گفتوگوهای صلح به توافقات میان ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان منجر شده که این توافقات روی موارد مختلف از جمله، خروج نیروهای خارجی، آغاز گفتوگوهای بینالافغانی، رهایی پنج هزار زندانی طالبان از زندانهای داخلی و خارجی آن هم بدون قیدوشرط و آتشبس میان دو طرف، صورت گرفته است. در این میان یکی از موضوعات مهم که انتظار میرفت روی آن گفتوگو شود به چشم نمیخورد و آن اینکه: طالبان به عنوان یک گروه جنایتکار شناخته میشود که جنایتهای ضدبشری را مرتکب شدهاست. به طور مشخص میتوان از جنایت علیه بشریت، جنایت جنگی، جنایت تجاوز و نسلکشی یادآوری کرد. حالا پرسش این است که جنایات انجام شده توسط طالبان مکافات هم دارد یا خیر؟ اگر مکافات دارد پس چرا به جای ایستادن در جایگاه متهمان در دادگاههای کیفری بینالمللی در میز گفتوگو مینشینند و زندانیان آن بدون قیدوشرط باید از زندانها آزاد شوند. برای یادآوری هم که شده از جنایتهای ضدبشری از جمله نسلکشی (Genocide) که طالبان مرتکب آن شده باب بحث را میگشاییم.
امالجنایت؛ نسلزدایی/ نسلکشی
«وحشیگری» و «ویرانگری» از مشخصههای اصلی نسلکشی است و به همین دلیل نسلزدایی را امالجنایت تعبیر کردهاند. به عبارت بهتر نسلکشی با این دو مشخصه از جنایتهای ضد بشری دیگر تفکیک میشود. گروههایی که این دو شیوه را برای به دست آوردن قدرت پیشه میکنند مرتکب نسلکشی هم میشوند. منظور از وحشیگری نابودی تعمدی اجتماعات و منظور از ویرانگری انهدام آثار فرهنگی و هنری آن گروههاست که تجلی بخش تمدن و گوهر آنهاست. سالیان متمادی و درازی باید بگذرد تا تمدن و فرهنگ و زبان و سیاست و نهادهای اجتماعی شکل بگیرد، اما نسلکشی در یک چشم به هم زدن آن را به ویرانه تبدیل میکند. هدف و عملیات هماهنگ شده که شالوده زندگی گروهای مخالف را نشانه میگیرد را نسلکشی خواندهاند. هرچند در فارسی ژنوساید را نسلکشی ترجمه کردهاند، اما آنچه که بیشتر میتواند این مفهوم را توضیح دهد، «نسلزدایی» است. در نهم دسامبر ۱۹۴۸ اولین پیمانی که توسط مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد کنوانسیون «جلوگیری از نسلکشی و مجازات آن» بود. این کنوانسیون یک روز قبل از تصویب اعلامیه جهانی حقوقبشر به تصویب رسید. براساس ماده دوم این کنوانسیون نسلکشی را با انجام اعمال ذیل که به نیت نابود کردن تمام یا قسمتی از یک گروه ملی، قومی، نژادی و مذهبی صورت گیرد، معنا کردند: قتل اعضای گروه، صدمه شدید روحی یا جسمی به سلامت اعضای گروه، تحمیل کردن شرایط زیست نامناسب، جلوگیری از توالد و تناسل و همچنین جابهجایی تحمیلی اعضای گروه و مخصوصا اطفال. (باقی مریم، مهرنامه، شماره ۱۸، سال۱۳۹۰، ص ۱۹۸)
طبق مشخصهها و ویژگیهایی که از نسلکشی داریم حالا باید برای ما روشن شده باشد که گروه طالبان مرتکب چنین جنایتی شدهاند یا نه. علیرضا روحانی (حقوقدان) با گرایش حقوق بشری و استاد دانشگاه در مصاحبهای با جاده ابریشم میگوید که تاریخ افغانستان پر از صحنههای تکاندهنده از وقوع جرایم و جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت و نسلکشی مشهود و غیرقابل انکار است. او میگوید که هرچند در این مورد تحقیق و مستندسازی بیطرفانه انجام نشده است، اما در میان حقوقدانان و سازمانهای حقوقبشری اجماع نظر وجود دارد که با توجه به آن نمیتوان از ارتکاب جنایت جنگی و نسلکشی طالبان چشم پوشی کرد. روحانی میگوید: «موارد متعددی از نقضهای فاحش قواعد جنگی، نسلکشی و جنایت علیه بشریت و موارد از این قبیل به صورت متعدد و مکرر در گوشه گوشه افغانستان و به ویژه مناطق خاص افغانستان (مناطق مرکزی یا هزارهجات) منصوب به طالبان است». قضایایی که در دوران حاکمیت گروه طالبان زیر عنوان امارت اسلامی مخصوصا برای گروه قومی هزاره رخ داده است، از مصداقهای جنایتهای علیه بشریت و و نسلکشی محسوب میشوند. علی رضا روحانی میگوید که نیاز است تا تمام این اتفاقات به صورت منصفانه و بیطرفانه بررسی و مستندسازی شوند تا از این طریق به تحلیل گرفته و رسیدگی شود. رسیدگی به پروندههایی چون نسلکشی و جنایت علیه بشریت از صلاحیتهای دادگاه کیفری بینالمللی (ICC) است که در سال ۱۹۹۸ در کنفرانس دیپلماتیک رم، از ۱۶۰ کشور شرکت کننده ۱۲۰کشور اساسنامه آن را امضا کردند. افغانستان در جمع کشورهای عضو کنوانسیونهاست و به همین دلیل ملزم به رعایت اساسنامه و مرامنامههای این کنوانسیونها میباشد. (روحانی، علیرضا، جادهابریشم، شماره ۱۳۲، ص ۱۶)
مصداقهای نسلزدایی طالبان در افغانستان
الف- کشتار اعضای گروه: یکی از مهمترین معناهای نسلزدایی، قتل یا کشتار اعضای یک گروه قومی، مذهبی، نژادی و سیاسی به هدف نابودی است. نمونههای این نوع رفتار را میتوان در برخورد گروه طالبان با هزارههای افغانستان یافت. طالبان در دوران حاکمیت خود دست به اقداماتی زدند که شاید از پیامدهای حقوقی آن بیخبر بودند که آن سلسله اقدامات نمونه عینی از یک نسلکشی است. مخصوصا طالبان با تسخیر ولایت بلخ در سال ۱۳۷۷ دست به نسلکشی هزارههای آن ولایت زدند. البته که این اقدام طالبان تنها به ولایت بلخ خلاصه نشد، بلکه نمونههای دیگری آن را می توان به کشتار هزارهها در یکهاولنگ بامیان و کندیپشت ولایت زابل اشاره کرد. مختار وفایی روزنامهنگار که خود نیز از ولایت بلخ است گزارشهای رویداد ۱۷ اسد ۱۳۷۷ را مستند کرده است، مینویسد که وقتی طالبان با سومین حلمه گسترده و تلافیجویانه بر شهر مزار شریف مسلط شدند، ملا عبدالمنان نیازی والی طالبان در بلخ اعلام کرد که نیروهای طالبان برای سه روز فرصت دارند تا هزارههای «رافضی» را بکشند. یک سال قبل از این رویداد طالبان دوبار بالای شهر مزار حمله کردند که هردو بار نه تنها با مقاومت هزارهها رو به رو شده بودند بلکه شکست سختی از سوی نیروهای مردمی و حزب وحدت خورده بودند. به همین دلیل آنها دست به اقدام تلافی جویانه زدند و برای سه روز کوچه به کوچه و روستا به روستا دنبال هزارهها میگشتند و تعدادی را که گیر آوردند به رگبار بستند. تنها در ولسوالی چمتال ۳۶۰ هزاره را کشتند. همینطور در شهر مزار باشندگان قزلآباد و سیدآباد که عمدتا هزاره بودند مورد کشتار بیرحمانه طالبان واقع شدند. آمار رسمی از تعداد کشتهشدگان در دست نیست اما آنچه بر مردم هزاره مزار رفته است، شاهدان عینی آن را بیرحمانه و وحشیانه خوانده است. مناطق هزارهنشین شهر مزار شریف از جمله کارته زراعت، سیدآباد، دشت شور، یلمرب، علی چوپان، حاجت روا، قزل آباد و هزارههای دو منطقه پالوزاولی و خلچی ولسوالی چمتال این ولایت مردان خود را از دست دادند و زنان فشارهای مضاعف زندگی را متحمل شدند. (وفایی مختار، سه هولناکترین روز تابستان، جاده ابریشم، صنعت ترور، شماره ۱۳۲، ص۴)
کشتار یکاولنگ: دیدهبان حقوق بشر در افغانستان طی یک گزارش مفصل کشتار مردم یکاولنگ که توسط طالبان انجام شده را چنین بیان کرده است: کشتار دسته جمعی در یکاولنگ به تاریخ ۶جنوری ۲۰۰۱ آغاز و به مدت شش روز ادامه داشت. در ضمیمهی این گزارش، مشخصات ۱۲۴ نفر با نام و نام پدر و محل سکونت آنها نیز منتشر شده است. در صفحه سوم این گزارش آمده است: به تاریخ ۱۹ جنوری ۲۰۰۱ کوفی عنان سرمنشی سازمان ملل متحد بیانیهای را صادر کرد که در آن آمده است: براساس گزارشهای دقیق کشتار مردم ملکی یکاولنگ عمدی بوده است. در این گزارش نحوه ورود و عملیات گروه طالبان را چنین توضیح میدهد: قوماندانان حاضر در این عملیات، ملا بهزاد، قاری احمدالله غزنی وزیر امنیت طالبان، ملا عبدالستار قمندان نظامی هزارستان، ملا عبدالله سرحدی، ملا عبدالسلام راکتی قبلا قمندان اتحاد اسلامی شرکت داشتهاند. به نقل از این گزارش، آنان مردمان ملکی که در منازعات هیچ نقشی نداشتند را هدف قرار دادند و گروه گروه کشتند. بیشتر این آمارها مربوط یه یک کشتار جمعی در یکاولنگ میشود. در گزارشهای منتشر شده توسط عفو بینالملل آمده است که طالبان شمار زیادی از افراد ملکی را از خانهها، منبرها و مساجد گرفتار کرده، دستهای قربانیان را با لنگی/دستار بستند و به طور دستهجمعی تیرباران کردند. قربانیان این حادثه از قریههای دره علی، مندیک، فیروزبهار، پرجویک، گنبدی، کشکک، آخندان، کتهخانه، بیدمشکین، گردبید و سایر مناطق این ولسوالی بودهاند. (مصباح، عبدالبصیر، جادهابریشم، قتل عام یکاولنگ؛ ریشهها و پرسشها، شماره ۱۳۲، ص۵)
صدمه شدید به سلامت روحی افراد: بند دوم تعریف نسلزدایی وارد کردن صدمه شدید روحی به افراد یا اعضای یک گروه قومی، نژادی، مذهبی و سیاسی گفته شده است. صدمه روحی شامل تحت فشار دادن اعضای گروه به لحاظ مختلف به هدق نابودی یا کوچیدن از جایی به جایی یا متواری کردن افراد از سرزمین و خانه و کاشانهشان است. همچنین از دیگر بخشهای این تعریف شامل مسایلی مثل استفاده از مواد مخدر یا عمومیسازی مواد مخدر از جمله وسایل ارتکاب نسلکشی به شمار میآید. نسلزدایی به این معنا که یک امر تدریجی برنامه ریزی شده برای حذف یک گروه به دلایل قومی، مذهبی و نژادی با استفاده از هر وسیلهای که بتواند به آنان صدمه روحی بیشتری بزند. طالبان برای خلق وحشت در میان هزارهها از هیچ تاکتیکی دریغ نکردند. آنها در مزار شریف مردان هزارهها در جلوی چشمان زنان و کودکان آنها تیر باران کردند و از این طریق صدمات روحی شدید به تمام اعضای گروه قومی هزاره وارد شد. برعلاوه خانوادههای قربانیان که کشته شدن مردانشان را در جلوی چشمشان دیده بودند، فتواهای متعدد طالبان در باب رافضی خواندن و کافر خواندن هزارهها امر مزید برعلت بود. گروه طالبان غیر از تیر باران کردن مردان هزاره به تاکتیکهای دیگری که بتواند وحشت بیشتر در میان اعضای این گروه قومی خلق کند، نیز به کار بستند. از جمله بستن افراد به موتر و کشاندن آنها در روی سرک، زجرکشی از جمله بریدن بینی و گوش و کشیدن چشم مردم از جمله مواردی است که گروه طالبان به کررات مرتکب آن شدهاند. از جانب دیگر طالبان تبدیل به یک گروه مافیایی شدند که در سالهای از طریق کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر خود را ارتزاق میکردند. همانطور که در آغاز مطلب ذکرش رفت، مواد مخدر و تولید و توزیع آن و وصل بودن به بنگاههای اقتصادی و درآمدزایی آن به خودی خود مصداق نسلکشی به حساب میرود. (مهرنامه، همان / جاده ابریشم، همان)
تحمیل کردن شرایط نامناسب زیستی: این بخش از سومین بند تعریف نسلزدایی است. تحمیل کردن شرایط نامناسب زیستی به وضعیتی گفته میشود که در آن گروههای قومی، نژادی و مذهبی تحت فشارهای خاص اقتصادی و معیشتی قرار داده شوند تا با استفاده از این طریق زمینه نابودی تدریجی آنان را فراهم کند. نابودی تدریجی به این معنا که شرایط دشوار زندگی باعث گسترش فقر، محدودیت دسترسی به خدمات و نداشتن آزادیهای انجام فعالیتهای اقتصادی منجر شود. در نهایت امر این فشارها باعث تخلیه سرزمینی یا کوچ اجباری و یا مهاجرت گروهی میشود. در این قسمت نیز قابل یادآوری است که طالبان با مسلط به هزارستان برعلاوه کشتارهای گروهی که در مزار و یکاولنگ و کندیپشت و جاهای دیگر انجام داد، گروه قومی هزاره را در تحریم شدید اقتصادی قرار داد. روایتهایی که از این ماجرا برای رسانههای ملی و بینالمللی نوشته شده، تصدیق کننده این امر است که طالبان ویژگی سوم نسلکشی/نسلزدایی را نیز به کار بردهاند. در این روایتها آمده است که طالبان قوم هزارهها در شرایط نامناسب اقتصادی قرار دادند که قیمت مواد اولیه خوراکی در بسیاری از مناطق هزارهنشین تقریبا سرسامآور شده بود و بسیاری از مردم قدرت خرید را از دست داده بودند. ملک شفیعی نویسنده و فعال حقوق بشر که در آن دوره در بخشهای از هزارستان سفر کرده بود و جنایتهای طالبان در مزار را مستند کرده بود، مینویسد که مردم هزاره در مناطق جاغوری چون نمیتوانستند آرد گندم بخرند، از آرد جو و جواری و حتا شخل که تغذیه حیوانی است، استفاده میکردند. در این یادداشتها آمده است که مردم هزاره مواد اولیه خوراکی به صورت قاچاقی با قیمت گزاف تهییه میکردند. تنها به اینجا خلاصه نمیشود بلکه طالبان در سالهای اخیر مسیرهای منتهی به هزارستان را ناامن کردهاند. این ناامنی تاحدی گسترش یافته است که سفر برای افراد عادی یا تحصیل کرده تقریبا در این مسیرها ناممکن شده است. طالبان با ایجاد کمینگاه در مسیرهای منتهی به هزارهجات، مردم هزاره را به لحاظ روحی و اقتصادی تحت فشارهای مضاعف قرار دادهاند. گروه طالبان در سالهای اخیر همچنان به حملات ویرانگرانهای خود بالای مناطق هزارهنشین ادامه دادهاند که از آن جمله میتوان حملات آنان به روستای میرزاولنگ، ولسوالی خاص ارزگان، ولسوالی مالستان ولایت غزنی و همچنان حمله بالای مردم هزاره ولسوالی جاغوری که منجر به آوارگی و از بین رفتن شالوده زندگی مردم شد، اشاره کرد. (مهرنامه، همان / جاده ابریشم، همان / ملک شفیعی، روزنامه جامعهباز، خاطرات ظلمت)
ویرانگری/ نسلکشی فرهنگی یا نسلکشی سفید
رافویل لمکین لهستانی اولین کسی بود که ماموریت گرفته بود تا پیشنویس قانون جلوگیری از نسلکشی و مجازات آن را بنویسد، او در آغاز مفهوم نسلکشی را با دو خصیصه وحشیگری و ویرانگری تعریف میکند. وحشیگری همان نابودی تعمدی اجتماعات است که کشتار اعضای گروه، صدمه روحی به آنان و تحمیل شرایط نامناسب زندگی را شامل میشود. ویرانگری بیشتر وجهه فرهنگی دارد که از این طریق میراثهای فرهنگی و هنری گروه قومی یا نژادی و مذهبی خاص را نابود میکنند. این وضعیت را با دو مفهوم دیگری چون نسلکشی فرهنگی یا نسلکشی سفید نیز یاد کردهاند. نسلکشی فرهنگی حالا در جمع جرایمی قرار دارد که مرتکبین آن باید به مکافات عملشان برسند. خوبی کنوانسیون جلوگیری از نسلکشی نیز این است که نه تنها نسلکشی و جنایتهای دیگر را جرم میپندارد، بلکه انکار این جنایات را نیز جرم انگاری کرده است. برعلاوه آن تولید ایده نسلکشی، ترغیب و تشویق به این جنایت یا سهمگیریهای غیرمستقیم به این جنایتها نیز جرم پنداشته میشود. (مریم باقی، شنیعترین جرم جهانی، مهرنامه، شماره ۱۸، تهران، ۱۳۹۰، ص ۱۹۸). مطابق به تعریفی که از نسلزدایی فرهنگی ارایه شد، گروه طالبان نه تنها مرتکب کشتار گروهی قوم هزاره، وارد کردن صدمه شدید روحی و روانی و تحمیل کردن شرایط زیست نامناسب، دست به نسلکشی فرهنگی نیز زدهاند. آنان بعد از کشتار بیرحمانه مردمان هزاره در مزار و یکاولنگ، تحریم اقتصادی هزارستان، روا داشتن خشونتهای نمادین به منظور صدمه زدن روحی به مردم هزاره، در ماه حوت ۲۰۰۱ دست به تخریب بودای بامیان بزرگترین میراث فرهنگی بشر زد. بوداهای بامیان به لحاظ تاریخی و فرهنگی به مردمان قومی و بومی هزاره متعلق است که طالبان خواستند در آخرالامر با انهدام آنها تاریخ و شالودههای تاریخی هزارهها را نیز از بین ببرند. این گونه مرتکب نشلکشی فرهنگی نیز شدند.
پایان سخن
گروه طالبان تاکنون از سوی نهادهای معتبر بین المللی متهم به ارتکاب جنایتهای گوناگونی چون جنایت علیه بشریت، جنایت جنگی و در نهایت مرتکب نسلزدایی نیز شدهاند. در آخرین مورد سازمان عفو بینالملل در واکنش به تیرباران شدن صمد امیری مسئول دفتر ساحوی کمیسیون حقوق بشر در ولایت غور، طالبان را متهم به ارتکاب جنایت جنگی کردهاند. در مورد نسلکشی نیز این سوال پرسیده میشود، چند نفر کشته شود تا نسلکشی قلمداد شود؟ جواب مشخص ندارد و یا تعداد مشخص ندارد که چند نفر کشته شوند تا این جرم را نسلکشی تعریف کرد، اما ویژگیها و معناهایی را که از نسلکشی بیرون دادهاند نشان میدهد؛ هر گروه قومی که شاهد جنایتهای چون قتل گروهی، صدمه دیدن شدید روحی، تحمیل کردن شرایط نامناسب زیستی و ویرانگری را تجربه کرده باشند، در واقع در معرض نسلکشی قرار گرفتهاند. با این حال، گروه طالبان در برابر هزارههای افغانستان مرتکب نسلکشی یا امالجنایت شدهاند. نسلکشی را به دلیل سنگینی و فاجعهبار بودن آن، امالجنایت یا مادر جنایتها خواندهاند که طالبان مرتکب آن نیز شدهاند. با توجه به اتهامها و ادعاهای که علیه طالبان وجود دارد، باید این گروه در تمام گفتوگوها پاسخگو باشند. مخصوصا این که قسمت بزرگی از این جنایات در زیر تسلط امارت اسلامی طالبان در افغانستان انجام شده است، حالا اگر طالبان در گفتوگوهای صلح اصرار بر نظام امارت اسلامی دارند باید جرمهای را که مسوولان امارت اسلامی مرتکب شدهاند، نیز بپذیرند. هرچند ممکن است که مذاکره کنندگان فعلی طالبان در این جنایات دست نداشته باشند اما به دلیل بودن در این گروه، حمایت از این گروه و تشویق و ترغیب و باورهای آنان به چنین جنایات بالاخره باید طالبان را وادار به پاسخگویی کند. طرح این مسایل در میز مذاکره با طالبان حداقل این حسن را دارد که زندانیان طالبان نباید آنگونه که توافق شده است، بدون قید و شرط آزاد شوند و طالبان از یک گروه جنایتکار به آسانی تبرئه شوند.
نظر بدهید