اسلایدر تحلیلی

کاربران فضای مجازی: اسد بودا کجاست؟

بودا: فیسبوکم به شکل منظم و سازمان‌یافته از ایران ریپورت شده است


جاده ابریشم: دو هفته می‌شود که فیسبوک اسد بودا، نویسنده، روشنفکر و متفکر آواره‌ی افغانستان حذف شده و تااکنون در شبکه‌های اجتماعی برنگشته است.
بودا از طریق صفحات دوستان‌اش ویدیویی را منتشر کرده و گفته است که فیسبوک‌اش به صورت سازمان‌یافته و از سوی شبکه‌های که سر نخ آن به ایران می‌رسد، ریپورت شده است:«از آسترالیا شروع و در فاصله‌زمانی کمتر از سه ساعت، بسیار منظم و گسترده از ایران انجام یافته و از کشورهای دگر ریپورت نشده است».
به باور بودا جمهوری اسلامی ایران شبکه‌های خود را در سراسر جهان دارد و روی آن‌ها سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی می‌کند و امکانات فنی در اختیار شان قرار می‌دهد:«این گروه‌ها خطرناک‌اند، روی این گروه‌ها سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی شده و امکانات فنی در اختیار دارد و به آسانی می‌توانند صداهای روشنگر را در اطراف و اکناف جهان شناسایی و حذف نمایند. ماموریت این گروه‌ها قتل‌عام صداهای روشنگر و متفاوت در شبکه‌های اجتماعی است».
بودا معتقد است که انترنت و شبکه‌های اجتماعی میدان جنگ آرا و روایت‌ها است. به باور اوکسانی ‌که استدلال منطقی برای رفتار و کردار شان ندارند، راه جز متوصل شدن به شیوه‌های سرکوب و حذفی ندارند.
اسد بودا از کاربران شبکه‌های‌مجازی و خصوصا کسانی‌که هدف روشن‌گری و روشن‌اندیشی در جامعه دارند می‌خواهد که در برابر این گروه‌ها مقاومت کنند و نگذارند تا قتل‌عام‌صداهای روشن‌گر و متفاوت به یک رویه تبدیل نشود.
اسد بودا کجاست؟
برخی از کاربران فیسبوک در افغانستان کمپاین دادخواهیِ «اسد بودا کجاست؟» راه‌اندازی کرده‌اند و می‌خواهند که او در شبکه‌های اجتماعی برگردد به روشن‌گری‌‌اش ادامه دهد.
علی توانا ماستر جامعه شناسی شهری و یکی از کاربران فضای مجازی در صفحه فیسبوک‌خود نوشته است: «اسد بودا تاثیر گذارترین نویسنده در این چند سال اخیر بوده است. با نقد و انتقاد از وضعیت اجتماعی، سیاسی و دینی مخالفان و موافقان زیادی را در بین نسل جوان دارد، اما این روزها که فیسبوکش مسدود شده، جای خالی نوشته‌های او احساس می‌شود و دل ما مخاطبانش برای نوشته‌هایش تنگ شده است».
چرا بودا از کابل رفت؟
اسد بودا یکی از تاثیرگذارترین استادان دانشگا ابن‌سینا بود. این دانشگاه باداشتن چهره‌های مثل دکتر محمد امین احمدی، محمد جواد سلطانی، علی امیری، محمد سردار رحیمی، امان مطهری، مظفر خاوری و سایر استادان که نسبت به دیگران متفاوت می‌اندیشیدند در بین جوانان و دانشجویان از شهرت خوبی برخوردار بود و می‌باشد.
اسد بودا یکی از همین استادانی بود که خیلی‌ها برای شنیدن حرف‌ها، سخن‌ها و درس‌هایش دانشگاه ابن‌سینا را انتخاب می‌کردند. او در کنار ساعت رسمی، اما حلقه‌های روشن‌فکری و گفتگوهای آزاد را در دانشگاه و خارج از دانشگاه با دانشجویان برگذار می‌کرد. اسد مخاطبان زیادی داشت که به سخنان‌اش گوش می‌دادند و می‌آموختند.
بودا با توجه به روحیه‌ی تابوشکنی و اعتراضی که داشت، جامعه‌ی سنتی‌و مردم خرافاتی اندیشه‌ها و گفته‌هایش را بر نمی‌تابید. به‌همین خاطر به‌جرم بی‌دینی و بی‌دین کردن دانشجویان از دانشگاه ابن‌سینا برآمد و برای همیشه کرسی معلمی را ترک کرد. دانشگاه را به دوستان و یاران‌اش گذاشت که در سال‌های بدی، روزهای دانشجویی و دانش‌آموختگی در کنار هم بودند.
پس از اینکه از دانشگاه بیرون شد کسی تحمل صدای روشن‌گری بودا را در خیابان‌های شهرکابل و در فضای سیاسی، مذهبی و اجتماعی کشور نیز نداشت. او از سوی برخی گروه‌های بنیادگرا و مرتجع و مذهبی تهدید به مرگ شد و برای همیشه شهر کابل را ترک کرد؛ شهری که در آن خاطرات تلخ و شیرینِ بی‌شمار دارد. برای زخم‌ها و دردهای کابل می‌نوشت و می‌تپید. بودا آرزوی آبادی و آزادی کابل را با کوله‌بار از درد و رنج در دیار مهاجرت و آواره‌گی و بی‌پناهی برد.
کابل شهر جرثومه‌های فساد، خیانت، بی‌اعتمادی و دزدی است. در این شهر کمتر کسی پیدا می‌شود که همه در کنارش جمع شوند و محوری برای همه شود. کمتر کسی پیدا می‌شود که بدون هیچ خواستی سیاسی برای همه سخن بزند. تنها بودا چنین آدمی بود که محوری برای همه می‌شد. حلقه‌های روشن فکری بودا در هر جایی که دایر می‌شد برای آغوش همه باز بود. نه هدف شخص داشت و نه برای دربار و رهبر و حکومت کمپاین می‌کرد.
بودا، سقراط کوچه‌های کابل
بودا سقراط کوچه‌های کابل بود و کابل آتن دوره سقراط؛ زندگی بودا با سقراط، شباهت‌هایی زیادی داشت و دارد. سقراط فیلسوف بد قواره بود؛ لبان کلفت، بینی بزرگ و قد کوتاه داشت، اما در شهر آتن تنها سقراط دوست داشتنی و نازنین بود. بودا نازنین‌تر از سقراط در کوچه‌های کابل بود. سقراط برای بیداری آتن دست به پرسش مفهومی از ماهیت اشیا و امور زد و برای رسیدن به حقیقت گفت‌وگوی بی‌فرجام را در پیش گرفت و در پی‌آواز حقیقت گم بود. سقراط کاشف هیچ حقیقتی نبود؛ نه فیلسوف اخلاق بود و نه سیاست، اما یک فیلسوف بود. او با این پرسش، خود‌خواهی آتن را نشان داد. ولی از سوی جامعه آتن به بی‌دینی و گمراه کردن افکار جوانان متهم شد. سقراط می‌گفت:«شهر آتن اسپ فربه و تنبلی است که نیاز مند یک خر مگس می‌باشد تا بیدارش کند». این خرمگس کسی نبود جز سقراط.
بودا نیز دست به روشن‌گری و بیداری در شهر کابل زد و خواست خرمگسی شود به جان اسپ فربه و تنبل کابل؛ پرسش‌های سقراط گونه را در شهر ارتجاع و برهوت کابل مطرح کرد و برای رسیدن به حقیقت مبارزه جدی را در پیش گرفت. اما از سوی جامعه ارتجاع و جهالت به گمراه کردن افکار جوانان متهم شد در دانشگاه نیز معلم خطرناک معرفی شد و از کشور آواره شد.
در دیار غربت و آواره‌گی تنها فیسبوک برایش باقی مانده بود که دست از روشن‌گری، عدالت‌خواهی و حق‌طلبی برنداشته بود. جدی‌ترین متن‌ها و تحلیل‌ها را می‌نوشت. اما بنا به گفته‌ی خودش از قلمرو ولایت و امامت مسدود شده است.