گفتوگو با دکتر عبدالوهاب کریمی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل حقوقی
اشاره: آخرین حملهی انتحاری بر هزارههای افغانستان، -۸ میزان- سال روان مرکز آموزشی کاج در غرب کابل را هدف قرار داد که ۵۴ کشته و ۱۱۴ زخمی به همراه داشت که بیشتر قربانیان آن دختران بودند. با این که مسئولیت این رویداد خونین را هنوز هیچ گروهی بر عهده نگرفته؛ اما انگشت انتقاد بیشتر متوجه، گروه داعش و گروه طالبان –به ویژه شبکهی حقانی- است. در این میان، گروه طالبان به دلیل دردستداشتن قدرت در افغانستان و داشتن «کندک انتحاری» که آن را جزو افتخارهای خود میداند، بیشتر از سایر گروههای خشونتگرا مسئول به شمار میرود.
پیش از این پارلمان بریتانیا در پژوهش تازهی خود، گفته بود که هزارهها در افغانستان، از سوی طالبان و داعش، در خطر جدی نسلکشی قرار دارند.
سازمان عفو بینالملل نیز، با اشاره به کشتار هزارهها در ولایتهای دایکندی، غزنی و غور، گفته است که طالبان، اعضای جامعهی هزاره را به گونهی عمدی و غیرقانونی به قتل میرسانند.
همچنان دیدبان حقوق بشر و سازمان ملل متحد، بارها گفتهاند که هزارهها و شیعیان افغانستان، به شکل هدفمند و ساختارمند کشته میشوند.
اکنون، این پرسش پیش میآید که؛ چرا عاملان نسلکشی هزارهها، شناسایی و به دادگاه کشانده نمیشوند؟ چرا سازمان ملل متحد، این نسلکشی را به رسمیت نشناخته و دادگاه کیفری بینالمللی، در این زمینه تحقیق نکرده است؟
در این گفتوگو ضمن پرداختن به این پرسشها، تلاش میشود تا در روشنایی قواعد حقوقی، به نسلزدایی هزارهها در افغانستان نگاهی انداخته شود.
چه تعداد از جمعیت یک گروه قومی، نژادی و مذهبی، کشته شود که به آن، «نسلزدایی» بگوییم؟
ارتکاب جنایت نسلزدایی، مشروط به کشتن شمار معینی از اعضای یکی از گروههای چهارگانه نیست؛ حتا با کشتن یک نفر نیز، این جنایت اتفاق میافتد. بر اساس بند ۱بخش الف سند عناصر تشکیلدهندهی مربوط به مادهی ۶ اساسنامهی دادگاه کیفری بینالمللی، که از سوی دولتهای عضو این اساسنامه تنظیم شده، شمار قربانیان نسلزدایی، میتواند یک نفر باشد یا بیشتر؛ مشروط بر این که در نخست، قربانی عضوی از گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی باشد؛ دوم این که مرتکب به قصد نابودکردن کلی یا جزئی آن گروه، مرتکب یکی از مصداقهای جنایت نسلزدایی در برابر یکی از اعضای آن گروه شود، به ویژه، اگر جنایت نسلزدایی در برابر یکی از اعضا در قالب طرحی برای نابودی همه یا بخشی از یک گروه انجام شود، جرم نسلزدایی به وقوع میپیوندد؛ سوم این که برای محاکمه و مجازات مرتکب به اتهام این جنایت، باید به صورت قطعی اثبات شود که مرتکب به قصد نابودی گروهی قومی، مذهبی، ملی یا نژادی، مرتکب آن شده است. بنا بر این، در جنایت نسلزدایی، عنصر مهم، قصد و طرح نابودی همه یا بخشی از گرههای مورد حمایت حقوق بینالملل کیفری است، نه شمار قربانیان جرم.
شعبهی سوم دادگاه کیفری بینالمللی رواندا، یکی از متهمان به نام «جرارد انتاکیروتیمانا» را به دلیل کشتن یکی از اشخاص وابسته به توتسی به نام «چارلز اوکوبیزابا»، به ارتکاب جنایت نسلزدایی محکوم کرد؛ چون، برای دادگاه به اثبات رسیده بود که او، این قتل را در راستای قصد نابودی این گروه انجام داده است. البته در این فرض، اثبات عنصر روانی جرم نسلزدایی دشوار خواهد بود و تنها راه آن، اقرار عاری از هرگونه فشار، شکنجه و اجبار است؛ متهم، باید اقرار کند که این قتل را به قصد نابودی آن گروه انجام داده است. وقوع چنین اقراری، بسیار نادر است.
چرا به چنین جنایتی، «نسلزدایی» میگویند؟
دلیل نامگذاری این جنایت به نسلزدایی، در این است که این جنایت شنیع و خطرناک، سبب نابودی کلی یا جزئی یکی از گروههای چهارگانهی قومی، مذهبی، نژادی و ملی میشود.
در طول تاریخ، اقلیتهای چهارگانهی نامبرده، در کشورهای مختلف جهان که توانایی لازم برای دفاع از خود را نداشتند، از طریق ارتکاب این جنایت، به کلی نیستونابود شده یا بخش زیادی از جمعیت خود را از دست داده اند. به همین دلیل، اسناد بینالمللی مربوط به این جنایت، از موجودیت و هویت این گروهها و اقلیتهای چهارگانه در جهان، حمایت جزایی کرده اند؛ از این رو، قریببهاتفاق متخصصان حقوق اقلیتها ، از کنوانسیون منع و مجازات نسلزدایی، به عنوان نخستین کنوانسیون الزامآور در راستای حمایت از موجودیت اقلیتها نام برده اند.
کمیتهی حقوق بشر نیز، ممنوعیت ارتکاب نسلزدایی و مجازات آن را در حقوق بینالملل، از جمله اقدامهایی میداند که در راستای حمایت از اقلیتها تدوین شده است.
نسلزدایی چیست و مهمترین نمونههای آن در جهان، کدامها اند؟
دادگاه کیفری بینالمللی رواندا در پروندهی آکایسو، اعلام کرد که نسلزدایی، بزرگترین و جدیترین جرم بینالمللی است و آن را امالجرایم (Crime of crimes) نام داده است. نسلزدایی به اعمال مجرمانهی درجشده در اسناد بینالمللی گفته میشود، که به قصد نابودکردن همه یا بخشی از گروههای ملی، قومی، نژادی یا مذهبی ارتکاب مییابد و افراد صرفاً به دلیل تعلق به یکی از این گروهها، قربانی این جنایت میشود.
در پاسخ به بخش دوم این پرسش، کشتار ارمنیان از سوی امپراتوری عثمانی، در سالهای ۱۹۱۵ -۱۹۱۶ در طی جنگ جهانی اول؛ قتل عام یهودیان از سوی نازیها در آلمان؛ قتل عام میلیونها کامبوجی از سوی خمرهای سرخ در کامبوج در دههی ۱۹۷۰؛ کشتار و اعدام گروهی دانمارکیهای باشندهی انگلستان در سدهی دهم میلادی؛ نابودی سرخپوستان امریکایی از سوی مهاجران و استعمارگران سفیدپوست؛ کشتار مسلمانان فلسطینی از سوی اسرائیل؛ کشتار مسلمانان بوسنیایی از سوی صربها؛ کشتار مسلمانان روهنگیا در میانمیار، در زمان کنونی؛ قتل عام مردم نژاد هوتو (Hutu) از سوی حکومت بوروندی در دهههای ۶۰ و ۷۰ که منجر به مرگ و مهاجرت هزاران تن، به کشورهای همسایه شد؛ قتل عام توتسیها (Tutsi) توسط هوتوها در میانهی دههی ۹۰ در رواندا؛ قتل عام آورگان فلسطینی در اردوگاه صبرا و شتیلا، از سوی فالانژهای لبنان و اسرائیل؛ انتقال اجباری کودکان بومی آسترالیایی به خانوادههای غیربومی در این کشور، به منظور هویتزدایی و نابودکردن هویت فرهنگی آنها که کمیسیون حقوق بشر و فرصت برابر آسترالیا در ۱۹۹۷، آن را جنایت نسلکشی اعلام کرد؛ قتل عام هزارهها در زمان امیر عبدالرحمن خان؛ قتل عام هزاران شیعه در مزارشریف از سوی ملانیازی در دورهی نخست حکومت طالبان و سرانجام، کشتار شیعیان افغانستان از طریق حملههای انتحاری، بمبگذاری و تیراندازی در زمان حکومت اشرف غنی و حکومت فعلی طالبان که از سوی داعش و سایر گروههای تکفیری انجام میشود، نمونههایی از نسلکشی است.
جنایت نسلکشی، جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت و جنایت تجاوز، از هم چه تفاوتی دارند؟
نسلزدایی با دیگر جرمهای بینالمللی ؛ مانند جنایت جنگی، تجاوز و به ویژه جنایت علیه بشریت از طریق نابودسازی، قتل، واردکردن صدمهی شدید، با همدیگر تفاوت دارد؛
یک: این رفتارهای پنچگانه علیه اعضای یکی از گروههای چهارگانه (قتل اعضای گروه، واردکردن صدمهی شدید جسمی یا روانی، نابودی کلی یا جزئی یک گروه با تحمیل شرایط نامناسب زندگی، پیشگیری از توالد و تناسل گروه و بالاخره انتقال اجباری کودکان یک گروه به گروه دیگر)، در صورتی نسلزدایی به شمار میآید که به قصد ازمیانبردن همه یا بخشی از یک گروه مذهبی، نژادی، قومی یا ملی انجام شود؛ در حالی که در دیگر جرمهای بینالمللی ، به ویژه جنایت علیه بشریت، از طریق این رفتارهای پنجگانه، جانی نباید چنین قصدی داشته باشد؛ در غیر آن، جنایت ارتکابی از نوع نسلزدایی به شمار میرود؛
دو: در جنایت نسلزدایی، اعضای گروه قومی، ملی، مذهبی یا نژادی، به دلیل عضویت شان در یکی از این گروههای چهارگانه، قربانی قتل، نابودسازی و صدمهی شدید واقع میشوند؛ اما در جنایت علیه بشریت، مرتکب، افراد را به دلیل انسانبودن از بین میبرد، یا مصدوم میکند، نه به دلیل عضویت آنها در یکی از گروههای چهارگانه. به بیان دیگر، جنایت نسلزدایی، دارای ماهیت گروهی است؛ موضوع آن گروههای چهارگانهی تحت حمایت اسناد بینالمللی است و جرمانگاری این عمل به دلیل حمایت از خود گروه است، نه افراد؛ در حالی که مجرمانه تلقیکردن جنایت علیه بشریت، در راستای حمایت از فرد است؛ نه گروه؛ سه: در جنایت علیه بشریت، اقدامهای مجرمانهی مرتکب، باید به عنوان بخشی از یک حملهی سازمانیافته یا گسترده، یا به عنوان بخشی از یک طرح کلی یا سازمانیافته ارتکاب یابد؛ اما در تحقق نسلزدایی، نیاز نیست که قتل، نابودسازی یا صدمهی شدید، به عنوان بخشی از یک حملهی ساختارمند، یا گسترده، یا به عنوان بخشی از یک طرح کلی و سازمانیافته انجام شود؛
چهار: بر اساس مادهی ۶ اساسنامهی دادگاه کیفری بینالمللی، موضوع نسلزدایی، تنها چهار گروه قومی، ملی، مذهبی و نژادی است؛ در حالی که موضوع جنایت علیه بشریت، هر جمعیت غیرنظامی میتواند باشد؛ مانند جمعیت سیاسی، فرهنگی، حزبی؛
پنج: موضوع و قربانیان جنایت علیه بشریت، تنها غیرنظامیان استند؛ اما موضوع و قربانیان جنایت نسلزدایی، میتواند نظامیان و همین گونه غیرنظامیان باشد.
در سوی دیگر، هر گاه، یکی از طرفهای مخاصمه، به قصد نابودی یک گروه ملی، قومی، مذهبی یا نژادی، افراد نظامی و نیروی مسلح طرف مقابل را به قتل برساند، جنایت ارتکابی از نوع نسلزدایی است که رأی دادگاه کیفری بینالمللی یوگسلاوی سابق در پروندهی «کرستیج»، گواهی بر این ادعا است. در این پرونده، دادستان، یکی از اتهامهای ژنرال کرستیج را کشتن نظامیان مسلمان بوسنی با نیت نابودی این گروه ذکر کرده و از این اقدام، به عنوان نسلزدایی یاد کرده بود. دادگاه در پایان، کشتن سیستماتیک ۷ تا ۸ هزار نظامی بوسنیایی را در سربرنیسکا، آن هم در ۷ روز، به عنوان جنایت نسلزدایی توصیف کرد. بنا بر این، هرچند کشتن نظامیان در دشمنیهای مسلحانهی بینالمللی و داخلی، مشروع است؛ اما این عمل، تا جایی مجاز است که به قصد نابودی گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی طرف درگیری انجام نشود. به عبارت دیگر، همان گونه که طرفهای جنگ، حق استفاده از ابزار و شیوههای جنگی به صورت مطلق و نامحدود را ندارند، همین گونه، قصد و نیت آنها در توسل به جنگ و درگیری، محدود است؛ یعنی طرفهای مخاصمه، حق ندارند با هدف و نیت نابودی یکی از گروههای چهارگانه، دشمن نظامی خود را به قتل برسانند؛ چه آن که هدف از جنگ، تنها مغلوبکردن دشمن است.
شعبهی تجدیدنظر دادگاه کیفری بینالمللی یوگسلاوی سابق نیز، این حکم دادگاه بدوی را تأیید کرده است.
کدام نهادها، صلاحیت رسیدگی به جنایت نسلزدایی را دارند؟
بر اساس مقررات حقوق بینالملل کیفری و حقوق جزای کشورها، سه نهاد، صلاحیت رسیدگی به جنایت نسلزدایی را دارد؛ یک: کشور محل وقوع جنایت؛ دو: کشور دیگری که مجرم در آن دستگیر شود؛ مشروط بر این که اصل صلاحیت جهانی را در قانون جزای خود پذیرفته باشد؛ سه: دیوان کیفری بینالمللی بر اساس اصل صلاحیت تکمیلی؛ یعنی در صورتی که کشور محل وقوع جنایت، به دلیل توانایینداشتن یا دلیلهای دیگری، مرتکب این جنایت را محاکمه و مجازات نکند.
آیا تا اکنون عاملان جرم نسلزدایی، در جهان محاکمه شدهاند؟
در دادگاه اختصاصی رواندا و یوگسلاوی سابق، افراد بسیاری به اتهام ارتکاب جنایت نسلزدایی، محاکمه و به جزا محکوم شدند.
روند تحقیق جنایت نسلکشی چه گونه است؟ کدام نهادها، صلاحیت تحقیق و رسیدگی به این جنایتها را دارند؟
دادستانی (سارنوالی) دو کشور نامبرده (رواندا و یوگسلاوی سابق) و دادستان دیوان کیفری بینالمللی که در پاسخ پرسش پنجم توضیح داده شد، صلاحیت تحقیق و بررسی این جنایت را دارند.
اکنون به اصل مطلب میپردازیم و آن این که هزارههای افغانستان، مدعی اند که در طول تاریخ، از سوی حکومتها و گروههای تروریستی، قربانی جنایت نسلزدایی واقع شده اند؛ آیا آگاهان حقوقی این را میپذیرند؟
بدون تردید، گروه قومی هزارهها در طول تاریخ، قربانی جنایت نسلزدایی واقع شده است؛ از جمله، امیرعبدالرحمان خان، فرماندهان و لشکریان او، در سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ ق / ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ م، شدیدترین نسلزدایی و پاکسازی قومی را علیه گروه قومی هزاره مرتکب شدند و همه عناصر و ارکان جنایت نسلزدایی که در مادهی ۶ اساسنامهی دیوان کیفری بینالمللی و مادهی ۲ کنوانسیون منع و مجازات جنایت نسلزدایی پیشبینی شده، به صورت حتم و کامل در این جنایت وجود دارد. علاقهمندان، برای آگاهی بیشتر از این مطلب، میتوانند به کتابم زیر نام «نسلزدایی هزارههای ارزگان از منظر حقوق بینالملل کیفری»، مراجعه کنند.
همچنان، مولوی نیازی، والی بلخ، در سال ۱۳۷۷، از طریق مسجدها قصد خود را مبنی بر نابودی شیعیان اعلام کرده و گفت که «شیعیان مزار سه راه بیشتر ندارند؛ یا سنی شوند، یا به کشور ایران بروند و یا کشته خواهند شد.» او، برای دستیابی به هدف نابودی شیعیان و بر اساس گزارش رسانههای معتبر، نزدیک به هشت هزار شهروند هزارهی افغانستان را به قتل رساند.
در زمان حکومت اشرف غنی و حکومت کنونی (طالبان)، اعضای گروه قومی هزاره، به صورت مستمر، مکرر و منظم، مورد حملههای انتحاری و بمبگذاری واقع شده اند. اعضای این گروه قومی، اعم از کودکان و دختران در مکتبها، زنان باردار در شفاخانهها و زایشگاهها، پیرمردان و پیرزنان در مساجد، حسینیهها و… مورد حمله واقع میشوند.
با این که این دسته، مصداق بارز افراد ملکی و غیرنظامی و بیگناه استند و نباید در هیچ شرایطی، مورد حمله قرار بگیرند؛ اما، تنها به دلیل عضویت در این گروه قومی و تعلق به مذهبی خاص، قربانی این جنایت واقع میشوند.
آیا منبع موثق تاریخی وجود دارد که هزارهها توسط عبدالرحمان، پاکسازی قومی شده و ۶۲ درصد آنها قتل عام شده اند؟
منبع موثق نسلزدایی هزارهها از سوی عبدالرحمان خان، کتاب تاریخی رسمی دولتی است که توسط مرحوم ملا فیضمحمد کاتب هزاره، به توصیه و زیرنظر پسر عبدالرحمان خان -امیر حبیبالله خان-، بر اساس اسناد و گزارشهای موجود در آرشیف ملی آن زمان، نوشته شده است. امیر حبیبالله، این کتاب را کلمهبهکلمه مطالعه کرده و بر آن دیدگاه خود را وارد کرده که از سوی مرحوم کاتب اصلاح شده است. اسناد و شواهد نسلزدایی هزارهها اعم از مصداقها و عناصر آنها و همینگونه عنصر معنوی این جنایت در این کتاب، بسیار واضح و مستدل روایت شده است؛ مشروط بر این که متخصص حقوق بینالملل کیفری، اسناد و شواهد جنایت نسلزدایی، مصداقهای این جنایت و عنصر مادی و عنصر معنوی آن را بر اساس مادهی ۶ اساسنامهی دیوان بینالملل کیفری، در این کتاب بررسی کند. شاهکاری مرحوم کاتب، در آن است که نخست، همه جزئیات عناصر و ارکان جنایت نسلزدایی هزارهها را در این کتاب روایت کرده و در گام دوم، به تأیید پسر عبدالرحمان، یعنی امیر حبیبالله رسانده؛ تا هیچ کسی در درستی این دادههای تاریخی، تردید نکند و برای آن که این افشاگریها حذف و سانسور نشود و از سوی خاندان امارت تأیید شود، از یک سو از جنایتکاران با لقبها و عنوانهای توخالی یاد کرده و به تمجید تصنعی آنان پرداخته است؛ در سوی دیگر، هزارهها را مذمت و نکوهش کرده و با لقبها و صفتهای زشت، از آنها یاد کرده است.
باید روشن کنم که قتل عام افشار، ربطی به نسلزدایی نداشته و به جنایت علیه بشریت یا جنایت جنگی، مربوط میشود.
چرا نهادهای بینالمللی، از جمله دادگاه بینالمللی کیفری (ICC) که صلاحیت رسیدگی به جنایت نسلکشی را دارد، در مورد نسلزدایی هزارهها اقدام نکرده است؟ چرا این نسلزدایی به رسمیت شناخته نشده است؟
دادگاه بینالمللی کیفری، به جنایت نسلزدایی هزارهها در زمان امیرعبدالرحمان و نیز نسلزدایی هزارهها در شهر مزارشریف، صلاحیت رسیدگی ندارد؛ چون دیوان بینالمللی کیفری، تنها صلاحیت رسیدگی به جرمهایی را دارد که بعد از لازمالاجراشدن اساسنامهی آن، بعد از جولای ۲۰۰۲، ارتکاب یافته باشد؛ بنا بر این، رسیدگی به جنایت نسلزدایی هزارهها از سوی امیرعبدالرحمان خان و مولوی نیازی و همدستان او، خارج از صلاحیت این دادگاه است. افزون بر این، مرتکبان جنایت زمان عبدالرحمان، مرده اند یا کشته شده اند که اجرای عدالت در مورد آنها را ناممکن کرده است.
به باور من، تنها کاری که هزارهها باید در برابر نسلزدایی شان در زمان امیر عبدالرحمان و مولوی نیازی انجام دهند، این است که؛ تلاش کنند تا کمازکم نسلزدایی هزارهها در این دو مقطع تاریخی، مانند نسلزدایی ارامنه از سوی دولت عثمانی و یهودیها از سوی آلمان نازی، به رسمیت شناخته شود و در قدم دوم، حکومت افغانستان را وادار کنند که با عذرخواهی و دلجویی از بازماندگان قربانیان این جنایت، مسئولیت اخلاقی و انسانی خود را به سر رسانده و نسلزدایی هزارهها را در این دو مقطع تاریخی، به رسمیت بشناسند و به بازماندگان قربانیان این جنایت، خسارت وارده را بپردازند. همین گونه، کشورهایی که در این نسلزدایی فجیع، امیر عبدالرحمان خان را کمکهای مادی و معنوی کرده اند، مسئولیت دارند که از بازماندگان قربانیان این جنایت، عذرخواهی و دلجویی کرده و به آنها خسارت بپردازند.
با اینکه نسلزدایی هزارهها در زمان عبدالرحمان خان، شدیدتر، فجیعتر و گستردهتر از نسلکشی یهودیان و ارامنه بوده است؛ اما هنوز به رسمیت شناخته نشده است.
امروز، انکار نسلزدایی و هلوکاست یهودیها در سیزده کشور اروپایی و اسرائیل جرم است؛ اما با تأسف که از نسلزدایی و هلوکاست هزارهها، حتا تاریخنگاران و حقوقدانان کشورهای همسایه، اطلاعی ندارند و با وجود این همه اسناد غیرقابل انکار در کتاب تاریخ رسمی دولتی (سراجالتواریخ) که حتا مورد قبول هوادران امیر عبدالرحمان خان نیز است، کوچکترین اقدامی در راستای بهرسمیتشناختهشدن این نسلزدایی انجام نشده است. عامل اصلی این کوتاهی، خود هزارهها و رهبران آنها است؛ غیر از هزارهها، نباید هیچ کسی دیگر را در این باره مقصر دانست و سرزنش کرد.
در سوی دیگر ماجرا، این که چرا دادگاه کیفری بینالمللی به جنایت نسلزدایی هزارهها بعد از جولای ۲۰۰۲ رسیدگی نکرده است، عاملهای زیادی میتواند، دخیل باشد؛ نخست این که این دادگاه، در رسیدگی به جنایت نسلزدایی صلاحیت تکمیلی دارد. در مرحلهی نخست باید، کشور محل وقوع این جنایت، به آن رسیدگی کند. اگر کشور محل وقوع، به دلایل متعددی به این جرم رسیدگی نکرد، آن وقت دادگاه کیفری بینالمللی صلاحیت رسیدگی دارد؛ دوم این که کوتاهی و بیتفاوتی خود هزارهها به ویژه رهبران شان نیز، عامل عمدهی رسیدگینشدن به معضل نسلزدایی هزارهها است. اگر دیوان کیفری بینالمللی در رسیدگی به این جنایت کوتاهی کرده، خود هزارهها میبایست با گردآوری اسناد و شواهد در این دادگاه، شکایت ثبت کنند و با گردهمآییهای اعتراضی و نوشتن مقالهها در ژورنالهای معتبر بینالمللی و کتابهای علمی، صدای مظلومبودن خود را به گوش مردم و کشورهای جهان و سازمانهای بینالمللی برسانند؛ تا آنها را وا دارند که در برابر این جنایت هولناک، بیتفاوت نباشند.
اخیراً پارلمان بریتانیا، عفو بینالملل، دیدبان حقوق بشر و یوناما، به نحوی گفته اند که هزارهها، از سوی طالبان و داعش قربانی نسلکشی واقع شده اند؛ پس، چرا نهادهایی که در این راستا مسئولیت دارند، وارد عمل نمیشوند؟
این، گام مثبت کوچکی در راستای بهرسمیتشناختن نسلزدایی هزارهها از سوی سازمانهای بینالمللی و دولتها است؛ در واقع، جرقهی طرح نسلزدایی هزارهها در نهادهای بینالمللی و پارلمان یک کشور خارجی، روشن شده است. باید خود هزارهها و رهبران شان، از این فرصت طلایی بیشترین استفاده را ببرند. هزارهها، باید با جمعآوری اسناد و مدارک و طرح شکایت در دیوان کیفری بینالمللی و نوشتن مقالهها به زبانهای زنده و همهگیر دنیا در ژورنالهای معتبر خارجی، نوشتن کتابهای تحقیقی و طرح این موضوع در شبکههای مجازی، توجه کشورهای جهان و سازمانهای بینالمللی را به قربانیان این جنایت جلب کنند و آنها را وادار کنند، که مسئولیت خود را در حفاظت از این گروه قومی و مذهبی انجام دهند؛ عاملان و رهبران این جنایت شنیع را، محاکمه و مجازات کنند.
ما نباید انتظار داشته باشیم که سازمانهای بینالمللی و کشورها، موضوع نسلزدایی هزارهها را دنبال کنند و خود هزارهها، مانند گذشتهها، برای مبارزه با این جنایت و پیشگیری از تکرار آن، هیچ قدمی بر ندارند.
گفته میشود که در حکومت گذشته، قانونی به نام قانون عفو عمومی و مصالحهی ملی، مانع تحقیق در مورد جنایتهای جنگی و جنایت نسلکشی شده است. اکنون عفو عموی طالبان، مانع این تحقیق خواهد شد؟
اصل و قاعده آن است که چنین عفوهایی، مانع اجرای عدالت نمیشود؛ چون موجب فرار مرتکبان جرایم بینالمللی از اجرای عدالت میشود. قربانیان این جنایتها، بر اساس اصل صلاحیت تکمیلی، میتوانند به دادگاه کیفری بینالمللی شکایت کنند.
چرا نسلکشی هزارهها از سوی سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته نشده؟ هزارهها، چه اندازه در مستندسازی این فجایع، موفق بوده اند؟
عامل اصلی بهرسمیتشناختهنشدن نسلزدایی هزارهها در سازمانهای بینالمللی و کشورها، کوتاهی و سهلانگاری خود هزارهها و رهبران آنهاست؛ هزارهها، نباید انتظار داشته باشند که با سکوت و دسترویدستگذاشتن، دیگران به جای آنها دادخواهی کنند و جنایتکارانی را که علیه این گروه قومی مرتکب جرم شده اند، محکوم و مجازات کنند.
نظر بدهید