علی تابش
نقل میکنند که در دههی نود میلادی، هنگامی که جنگ داخلی در کابل شدت گرفته بود، حزب وحدت، در تلاش یافتن یک خبرنگار خارجی بود که در بارهی وضعیت هزارهها گزارشدهی کند؛ یا دستکم نشان دهد که قومی به نام هزاره هم در کنار دیگر اقوام در افغانستان وجود دارد. حزب وحدت اما موفق به این کار نشد. ۳۰ سال بعد در آگست ۲۰۲۴، تصویر دختری در بازیهای پاراالمپیک پاریس روی آنتن رفت که نخستین مدال این رقابتها را برای تیم پناهندگان از آن خود کرده است؛ ذکیه خدادادی. وقتی رسانههای فرانسه متوجه شدند که خدادادی اهل افغانستان است، کنجکاو شدند تا بدانند چه گونه دختری از افغانستان آن هم با داشتن معلولیت، به سکوی المپیک برسد و مدال بگیرد. این گونه شد که روزنامهنگاران نه تنها از موفقیت ورزشی خانم ذکیه خدادادی به وجد آمدند، بل که از شنیدن داستان شخصی او، مسیر موفقیت و چالشهایی که بر آنها غلبه کرده، از شوق پر شدند و تمجیدش کردند. رسانهها در فرانسه، متقاعد شدند که این دستآورد اهمیت خبری دارد و میتواند برای مخاطبان، مهم و الهامبخش باشد. تا حالا که این متن را مینویسم، چهار شبکهی پرمخاطب معتبر فرانسهای و بینالمللی، با ذکیه خدادادی مصاحبه کرده و از داستان زندگی او، برای مخاطبانش برنامه پخش کرده است. میلیونها فرانسهای شاید برای اولین بار شنیدند که ذکیه، به عنوان یک زن دارای معلولیت و یک «زن هزاره»، با چه چالشهایی روبهرو بوده است.
همزمان با پیروزی ذکیه خدادادی، یادآوری تلاش جامعهی مهاجر و دیاسپورای هزاره در خارج برای جلب توجه جهانی نسبت به وضعیت هزارهها در افغانستان، به خصوص از ۲۰۱۴ به این طرف هم، مهم است؛ یعنی مقایسهی بازدهی یا برایندِ آن چه را که تعداد چندصدنفره یا هزارنفرهی ما، در این چند سال توانسته انجام بدهد، با آن چه که ذکیه خدادادی به تنهایی انجام داد. در ادامهی این مقدمه، خواهیم دید که ذکیه خدادادی چه طور با یک تیر چند نشان زد؛ یعنی موفقیت ورزشی او نه تنها تکهای از وضعیت هزارهها را به مردم دنیا روایت کرد، بل که کلیشههای موجود در اجتماع را راجع به زن، معلولیت و تواناییهای زنان نیز به چالش کشید. این پیام قدرتمند که از طریق صحنهی بینالمللی ورزش به نمایش رفت، خواستار داشت و دارد؛ این همان چیزی است که ژوزف نای، جغرافیدان سیاسی امریکایی، «مهارت اغوا و جذب» مینامد؛ یعنی قدرت نرم.
۱: ورزش، چون زبان مشترک برای ارتباط با دیگران
ورزش توانایی منحصربهفردی در جذب مخاطب دارد؛ اثرگذار است و شکافهای اجتماعی، فرهنگی و زبانی را پر میکند. ورزش، مانند زبان مشترک فراتر از قوم، نژاد و ملیت است؛ ملیونها انسان از سراسر دنیا به کمک این زبان، با هم ارتباط برقرار میکنند. زمانی که یک ورزشکار هزاره مانند ذکیه خدادادی در صحنهی جهانی میدرخشد، او نه تنها باعث افتخار، منبع الهام و امید برای جامعه خود است، بل که نمادی از پشتکار، مقاومت و استقامت برای دیگر انسانها در دیگر نقاط دنیا نیز است و هر کدام از این ویژگیها، در سراسر دنیا مورد تحسین و ستایش قرار میگیرد. کسب مدال المپیک که یکی از بزرگترین دستآوردهای ورزشی است، به خودی خود مهم و ویژه است؛ اما وقتی ذکیه خدادادی، دختری از افغانستان به این مدال میرسد، معنای دیگری و پیام دیگری دارد. به همین خاطر، باعث توجه جهانی و بازتاب گسترده در رسانهها میشود. جامعهای که در آن صدای زن عورت است، چه طور شد یکباره خانمی از آن جامعه مدال گرفت؟ این آدم کیست؟ خواستگاه فرهنگی و اجتماعی او چیست؟ هزاره کیست؟ از این جا به بعد اگر ذکیه بخواهد حرف بزند، تک تک کلمات او وزن دارد.
بر خلاف اعتراضهای دیاسپورای هزاره که اغلب پوشش رسانهای محدودی دارند، پیروزی یک ورزشکار، به طور خودکار او را در مرکز توجه رسانههای جهان قرار میدهد. روزنامهنگاران و مخاطبان نه تنها به عملکرد ورزشی بل که به داستان شخصی آن ورزشکار، مسیر موفقیت او و چالشهایی که او بر آنها غلبه کرده و پیامی که دارد، علاقهمند خواهند شد. این وضعیت، فرصتِ فوقالعادهای را برای مطرحکردن موضوع خشونت، آزار و تبعیض هزارهها در افغانستان از طریق یک روایت شخصی و الهامبخش ایجاد میکند؛ ولی چه میتوان کرد که انتقال این پیامها یا بُرد این پیامها در فرصتهای استثنایی از این دست، ماندگارتر، پختهتر و شفافتر باشد؟ انجمنهای به ظاهر فرهنگی در شهرها و گوشهگوشهی دنیا، چه گونه میتواند در این زمینهها نقش فعالتری بازی کنند؟
۲: نماد استقامت در برابر بیعدالتی
بدون شک، ورزشکاری که به پیروزی در المپیک دست مییابد، نه تنها برای خود، بل که برای کل جامعهاش به نماد استقامت در برابر سختیها و چالشها تبدیل میشود. هزارهها که در افغانستان با تبعیض گسترده و نظاممند، خشونت و تهدید سیستماتیک، حذف فرصتهای اجتماعی و اقتصادی روبهرو بودهاند، پیروزی ذکیه خدادادی، باید به نمادی از توانایی و پتانسیلهای بالقوهای این جامعه در غلبه و دورزدن موانع ایجادشده بررسی و بازخوانی شود؛ یعنی توانایی، پشتکار، برنامهریزی معطوف به هدف و اعتمادبهنفس ذکیه خدادادی به عنوان الگوی قابل تعمیم در برنامهریزی آیندهی هر جوان و نوجوان هزاره، به یک اولویت بدل شود؛ اما متأسفانه این طور نیست. مثلاً فرانسه و شهروندان این کشور، در این چند روز تا توانستند از ذکیه خدادادی تقدیر کردند؛ از تلویزیون ملی تا فدراسیونهای ورزشی محلی؛ ولی انجمنهای فرهنگی افغانستانیها که در هر شهر مثل قارچ روییده، به جز عزاداری در محرم، هنر دیگری ندارند؛ حتا در ذهن شان خطور نکرد که یک روز آخر هفته، جمع شوند و از ذکیه که کمی برای ما ابرو خرید، قدردانی کنند.
پیامی که از طریق یک «زبان مشترک» یعنی ورزش منتقل میشود، بسیار قدرتمندتر از پیام اعتراضهای سنتی است؛ البته می-دانیم ورزش تنها زبان مشترک نیست. سینما، موسیقی، نقاشی و هر حوزهی هنری، زبان مشترک خود را دارد؛ چون بحث ما درخشش ذکیه هست، میگوییم ورزش. یک تظاهرات، ممکن است برای مدتی کوتاه توجهها را جلب کند، اما اغلب به عنوان یک اقدام سیاسی دیده میشود که ممکن است نظرها را دوقطبی کند. در مقابل، ورزش الهامبخش است، اتحاد و همبستگی ایجاد میکند؛ یعنی داستان یک ورزشکار هزاره که در صحنهی بینالمللی پیروز شده، به عنوان الگویی از مقاومت و شجاعت در برابر سرکوب تلقی میشود که همدلی عمومی را به همراه دارد. این پیام، به سختی قابل نادیدهگرفتن است؛ زیرا غیرسیاسی، جهانشمول و از طریق یک پلتفرم بینالمللی مطرح میشود.
۳: قدرت نرم به عنوان ابزاری برای تقویت صدای هزارهها
در دههی نود میلادی، زمانی که حزب وحدت در پیداکردن یک خبرنگار خارجی ناکام میماند، در همان روزها جغرافیدانی سیاسی امریکایی که در مقدمه از او نام بردیم، به این فکر میکرد که آیا نمونه یا مُدلهای دیگر قدرت، غیر از قدرت نظامی، وجود دارد که بتوان با بهکارگیری آن بر دیگران اثر گذاشت؟ جواب بله بود. شکل ظریفتری از قدرت وجود دارد که استوار بر نفوذ و توسعهی فرهنگی، ارزشهای سیاسی و دیپلماسی است و او آن را «قدرت نرم» نامید؛ در مقابل «قدرت سخت» که قدرت نظامی باشد. او، با کمک این مفهوم، سعی کرد توضیح دهد که چه گونه یک گروه، یک اجتماع و یک کشور، میتواند بدون استفاده از زور یا اجبار، از طریق فرهنگ، ایدهها و نهادها، توجه سایر گروهها، کشورها یا بازیگران بینالمللی جلب کرده و متقاعد شان کنند. ورزش یکی از این مدلهاست. وقتی این الگو را در کانتیکست یا شرایط اجتماعی هزارهها بررسی کنیم، میبینیم این مثال خیلی گویا و خوانا است؛ یعنی فرصتهایی مثل پیروزی ورزشی ذکیه خدادادی، میتواند مثل یک کاتالیزور در تقویت صدای بیپناهی انسان هزاره در مقیاس بینالمللی عمل کند. تا حدودی این طور هم شد. کافی است به کامنتها، پیامها و اظهارنظرهای مخاطبان خارجی در پروفایل شخصی ذکیه یا کانالهای یوتیوب تلویزیونهایی که با او مصاحبه کرده، نگاه کنید. موفقیت او در بازیهای المپیک در جلب توجه رسانهها و احتمالاً سازمانهای بینالمللی و نهادهای حقوق بشری راجع به وضعیت بحرانی جامعهاش و پناهندگان فوقالعاده بود. حالا شما این را مقایسه کنید با تلاشهای حزب وحدت یا اعتراضهایی که ما در این چند سال این جا و آن جا انجام دادهایم.
در سوی دیگر، اعتراضها و درخواستهای سیاسی در قالب تظاهرات و گردهمآییها، بیشتر وقتها به عنوان یک رخداد اعتراضی جدا، ایزوله و منزوی فهمیده میشود؛ در حالی که موفقیت یک ورزشکار غیرقابل انکار است. این موفقیت، بر اساس شایستگی و تلاش شخصی بنا شده، نه بر اساس ادعاهای سیاسی. به این معنا که یک رخداد ورزشی یا هنری به عنوان یک «قدرت نرم»، میتواند علاقهمندی طولانیمدتتری به موضوع هزارهها ایجاد کند و مبارزهی آنها را از طریق یک چهرهی شناختهشده و الهامبخش «انسانسازی» کند یا انسانی جلوه دهد. پوشش رسانهای این پیروزی، تأثیری بسیار گستردهتر از اعتراضهایی خواهد داشت که معمولاً به یک مخاطب خاص محدود میشوند.
۴: گیرایی یا اثرگذاری الگوهای موفقیت در افکار عمومی
موفقیتهای فردی، به ویژه از سوی اقلیتهای بهحاشیهراندهشده یا تحت سرکوب، قدرت بازتعریف تصویری دارد؛ یعنی پنداشت یا تصوری که دنیا از این اقلیتها دارد، ناگهان تغییر می¬کند. به عبارت دیگر، زمانی که فردی، یا افرادی از گروههای تاریخی تحت سرکوب، به قلههای موفقیت میرسند، تمام کلیشهها و تصورات قالبی در افکار عمومی را نسبت به خود شان به چالش می¬کشند. پیروزی یک ورزشکار زن هزاره نیز، همین اثرگذاری را در افکار عمومی دارد. او، به ایجاد این تصویر کمک میکند که هزارهها دیگر تنها به عنوان قربانیان ظلم دیده نشوند، بل که به عنوان افرادی دیده شوند که با وجود مشکلات و موانع ایجادشده و سازماندهیشده، قادر اند و بلدند تا سکوی المپیک یا دیگر سکوهای موفقیت خود شان را برسانند؛ چیزی که در دنیا خریدار دارد. جهان به انسانهایی که تسلیم میشوند، توجهی نمیکند؛ بل که کسانی را میستاید که در برابر سختیها ایستادگی میکنند و از دل رنجها، راهی برای پیشرفت و نوآوری جستوجو میکنند. دنیا از کسانی که توانایی تغییر شرایط را دارند و برای مشکلات راهحلهای خلاقانه مییابند، الگو میگیرد. جهان شما را نه به خاطر رنجها، بل که به خاطر مهارت تان در عبور از آنها ستایش خواهند کرد.
در بُعد داخلی، موفقیتهایی مانند پیروزی ذکیه خدادادی، تأثیر چشمگیری بر خود جامعهی هزاره خواهد داشت. برای جوانان هزاره، که اغلب با تبعیضها و بیعدالتیهای مختلف روبهرو استند، چنین موفقیتی، میتواند یک الگوی فوقالعاده الهامبخش باشد. دیدن فردی از جامعهی خود، از مردم خود که در صحنه یبینالمللی چون ذکیه درخشیده، آنها را تشویق میکند تا دنبال رؤیاهای خود بروند، برای آرزوهای شان بجنگند و برای دستیابی به جایگاهی برابر، به راههای حل مختلف و متفاوت بیندیشند.
نتیجهگیری
تلاش و برنامهریزی برای تکثیر الگوهای موفقی چون ذکیه خدادادی، در بلندمدت، جامعهی هزاره را به «قدرت نرم» مجهز می-کند. از درخشش این الگوها در صحنههای بینالمللی مانند بازیهای المپیک، میتوان برای جلب توجه رسانههای بینالمللی نسبت به وضعیت هزارهها در افغانستان استفاده کرد؛ یعنی همزمان که پیامی از مقاومت، امید و الهام را به مردم دنیا منتقل میکنیم، به ابزاری مجهزیم که بسیار اثرگذارتر از اعتراضهای سنتی هزارههای بیرون از افغانستان عمل میکند. اینها قادرند، از یک سو، ذهنیت مسلط اجتماعی و سنتی جامعهی خودش را شستوشو دهند و از سوی دیگر، کلیشهها و پیشداوریهای قالبشده راجع به جامعه و مردم خودش را به چالش بکشند. با تولید الگوهایی چون ذکیه خدادادی، هزارهها میتوانند هم دنیا را در حمایت از خود متقاعد کنند و هم جامعهی هزاره را به باور به توانایی خود در غلبه بر موانع و مشکلات، تشویق کرده و انگیزهدهند.
نظر بدهید