گفتگوی هفته نامه «جادهی ابریشم» با علی امیری، استاد دانشگاه به مناسبت بیستوششمین سالیاد شهادت عبدالعلی مزاری توسط گروه تروریستی طالبان
جادهی ابریشم: گفتگو را با این پرسش آغاز میکنیم که اگر احزاب جهادی و رهبران جهادی، مذهبی و ایدئوژیک بودند؛ مزاری رهبر جهادی ایدئولوژیک بود؟
بلی ایشان هم ایدئولوژی داشت و برای مبارزه و تغییر وضعیت اجتماعی ایدئولوژی را ضروری میدانست. او سالها در چارچوب تشکیلات مبارزه کرده بود و بدون ایدئولوژی سیاسی مبارزۀ سیاسی را ناممکن میدانست و این درست بود. اما نکته سزاوار توجه در مورد مزاری این بود که ایشان قدرت تجدید نظر در موضع ایدئولوژیک خود را داشت. ایدئولوژی برای او ابزار بود و بایستی او را در رسیدن به عدالت کمک کند.
جادهی ابریشم: برخی منتقدین آقای مزاری به این باورند که او با رویکرد مذهبی وارد فعالیتهای سیاسی شد، اما بعدا تغییر کرد؛ یعنی مزاری که سازمان نصر را تشکیل داد با مزاری که حزب وحدت را تاسیس کرد و به کابل آمد، تفاوت دارد؟
قهرا تفاوت دارد ولی مزاری دوران حزب وحدت هم مذهبی بود. اسلام برای او یک اصل اساسی بود و مساوات و عدالت را نیز او بیشتر از اسلام الهام گرفته بود. فراموش نکنیم که این آقای مزاری بود که بر رسمیت مذهب جعفری در کنار مذهب حنفی تأکید کرد و از حق رأی زنان و سیستم متکثر و چند حزبی در ساختار سیاسی آینده حمایت و بر آن پا فشاری کرد. او همۀ این موارد را از اسلام الهام گرفته بود و با عقاید مذهبی خود ناسازوگار نمیدید.
جادهی ابریشم: شما در یکی از گفتگوهای خود با «جادهی ابریشم» گفته بودید که مجاهدین از لحاظ ایدئولوژیک دچار یک نوع آرمانگرایی شده بودند که اسلام سیاسی برای شان یک نوع آرمان و اتوپیا خلق کرده بود. برای مزاری هم اسلام سیاسی اتوپیا بود؟
بلی بود و لی به مرور زمان واقعگرا شده بود. مزاری اسلام را منبع عدالت میدانست، تلقی اتوپیایی از اسلام داشت. ولی چون عدالت را امر واقعی و رئال میدانست، به تطبیق سیستم عادلانه توجه داشت. دیدید که او بر تعدیل واحدهای اداری، ایجاد سیستم انتخابات، احزاب و زنان توجه داشت و بنابراین اتوپیای خود را از رهگذر تطبیق و تحقق این دست واقعیتها میخواست عملی کند. ایدهآل او عدالت بود و میخواست آن را از رهگذر تحقق یک سیستم سیاسی عادلانه تطبیق کند. لذا در وجود او ایدهآل و واقعیت یگانه شده بود.
جادهی ابریشم: این جمله شهید مزاری که «در افغانستان شعارها مذهبی و عملکردها قومی است» چقدر مصداق تاریخی دارد؟
خیلی زیاد. سراسر تاریخ افغانستان پر است از مصداق این حرف. اخصا در دوران جدید و به خصوص عصر مجاهدین به طور گسترده از مذهب به عنوان پوشۀ منویات سیاسی و قومی استفادۀ گسترده صورت گرفته است و هنوز هم صورت میگیرد.
جادهی ابریشم: هزارهها در طول تاریخ صرف به خاطر هزاره بودن قتلعام شدهاند یا اینکه مذهب هم نقش داشته است؟
بیشتر از مذهب سوء استفاده شده است. همیشه قتلعامها نیاز به توجیه و ادبیاتسازی دارد. اگر قرار باشد گروهی را نسیت و نابود کنید، باید آنها را در قدم نخست مستحق نابودی جلوه بدهید. اینجاست که پای مذهب به میان میآید. هزارهها به عنوان هزاره قتلعام شده است، ولی در بسا موارد توجیه این قتل عام «به مذهب بودن» ایشان شده است.
جادهی ابریشم: به باور شما مزاری چقدر با پیچیدگیهای اجتماعی و تاریخی افغانستان آشنا بود و متناسب با آن تصمیم میگرفت و عمل میکرد.
به نظر من او یگانه کسی است که درد اجتماعی مردم افغانستان را به درستی درک کرده بود و روی این درد انگشت گذاشت. این درک و درد از معلومات نمیآید، بلکه از تجربه و دلواپسی میآید. چاله سیاه بیعدالتی را در جبین تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان، هیچ کس مانند مزاری با برد عمیق ندید و هیچ کس مانند او به درون این مغاک ژرف خیره نشد و چرک و عفونت آن را نمایان نکرد. اینها همه از شناخت و درک عمیق و تعهد جدی ناشی میشد.
جادهی ابریشم: هرچند شهید مزاری ساختار فدرالی را برای پایان تنشها و جدالهای سیاسی و قومی مطرح کرد، اما ایشان از حکومت اسلامی نیز گفته است. منظور مزاری از حکومت اسلامی چه نوع حکومتی بوده است؟
جواب: منظور از حکومت اسلامی یک ساختار فدرال است که در آن به ارزشهای اسلامی احترام گذاشته شود. دولتهای ایالتی در نسبت با دولت فِدرال یک واحد سیاسی را میسازند. فِدرالیزم مخالف اسلام نیست، ولی برای مدیریت تنوع اجتماعی و مطالبات ر نگارنگ راه معقول و کم هزینه است.
جادهی ابریشم: شهید مزاری در مورد ساختار سیاسی گفته بود:«حزب وحدت معتقد است و اعلان هم کرده که آیندهی افغانستان توسط یک سیستم فدرالی اداره شود؛ تا هر ملیّت احساس کند که درباره سرنوشت خود، خودشان تصمیم میگیرند». حالا این سیستم فدرالی که شهید مزاری از آن سخن گفته چقدر به نفع اقلیتهای قومی و راهحل پایان بحران قدرت در افغانستان است؟
سیستم فدرالی ظرفیت بسیار قوی دارد و یگانه ساز و کار تأمین عدالت و همبستگی اجتماعی و وحدت سرزمینی است. با فدرالیزم میتوان هم عدالت را تأمین کرد، هم به مطالبات اقوام پاسخ داد، هم از تمرکز و فساد جلوگیری کرد. این سیستم صد در صد به نفع اقوام و اقلیتها و هم به نفع کل کشور است. دموکراسی در کشورهای چند قومی تنها با تطبیق یک سیستم فدرال قابل تطبیق و تحقق است.
جادهی ابریشم: گفته میشود که هزارهها قدرت گریز اند، با قدرت نمیتوانند تعامل کنند و بیشتر در تقابل با حکومت قرار دارند؛ پرسش این است که آقای مزاری برای تعامل با قدرت چه معیارهای داشت؟
مزاری در پی عدالت بود و تعامل و تقابل به قول شما از این حیث که به عدالت چه کمکی میتواند برای او مهم بود. از تعامل و تقابل نباید اصل کلی ساخت. پیروان شهید مزاری که میخواهند به سیرۀ عملی او پای بند باشند، باید به پاکیزگی و ایستادگی و مقاومت و تعهد او به عدالت توجه کنند، نه اینکه به چنین بحثهای پوچ و بی معنا دامن بزنند. اگر یک روز با دولت رفت تعامل با دولت را سیره مزاری بگویند و اگر فردای آن از حکومت برآمد، تقابل را سیرۀ مزاری تبلیغ کنند. مزاری واقعگرا و اهل تعامل و تاکتیک بود ولی بیش از همه به عدالت اجتماعی و سیستم عادلانه متعهد بود.
جادهی ابریشم: مزاری از بامیان به کابل آمد و سه سال در غرب کابل مبارزه کرد؛ مقاومت غرب کابل چقدر برای احیای هویت هزارهها حیاتی و مهم بود؟
هزارهها به عنوان یک هویت واحد همواره از خود درکی داشتند. مقاومت غرب کابل اهمیت این هویت را نشان داد. از هویت هزاره سیاستزدایی شده بود. وقتی که آقای مزاری میگفت نباید هزاره بودن جرم باشد، میخواست هزاره را در موقعیت سیاسی قرار دهد. با زبان و لهجه و لباس هزارگی که کسی مخالف نیست. با حضور هزاره در سیاست مخالف است. مزاری امر سیاسی را در میان هزارهها احیا کرد و آنان را وارد مناسبات سیاسی کرد. من این موضوع را در مقالۀ «احیای امر سیاسی» که چند سال پیش به مناسبت سالگرد شهادت ایشان نوشتهام، توضیح دادهام. مزاری به هویت هزاره بعد سیاسی بخشید. و درست به همین دلیل ما از مزاری به بعد وارد یک مناسبات سیاسی و اجتماعی تازه شدهایم. مزاری به ساختار سیاسی گفت که با حضور هزاره عادت کند و به هزاره گفت که جای شان در ساختار سیاسی خالی است. یعنی مردمی را که از هویت شان سیاستزدایی شده بود، وارد سیاست و مناسبات قدرت کرد و ساختار سیاسی را که به عدم حضور هزاره عادت کرده بود، فروپاشاند تا از نو با حضور هزارهها سامان یابد. این کاری آسانی نبود.
جادهی ابریشم: افشار یکی از فاجعههای خونین در تاریخ هزارهها است و فراموش ناشدنی. برخورد مزاری با این فاجعه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا افشار قامت مزاری را خم کرد؟
افشار بخشی از هزینههایی است که جامعه ما برای ورود به مناسبات سیاسی پرداخت. دردناک بود ولی احتمالا مزاری میدانست که برای ورود به مناسبات قدرت و سیاست باید هزینه پرداخت کند. روی هم رفته از قراین و شواهد پیداست که افشار برای مزاری پر از نکته و درس و عبرت و غافلگیری است. او انتظار نداشت که به طرح داعیه سیاسی او پاسخها به این پیمانه خشن و خشونت زا است. دچار حیرت شده بود ولی کمرش را خم نکرد زیرا که از عظمت ادعای خود نیز با خبر بود و میدانست که برای تحقق داعیههای بزرگ باید هزینه داد.
جادهی ابریشم: وقتی مزاری به دست گروه تروریستی طالبان به شهات رسید و آنهم در لحظۀ خوف و خطر که هزارهها بیشتر از هر زمانی دیگری به مزاری نیاز داشت، این مرگ چقدر تاوان سیاسی و اجتماعی بر هزارهها گذاشت؟
شهادت آقای مزاری تاوانی بود که هزارهها برای عدالت داد و بدیهی بود که جامعه از این بابت زیان و آسیبهای بسیار ببیند. عملا هم این گونه شد. داعیه عدالت خواهی پس از مزاری در میان هزارهها با مطالبات شخصی و امتیازات آنی پیوند یافت، تشکیلات آسیب دید و به دستههای کوچک کوچک تقسیم شد. اشتغال و استغراق در منافع آنی و امتیازات زود گذر، تا حدود هزارهها را فاقد چشمانداز سیاسی و فرهنگی کرده است. قهرا در صورت نبود یک چشمانداز کلان، تفرقه و تشتت و چشم و هم چشمیهای داخلی زیاد میشود و بخش اعظم نیرو و پتانسیل سیاسی و اجتماعی هزارهها در رقابت پوچ داخلی مستهلک میشود. این ها همه زیانهایی است که جامعه هزاره بعد از مزارای دیده و هنوز هم از این بابت رنج میبرند.
جادهی ابریشم: مزاری میراث گرانبهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از خود به جا گذاشت. این میراث پس از مزاری باچه سرنوشتی مواجه شده است؟ یاران مزاری چقدر به این میراثها باورمند است؟ چقدر برای حفظ آن تلاش کردهاند؟
میراث سیاسی مزاری یکی داعیه عدالت و ورود هزارهها به ساختار قدرت بود که همچنان در میان مردم هزاره و قاطبۀ مردم افغانستان زنده است و امروز به یگانه راه حل بحرانهای سیاسی و اجتماعی مردم ما مبدل شده است. میراث دیگر او تشکیلاتی بود که باید برای تحقق این داعیه به کار آید. متأسفانه این ابزار مؤثر متولی مناسب و میراثدار صادقی نیافت و میراث تشکیلاتی مزاری از هم پاشید. خلاء تشکیلاتی در جامعه ما بسیار محسوس است و در شرایط بحرانهای احتمالی و بر هم خردن اوضاع، به احتمال زیاد با فرقههای سیاسی موجود نتوان بحران را مدیریت کرد. به همان میزان که پیام مزاری روز به روز گوشهای شنوایی بیشتری پیدا میکنند و نسل جدید بیشتر و بیشتر به حقانیت راه و آرمان او پی میبرند، متأسفانه در یک روند معکوس میراث تشکیلاتی او دچار فروپاشیدگی شده است. ما از مزاری ایده، پیام و داعیه مناسب را به ارث بردهایم و لی ابزار مناسب تحقق این ایده را از کف دادهایم. تشکیلات و سازمان سیاسی که برای تحقق پیام مزاری کار کند، وجود ندارد. و این خلاء واقعی برای جامعه هزاره و تهدید جدی برای میراث مزاری در این جامعه است.
جادهی ابریشم: به عنوان سوال آخر؛ مزاری و نسل مزاری برای احیای هویت هزارهها تلاش و مبارزه کردند. آیا نسل امروز توانسته که پارا جای پای مزاری بگذارند؟
نسل امروز مشکلات خاص خود را دارد ولی من مأیوس نیستم. همه مزاری نمیشود و هر روز و هر سال نمیتوان تاریخ تازۀ شروع کرد. ولی همه میتوانند برای بهبود زندگی تلاش کنند. هزارهها به شدت در حال غیر سیاسی شدن است و چنانکه گفتم افق نگاه شان کوتاه شده است. و این یک خطر جدی است ولی باز هم من نومید نیستم. فراموش نکنیم که ما باشگاههایی سیاسی که نسل رهبری کننده تربیت کنند، نداریم. لذا انتقاد از نسل جدید زیاد به جا نیست. این نسل سرخورده و دیمهای است. رشد این نسل به شانس و بخت بستگی دارد و قاعده ندارد. ولی باز هم از خدا امید است. شاید در کنار جو بارۀ نهالی رشد و به درخت فردا بدل شد. در کل کوشا باشیم و خوشبین.
نظر بدهید