل را رعایت کند. آنان همچنین تاکید کرده بودند که لغو محدودیت‌های مربوط به حقوق اساسی زنان می‌تواند گروه طالبان را در مسیر به رسمیت شناخته‌شدن بین‌المللی قرار دهد.

آیت‌الله واعظ‌‌ زاده بهسودی، مرجع تقلید شیعه در ۲۳ حمل ۱۴۰۳ خطاب به طالبان گفته بود: «نباید به بهانۀ مساعدنبودن زمینه، بیشتر از نیم جامعه را از تحصیل و درس که حق شرعی، قانونی و انسانی‌شان است، محروم کنیم. وی همچنین تصریح کرده بود که اگر مراکز آموزشی دخترانه کم داریم، راه‌حل این است که طالبان از جامعه جهانی بخواهد که اگر ده هزار لیسه پسرانه داریم، ده هزار لیسه دخترانه هم برای ما بسازد».

بدین ترتیب، اکنون حدود سه و نیم سال از تسلط مجدد طالبان بر افغانستان می‌گذرد، ملّا هبت‌الله و سایر رهبران طالبان همچنان در صدد ایجاد محدودیت‌های بیشتر علیه زنان‌اند، آن‌ها نه تنها به هشدارها و درخواست‌های حکومت‌های کشورهای اسلامی و علمای مسلمان اهمیت نمی‌دهند؛ بلکه همچنان بدون توجه به اقتضای شرایط از آموزه‌های تندروانۀ دیوبندیسم و وهابیت در راستای احیای هژمونی قومی و استقرار سنت‌های قبیلوی و حاکمیت قومی خود بهره می‌برند.

اسلام‌آباد: طالبان در کنفرانس «آموزش دختران در جوامع مسلمان» شرکت نکردند

در ۲۲ و ۲۳ جدی ۱۴۰۳ – ۱۱ و ۱۲ جنوری ۲۰۲۵ کنفرانس بین‌المللی «آموزش دختران در جوامع مسلمان» در اسلام آباد، پایتخت پاکستان برگزار شد.

در این کنفرانس اعضای اتحادیه جهانی مسلمانان، دبیر کل سازمان همکاری اسلامی، وزرای معارف کشورهای اسلامی و سایر نهادهای مسلمان از کشورهای مختلف، یونسکو، یونیسف و بانک جهانی اشترک داشتند.

علاوه بر آن در کنفرانس بین‌المللی «آموزش دختران در جوامع مسلمان» بیش از ۱۵۰ تن از جمله سفرا، دانشمندان و دانشگاهیان از ۴۴ کشور مسلمان و نماینده‌گانی از سازمان‌های جهانی و فعالین حقوق بشر نیز اشتراک داشتند.

یکی از دستور کارهای این کنفرانس، بحث در مورد ممنوعیت تحصیل دختران توسط طالبان در افغانستان گفته شده بود.

ملاله یوسف‌زی، برندۀ جایزه صلح نوبل در کنفرانس «آموزش دختران در جوامع مسلمان» در اسلام‌آباد، از رهبران کشورها و سازمان‌های اسلامی خواست به طالبان مشروعیت ندهند. او گفت که طالبان «جنایات» خود علیه زنان و دختران افغا‌نستان را «توجیه دینی و فرهنگی» می‌کنند و به عبارت ساده «زنان را انسان نمی‌بینند».

ملاله یوسف‌زی خطاب به رهبران مسلمان گفت: «به‌عنوان رهبران مسلمان، اکنون زمان آن است که صدای خود را بلند کنید، از قدرت خود استفاده کنید. شما می‌توانید رهبری واقعی را نشان دهید. شما می‌توانید اسلام واقعی را نشان دهید».

مقام‌های پاکستانی خاطرنشان کردند که در این کنفرانس از طالبان نیز دعوت شده بود. خالد مقبول صدیقی، وزیر معارف پاکستان به رسانه‌ها گفته بود که طالبان در کنفرانس «آموزش دختران در جوامع مسلمان؛ چالش‌ها و فرصت‌ها» دعوت شده بودند، اما شرکت نکردند.

توجیهات، دستورات، شیوۀ مدیریت، باورها و رفتار کنونیِ طالبان، از حیث مذهبی و دینی دگردیسی رادیکال در مذهب امام ابوحنیفه، و از حیث سیاسی یک ارتجاع تمام‌عیار و تاختن به عقب توسط یک رژیم نژادی-مذهبی است که در چنبرۀ از عوامل داخلی و خارجی گرفتار است و دربحبوحۀ این تعارضات و تناقضات، پشت سنگر برداشت‌های رادیکال از اسلام پناه گرفته و با تکیه بر پشتون‌والی در صدد احیای هژمونی قومی و تعمیم سنت‌های بدوی و قبیله‌ای است. تصمیمات طالبان -در این چارچوب- برای جامعۀ افغانستان به‌طور کلّی و زنان به‌طور خاص، یک فاجعۀ تمام‌عیاری است که نه از دین ناشی می‌شود و نه از مذهب، صرفاً عقاید کهنه، بومی و روستایی چند فرد جهل‌پرور و قوم‌گراست که همۀ جامعه را به قربان‌گاه رسوم قبیله‌ای، فرقه‌ای و حتی محلّی یک طیف خاص برده است.

در مورد نویسنده

محمد انور رحیمی

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید