اسلایدر بیوگرافی حقوق بشر زنان گزارشها

زنِ شورشی از میان اقلیت محروم

زنِ شورشی از میان اقلیت محروم
زنِ شورشی از میان اقلیت محروم

سلیمه نیکبین، در موج دوم فرار از سلطه‌ی طالبان، فقط توانسته به هم‌راه شوهر و فرزندانش، تا پاکستان برسد؛ جایی ‌که در دور اول رژیم طالبان نیز، به او و خانواده‌اش پناه داده بود. او، در اسلام‌آباد، پایتخت پاکستان، تا برخوردارشدن از «اسکان مجدد»، بی‌کار ننشسته و پیوسته برای کودکان و زنان مهاجر تلاش و دادخواهی می‌کند. سیلمه به یاد می‌آورد که در اواخر دهه‌ی ۱۹۹۰، بزرگ‌ترین مسئله برای مهاجران افغانستانی، دست‌رسی‌داشتن به خدمات باکیفیت آموزشی بود. وقتی فرزندانش را در مکتب مهاجران افغانستانی در اسلام‌آباد ثبت نام می‌کند، مدیر آن را تشویق می‌کند تا یک شعبه‌ی جدید این مکتب را در منطقه‌ی «صادق‌آباد» راولپندی فعال کند؛ جایی ‌که سلیمه در آن شش سال زندگی کرد و مکتب خواند. همین ‌طور شاخه‌ی بیرون‌مرزی دبیرستان عالی استقلال و ملالی را نیز، فعال کرده است. نیکبین می‌گوید که مکتب تازه‌ایجادشده، قرار است که به دو هزار خانواده‌ی هزاره و حدود ۵۰۰ خانواده از اقوام دیگر، خدمات آموزشی ارائه کند. در اولین سال فعالیتش، بیش‌تر از ۴۰۰ دانش‌آموز دارد.

خانم سلیمه نیکبین در ماه‌های اخیر جمهوری زوال‌یافته‌ی اشرف غنی، معاون امور اجتماعی ولایت کابل بود. او که سروکارش با بی‌جاشدگان داخلی از ولایت‌های مختلف بود، روزهایی را هم دیده که کمپ‌ها، مساجد و هتل‌های کابل، گنجایش بی‌جاشدگان داخلی جنگ را نداشتند، پارک‌های شهر نیز، پر از آواره‌ها بود، با آن هم، امیدوارانه تلاش می‌کرد. او می‌گوید که در روز پانزدهم آگست، در دفتر کارش بوده و منتظر تدویر جلسه برای هم‌آهنگی بیش‌تر با نهادهای مختلف دولتی و خصوصی جهت اسکان‌دادن به آوارگان جنگ. «از دفتر معاون دوم رییس‌جمهور برایم زنگ آمد که ارگ تخلیه شده، کابل سقوط کرده و در دست طالبان است.» اول باورش نشد و به این خبر خندید. لحظات بعد، مجبور شد دفترش را ترک کند، دست شوهر و فرزندانش را بگیرد و برود در خانه‌ی دوست پشتونش، تا از شروشور طالبان در امان باشد.

سلیمه در این ۴۱ سال زندگی، در گریز و پناه بزرگ شده، چند فروپاشی و دست‌به‌دست‌ شدن کابل را از نزدیک دیده و تأثیرات آن بر زندگی روزمره‌ی خود و خانواده‌اش را نیز، به یاد دارد. دانش‌آموز لایق صنف هفتم مکتب «تاجور سلطانه» بود که دولت نجیب سقوط کرد و با آمدن مجاهدین در کابل، دروازه‌های مکاتب بسته شد و دو سال طول کشید، تا وضعیت عادی شود و مکاتب باز شوند. پس از آن، تا صنف نهم در این مکتب به آموختن ادامه داد و از آن‌جا، به لیسه‌ی عالی زرغونه معرفی شد. چند روز مانده به امتحانات سالانه، دوباره رؤیای داکترشدن از سر سلیمه بیرون شد و زندگی در سراشیبی تندی قرار گرفت. سلیمه می‌گوید: «صبح از خواب بیدار شدیم که مجاهدین شکست خورده و کابل به دست گروه طالبان افتاده.»

پدر سلیمه که کارمند دولت نجیب بود و در دوره‌ی مجاهدین و جنگ‌های داخلی، در منطقه‌ی تایمنی کابل تعمیرگاه موتر داشت، دو بار توسط طالبان بازداشت شد. بار اول پدر و کاکای سلیمه با پرداخت پول کم‌تر آزاد شدند، بار دوم وقتی تنها پدر سلیمه را بردند، شکنجه نیز کردند. سلیمه می‌گوید که در آن زمان، پول «دوستمی» رایج بود و به یاد دارد که کاکاهایش دو بوری پول را برای طالبان بردند تا پدر سلیمه را آزاد کردند. پس از آن، خانواده تصمیم گرفت تا راه مهاجرت را در پیش بگیرند. طالبان زندگی در کابل را بر آن‌ها حرام کرده بود.

سلیمه در منطقه‌ی «صادق‌آباد» راولپندی پاکستان، دوباره می‌توانست به داکترشدن فکر کند، هرچند بعید به نظر می‌رسید. شاگرد لایق صنف دهم لیسه‌ی زرغونه را بردند در صنف سوم، تا اردو و انگلیسی بیاموزد. مکتب مورد حمایت مؤسسه‌ی «آقاخان» طبق نظام آموزشی پاکستان عمل می‌کرد و از حسن نیت، شاگردانی از اهالی اسماعیلیه‌ی افغانستان را نیز می‌پذیرفت. آن‌ها، شش سال در این منطقه زندگی کردند و سلیمه تا صنف هفتم رسیده بود؛ البته که با دشواری‌های فراوان. پدر سلیمه در یک مارکت ماهانه دو هزار روپیه‌ کار می‌کرد، برادرها که نتوانستند درس بخوانند و کاکاهایش، در روی سرک سبزی و میوه‌فروشی داشتند. یکی از کاکاهای سلیمه که هیچ علاقه‌ای به مهاجرت به کشورهای دیگر از خود نشان نمی‌داد، قبل از همه به کابل برگشت و بعدها در انفجار بزرگ چهارراهی زنبق شهر کابل، کشته شد.

این بار، طالبان شکست خوردند و عصر دمکراسی از راه رسید. خانواده‌ی سلیمه که تازه از مهاجرت برگشته بود، به تکاپو افتاد تا زندگی داشته‌ی خود را در کابل دوباره راه‌اندازی کند. سلیمه دوباره از تایمنی تا قلعه‌ی فتح‌الله می‌رفت تا در مکتب زرغونه درس بخواند. بعد از سه وقفه به‌ خاطر فروپاشی نظام‌های حاکم و مختل‌شدن نظام ‌آموزش‌وپرورش، این بار همه به آینده امیدوار بودند. سلیمه از صنف دهم آغاز کرد و در سال ۲۰۰۴ بالاخره از مکتب فارغ شد. او، نتوانست برای ورود به دانش‌گاه خوب آمادگی بگیرد و در رشته‌ی طب قبول شود؛ اما تنها دختری بود از منطقه‌ی هزاره‌نشین تایمنی که به دانش‌گاه راه یافته بود و پدرش مجبور بود که هر صبح او را به دانش‌گاه کابل برساند تا زبان و ادبیات انگلیسی بخواند و بعد از ظهرها، دوباره او را به خانه می‌آورد تا کسی مزاحمش نشود.

سلیمه در دانش‌گاه کابل، چیزهای عجیبی می‌شنید و کنجکاو می‌شد. «هزاره را چه به د‌رس‌خواندن!» و جملات نظیر آن را بارها از هم‌صنفی‌ها و استادانش شنیده بود؛ استادانی را هم دیده بود که عمداً امتیازهای دانش‌جویان هزاره را کم می‌کردند. با وجود این‌ها، سلیمه در اواخر ۲۰۰۷، از دانش‌گاه کابل فارغ شد و سند لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی را گرفت. او که در کنسول آقاخان تا حال رضاکار بود، به عنوان کارمند رسمی آغاز به کار کرد. در سال ۲۰۰۹ با حسام‌الدین نیک‌زاد ازدواج کرد و با تشویق‌های شوهرش، به فعالیت سیاسی رو آورد. در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۰ کاندیدای مستقل شد تا از هزاره‌های اسماعیلی رأی بیاورد و نمایندگی کند که ۹۵۴ رأی گرفت. خانه‌اش کرایی بود و پول نداشت تا در رقابت کم نیاورد و رأی بیش‌تر بگیرد. سلیمه، می‌گوید: «این مقدار رأی را هم با سماجت و پیاده‌گشتن در میان مردم به دست آوردم.» رقیبان سلیمه نیز، آدم‌های شناخته‌شده و از خانواده‌های متمول بودند. از حوزه رأی او، سیدمنصور نادری، سیدداوود نادری، فرخنده زهرا نادری و جمعه‌زاده، از یک خانواده به پارلمان راه‌ یافتند. فرخنده زهرا نادری، دختر سیدمنصور نادری رأی آورد و پیروز شد؛ اما سلیمه که می‌خواست از اقلیت محروم هزاره‌های اسماعیلی نمایندگی کند، شکست خورد. او دوباره برگشت به مؤسسه‌ی آقاخان و به کارش ادامه داد.

خانم نیکبین، شکست در انتخابات پارلمانی را تبدیل به انگیزه‌ای کرد تا به مبارزات خود برای حق هزاره‌های اسماعیلی و در مجموع هزاره‌ها، ادامه دهد. او، رفت از پی تحصیل علم در رشته‌ی حقوق و علوم سیاسی و در نهایت از دانش‌گاه ابن‌‌سینا، ماستری روابط بین‌الملل گرفت. او اکنون دارنده‌ی دو ماستری و دو لیسانس است، همین ‌طور از زبان‌های خارجی، انگلیسی و فرانسه‌ای می‌داند و از زبان‌های منطقه‌ای هم به اردو، عربی و پشتو صحبت می‌کند. سلیمه، شایستگی را نه در متعلق‌بودن به یک خانواده‌ی متمول، بل که در کسب مهارت‌ها و دانش سیاسی می‌دید که منجر به عمل سیاسی درست شود. از مؤسسه‌ی آقاخان به کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی رفت و آمر دفتر ریاست دارالانشاء این کمیسیون تعیین شد. در این موقف، تلاش کرد تا جایی برای زنان در این کمیسیون پیدا کند، کمیته جندر را ایجاد کرد، کتاب‌خانه برای زنان تأسیس کرد و همین ‌طور در نمایندگی این کمیسیون در بامیان، توانست یک خانم را آمر دارالانشاء معرفی کند. پس از آن، در کمیسیون اصلاحات انتخاباتی رفت و رییس دفتر شد.

سلیمه، شبانه درس می‌خواند و روزانه کار می‌کرد و همین ‌طور از فرزندانش نیز، مواظبت می‌کرد. او، می‌گوید که کمیسیون اصلاحات انتخاباتی، با فرمان اشرف غنی آغاز به کار کرده بود و شش ماه بعدش، با فرمان اشرف غنی فعالیت این نهاد لغو شد. پس از آن، سلیمه مشاور والی کابل شد. او، مدتی هم کارمند وزارت عدلیه بود تا این که انتخابات دیرهنگام پارلمانی در ۲۰۱۸ برگزار شد. خانم نیکبین، این بار با جدیت بیش‌تر و با مشورت اقوامش مستقلانه از احزاب و جریان‌های سیاسی، وارد کارزار انتخابات از ولایت کابل شد. او می‌گوید: «این بار تصمیم گرفتم تا فراتر از هزاره‌های اسماعیلی کار کنم.» او در دشت‌برچی در غرب کابل نیز، محل کارزار و مبارزات انتخاباتی راه‌ انداخت و در نهایت، صدوچند رأی از این منطقه به دست‌آورد. او، در مجموع با گرفتن دو هزار و ۸۰۰ رأی در نتایج ابتدایی که از سوی کمیسیون‌های انتخاباتی اعلام شد، در جمع برندگان از کابل قرار گرفت؛ اما در نتایج نهایی، او را دوباره از فهرست انداختند و به باور خودش، رأی او را نادیده گرفتند. رییس آی‌تی کمیسیون انتخابات، به او گفته بود که قرار بوده تا سلیمه نیکبین، در نتایج ابتدایی نیز برنده اعلام نشود. با این که سرور دانش، معاون دوم نظام جمهوری، به او وعده‌ی صیانت از آرای هزاره‌های اسماعیلی را داده بود، در نهایت ناکام ماند.

عرض‌وداد خانم نیکبین نیز، راه به جایی نبرد. او، می‌گوید که با مدارک معتبر و اسناد دست‌داشته‌اش، پیش معاون دوم اشرف غنی رفته با این که او قبلاً وعده‌ی هم‌کاری و صیانت از آرای مردم را داده بود، بعد از اعلام نتایج نهایی، از موضع خود برگشت و گفت:«دیگر همه چیز تمام شده است». اسناد و مدارک معتبر سلیمه، از میزان رأی و درستی آن، نتوانست پیروزی را به او و هزاره‌های اسماعیلی برگرداند. با آنهم سلیمه می‌گوید:«معاون دوم رئیس جمهور در کنارم ایستاد شد. مرا به عنوان یک دختر هزاره حمایت کرد». حوا علم نورستانی که رییس کمیسیون مستقل انتخابات بود، به موکلان سلیمه که برای دادخواهی به دیدنش رفته بودند، گفت: «کاندید شما پیروز بود و قربانی شد.» هم‌چنین، زهره بیان شنواری، رییس کمیسیون شکایات انتخاباتی و مولوی دین‌محمد عظیمی، معاون کمیسیون سمع شکایات انتخاباتی، در نشستی به سلیمه، می‌گویند: «شما برنده بودید؛ ولی متأسفانه نتوانستیم از رأی شما دفاع کنیم.» عظیمی در همان نشست می‌افزاید: «۷۰۰ رأی تقلبی مرسل نبی‌زاده را باطل کردم؛ اما باز هم راه پیدا کرد. این را ما نمی‌دانیم. این واقعاً رنج‌آور بود.»

 سلیمه، این بار شاید به بخت‌وطالع خود هم لعنت فرستاد و نیز، آموخت که بدون وابستگی به احزاب و جریان‌های سیاسی، همین ‌طور خانواده‌ی متمول و قدرت‌مند، رسیدن به مقام نمایندگی مردم، گذشتن از هفت‌خوان رستم است حتا اگر دو هزار و ۸۰۰ رأی داشته باشی.

این بار سه نماینده‌ی پارلمان، غلام‌حسین ناصری، احمدشاه رمضان و سید عبدالقیوم سجادی، آستین برزدند و با نوشتن پیشنهاد و جمع‌آوری امضا از ۷۲ نماینده‌ی پارلمان، از اشرف غنی خواستند تا عدالت را برقرار کند و چون نیکبین رأی یک کاندید برنده را داشت و حق او توسط زورمندان خورده شده، اشرف غنی او را سناتور اقلیت اسماعیلی در مجلس سنا معرفی کند. نیکبین این درخواستی را به هر جایی که توان داشت، رساند. شورای امنیت، اداره امور و هر جای دیگری؛ اما بخت با او یار نشد. این بار، محمد اکبری و صدیقه بلخی، از سوی اشرف غنی سناتور انتصابی تعیین شدند. پس از انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۲۰۱۹، برای خانم نیکبین معاونت ولایت کابل پیشنهاد شد، او رفت و مصاحبه داد و پس از یک سال، توانست به دفترش برود و کار کند. سلیمه هنوز در پست معاونت ولایت کابل است که طالبان دوباره از راه می‌رسند و کابل را بدون هیچ جنگی، بار دیگر تصرف می‌کنند.

در مورد نویسنده

خالق ابراهیمی

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید