اسلایدر تحلیلی گزارشها

از حاکمیت شیخ و حافظ و مفتی و محتسب-۳؛ قدرت ویران دشت

حافظ

به تازگی نیروهای طالبان در یکی از بازرسی‌های این گروه در بغلان، یک راننده‌ی شرکت مسافربری «قدرت‌بس» به نام زیارت‌گل را به دلیل این که هنگام رانندگی «گردوخاک» ایجاد کرده، کور کرده‌اند. در ویدیویی که از زیارت‌گل در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شده، دیده می‌شود که چشم چپ او پر از خون است. او، ناله‌کنان، پرسشی را در برابر طالبان و جامعه قرار می‌دهد: «مگر گناه من چه بود؟»

زیارت‌گل، راننده‌ی موتر مسافربری نوع ۵۰۴ از شهر مزارشریف به سمت کابل می‌آمده که طالبان در یکی از بازرسی‌های ‌شان در دوشی بغلان، او را توقف می‌دهند. به محض توقف، او را از موتر پایین کشیده و به دلیل این که هنگام رانندگی گردوخاک ایجاد کرده، چشم چپ او را می‌کَشند.

افغانستان، خانه‌ی ویران گردوخاک است. سال‌ها است که گروه حاکم، با «ایدیولوژی دشت»، هر روز چیزی را به باد می‌دهند. ایدیولوژی دشت، مقابل ایده‌ی شهر است. ایده‌ی شهر، نگاه متمدنانه به زندگی‌ است و ساخت‌وساز، محدودیت، آبادی و مدارا از ویژگی‌های اساسی آن است؛ اما حاکمان دشت، نگاه سراسر ویران به زندگی دارند؛ نگاهی که برای ما سال‌ها است که به ایجاد گردوخاک و ویرانی و فروریزی انجامیده است.

طالبان «حاکمان دشت»اند؛ ۲۰ ‌سال تمام ویران کردند؛ هر سرک، هر جوی، هر پلچک و هر ساختمانی که آباد شد، یک داغ ویرانی از طالبان دارد. طالبان آن ‌قدر به ویرانی دل بسته بودند که در کمر بچه‌های شان بمب بسته می‌کردند و در جنگ با ایده‌ی شهر و برای خرابی هر جایی که اندکی آباد شده بود، آن‌ها را منفجر می‌کردند. در دشت‌های بی‌سروپا و کوه‌های ناامن، طالبان با تفنگی که در شانه داشتند، در تخیل قهرمانی در جهان‌گیری به سر می‌بردند. فهم طالبان از جهان، «دنیا به مثابه‌ی دشت» بود و هیچ نقشه و محدودیتی نداشت؛ آن‌ها تصور می‌کردند که هیچ محدودیتی ندارند و تا بی‌نهایت ویرانی، آزادند. اگر می‌توانستند، درست مانند بعضی افسانه‌های تاریخی، آن ‌قدر تا ویرانی پیش می‌رفتند که در آخر هر کدام مردی تنها با سلاحی بر دوش بر ویرانه‌ی عظیمی از گور مردمان بایستند و یک‌تنه خود را قهرمان ویرانی جهان تصور کنند. همین خیال‌ها، سهم طالب در ویرانی افغانستان را گسترش داد. در بسیاری از بخش‌های افغانستان، در ویرانی هر خشت، در تیرخوردگی هر سنگ، در معلولیت هر فرد، در تن‌فروشی هر روسپی، در تجاوز هر امریکایی، در گرسنگی هر کودک، در آوارگی هر جوان، در انفجار هر آموزشگاه و در قتل و غارت هر غریب، نشانی از طالب است. امروز که طالب قدرت دارند و برای تحریف تاریخ، جنگ روایت راه انداخته‌اند، بحثی جداست؛ اما برای هر کسی که آب‌ونان همین خاک را خورده و آن‌ همه جنگ علیه آبادی را دیده است، ناگفته روشن است که طالب، یکی از مقصران اصلی تمام این گردوخاکی است که اکنون به خاطر آن چشم مردم را می‌کشند.

طالبان به هر میزانی که قدرت بگیرند، خون‌خوارتر می‌شوند. این سرشت ویران قدرت دشت است که به ساخت‌وساز و محدودیت و حدشناسی، تن ندهند و هر کسی حاکم مطلق قلمرو خویش باشد. گردوخاک قدرت دشت اما، دیر یا زود دامن عمّال خویش را می‌گیرند و آن‌ها را کور می‌کنند. در حال حاضر، طالبان جای این که به ویرانی کشور چشم باز کنند، برای ندیدن حاکمیت دشت و برای این که کسی نتواند از جاده‌های خاکی‌ای که سال‌ها آن‌ها ویران کردند انتقاد کند، مردم را کور می‌کنند. آن‌ها ۲۰ ‌سال دارایی دولت را هزینه‌ی جنگ‌های نیابتی کردند، ۲۰ ‌سال با مطلق آسفالت دشمنی داشتند و ۲۰ ‌سال خاک و سنگ و کلوخ را مقدس تبلیغ می‌کردند، امروز اما چشم مردم را می‌کَشند که چرا در جاده‌های خاکی، گردی به چشم طالبان می‌نشانند.

زندگی در افغانستان، روایت دگرگونه‌ای دارد؛ جای این که مقصران اصلی چشم‌ شان را باز کنند و ببینند که چه گونه روی گورستان ویران میلیون‌ها آرزوی بربادرفته ایستاده‌اند، مردم را مقصر می‌دانند. همیشه در نبود وجدان، در نبود بازپرسی، در نبود عدالت و قضاوت، زور، پیچیدگی‌ها را ساده‌سازی کرده است؛ به راحتی دست در حلقوم دیگران فرو برده یا چشم دیگری را کشیده تا به اجبار تقصیر را از از خود دور کند. درست چنان که در حال حاضر طالبان چشم مردم را می‌کشند تا مقصران گردوخاک شناسایی نشوند.

موضوعات: طالبان، قدرت دشت، ویرانی، کور کردن مردم.