اسلایدر حقوق بشر زنان

در سرزمینی که خورشید برای زنان نمی‌تابد

صبرنسا، صبرگل، صبرینه، بس‌گل و بس‌ماه و بسیار نام‌های زنان را به یاد می‌آوریم که قصه‌های دردناکی را با خود حمل می‌کنند. این قصه‌های دردناک از خانواده‌هایی شروع می‌شود که جاهلیّت معاصر آن‌ها را مجبور کرده است دیگر فرزند دختر نخواهند. آن‌ها با چنین نام‌گذاری‌هایی از خدا می‌خواهند دیگر «دختر بس است» و اگر فرزند می‌‌د‌هی پسر باشد، تا آن کلیشه‌ای معروف به بار بنشیند و عصای پیری گردد.

بدین‌گونه، بر مبنای بربریت و جاهلیّت معاصر، که گاهی جامعه‌ی کور پاسدار آن است و گاهی (مانند اکنون) حاکمان جاهل، بسیاری از دختران ناخواسته به دنیا آمدند، جوان شدند، زیبا شدند، ناخواسته ازدواج کردند، زن شدند و مادر شدند و بدون داشتن تذکره، بدون داشتن پاسپورت، بدون سفر و دیدن شهر و دیار دیگر از دنیا رفتند. آن‌ها به‌واقع به زندگی‌ای پیشاپیش ممنوع پا گذاشتند؛ چه رسد به اینکه تحصیل کنند، کار کنند و درآمد داشته باشند و برابر مردان، حق رای و نظر داشته باشند. نه دور و نه دیر تا همین چند سال قبل، افغانستان یک قوم دیگر نیز داشت به نام «قوم بی‌تذکره». آن قوم، زنان بود. آن‌ها که حاصل جنگ مردان را درو می‌کردند و در پس‌خانه‌ها رنج می‌بردند.

این دو دهه‌ای که آواز دهل و سرنای دموکراسی تا دورافتاده‌ترین روستاها طنین انداخت، همزمان با آن «پروژه‌های توانمندسازی زنان» نیز در هر پستویی رخنه کرد. اگر از آن نان‌های که به نام زنان پخته می‌شد برای زنان روستایی چیزی نرسید و تمام حاصل آن شکم مردان و زنان پروژه‌باز شهری را چاق‌ کرد، بالاخره میراث دموکراسی برای زنان دورافتاده یک تذکره شد که با آن بتوانند رای دهند. رای‌های که به‌واسطه‌ی آن مردان فاسد و زن ستیز به پارلمان می‌رسیدند تا قوانین سختگیرانه‌تری برای زنان ترتیب دهند و پاسدار همان قواعد و عادات مردسالارانه‌ای باشند که خود قربانیِ آن بودند.

هرچه بود، پنجره‌ای به سوی آرزوهای زنان باز بود و دختران و زنان بسیاری از آن پنجره به سمت آرزوهای خود به پرواز درآمدند، پیش از آنکه نیروهای تاریکی از راه برسند و فضا را به یک شب طولانی، خانه را زندان و کشور را به یک زندان سرباز تبدیل کنند. زنان، خبرنگاران، فعالان سیاسی و مدنی تقویم را بردارند و حساب کنند این هزار شب بی‌پایان را، این قصه‌‌ای دردناک تاریکی در تاریکی را. دیگر حساب اینکه چه تعداد از زنان به زندان رفتند، چه تعداد از ناامیدی خودکشی کردند، چه تعداد از سوی مردانشان کشته شدند و چه تعداد مورد تجاوز جنگجویان طالب در زندان‌ها قرار گرفتند، از دست همه در رفته است.

در این سه سال، همکاران جاده‌ی ابریشم پیوسته تلاش کردند تا زنان بیشتری بتوانند قصه‌ای خود را، اندوه و رنج خود را بیان کنند، داستان این هزار شب بدون روشنی صبحگاهان و طلوع خورشید را بازگو کنند. از دانشجویان ممنوع‌التحصیل گرفته تا دختران زندان رفته تا ورزشکاران مدال‌آور منزوی‌شده، در این برنامه شرکت کردند و رنج خود را با خوانندگان هفته‌نامه جاده‌ی ‌ابریشم شریک کردند. این بار به سراغ زنانی رفتیم که هنوز باور دارند این شب طولانی بالاخره به بامداد آزادی می‌رسد. زنانی که هنوز در خیابان‌های پایتخت و کلان‌شهرهای دیگر چشم‌درچشم نیروی تاریکی می‌ایستند و دست از آرزوهای خود نکشیده‌اند.

جنبش «نان، کار، آزادی» از خیابان‌های کابل و دیگر شهرها آغاز شد و هنوز از نفس نیفتاده، هرچند که زنان زیادی پس از تحمل شکنجه و زندان و اعترافات اجباری مجبور به ترک صحنه‌ای مبارزه و نهایتا مجبور به ترک کشور شدند و البته هوشیارانی از آن‌ها، با میانبرزدن از این میان و با دریافت پناهندگی، هم به نان رسیدند، هم به کار و هم به آزادی؛ اما محدودیت‌های استخوان‌سوز نه تنها برداشته و یا کم نشد بلکه با گذشت هر روز بیشتر و بیشتر گردید. نگرانی اعضای جنبش‌های زنان افغانستان نیز این است که مبادا ورق برگردد، زنان و دختران برچی در کف خیابان مبارزه کنند، تاوان بدهند، درد شلاق و باتوم و شوک برقی در زندان‌های طالبان را تحمل کنند اما کسانی دیگر به نمایندگی از آن‌ها در کنفرانس‌ها و نشست‌های بین‌المللی حضور یابند و راه را برای تعامل جهان با نیروی شر هموار کنند. این دست‌بُرد و غارت سیاسی، بعید نیست؛ چرا که بسیار اتفاق افتاده بر نمد دستاورد مبارزان اصیل و صادق، دروغ‌گویان فرصت‌طلب چمبر زده‌اند و به خواسته‌های اصیل مبارزان خیانت کرده‌اند.

سخن آخر اینکه، پرونده‌ای که اکنون در دستور کار و نشر است، همزمان شد با سه سالگی سقوط افغانستان و وضع محدودیت‌های جدید بر زنان. قبل از این، زنان از کار، تحصیل، مسافرت و از آرایش و پیرایش و پوشیدن لباس دلخواه خود محروم شدند؛ اما حالا بر گلوی آن‌ها، بر صدای آن‌ها نیز محدودیت وضع شده است. از یک سوی زنان مصرانه و پیوسته برای حقوق خود مبارزه می‌کنند، از سوی دیگر نیروی حاکم در پاسخ به خواست آنها، محدودیت‌های بیشتر وضع می‌کنند. در چنین وضعی هفته‌نامه جاده‌ابریشم، در نشر و پخش قصه‌های زنان، صدای زنان و خواست زنان خود را متعهد می‌داند و در کنار زنان کشور می‌ایستد.

در مورد نویسنده

خالق ابراهیمی

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید