طالبان هیچ باوری به ارزشهای فمنیستی و حقوق بشری ندارد
فمنیسم از بدو تولد خود به عنوان یکی از رهیافتهای تحلیل تحولات و پدیدهها، بحث جنسیت و عدم حضور زنان در ساختار سیاسی و تصمیمگیری را، نقطه عزیمت و واحد تحلیل خود تلقی می نمایند. فمنیسم مثل سایر رهیافتهای نظری دارای نحلهها و قرائتهای مختلفی است که گاها این شعبات فمنیسم، که منشعب شده از گرایش فمنیسم کلاسیک است در تقابل با مفروضههای هم قرار میگیرند.
اساسا فمنیسم به طور کلی نگاه جنسیتی و زن محورانه به پدیدههای اجتماعی و سیاسی دارند که این مساله را سرفصل گفتمان خویش قرار میدهند و تمام مطالب این مکتب بر محور همین بحث میچرخد. فمنیسم در فرایند تاریخی و در کوران تکامل نظریه خویش به فمنیسم لیبرال، فمنیسم رادیکال و فمنیسم پسا تجددگرایی تقسیم میشوند؛ ضمن نگاه جنسیتی به مسایل، هرکدام دارای مفروضهها و واحد تحلیل خاصی خود است.
آنچه که در این نوشته میخواهم بدان بپردازم جایگاه زنان افغانستان در مذاکرات صلح بین الافغانی در نحلهی فمنیسم لیبرال است که واحد مبارزه این طیف فمنیسم، پیگیری حقوق سیاسی و اقتصادی برای زنان در جوامع مختلف است و این نحلهی فمنیسم به این باور اند که الگوی رفتاری، نقشها، برداشتها، حقوق تکالیف، امتیازات و غیره، مردان را به عنوان گروه مسلط به زنان بسط میدهد و این برساختها قابل تغییر است و میتوان به یک سری دادهها و رهیافتهای با حضور و نقش فعال بانوان در ساختارهای تصمیمگیری در سطوح رهبری دست پیدا نماییم.
تمام برساختهای اجتماعی و توضیح پدیدهها در نظام بین الملل و حوزات داخلی در ساختار سیاسی به گونه تنظیم شدند که زنان و نقش آنها در آن ساختار در نظر گرفته نشده است و نظم سلسله مراتبی موجود مردانه است. فمنیسم را میتوان به عنوان یکی از رهیافتهای انتقادی در تقابل با جریانهای اصلی، خواهان تغییر وضع موجود میباشد و تلاش مینماید برای برساختهای کنونی بدیل بیان کنند، تلقی نمود؛ بنا توجه به نقش و حضور معنادار زنان در حوزات و ساختار تصمیمگیری را تنها راه حل برای جلو گیری از بحرانها و تعارضات موجود در روابط بین الملل و ساختار سیاسی دولت ها پیشنهاد میکنند.
زنان و جایگاه معیاری آن در یک جامعه نماد از توسعه و نوسازی در پرتو بحث مدرنیسم است؛ بنا زنان بایستی به شعاء وجودی خویش در تحولات داخلی و خارجی حکومتها جهت ترسیم خطوط سیاسی و تدوین پالیسیهای حکومت در ابعاد مختلف، جایگاه تعریف شده و واقعی داشته باشند.
باتوجه به نقش زنان در تشکیل دولت مدرن و نهادینهسازی دموکراسی و ارزشهای حقوق بشری در افغانستان، بایستی در مذاکرات بین الافغانی سهم فعال داشته باشند. به رغم چالشهای فراروی حضور بانوان در فرایند حکومتسازی در دو دههی اخیر، این بخش بزرگ از جامعه در توسعه و نوسازی در این کشور نقش بسزایی را به خود اختصاص دادهاند و در این محدوده قربانیهای فزایندهی را متحمل شدند. آنچه که در این نبشته بدان پرداخته شده است جایگاه زنان در مذاکرات صلح بین الافغانی و بررسی این پدیده با رهیافت فمنیسم لیبرال به عنوان یکی از چارچوبهای مدرن تحلیل و بررسی تحولات و بحرانهای موجود در سطح کشور و بین الملل، است.
در تقابل گفتمان جمهوریت و امارت در گفتگوهای صلح افغانستان به دلیل تقابل و تعارض دالهای گفتمان امارت با ارزشها و دالهای گفتمان فمنیسم، حضور زنان یک از مباحث و مسایل حاشیهیی به حساب میآید؛ زیرا طالبان هیج گونه باوری به ارزشهای فمنیستی و حقوق بشری ندارند؛ بنا زنان جایگاه تعریف شده و واقعی در این گفتگوها ندارند. اساسا در ساختار سیاسی و تصمیمگیری در افغانستان زنان حضور ندارند و یا هم حضور کم رنگ و غیر فعال آنها بدلیل رعایت اصول جندر است تا توجه به حقوق زنان به عنوان یک قشر مستقل و مساوی با مردان در فرایند دولت سازی و نهادینهسازی ارزشهای دمکراسی.
در میان تقابل دو گفتمان جمهوریت و امارت به عنوان گفتمانهای غالب و تصمیمگیر در مذاکرات صلح بین الافغانی جریان فمنیسم به عنوان یکی از طرفهای قضایای افغانستان به فراموشی سپرده شده است و از محورهای حاشیهی این گفتگوها به حساب میآید. دالهای گفتمان فمنیسم این مساله را تبیین میکند که در افغانستان بیشترین آسیبپذیری و تقبل آوارگی و تعدیهای زمان جنگ و بحران به زنان تعلق دارد ولی حضور زنان در مراجع تصمیمگیری و ساختار سیاسی نمادین است و سمبولیک. از آغاز حکومت مدرن در پرتو ارزشهای لیبرال دمکراسی زنان در این کشور در کنار مردان به گونه تساوی تلاش نمودند تا حکومتی شکلگیرد که تمام اقشار جامعه بویژه زنان در کنار مردان مساویانه به حقوق و امتیاز سیاسی و اقتصادی خویش نایل آیند؛ اما با ابراز تاسف این قشر و حقوق اولیهی سیاسی و اقتصادی آنها به فراموشی سپرده شده است.
در واپسین آغاز مذاکرات بین الافغانی صلح با طالبان حقوق سیاسی و حضور زنان به عنوان جنس درجه دوم در نظر گرفته شده است و از تمام زنان در افغانستان حضور خانم کوفی و خانم سرابی به عنوان نماینده زنان در این گفتگوها به جهت عدم وجود فرصت و مهیا بودن بستری برای مطرح نمودن حقوق سیاسی و اقتصادی زنان به نحوی سمبولیک و نمادین است.
به موازات حضور زنان در صحنههای سیاسی از آغاز حکومت مدرن در افغانستان و ایفای نقش اینها در پروسهی شکلگیری دولت ملت در این کشور، جایگاه و فرصت مناسب و واقعی برای بانوان در مذاکرات صلح با طالبان در نظر گرفته نشده است.
عدم حضور فعال و سیستماتیک زنان در پروسه صلح افغانستان ریشه در باورها و ارزشهای مردانه و سنتهای حاکم در جامعه افغانی و دینی نیز دارد که نه تنها این سنتها و هنجارها کوچکترین حقوق سیاسی و اقتصادی را برای زنان در نظر نگرفته است بلکه بایدها و نبایدهای امور زندگی زنان در این کشور را از قبل تعیین نموده است. فمنیستهای لیبرال نقطه عزیمت نقد خود را به جریانهای اصلی و ساختارهای پدرسالاری حاکم در جوامع مختلف ارتباط میدهند و ریشه تمام منازعات و تعارضات میان دولتها در عرصه بین الملل و سیاستهای داخلی کشورها را، عدم حضور زنان به عنوان تصمیم گیران در این ساختارها تبیین مینمایند و راه برون رفت از این معضلات را حضور فعال و معنادار زنان به گونه مساوی در کنار مردان پیشنهاد مینمایند. فمنیستها به تفاوتهای بیولوژیکی میان زنان و مردان باورمند اند ولی تفاوتهای حقوقی، سیاسی، اقتصادی و هنجاری را از برساختهای اجتماعی تلقی مینمایند و آن را بر نمیتابند. براین باورند که میتوان به یک جامعه تساوی جنسیتی و رعایت حقوق و امتیازات زنان و مردان به طور مساوی نایل آمد.
نتیجه گیری
بدون حضور فعال زنان در ساختار سیاسی و تصمیمگیری بویژه در مذاکرات صلح بین الافغانی رسیدن به صلح پایدار و ثبات و همچنان نهادینهسازی ارزشهای دمکراسی و حقوق بشری در این کشور، ممکن نیست. بایستی زنان در ساختار سیاسی و اداری این کشور آن طور که باید حضور داشته باشند تا ایفای نقش نمایند نه در پرتو سنت و هنجارهای حاکم و مسلط بر زنان. افغانستان از جمله کشورهای است که آغازین اقدامات و فعالیتهای توسعه و نوسازی سیاسی در آن شروع شده است که چالشهای فراوان فراروی این پروسه قرار دارد و موفقیت این فرایند نیاز به حضور فعال زنان در ساختارهای سیاسی و اقتصادی این کشور دارد.
بناء حضور فعال زنان در عرصههای مختلف حکومتداری در این کشور راه رسیدن به توسعه و نوسازی سیاسی را تسهیل و مساعد مینماید. زنان به لحاظ ویژگیهای شخصیتی و ماهیتی و همچنان ترکیب این خصوصیات با آموزشهای معیاری در نهادهای آموزشی و آکادمیکی، توان مدیریت بحرانها و تسریع فرایند نوسازی و توسعه در این قشر بیشتر و ملموس تر است؛ زیرا زنان به جنگ و تعارض فکر نمیکنند و اساس تفکر این قشر بزرگ را تعاون و همکاری در پروسههای ملی و سیاسی شکل میدهد.
نظر بدهید