حافظ
منابعی به جادهی ابریشم گفتند که دو سه روز پیش یک دکاندار هزاره توسط طالبان لتوکوب و سپس زندانی شد. به گفتهی منابع ماجرا ازین قرار بوده که در ساحات کتهبلندی غرب کابل یک طالب با لباس شخصی برای خریدن سودا به یک دکانی داخل میشود. اما کفش پر از گِل و لایش را نمیکشد و با کفش روی فرش دکاندار میرود.
دکاندار که نشناخته او طالب است، به او گفته که بیرون بارانی و پر از گل ولای است و او لطف کند کفشش را بکشد تا فرش دکانش را پر از گل و لای نکند. طالب اما کفشش را نمیکشد و با خاک و گل روی فرش میرود.
دکاندار ناراحت میشود و با قهر و غضب میخواهد که طالب را از دکانش بیرون اندازد. طالب با او درگیر میشود و به او دشنام میدهد. اما دکاندار هر جور که شده طالب را از دکانش بیرون میاندازد و گلِ فرش دکانش را پاک میکند.
چند دقیقه بعدتر از آن درگیری که دکاندار هنوز مصروف پاککردن گل فرش دکانش بوده، دو سه نفر دیگر وارد دکان میشود. طالب به دوستانش زنگ زده بوده و آنان را عاجل خواسته بوده که به کمکش بیاید.
بنا به نقل منابع، آن سه چهار نفر طالب، بدون حرف و حدیثی با مشت و لگد به جان دکاندار افتاده و تا جمعشدن مردم او را یک دل سیر زده است. دشنام هم میداده که یک دکاندار جرات کرده که سر طالب دست بلند کند!
پس از آن درگیری که با پادرمیانی مردم خاتمه یافته رینجر طالبان سر میرسد. از داخل رینجر چند طالب دیگر پایین میشوند و اول دکاندار را بسیار میزنند. بعد دست او را میبندند و با خود میبرند. در حین بردن، پیرمرد ریشسفیدی جلو رینجر طالبان ایستاد میشود و با التماس و زاری به آنان میگوید که حالا هر چه شده شده قضیه همانجا تمام شود و دکاندار را به زندان نبرند. طالبان اما به اتهام این که پیرمردی هم جرات کرده که جلو رینجر طالبان را بگیرد، او را نیز با خود بردهاند.
طالبان دکاندار و پیرمرد را به حوزه میبرند. پس از لحظاتی فامیل آن دو به حوزه میروند و از طالبان عذرخواهی میکنند که آنان را ببخشند و آزاد کنند. در همان حال یکی از فامیلهای دکاندار که کارمند امارت طالبان است از ماجرا خبر میشود و به رییسدفتر شعبهاش میگوید که به حوزه زنگ بزند که دکاندار را زندانی نکنند. وقتی که از آن شعبه به آمر حوزه زنگ میزند، آمر حوزه گویا قبول میکند که قضیه را جدی نکند. اما همین که زنگ قطع میشود دکاندار و خویشاوندانش را جدی میگیرد که آنان عسکر امارت را زده است و او از قضیه نمیگذرد.
پیرمرد و دکاندار دو سه روز زندانی بودهاند. پس از رفتوآمد زیاد فامیل و دوستان آنان، طالبان میگویند به شرطی آنان را آزاد میکنند که از آن طالبی که با کفش به دکان رفته بود عذرخواهی کنند.
خانوادهی دکاندار پس از پرسوجو که شرایط عذرخواهی از آن طالب چه است و باز هم کدام بهانهای پیدا نشود، بالاخره با یک راس گوسفندی که با پول قرض میخرند، عذرخواهی میروند. پس از عذرخواهی و شیرینیدادن یک راس گوسفند، بالاخره پس از چندین روز از بند طالبان آزاد شده و به خانه برمیگردند. «با آن که دو بار در دکان و حتما هم چندبار در حوزه لتوکوب شده، باز هم به اجبار گوسفندی خرید و عذرخواهی رفت تا بگوید که قربان، با لباس شخصی و با کفش پر از گِل و لای روی فرشِ دکان خوش آمدی».
این در حالی است که به جای لتوکوب و معذرتخواهی دکاندار، باید طالبان معذرتخواهی میکردند. اما طالبان نه تنها معذرت نخواستند بلکه دوبار او را لتوکوب کردند و بعدش هم زندان بردند و در آخر هم به عذرخواهی مجبور کردند.
در همین حال طالبان مدعیاند که در نظام اسلامی آنان، انسانها برابرند و مرتبت هرکس به قدر تقوای اوست.
موضوعات: طالبان، غرب کابل، لتوکوب، زندان، عذرخواهی.
نظر بدهید