روز دوشنبه، دوازدهم قوس ۱۴۰۳خ. وزیر صحت عامۀ طالبان، مسئولان انستیتوتهای صحی کابل را به وزارت صحت عامه فراخواند و در جلسهای، فرمان ملاهبتالله آخوندزاده، رهبر این گروه را به صورت شفاهی اعلام کرد. رهبر گروه طالبان فرمان صادر کرده که پس از این تاریخ، زنان و دختران حق تحصیل در مؤسسات تحصیلات عالی و نیمهعالی (انستیتوت) صحی را ندارند.
پس از روی کار آمدن طالبان و بسته شدن دروازههای مکتبها و دانشگاهها به روی دختران، بیشترِ دخترانی که مدرک دوازدهشان را قبلاً به دست آورده بودند، به سوی انستیتوتهای صحی روی آوردند و در رشتههای قابلگی، پرستاری، پروتز دندان، لابراتوار، اکسری، داروسازی و فیزیوتراپی تحصیل میکردند تا بتوانند آرزوهای بربادرفتهشان را این بار، از این راه، تحقق ببخشند. شاید تحصیل در این رشتهها، چیزی نبود که آنان پیش از روی کار آمدن طالبان در سر میپروراندند؛ اما با بسته شدن دانشگاه به روی آنان، این تنها امکان و تنها پنجرهای بودند که آنان میتوانستند از درس و تحصیل، از فضای علمی و تحصیلی دور نشوند و در آینده هم بتوانند بر اساس دانششان کار کنند و درآمد داشته باشند. برای همین، به این تنها پنجره دل بسته بودند و با قبول تمام محدودیتهایی که طالبان بر سر راه آنان گذاشته بودند، در این مراکز تحصیل میکردند.
اکنون رهبر گروه طالبان دروازۀ مؤسسات تحصیلی صحی را نیز به روی آنان بسته است. منع تحصیل دختران در رشتههای یادشده و در مراکز یادشده، صفحۀ تازهای از انزوا و خانهنشینی را به روی دختران افغانستان گشوده است؛ کاری که بازهم چشمانداز تاریکی دارد و افغانستان را با بحران کمبود پزشک و پرستار زن روبهرو خواهد کرد.
پیامدها و چشماندازها
ازآنجاییکه پیشتر، دختران و زنان افغانستان از دیگر مراکز آموزشی و تحصیلی رانده شده بودند، حضور آنان در این مراکز پررنگتر و چشمگیرتر از هر زمان دیگری بود. بیشتر از نیم دانشآموزان این نهادهای آموزشی را دختران تشکیل میدادند. من بهشخصه شاهد روی آوردن دختران به این نهادها بودم. تعداد زیادی از دختران بستگان ما در رشتههای یادشده به تحصیل آغاز کرده بودند؛ چون این تنها امکان و تنها فرصتی باقیمانده برای آنها بود. بستن این مراکز تحصیلی به روی دختران، علاوه بر اینکه این نهادهای تحصیلی و آموزشی را با شکست روبهرو میکند؛ پیامدهای ناگوار دیگری نیز در پی دارد؛ پیامدهایی که با گذشت زمان، قویتر و محسوستر خواهند شد. در ادامه به این پیامدها اشاره میشود.
الف. عدۀ زیادی شغل و درآمدشان را از دست میدهند و صف بیکاران طولانیتر میشود. طولانی شدن صف بیکاران باعث سرگردانی و رنج خانوادههای بیشتری میشود.
ب. زنان، بیشازپیش، خانهنشین و منزوی میشوند و از صحنۀ تعلیم و تحصیل و کار و فعالیت دور میشوند. اگر ده سال دیگر را در نظر بگیریم، افغانستان علاوه بر دیگر رشتههای پزشکی، در رشتههای قابلگی، پرستاری، پروتز دندان، لابراتوار، اکسری، داروسازی و فیزیوتراپی هیچ زنی نخواهیم داشت.
ج. تعطیلی و حتا از رونق افتادن نهادهای آموزشیِ ازایندست، میتواند در درازمدت این کشور را با کادر درمانی و افراد متخصص در رشتههای فوق روبهرو کند. اگر سالهای زیادتری را در نظر بگیریم، خواهیم دید که مراکز صحی و شفاخانهها با کمبود کارمند و افراد تحصیلکردۀ روبهرو خواهند شد.
د. از نفس افتادن دانشگاهها و انستیوتهای صحی و دیگر مرکزهای آموزشی، میتواند نبض مدارس و مراکز آموزش دینی را تندتر کند و بر رونق آنان بیفزاید؛ چیزی که همین اکنون هم شاهدش هستیم. چنانکه سرپرست وزارت معارف ادارۀ طالبان در برنامهای در ولایت لوگر، اظهار داشت که قرار است در هر ولایت یک «مدرسۀ بزرگ جهادی» و در هر ولسوالی یک تا سه «مدرسۀ جهادی» تأسیس کنند. اینکه در این مدرسهها چه چیزی تدریس میشوند و برآیند آنچه خواهد بود، از همین اکنون واضح و آشکار است. ناگفته پیدا است که تا ده سال دیگر، به این جمعیت چقدر افزوده خواهد شد و افغانستان چقدر آموزشدیدۀ علوم دینی خواهد داشت؛ آموزشدیدگانی که هرکدام بمبی خواهد بود و منفجر شدن آنان، بخشی از تمدن بشری را نابود خواهد کرد.
هـ. رونق بازار مدرسه و افزایش آموزشدیدگان «مدارس جهادی» طالبان، خطر بزرگی برای افغانستان ده پانزده سال بعد است و افغانستان، بیشازپیش، در دام تروریزم، افراطگرایی، واپسگرایی اجتماعی، اقتصادی و مدنی خواهد افتاد. اکنون که با این تعداد طالبِ برخاسته از همین مدارس، وضعیت ما این است، تصویر کنید که ده سال دیگر، وقتی جمعیت آنها ده تا بیست برابر اکنون شود، افغانستان تبدیل به چه خواهد شد؟ آیا لانۀ تروریزم و افراطگرایی نخواهد بود؟ زنان در چه وضعیتی خواهند بود؟ دانشگاهها در چه وضعیتی قرار خواهند داشت؟ جریانها و نیروهای مخالف طالبان، دیگراندیشان، منتقدان و مخالفان خط طالبانی در چه وضعیتی قرار خواهند داشت؟
و. طالبان با این کارها، اندکاندک، گامهای آهسته و پیوستهای را در راستای پدید آوردن جامعۀ ایدهئالشان برمیدارند. اندکاندک، زنان را کاملاً به حاشیه میرانند و اگر آموزششان هم میدهند، آنها را درد «مدرسههای جهادی» آموزش میدهند. دانشگاهها و نهادهای آموزشی مدرن را از رونق میاندازند. پسران را یا به سوی مدارس میکشانند یا هم دانشگاهها و مکتبها را تبدیل به مدرسههای تمامعیار میکنند؛ مدرسههایی که برآیند آن پرورش افرادی از قماش خودشان خواهند بود و این کارشان، سربازگیری و استفاده از این سربازان را در داخل و خارج از افغانستان راحت و آسان میکند.
ز. با این وضعیت، آنچه در افغانستان تأملبرانگیز و شرمآور است، سکوت مردان است که در برابر خانهنشین کردن زنان و دختران و محرومیت آنان از کار و تعلیم و تحصیل، اخم به ابرویشان هم نیاوردند و همچنان به خواستههای بدوی و غیرانسانی طالبان تن دادهاند. پابهپای طالبان، دخترانشان را نگذاشتهاند که به مکتب و دانشگاه و کار بروند. حتا صدایشان را هم نکشیدند و هنوز هم نمیکشند. آنچه مایۀ نگرانی است، این است که تحت تأثیر فضای پدیدآمده، این وضعیت برای آنها هم ایدهئال نباشد؟
طی این سه سال، هرچه اعتراض بوده، از سوی زنان و دختران بودهاند. آنها علیه این وضعیت ناانسانی ایستادهاند و اعتراض کردهاند؛ اما مردان یا بهتر بگویم، پدران و برادرانشان در کنار آنان نایستادهاند و در این میدان، همراهیشان نکردهاند. در چنین شرایطی، باید از مردان افغانستان ـ آنهایی که به خط طالبانی باور ندارندـ پرسید که تا کی در برابر این همه ظلم سکوت میکنید و لب از لب نمیگشایید؟ تا کی میگذارید طالبان فرصت زیستن را از دختران و زنانتان بگیرند و شما تماشایشان کنید؟
نظر بدهید