علی ضحاک
در پانزدهم آگست ۲۰۲۱، زمانی که نیروهای ناتو به رهبری امریکا آمادهی کاملکردن خروج شان از افغانستان بودند، اشرف غنی، رییسجمهور و سرقمندان اعلای قوای مسلح، بیشرمانه فرار کرد و نیروهای امنیتی بدون هیچ مقاومتی جای شان را به ملیشهها و کندکهای انتحاری طالبان خالی کردند و جامعهی افغانستان پس از دو دهه، برای بار دوم در تاریکی و وحشت محض فرو رفت.
در این دوره که همه ساختارهای حقوقی از هم پاشید و دیگر از حاکمیت قانون خبری نبود، طالبان، کابینهای بدوی و بدون حضور زنان و اقوام دیگر به ویژه هزارهها را تشکیل دادند؛ کابینهای که در آن وزارت امور زنان جایش را به وزارت امربهمعروف و نهیازمنکر داده است. به دنبال این، گروه طالبان بدون درنک، صدور فرمانهای جنسیتزده، نژادپرستانه و بنیادگرایانهی خود را در برابر زنان و گروههای قومی غیرپشتون آغاز کرد.
در سوی دیگر دردناک ماجرا، نیروهایی که سالها با گروه تروریستی طالبان در کوهها و دشتها جنگیده بوند و هیچ راهی جز مقاومت علیه این گروه نمیدیدند، مترجمان و همکاران نیروهای ناتو، نیروهای سیاسی دورهی جمهوری و بخشی از فعالان مدنی، خبرنگاران و هنرمندان، توسط کشورهای غربی از افغانستان تخلیه شدند و شماری هم، خود راه فرار را در پیش گرفتند. در این میان، تنها گروهی که در برابر فرمانهای مرگبار طالبان ایستادگی کرده و برای مبارزه به خیابان آمد، زنان و دختران عمدتا تاجیک و هزاره بودند.
در سهی سپتمبر ۲۰۲۱، شمار زیادی از زنان و دختران، در واکنش به ایجاد کابینهی مردسالارانه و پشتونمحور طالبان، در چهارراه فوارهی آب در نزدیکی ارگ، گردهمآیی اعتراضی شکل داده و شعار «تحصیل، کار، آزادی! پیش به سوی آبادی» را سر دادند. طالبان، این اعتراض را با خشوت تمام سرکوب کردند؛ طوری که یکی از زنان معترضان میگوید: «طالبان، زنان را لتوکوب کردند. کامرههای عکاسان و خبرنگاران را شکستاندند. زنان معترض را تحت تعقیب و تهدید قرار دادند.»
هنوز صد روز از حاکمیت بدوی-تروریستی طالبان نگذشته بود که رهبر مجهولالهویت این گروه، فرمان بستن مکاتب را به روی دانشآموزان دختر بالاتر از صنف ششم، صادر کرد و پس از آن، وزارت معارف طالبان در سنبلهی ۱۴۰۰، دستور داد که تنها دانشآموزان دختران پایینتر از صنف ششم میتوانند به مکتب بروند. این بار نیز، تنها زنان بودند که برای نافرمانی از این دستور جنسیتزدهی طالبان، ایستادند و اعتراضهای گستردهای را به راه انداختند. برخورد نیروهای طالبان اما با معترضان بسیار تکاندهنده و وحشتناک بود. نیروهای این گروه، معترضان را بازداشت، زندانی و شکنجه کردند تا جایی که بر آنها تجاوز جنسی کرده و سپس اعتراف اجباری گرفتند. پس از آن، چندین معترض دختر دیگر نیز توسط طالبان به زندان افتادند و پس از دادن اعتراف اجباری، ناچار شدند کشور را ترک کنند و بودن در غربت و تبعید را ترجیح دهند.
رشمین جوینده، یکی از معترضان دختر، که اکنون به فرانسه تبعید شده، روزی که برای مخالفت با تصمیم بستن مکتب به روی دختران به خیابان آمده بود، در مقابل لیسهی مریم در شهر کابل، گفته بود که طالبان با بستن دروازههای مکاتب به روی دختران، میخواهند که کشور در دام ذلت و بیسوادی غرق شود. طوری که او گفته بود، «بستن دروازهی مکاتب به معنای بستن دستوپای زنان، به معنای مهرزدن به دهان آنها است. چنان چه مکتب، بنیاد تمام این دستآوردها است، مکتب را بستند. اینها از این فرمول که اگر بخواهید کشور را به ذلت بکشید، زنان آن جامعه را بیسواد نگه دارید، استفاده میکند.» طالبان، رشمین را بازداشت و از او اعتراف اجباری گرفتند.
طالبان در ادامهی سیاست تبعیض قومی و جنسیتی و حذف نیمی از جامعه، زنان را از رفتن به دانشگاهها، محیط کاری، سفر، راهاندازی گردهمآییها و راهپیماییهای اعتراضی و فعالیتهای مدنی نیز منع کردند.
با این حال، طالبان پیوسته به صدور دستورهای محدودکننده بر زنان ادامه دادند و تا جای ممکن آنها را به ماندن در چهاردیواری خانه محکوم کردند؛ وضعیتی که برای شماری از زنان و دختران پذیرفتنی نبوده و باز هم به همان راه قبلی یعنی مبارزههای مدنی در خیابانها رو آوردند؛ چیزی که به مزاق طالبان خوش نخورده و سرنوشت غیرانسانی را برای معترضان رقم زدند. طالبان در نوبتهای مختلف، معترضان زن را شناسایی کرده و پس از آن، آنها را از خانه و خیابان بازداشت، زندانی و شکنجه کرده اند. به گونهی نمونه، میتوان به بازداشت معترضان دختر در بلخ و پس از آن به بازداشت معترضان دختر در شهر کابل اشاره کرد که در نتیجهی آن شمار زیادی از این دختران مانند تمنا زریاب پریانی و خواهرانش، پروانه ابراهیم خلیل، فرحت پوپلزی، رقیه ساعی ظریفه یعقوبی و نرگس سادات اشاره کرد. این وضعیت البته برای معترضان دختر در همه ولایتها رقم خورده است. طالبان، مانند همیشه برای سرکوب زنان و تطبیق جهانبینی جنسیتزده و پشتونمحور، از تنها ابراز دمدست شان یعنی خشونت کار گرفتند و کوشیده اند که با شکنجه و گرفتن اعتراف اجباری و ضمانت از نزدیکان و خانوادههای معترضان دختر، آنها را به سکوت واداشته و دوام ستیز با حاکمیت مردسالارانهی پشتونی شان را، منتفی کنند.
طالبان، همزمان این که معترضان دختر را با خشنترین و غیرانسانیترین روشها سرکوب کرده اند، به دوام صدور دستورهای سلبکنندهی حقوق اساسی زنان نیز ادامه داده اند که در آخرین مورد، میتوان به منع فعالیت آرایشگاههای زنانه اشاره کرد؛ کنشگریای که با هیچ منطقی جز منطق طالبانی معناپذیر نیست.
بر اساس گزارش بخش زنان سازمان ملل متحد که در ۲۳ اسد سال روان نشر شده، گروه تروریستی طالبان از زمان تسلط بر افغانستان تا اکنون، بیش از ۵۰ فرمان سلبکنندهی حقوق زنان را صادر و اجرایی کرده است.
دوام ستیز آشکارا و پنهان طالبان با زنان و درماندگی زنان و تحملناپذیری این ستیز، باعث شده که آیندهی دختران و زنان افغانستانی در هالهای از ابهام یا به معنای دقیقتر آن در سیاهچالی گیر کند که برای برونزدن از آن، هیچ دستی جز خود دختران و زنان نیست. دوام وضعیت کنونی و انفعال شهروندان افغانستان و جامعهی جهانی در برابر سیاستهای طالبان، میتواند زنان را در وضعیتی بدتر از امروز قرار داده و شماری از زنان را که انگیزهی مبارزه و دادخواهی دارند را نیز، به رفتن از کشور ترغیب کند که در این صورت نیز، وضعیت به دلخواه طالبان رقم میخورد.
برای برونزدن از وضعیتی که زنان افغانستانی در آن گیر کرده اند، نیاز است که در نخست همه شهروندان کنار هم بیایند و برای حقوق ازدسترفتهی زنان با هر روش ممکن دادخواهی کنند و در گام دوم برای تحقق این دادخواهی، جامعهی جهانی باید از هر اهرم فشاری که در دست دارد، برای همراه شهروندان افغانستان به ویژه زنان، طالبان را به مسیری باز گرداند که در آن، حقوق اساسی زنان و گروههای قومی تضمین شود.
نظر بدهید