گفتوگوی اختصاصیِ هفتهنامهی «جاده ابریشم» با پروفیسور کریستیان ریدر، طرّاح پروژه، پژوهشگر، استاد بازنشستۀ انتقال هنر و دانش در دانشگاه هنرهای کاربردیِ وین و از بنیانگذاران روندِ ویانا.
اشاره: پروفسور کریستیان ریدر زادۀ ۱۳۲۳ خورشیدی/ ۱۹۴۴م» در بوداپست و طراح پروژه، پژوهشگر و استاد بازنشستۀ انتقال هنر و دانش در دانشگاه هنرهای کاربردی وین، است. وی در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۳ خورشیدی ریاست عملیاتی کمیتۀ اتریش برای افغانستان را به عهده داشت؛ نهادی که در دورۀ تسلط مجاهدان و سپس، دورۀ اول طالبان، پروژههای مختلفی را در افغانستان و پاکستان برای افغانستانیها تطبیق کرد و به انجام رساند. پروفسور ریدر، مطالعۀ گستردهای در حیطۀ خاور میانه و افغانستان دارد. آثار زیادی هم دربارۀ مسائل مختلف سیاسی و تاریخی جهان و افغانستان، تا حال منتشر کرده است. بیست عنوان کتابش از مجموعۀ «نسخۀ انتقال» توسط انتشارات اسپرینگر وین ـ نیویورک منتشر شدهاند که افغانستان پارچهپارچه (۲۰۰۴م)، بورژوازی تغییر شکلیافته، دربارۀ دوران نازیها (۲۰۱۶م)، اوکرین ـ سرزمین مرزی (۲۰۲۲م) و سالهای پرتلاطم، علیمحمد زهما و افغانستان (۲۰۱۸م) از آن جمله هستند.
کار و همکاری با افغانستانیها، باعث شده است که کتابهایی دربارۀ افغانستان و اتفاقات تاریخی و اجتماعی این سرزمین بنویسد. «افغانستان پارچه پارچه» که در سال ۲۰۰۴م. منتشر شده است و سالهای پرتلاطم؛ علیمحمد زهما و افغانستان که در سال ۲۰۱۸م. منتشر شدهاند، از این جمله هستند.
آقای پروفیسور کریستین ریدر! بسیار خرسندیم که به ما فرصت دادید تا با شما دربارهی مسائل افغانستان و بحرانِ سیاسیِ مزمن آن گفتوگو نماییم. پاسخهای شما به پرسشهایی که مردم افغانستان با آن مواجه است، از این جهت حائز اهمّیت است که شما سالها پیرامون افغانستان تحقیق کردهاید، به تاریخِ معاصرِ آن اشراف دارید، مناسبات درونی و مسائلِ اساسی آن را دنبال کردهاید و میدانید که در این کشور چه گذشته و اکنون به کدام سو در حرکت است.
اگر افغانستان را از ابتدای قرن هجدهم- بهطور مشخّص پس از شکلگیریِ نوعیْ حکومتِ محلّیْ توسط هوتکیان در ۱۷۰۴ میلادی و سپس ظهور ابدالیها توسط احمدشاه دُرّانی در ۱۷۴۷ میلادی، در قسمت جنوبیِ کشور و در جغرافیای محدود- بهاصطلاح و اجمالاً افغانستانِ نوین یا افغانستانِ مدرن بنامیم، از آن به بعد، این کشور تحوّلات سیاسیِ هولناک و خونینی را پشت سر گذاشته است؛ اما علیرغم آن، هنوز نتوانسته از بنبست تاریخی-سیاسی عبور نماید و به ثبات سیاسی-تاریخی برسد، هنوز هم در گرداب تاریکِ سنّت و مدرنیسم، استبداد و مشارکت سیاسی، رادیکالیسم مذهبی و عقلانیّت، نژادباوری و پلورالیسم سیاسی و… مچاله و ذوب میگردد. ازاینرو، منظومهی تحوّلات و مسائلِ سیاسی افغانستان، پرسشهای فراوانی را راجع به گذشته، اکنون و آیندهی آن خلق خواهد کرد.
محمد احمدی: مردم افغانستان بیستسال جمهوریت و دموکراسی را تجربه کردند؛ اما این نظام یکشبه فروپاشید و بازهم یک رادیکالیسم قومی و مذهبی قدرت را گرفت و جامعه را بلعید. از دید شما چرا نظامِ جمهوریت فروپاشید، دلایل و عوامل آن سیاسی بود یا فرهنگی، داخلی بود یا خارجی؟
پروفیسور کریستین ریدر: این سقوطِ غافلگیرکننده همهی طرفها را شوکه کرد. این مثالی بود که چگونه موقعیتها میتوانند سریع تغییر کنند. حتی حمله به ساختمان کنگره در واشنگتن دی.سی. [را نیز] هیچکس انتظار نداشت و هیچکس باور نمیکرد که چنین چیزهایی در روزگار ما در یک دموکراسی پیشرو امکانپذیر است. در افغانستان مشکل اصلی این بود که نیروهای نظامی قدرتمندِ خارجیْ گزینهی دیگری جز ایجاد ساختارهای مدنی در افغانستان نداشتند. اما تلاش برای این کار، از بیرون، بهراحتی با شکست مواجه میشود؛ بهویژه در جوامعی که توسط سالهای طولانی جنگ و تخریبِ اجتماعی ویران شدهاند. اعتقاد زیادی به موفقیت پایدار و حل مشکلات از طریق پولِ خارج وجود داشت؛ اما هرگز ثبات حاصل نشد.
محمد احمدی: بهطور مشخّص، حضور بیستسالهی آمریکا و جوامع بینالمللی در افغانستان و خروج آنها را از این کشور، چگونه ارزیابی میکنید؟
پروفیسور کریستین ریدر: همانطور که قبلاً گفتم، تعادل بین نیروهای نظامی و غیرنظامی هرگز قناعتبخش نبود. همه چیز با «جنگ علیه تروریسم» توسط نیروهای ایالات متحده و ناتو آغاز شد؛ اما با حمایت سازمان ملل متحد هدایت نشد. حتی دشمن اصلی ما، اسامه بنلادن، توانست دهسال با موفّقیت پنهان شود. در چنین جنگهایی هرگز «تصفیه» وجود ندارد. انگار دشمن همهجا هست. همچنین بسیاری از غیرنظامیان در اثر حملات محلی کشته یا زخمی شدند. دیدنِ سربازان خارجی بهعنوان دوستانِ مردمِ افغانستان روزبهروز دشوارتر میشد. سپس برخی از بخشهای این ارتش اهداف خود را در جهت حفاظت از بازسازیِ مدنی و حمایت از ساخت مکاتب و جادهها تغییر دادند. درکِ ترکیبی از جنگ و خدمات شهری دشوار بود. میلیاردها تجهیزات، آموزش و معاش به ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان داده شد. اما سی.آی.اِی و همهی مشاوران ایالات متحده برای دولت، انفعالِ نیروهایِ محلی و فقدان رهبری را در افغانستان ندیدند. گفته میشود که سربازان اغلب معاش نمیگرفتند. پس چرا باید با نیروهای طالبان میجنگیدند؟
محمد احمدی: میدانید که پیش از امیر عبدالرحمان خان، افغانستان مرزهای معیّنی نداشته و به همین دلیل، از احمدشاه دُرّانی تا امیر عبدالرحمان خان، حاکمان به سمت سِند و هند در جنوبشرق و نیشابور و مشهد در غرب، دست به کشورگشاییهای خونین و البته ناکام میزده است. کشورِ کنونی با این مرزهای مشخّص، در دورهی حاکمیت عبدالرحمان خان و بهواقع ذیل «بازی بزرگ» (Great game) شکل گرفت. بهطور واضح، این کشور با مرزهای کنونی، از بطنِ بازیِ بزرگ، یعنی در متن رقابت و رویارویی دو امپراتوری بزرگ آن زمان، روسیه و بریتانیا، بهعنوان یک کشور حائل شکل گرفت. بهطور کلّی، در دورهی امیر عبدالرحمان خانْ بریتانیا، در دوران جنگهای داخلی روسیه، و در بیست سال دوران جمهوریت آمریکا، به دلیل منافع جهانیشان، مستقیماً در مسائل سیاسی افغانستان و تحوّلات قدرت، دخالت داشتند و دارند. کشورهای همسایه و منطقه بهخصوص پاکستان و ایران، کمی دورتر امارات متحدهی عربی، قطر و عربستان سعودی نیز در افغانستان منافع سیاسی و ایدئولوژیک داشتند و لذا مستقیماً دخیل بودند و هستند. پرسش این است، آیا اکنون هم افغانستان قربانیِ بازیِ بزرگ است؟ از نظر شما، این بازی، اکنون با چه اقطاب و بازیگرانی رقم میخورد و منطقِ تازهی این بازی چیست؟
پروفیسور کریستین ریدر: نگاه به تاریخ به درک زمان حال کمک میکند؛ اما قوانین بینالمللیِ مدرن بهصراحت میگوید که مرزها را نباید با زور تغییر داد، همانطور که اکنون در اوکراین این موضوع را میبینیم. از سوی دیگر، حتی سازمان ملل نیز اغلب قادر به تحقق و تضمین توافقنامههای جدیدِ صلحآمیزِ مرزی نیست، همانطور که از سالها پیش در اسرائیل و فلسطین شاهد آن هستیم. در گفتوگو با دوستان در کابل، مرزِ مصنوعیِ افغانستان با پاکستان به موضوع جدّی تبدیل شده بود. تغییرات بزرگ میتواند یک دولتِ مستقلِ پشتون و احتمالاً برای هزارهها، تاجیکها یا سایر مناطق قومی ایجاد کند تا آنها را از سلطهی پشتونها رها کند. اما چه کسی از آن حمایت خواهد کرد؟ چرا باید از هم جدا شد؟ چه مرجعی در مورد چنین مرزهای جدیدی باید تصمیم گیری کند؟ اقوام افغانستان اغلب بسیار مختلط با هم زندگی میکنند. اتحادِ مستحکمْ چشماندازِ بسیار بهتری برای همه است. اگر نوع خاصی از دموکراسیِ مدرن همچنان هدف باشد، همهی ساکنان کشور باید در کنار هم زندگی کنند که توسط حاکمیت قانون تضمین شود. جابهجایی جمعیت برای ایجادِ وحدت قومی اغلب یک فاجعه بوده است، نه فقط بین ترکها و یونانیها بلکه برای هند و پاکستان هم.
محمد احمدی: نظر شما در مورد نقش بازیگران منطقهای در مسائل افغانستان چیست؟ تا کجا مناسبات منطقهای خاورمیانه، بهطور مستقل افغانستان را تحت تأثیر قرار میدهد و تا کجا تابعِ خطوطی است که قدرتهای بزرگ نظامی و اقتصادی مانند آمریکا، اروپا، روسیه و چین دنبال میکنند؟
پروفیسور کریستین ریدر: از آنجایی که افراطیونْ با اهدافِ بهاصطلاح بنیادگرایانهی اسلامی مانند طالبان، مانند حزبالله، مانند حماس توسط قدرتهای منطقهای حمایت میشوند؛ آنها به این طریق قویتر شدهاند. اولین رژیم طالبان در کابل بهسرعت توسط پاکستان، عربستان سعودی و امارات بهرسمیت شناخته شد. در آن زمان، دولتهای دیگر از چنین حمایتی خیلی آزرده نمیشدند، [حالا] این وضعیت تغییر کرده است. رژیمِ واقعیِ طالبان در دور دوم هنوز منزوی است. اما ایران، روسیه و چین اکنون علیه غرب با یکدیگر همکاری میکنند، و ترکیه هم با گروههای رادیکال بسیار دوست است. همهی اینها برای اسامه بنلادن و حملات او در سال ۲۰۰۱، موفقیتِ دیرهنگام به نظر میرسد؛ یعنی ترویجِ جداییِ خصمانهی شرق و غرب. زمانی که چین و روسیه اکنون تلاش میکنند تا از کشورهای فقیرتر در آسیا و آفریقا محافظت کنند، هر آیندهی دموکراتیکی ممکن است در این مناطق از بین برود؛ زیرا آنها هر نوع دولت همکار را با آغوش باز میپذیرند. رژیمِ تئوکراتیک ایران خواهان نفوذ بیشتر در منطقه است و جنگجویان تروریست را به کشورهای همسایه میفرستد. افغانستان در میانهی چنین تحولاتی قرار دارد که شرایط را برایش بهشدّت سخت میکند. ازاینرو، به هیچیک از همسایگان افغانستان نمیتوان اعتماد کرد.
محمد احمدی: با ظهور طالبان، پیوند ناسیونالیسمِ نژادباور و رادیکالیسم مذهبی بیش از پیش آشکار گردید. آیا از نظر شما، پیوند رادیکالیسم مذهبی و رادیکالیسم نژادی، میتواند نظام سیاسیِ آیندهی افغانستان را تأسیس نماید و افغانستان را به ثبات سیاسی برساند؟
پروفیسور کریستین ریدر: ناسیونالیسم هنوز بهعنوان یک مفهوم از دوران مدرن وجود دارد. در اروپا لازم بود امپراتوریهای امپریالیستی جایگزین شوند. ملّیگرایی به یافتنِ هویتهای جدید برای گروههایی که از زبانِ مشابه یا مشترک استفاده میکنند، کمک کرد، همانطور که این امر در قبایل سراسر جهان رایج است. اما در قدم بعدی تاریخ نیز نشان میدهد که اعتقاد به ناسیونالیسم به دشمنی و حتی جنگ میانجامد. اتحادیهی اروپا اولین نمونهی بینالمللی برای غلبه بر چنین خطراتی است. همهی اعضا دارای جمعیتهای متنوّعی هستند؛ اما در زمینهی صلح متحد هستند. این باید الگویی برای سایر مناطق بزرگ، بهویژه در چارچوب دیدگاههای دموکراتیک قرار گیرد.
رادیکالیسم مذهبی نیز در هر زمان در تاریخ حضور داشته است. در اروپا کاتولیکها معترضان را کشتند، معترضان کاتولیکها را کشتند. اقلیتهای مذهبی به شمال آمریکا یا شرق فرار کردند. اما با نگاهی به گذشته باید روشن شود که همهی این تعارضاتْ مخالف با اصل ادیان است؛ زیرا آنها صلح و روابطِ خوب با دیگران را بهعنوان ایدهی اصلی ترویج میکنند. برای درک این حقیقتِ اساسی باید پذیرفت: اعتقادِ دینی یک رابطهی خصوصی با خداست. اما مقامات مذهبی اغلب، دیگر به کمکِ روانی و حمایتِ اجتماعی اهمیت نمیدهند. آنها استفاده از قدرت را برای سلطنت بر مردم ترجیح میدهند. آنها هنگامی که مبارزه با بهاصطلاح کافران را تبلیغ میکنند مانند جنگسالاران و افراطگرایان عمل میکنند. در این صورت تقریباً همه ممکن است قربانی احتمالی باشند.
پذیرشِ تنوعْ مطمئناً راه بهتری است. افغانستان برای قرنها یک چهارراه مهم برای جادهی ابریشم به شمار میرفت. برای بابرشاه، بنیانگذارِ امپراتوری مغول در هند، کابل «مرکز جهان» و سالها مکان مورد علاقهی او بود. افغانها باید به بناهای تاریخی بودایی که هنوز وجود دارد و سنّیها و شیعیان، سیکها یا یهودیان در آنجا زندگی میکنند، افتخار کنند. در بسیاری از مناطق جهان ادیان مختلف در کنار یکدیگر وجود دارند. مشکل کجاست؟ قوانینِ سختگیرانهی مذهبی هرگز بخشی از سنّتهای افغانستان نبوده است. این یک پدیدهی نسبتاً جدید است. اگر متعصبانِ دفاع مقدس بر این باوراند که اسلامْ آخرین دینِ حاکم بر جهان خواهد بود، باید به تمام مبارزات از زمان حضرت محمد و تغییرات بسیار در احکام و رفتار دینداران اسلام پی ببرند. آنها همچنین باید بدانند که جهان اسلام برای قرنها در علم و هنر پیشرو بود؛ زیرا امپراتوران اسلامی از این امر حمایت میکردند.
محمد احمدی: میدانید که طالبان، فقط مشروعیت قومی دارند، نه مشروعیت ملّی و بینالمللی. به همین دلیل، همهی رقبای سیاسی و قومیشان را مطلقاً از قدرت کنار زده و ساختار قدرت را کاملاً قومی و مذهبی شکل داده است. این نظام خود، بحران است. از نظر شما راهبرد اساسی برای رقبای طالبان و حتی جامعهی بینالمللی چیست و چگونه این گروهها میتوانند باهم و با طالبان گفتوگو کنند و بر سر یک نظام سیاسی فراگیر و همهشمول، به توافق برسند؟
پروفیسور کریستین ریدر: دقیقاً در دهههای اخیر، به نظر میرسد که روابط بین اسلام و سایر نقاط جهان به یک مشکل اساسی تبدیل شده است. جنگها و حملات تروریستی باعث ایجاد سوء تفاهمها و خصومتهای بیپایان شده است. اما اسلامِ واحدْ هرگز وجود نداشته است. ایدئولوژیِ عربستانِ سعودی، که بهطور سنتی با ایالات متحده متحد است، بسیار شبیه به گروههای رادیکال است. بسیاری از افرادی که چنین ایدئولوژیای دارند از کشورهای مختلف برای جنگی قهرمانانه به افغانستان آمدند که هرگز در وطنشان امکانپذیر نبود، و اغلب دولتهای آنها زمینهی خروج آنها از کشورهایشان را فراهم میکردند. دولت اسلامی [داعش] در عراق و بعداً در سوریه، پیامدِ سیاستِ آشفتهی آمریکا در آنجا بود. اما در اندونزی، مصر یا بوسنی وضعیت بهشدّت متفاوت است. در ایران بسیاری از مسیحیان زندگی میکنند و صدهزار ارمنی با یادبودهای نسلکشی خاطر نشان میسازند که مسلمانانِ تُرک، جنایات وحشتناکی در حق آنها انجام دادهاند. حتی در ابوظبی یک کنیسه باز شده است، و تقریباً در تمام کشورهای مسلمان، زنان بسیار آزادتر از افغانستان زندگی میکنند.
اما گروههایی مانند طالبان همهی این تفاوتها را رد میکنند و بر مبنای یک عقیدهی کوتهبینانه خود را از دیگر کشورهای اسلامی، جدا ساختهاند. این ایدئولوژی اغلب از پاکستان به افغانستان صادر میشود، کشوری که زمانی بهعنوان یک کشور نمونهی اسلامی تأسیس شده بود؛ اما اکنون تقریباً یک کشور شکست خورده است با جمعیت بسیار فقیر، [که] زیرساختهای [آن] آسیب دیده و توسط قدرتهای سیاسیِ مبهم مسدود شده است.
محمد احمدی: پرسش دیگر در همین زمینه این است که اگر جامعهی بینالملل این رژیم را بهرسمیت بشناسد، یا بهرسمیت نشناسد، پیامدهای این مشروعیت و عدم مشروعیت بینالمللی برای جامعهی افغانستان و جهان چه خواهد بود؟
پروفیسور کریستین ریدر: شاید به رسمیت شناخته شود؛ زیرا سیاست اغلب هرگز به حقوق بشر اهمیت نمیدهد. اما شکستنِ انزوای طالبان باید مجازات در پی داشته باشد. مخالفت علیه طالبان، شاید برای مدّت طولانی مهم- و ضروری باشد.
محمد احمدی: تفکّر نژادی و ایدئولوژیِ مذهبیِ خشونتمحوری که در بنیان رژیم طالبان قرار دارد، پیشاپیش تغییر این رژیم را ناممکن جلوه میدهد. با توجّه به تغییرناپذیریِ این رژیم، در صورتی که طالبان نخواهند با اقوام دیگر و گروههای دیگر، گفتوگو کنند و به توافق برسند، راهکار چیست؟ آیا گزینهی نظامی میتواند بهعنوان یکی از راهحلها مطرح باشد یا خیر؟ در این صورت نقش جامعهی بینالمللی چه خواهد بود، آیا آنها از راه حل نظامی حمایت خواهند کرد؟
پروفیسور کریستین ریدر: حتی در کشورهایی با ساختار نسبتاً قوی و جمعیتِ تحصیلکرده اکثریتِ مردم از سیاستِ فاشیستی و نژادپرستانه حمایت کردهاند؛ در ایتالیا از سال ۱۹۲۲ به بعد، در آلمان از سال ۱۹۳۳ به بعد. خطرات مشابه مجدداً توسط جنبشهای موفق در اروپا و ایالات متحده وجود دارد که سعی در نابودی لیبرال دموکراسی دارند. بنابراین، گروههای قویِ جامعهی مدنی باید در مقابل مخالفتها روزبهروز مقاومت کنند. جهان اسلام با همهی اینها تنها نیست.
ناسیونالیسمِ نژادپرستانه با ترکیب دو ایدهی مخرّبْ بدترین حالت است. این امر یک دولت فراگیر را غیرممکن میکند- یا چنین ایدههایی بهشدّت تغییر میکند.
اینکه جامعهی بینالمللی به حقوق بشر در سراسر جهان اهمیت میدهد، نیز فقط یک ایده است. در مقابل جنایاتِ سنگین نمیتوان در همه جا با نیروهای نظامی مداخله کرد، و زمانی که این اتفاق افتاد، شرایط اغلب نمیتواند به سمت بهترشدن تغییر کند، همانطور که در افغانستان و عراق این وضعیت را مشاهده کردیم. چه کسی باید دوباره به کشور کمک کند؟ یک نیروی علیه طالبان میتواند فشار سیاسی و شاید حتی نظامی از سوی کشورهای قدرتمند اسلامی باشد که به همکاری مسالمتآمیز با غرب و یک اسلام معتدل که در همه جا قابلقبول است، علاقهمند باشند. برای این نیرو یک سوال کلیدی حقوق برابر برای زنان باید مطرح باشد.
محمد احمدی: اگر شرایط داخلی افغانستان و شرایط بینالمللی در قبال افغانستان، به همین منوال استمرار پیدا کند و رژیم کنونی به مدّت طولانیتری بقا یابد، جامعهی افغانستان، نویسندگان، مطبوعات و رسانهها، رهبران و نخبگان سیاسی، فرهنگی و زنان افغانستان، چگونه میتوانند از حقوق بشر، عدالت اجتماعی، حقوق سایر اقوام، حقوق زنان، حق آموزش، حق فعّالیت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و مدنی، آزادیِ بیان و امنیت عمومی دفاع کنند و از چه طریقی میتوانند مبارزه کنند؟ راهکارهای مبارزاتیِ شما برای دفاع از حقوق بشر چیست؟
پروفیسور کریستین ریدر: همهی آنچه شما گفتید مهم و ضروری است. جامعهی افغانستان باید در چنین مسیرهایی تحت تأثیر قرار گیرد. همهی اینها باید برای نشاندادن راههای بهتر از آنچه طالبان میتوانند وعده دهند، توسعه یابد. پیشرفت هنوز در راه است، مردم باید بدانند که چه شرایطی زندگی بهتر را ممکن میکند.
محمد احمدی: افغانستان نه با تکیه بر قدرتهای بیرونی و نه با تکیه بر نیروهای درونی، نتوانسته به یک نظام سیاسیِ با ثبات، به یک دولت-ملّت دست پیدا کند. اینک، راه برونرفت از بحران سیاسی-تاریخی، در کجاست، در درون، یا در بیرون؟
پروفیسور کریستین ریدر: حتی در کشورهای غربی نیز ساختارهای سازمانیافتهی دموکراسی تحت فشار هستند. احزاب سیاسی جدید ظاهر میشوند. احزاب سنتی برای حکومت به شرکای جدید نیاز دارند. فقط نیمی از مردم در انتخابات شرکت میکنند. قلب آن: حقوق برابر برای همه و حاکمیت قانون است. بدون آن، دموکراسی هرگز رشد نخواهد کرد. اینکه دین و سیاست در بسیاری از کشورهای اسلامی تا این حد با هم همکاری میکنند، باید تعادل جدیدی پیدا کند. پارلمانها باید قوانینی وضع کنند. اگر مقامات دینی این کار را انجام دهند، حکومتِ دوگانهی بدون آینده روی کار خواهد آمد.
محمد احمدی: نقشه راه که پروسهی ویانا برای آیندهی افغانستان ترسیم کرده، چیست؟ چقدر امیدواری وجود دارد که این پروسه بتواند موفق شو؟
پروفیسور کریستین ریدر: کنفرانسهای وین برای یک افغانستان دموکراتیک یک جنبشِ جامعهی مدنی است که بهعنوان ابتکار فعالانِ سابق کمیتهی امداد اتریش برای افغانستان که در سال ۱۹۸۰ تأسیس شد، آغاز شده است. من بهعنوان رئیس آن بعداً کتابهایی در مورد افغانستان منتشر کردم، آخرین کتاب نیز در دسترس است، [به زبان] فارسی. بنابراین، ما هیچ قدرتِ پنهانی در پشت خود نداریم. ما دخالت نمیکنیم. خلاصه مقالات کنفرانسها بهصورت جداگانه منتشر میشود. اضافهکردن نظرات شخصی ضروری نیست. ما به دلیلِ روابطِ طولانیمدت و به دلیل اینکه وضعیت افغانستان برای مردم آنجا بسیار وحشتناک است، جلسات را سازماندهی و تأمین مالی میکنیم. بیش از ۷۰ مرد و زن افغان از سراسر جهان در مورد احتمالاتِ آینده در مخالفت با حکومت طالبان گفتوگو میکنند. این باید و باید انجام شود، تا یک دیاسپورای قویتر ایجاد شود که احتمال آن بخشی از احتمالات آینده باشد.
محمد احمدی: یکی از بحثهای داغ در فضای سیاسی کنونی افغانستان نوعیت نظام است. پروسهی ویانا چه نوع نظامی را برای آیندهی افغانستان در نظر گرفته است؟ آیا نظام فدرالی میتواند معضل تاریخی افغانستان را حل کند؟
پروفیسور کریستین ریدر: پیشینه، تجارب با اشکال دموکراسی. تنوعِ بیپایانی ممکن است، اما با تمرکز بر حقوق بشر و مقررات روشن، میتوان راه حلهای ویژهای برای افغانستان ایجاد کرد. تحقق این امر گام به گام بسیار دشوارتر خواهد بود، ایجاد تعادل بین منافع فدرال و قبیلهای یا ادغام اقلیتها با حقوق زنان بهعنوان یک وظیفهی اصلی.
محمد احمدی: بهعنوان آخرین پرسش، جو بایدن، رییس جمهور امریکا معتقد است که مردم افغانستان هرگز ملت نمیشود. مردم از سخنان رییس جمهور امریکا این گونه برداشت کردهاند که دیگر افغانستان برای جهان مساله نیست؛ یعنی اهمیت ندارد. شما نیز به همین باورید؟
پروفیسور کریستین ریدر: ملّتشدن نتیجهی تاریخ است، وقتی اکثریت احساس کنند که ساکنان یک کشور متحد هستند و میخواهند باهم زندگی کنند؛ این باید یک تعهد باشد، نه دستور هیچ قدرت برتر. اگر افغانستان میخواهد بامرز کنونیاش وجود داشته باشد، این باورها باید رشد کنند. همانطور که شنیدم، بهخصوص نسلهای جوان از قبل این نظر را دارند. زمانی که یک زندگیِ مسالمتآمیز باهم تامین میشود، تعلقداشتن به یک گروه قومی هیچ تناقضی ندارد.
زمانی که ابتکاراتی مانند کنفرانسهای وین برای یک افغانستان دموکراتیک، حمایت دیپلماتیک از استراتژیهای واقعبینانه ایجاد کند و قدرتهایی را که آمادهی همکاری با تروریستهای طالبان هستند، منزوی کند، افغانستان به یک «مساله» برای جهان تبدیل خواهد شد.
در جهان اسلام باید بسیار بیشتر پذیرفت که چنین رژیمهای مذهبی افراطی هرگز منجر به آزادی شخصی و رفاهِ اقتصادیِ بیشتر نمیشود؛ خصوصاً انسداد زنان و انرژیهای آنان، ظرفیتهای جوامع را بهشدّت کاهش میدهد. این هرگز یک قانون کلّی نبوده است، حتی حضرت خدیجه همسر محمد نیز زن موفقی در تجارت بوده است.
نوت: نسخهی پی دی اف شماره ۲۰۲ جادهی ابریشم را از اینجا کنید.
نظر بدهید