اسلایدر حقوق بشر زنان

کابل که رسیدیم، فرمان بسته شدنِ مراکز آموزشی صادر شد

عادله آذین نظری
سایمه، فاطمه، فرشته و زهرا، دخترانی از ولایت‌های غزنی و کندُز هستند. به‌رغم ممنوعیت دختران از مکتب و دانشگاه، آنان به کابل می‌آیند تا پنهانی درس بخوانند.
سال اول و دوم پس از سقوط، دختران اجازه داشتند که به مراکز آموزشی بروند. این چهار رفیق نیز در صنف‌های نقاشی، خوش‌نویسی، زبان انگلیسی، کامپیوتر و مهارت‌های سخنرانی و دکلمه ثبت نام می‌کنند.

چگونه به کابل آمدند؟
۱. روزی سایمه به این فکر می‌افتد که بدون رفتن به کابل نمی‌شود مهارت‌های آموزشی‌اش را بالا ببرد. به دوستان نزدیکش، فاطمه، زهرا و فرشته، می‌گوید که تصمیم رفتن به کابل را دارد تا با استفاده از امکانات آن‌جا بتواند مهارت‌های آموزشی‌اش را تقویت کند. خانوادۀ او نخست با این تصمیم او مخالفت می‌کنند؛ اما با استقامت سایمه همه مغلوب می‌شوند و رضایت می‌دهند.

۲. فاطمه هنوز صنف دهم مکتب بود که طالبان مثل تندبادی بر کشور حاکم شدند و دختران بالاتر از صنف ششم را از رفتن به مکتب منع کردند؛ اما فاطمه متوقف نمی‌شود. با هماهنگی ادارۀ مکتب محلی‌اش به صورت پنهانی به درس‌هایش ادامه می‌دهد.

کم‌کم فشارها زیاد شدند و آموزگاران از هراس طالبان، دروازۀ مکتب را به روی دختران بالاتر از صنف ششم بستند. در همین سال، فرشته و زهرا به صنف یازدهم ارتقا کردند و سایمه و فاطمه، صنف دوازدهم را تا نیم خواندند.

خانوادۀ فاطمه به‌رغم نگرانی‌های امنیتی و مشکلات مالی، تصمیم می‌گیرند که دخترشان را به منظور فراگیری مهارت‌های لازم با دوستانش به کابل بفرستند. فاطمه می‌گوید: «برادرم گفت: تو باید درس بخوانی، حتا اگر خود ما گرسنه بمانیم.»

۳. فرشته و زهرا که هر دو دخترخاله هستند، خانواده‌های‌شان را در جاغوری و کندز قناعت می‌دهند که با سایمه و فاطمه همراه شوند و به کابل بروند.

در روستا گپ‌گپ بلند می‌شود که دختران فلانی‌ها به شهر کابل می‌روند تا درس بخوانند؛ شهری که اکنون در دست طالبان است و برای دختران اصلاً امن نیست. «چطور یک دختر بدون محرم می‌تواند در این وضع سفر کند، دخترها بی‌راه می‌شوند و نباید بروند. هیچ‌کس راضی نمی‌شود، در این وضع برای دختران خانه به کرایه بدهد، این کار ضمانت کار دارد.»

آوازه‌های بد مردم نیز نمی‌تواند مانع رفتن سفر آموزشی دختران به کابل شوند. سایمه، فاطمه و فرشته از ولایت غزنی و زهرا از ولایت کندز، راهی کابل می‌شوند.

دشواری زیستن در کابل
یافتن خانه با کرایۀ مناسب و در ساحۀ امن برای زنان، در این دوره، یکی از دشوارترین کارهای کابل است که دختران با آن روبه‌رو می‌شوند. فاطمه می‌گوید: «اولین شبی که در کابل آمدیم، از تنهایی و دوری از خانواده گریستیم.»

فرمان بعدی طالبان: دختران نمی‌توانند به مراکز آموزشی بروند
دختران در مراکزهای آموزشی کابل ثبت نام می‌کنند؛ رهبر طالبان دستور بسته شدن مرکزهای آموزشی را نیز به روی دختران صادر می‌کند؛ لذا آنان نمی‌توانند به صنف بروند. سایمه و فاطمه، فرشته و زهرا یک ماه در کابل منتظر می‌مانند تا شاید فرمان رهبر طالبان تغییر کند؛ اما تا امروز تغییر نکرده و بیشتر هم شده است.

آن‌ها که اکنون از بازگشایی دروازه‌های مکتب‌ به روی دختران ناامید شده‌اند، آرزو دارند که بتوانند در بیرون از کشور ادامۀ تحصیل بدهند. آنان روی زبان انگلیسی کار می‌کنند تا بورسیۀ تحصیلی یکی از کشورهای خارجی را به دست آورند و بتوانند به درس‌شان ادامه دهند.

کتاب می‌خوانند
این چهار دوست، در سه‌ونیم سال پساسقوط، کتاب می‌خوانند. در کنار آن خامکدوزی می‌کنند تا روزهای سیاه زندگی بر آن‌ها آسان‌تر بگذرد.

آن‌ها با وجود موانع بی‌شماری، چند ماه در کابل استقامت کردند و درس خواندند. اکنون سایمه و فاطمه به جاغوری برگشته‌اند و در یکی از مرکزهای آموزشی این ولسوالی به گونۀ پنهانی مشغول تدریس‌اند. فرشته و زهرا صنف‌های انگلیسی و کامپیوتر را آنلاین دنبال می‌کنند و فرشته نیز هم‌زمان در یکی از خیاطی‌های کندز، شاگرد شده است.

فاطمه و فرشته که گاهی دل‌شان برای رفتن به مکتب تنگ می‌شوند، نقاشی می‌کنند و فاطمه رؤیاهایش را می‌نویسند تا شاید روزی نویسنده شود؛ ولی هر چهارشان رؤیای ادامۀ تحصیل و فارغ از رشتۀ دلخواه خود را از دست نداده‌اند. هنوز برای رسیدن به آن آرزو، مبارزه می‌کنند.