اسلایدر اندیشه فرهنگ و هنر

قداست‌زدایی از قرآن یعقوب یسنا (روشنگری‌افسون)

 

کتاب «روشنگری‌افسون» دارای چهار بخش است: نقد ساده‌انگاری معرفتی، نقد ساده‌انگاری هستی‌شناسانه، نقد ساده‌انگاری ادبی و نقد ساده‌انگاری علمی-آموزشی. از اول کتاب تا آخر کتاب یک منبع هم ذکر نشده است. منبع قرآن، تنها خدا و محمد است و منبعِ کتاب روشنگری‌افسون تنها یعقوب یسنا. همان‌طور که محمد بخاطر ترویج و نشر قرآن زحمات زیاد را متقبل شد، یسنا نیز در پخش و کمپاین این کتاب زحمات زیادی را متقبل شده است. به همه پیام داده که تبلیغ کنند. بازاری و حتا واسطه‌بازی از مسوولین رسانه‌ها و خبرنگاران خواسته است تا با او در باره کتابش مصاحبه و گفت‌وگو کنند. در فیسبوک صفحه‌ای به‌ نام روشنگری‌افسون ساخته است تا تبلیغات کند. خودش شب‌ها و روزهای زیادی زحمت کشیده، چندین مقاله و گزارش در باره کتابش نوشته و به نام اقوام و دوستانش در هفته‌نامه‌ها و روزنامه‌ها نشر کرده است. از جمله یک مقاله در «هفته نامه جاده ابریشم»، تحت‌عنوان «یعقوب یسنا فیلسوف فقدان، بازی و معنا در روشنگری افسون» نشر کرده است. در ظاهر نویسنده این مقاله «بسام حازم» است. اما شیوه‌ای نوشتاری و چیدن کلمات نشان می‌دهد که خود یسنا است. یسنا در این مقاله خودش را در ردیف فوکو، دلوز، دریدا، لیوتار …قرار داده و نوشته‌است:
روشنگری‌افسون کتابی است که یسنا اندیشه‌ورزی خود را در چارچوب و مناسبات کلان فکری تثبیت می‌کند. یسنا در کتاب روشنگری‌افسون پا جای پای اندیشمندان مانند دریدا، فوکو، دلوز، کریستوا، باختین، لیوتار و… می‌گذارد و به‌عنوان یک اندیشمند بینارشته‌ای در علوم اندیشه‌ی مدرن و پسامدرن وارد عرصه‌ی تفکر و اندیشه‌ورزی می‌شود.
با خواندن این جمله آدم فکر می‌کند که یسنا «جوک» تعریف می‌کند. زیرا افلاطون، ارسطو، هگل، مارکس و فوکو جزو چند متفکر جهان است که باعث متحول شدن تمام رشته‌های علوم انسانی شدند. فوکو یکی از پدران پست مدرنیسم است. اما جوجه‌ی مثل یسنا در کدام جای علوم انسانی قرار دارد؟ او با قراردادن خودش در ردیف فوکو، دریدا و… خودش را مسخره می‌کند یا مردم را؟
اگر چند یسنا با تمجید از خودش، «تئاتر حماقت و بی‌شعوری» را به نمایش گذاشت، اما با آنهم تلاش‌هایش نتیجه داد و توانست با حیله و نیرنگ چند جلد کتاب به چند آدم ساده‌لوح بفروشد. البته از دید من کسانی‌که کتاب را گرفته تا آخر نخوانده‌اند. زیرا هیچ آدمی پیدا نمی‌شود که چنین کتاب خشک، بی‌روش و بی‌منبع را تا آخر بخواند.
بهرحال برای این‌که بدانیم این کتاب ارزش خواندن را دارد یانه، نظرم را در دو بخش «نیستی» و «هستی» مطرح می‌کنم:
۱- نیستی کتاب روشنگری‌افسون
در بخش «نیستی» سعی می‌کنم، نشان بدهم که کتاب روشنگری‌افسون، از چه مشکلاتی برخوردار است و از فقر چه‌چیزها رنج می‌برد. در این بخش، کتاب را از نظر روش، محتوا و مفهوم بررسی می‌کنم:
۱- روش و محتوا
از نظر محتوا کتاب مجموعه مقالات، سخنرانی‌ها و پیام‌های صوتی یعقوب یسنا است. پس خوب است بدانیم یسنا از چه شیوه‌ای استفاده کرده است؟. محتوای کتاب را چه‌چیزهای تشکیل می‌دهد؟ آیا یسنا سرقت ادبی کرده است یا نه؟ آیا روش را که یسنا در پیش گرفته با روش‌های معیاری تحقیق و کتاب نوشتن هم‌خوانی دارد یا خیر؟
بحث را با مقایسه یسنا با کسی به نام «جان‌سون» در فیلم «جهان» شروع می‌کنم:
فیلم «کتاب کلمات» وضعیت جوان به نام جان‌سون را به نمایش گذاشته است. جان‌سون عاشق نویسندگی است. اما به خاطر بدی نوشته‌هایش هیچ ناشر حاضر نمی‌شود کتاب‌هایش را چاپ کند. او حیران و سرگردان است. اما همیشه کتاب می‌خواند و می‌نویسد. به حدی که زنش از شب‌نشینی و خلوت او با کتاب، به تنگ می‌آید. روزی با زنش به کهنه‌فروشی می‌رود. در دکان کهنه‌فروشی، توجه‌اش را یک بیک جلب می‌کند. زنش متوجه می‌شود که شوهرش از بیک خوشش آمده. آن را خریده و به شوهرش تحفه می‌دهد. چند روز بعد جان‌سون متوجه می‌شود که داخل بیک چند ورق نوشته است. نام نویسنده هم ذکر نشده است. ورق‌ها را می‌خواند و تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. نسبت به خود نفرت پیدا می‌کند. شبی تمام ورق‌ها را باز نویسی می‌کند و فردایش سرکار می‌رود. زنش کتاب را در کمپیوتر شوهرش می‌بیند و می‌خواند. تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد و افتخار می‌کند که شوهرش چنین کتاب معرکه نوشته کرده است. شوهرش را تشویق می‌کند که کتاب را چاپ کند. کتاب خیلی زود چاپ می‌شود. جان‌سون بهترین نویسنده سال انتخاب می‌شود و زندگی‌اش از این‌رو، آن‌رو می‌شود. اما این خوشی خیلی زود محو می‌شود. زیرا نویسنده‌ای اصلی پیدا می‌شود. او پیر مردی است که چندین سال قبل، زنش بیک او را در قطار فراموش کرده بود. حالا در یک گل خانه کار می‌کند و «بی‌کس و کوی» است. جان‌سون را عذاب وجدان می‌گیرد و واقعیت را به زنش می‌گوید. زنش از وی دل سر می‌شود و دشنام می‌دهد که «احمق بی‌شعور چرا از اول نگفتی کتاب از تو نیست».
یسنا شبیه همین جوان داستان فیلم است. می‌توان گفت او، «جان‌سون» افغانستانی است. همیشه مثل جان‌سون سعی می‌کند کتاب‌هایش چاپ شود و در بین مردم به‌عنوان یک نویسنده مشهور شناخته شود. اما کتاب‌ها و نوشته‌های قدیمی‌اش نه فروخته شده است و نه برایش نام و شهرت به بار آورده است. سر انجام مجبور شده است تا مثل جان‌سون به سرقت و دزدی رو بیاورد. محتوای کتاب فعلی‌اش را از نوشته‌ها و کتاب‌های دیگران گرفته است، اما یک منبع را هم ذکر نکرده است. مرگ، حقیقت، زندگی و دین را از بعد تاریخی، جامعه‌شناسی و فلسفی مورد بحث قرار داده است اما از منبع خبری نیست. مثل جان‌سون نظر و دیدگاه‌های دیگران را به نام خودش چاپ کرده است. در یک کلام کتاب یسنا دزدی علنی اما غیر ماهرانه است. برای این‌که روشن شود که این «جان‌سون افغانی» چطور سرقت ادبی کرده است به بخش از لایه‌های کتاب متوسل می‌شوم:
یسنا در عنوان «گرایش غیر عقلانی، جذبه و جنون در مناسبات فکری و فرهنگی ما» می‌نویسد: تورانیان سیاووش را می‌گیرد و سر او را از تنش جدا می‌کند. از خون سیاووش گیاه اسیاوشان می‌روید. پاکی، بیگناهی و مرگ مظلومانه‌ای سیاووش روح ایرانیان را جریحه‌دار می‌کند؛ پیش از اسلام هر سال آیین عزاداری و سوگ‌واری سیاووش برگزار می‌شده است. در دوره‌ی اسلامی واقعه‌ی حسین و شمر را داریم. حسین می‌خواهد سرزمین خود را ترک کند و به ایران بیاید، در راه محاصره می‌شود، رویداد عاشورا رخ می‌دهد و حسین کشته می‌شود. جهان را خون گرفته بوده است، هر سنگ را که بر می‌داشته‌اند زیر آن خون دیده‌می‌شده است. (ص۴۲).
این یک گزاره‌ی تاریخی است باید اجارع‌دهی می‌شد. یسنا همین گزاره‌ی تاریخی را از کجا درآورده است؟.
به نمونه‌ی دیگر اشاره می‌کنم که به صورت آشکار دیده می‌شود یسنا از فمینیست‌ها و جلد دوم کتاب «جنس دوم» سیمین دوبوار دزدی کرده است. او در عنوان «معرفت و شناخت» نوشته است: دختر و پسر در خانواده، چگونه غذا خوردن و دست‌شویی رفتن و سایر مناسبات خوب و بد در مغز کودک ذهنیت‌سازی می‌شود. (ص۱۳۵). همین‌طور در زیرعنوان (جنسیت‌زدگی) می‌نویسد: جنس امر بیولوژیکی و طبیعی است اما جنسیت امر اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی است. (ص۴۱۹).
موضوع آخر را که یسنا ذکر کرده است همیشه سر زبان فمینیست‌ها است و در همه جا تکرار می‌کنند. به طور نمونه در بخش فمینیسم کتاب «فرهنگ واژه‌ها» عین جمله ذکر شده است.
هم‌چنین سیمین دوبوار در کتاب جنس دوم می‌نویسد: زن زاده نمی‌شود، بلکه ساخته می‌شود… بر اساس یک سلسله قوانین سخت و سفت خانوادگی بین زن و مرد تفکیک ایجاد می‌شود. آن لباس که به کودک پسر می‌دهد و به کودک دختر نمی‌دهد.
یسنا در عنوان «رواج سنت پیامبری»، موضوع شباهت‌های دینی و مذهبی را در ادوار مختلف به بررسی می‌گیرد. در همین موضوع از کتاب‌های زیاد سرقت کرده‌است، اما من به‌عنوان نمونه، تنها به دزدی که از کتاب «تاریخ تمدن‌های قدیم شرق» کرده اشاره می‌کنم. او نوشته است: اروس خدایی عشق است، افروریت خدای زیبایی است. (ص۱۰۴). عین این جمله در کتاب «تمدن‌های قدیم شرق» نوشته عبدالباقی پوپل ذکر شده است. من این کتاب را زمانی که دانشجو بودم به عنوان منبع درسی خوانده بودم.
۲- از نظر مفهوم
یسنا در بخش اول کتاب در باره تولید متن‌های فلسفی نوشته است: در افغانستان هیچ کسی متن فلسفی تولید نکرده است. سوسیالیست‌ها نیز متن فلسفی تولید نکرده است. همین‌طور بعد از سقوط طالبان، اثر مکتوبی فلسفی باشد نوشته و چاپ نشده است. (ص۹۴).
وی به دکتر امین احمدی، علی امیری، جواد سلطانی، اسد بودا، حسن شرق، لطیف پدرام و… حمله کرده که آنان متن فلسفی تولید نکرده‌اند. از دید او علی امیری در پشت کتابش «خواب خرد» و «خرد آواره»، خرد نوشته است، اما در درون کتاب‌هایش حرف از خرد نیست، بلکه حرف از کلام است.
در این باره سه نکته را یاد آوری می‌کنم:
به صورت خلاصه می‌توان گفت که موضوع علم کلام، خداوند و عقاید دینی است، اما موضوع و مساله «علی امیری» ظهور و زوال فلسفه و خرد در تمدن اسلامی است. امیری در کتاب «خرد آواره» به دنبال رد پای فلسفه یونان و تفکر افلاطون و ارسطو در جهان اسلام است. به خصوص کتاب «متافیزیک» ارسطو را در منظومه تفکر فیلسوفان مسلمان تبار شناسی و بررسی کرده است. امیری باور دارد که فلسفه در جهان اسلام با تاثیر از فلسفه یونان ظهور و با آمیختن با دین و شریعت سقوط کرد. دین‌گرایان و شریعت مداران مسلمان از ارسطوی فیلسوف، ارسطوی پیامبر ساختند. حتا امیری بر ملا صد را به خاطر آمیختن فلسفه، شریعت و عرفان حمله می‌کند. پس چگونه خودش کار کلامی می‌کند؟
بخش دیگری از تقلاهای امیری خلق نظریه بحران است. او در کتاب «خواب خرد» می‌کوشد بحران را با پناه بردن به یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان جهان (هوسرل) تشریح و تبیین کند. من از یسنا می‌پرسم که متکلم به هوسرل پناه می‌برد یا به خدا و نبی و ولی؟ برای متکلم در مرحله اول خدا، نبی و ولی اهمیت دارد و در مرحله دوم خرد. اما ما رد پای گروه اول را در دو کتاب امیری نمی‌بینیم. بهرحال من یقین دارم که یسنا توان درست خواندن متن کتاب «خرد آواره» را ندارد، چه رسد که در باره آن قضاوت کند. اگر یسنا با من موافق نیست، کدام جای قرار بگذارد من کتاب را گرفته میارم و در حضور چند آدم اهل تفکر و فلسفه متن کتاب را بخواند.
یسنا خبر ندارد که بنیان‌گذاران تفکر سوسیالیستی مخالف فلسفه بودند. آن‌ها معتقد بودند که فلسفه علم نیست بلکه ایدولوژی است. ایدولوژی که با دین و ناسیونالیسم آمیخته شده است. فلسفه حاوی ارزش‌ها و باورهای طبقاتی است. فلسفه محافظه کار است و منافع طبقه حاکم را توجیه می‌کند. مارکس در تزهایی فویرباخ می‌گفت «فلاسفه جهان را تفسیر کردند، اما بحث اصلی را که تغییر جهان است، نادیده گرفتند. مساله اصلی تغییر است نه تفسیر». از نظر متفکران چپ، مارکس چیزی با ارزش‌تر از فلسفه را به بشریت و علوم انسانی عرضه کرد و آن «سوسیالیسم علمی» است. حتا آلتوسر می‌گفت سه کشف مهم در تاریخ بشر اتفاق افتاده است: ۱- ریاضی ۲- فیزیک نیوتن ۳- علم قاره تاریخ (ماتریالیسم تاریخی مارکس). هنگام که کارل کرش، لوکاچ، بلوخ و… به فلسفه رو آوردند، توسط متفکران و پدران تفکر چپ مورد سرزنش قرار گرفتند. به طور مثال هنگام که کرش و لوکاچ در کنگره بین المللی احزاب کمونیستی جهان، در مسکو شرکت کردند، توسط «زینوویف» سرزنش شدند. کرش در دفاع از خودش صرف گفت هدفم از نشر مقاله فلسفی این بود که بحث شود نه چیزی دیگری. اصلا مارکسیست‌ها با خلق اثر فلسفی مخالف بودند. بناء یسنا اول باید در دفاع از فلسفه برای آن‌ها پاسخ بدهد. نه اینکه آنها را به کم کاری و نادانی متهم کند. وقتی که آدم ناخوانده و نافهمیده نوشت، همین چیز می‌شود که یسنا می‌نویسد.
با اینکه نگاه متفکران چپ به فلسفه بد بینانه بود اما با آنهم نیروهای چپ افغانستان کارهای فلسفی کردند. به طور مثال جوزجانی در باره ابن سینا کتاب نوشت و آن را به نور محمد تره‌کی تقدیم کرد. علی محمد زهما دو جلد کتاب منطق نوشت. هر دو جلد در حدود ۹۰۰ صفحه می‌شود. اسماعیل مبلغ ده‌ها اثر و نوشته فلسفی دارد. فقط بخش از نوشته‌های او را که در باره ابن سینا بود علی امیری جمع کرده و در یک کتاب چاپ کرده است. مقاله «از شک دکارت تا شک غزالی» مبلغ یکی از بهترین مقاله‌های فلسفی در حوزه زبان فارسی است. سید حسین نصر یکی از جدی‌ترین نویسندگان ایران است و حتا در آمریکا چهره علمی و شناخته شده است. او در کتابش که به زبان انگلیسی نوشته است از «اسماعیل مبلغ» و «عبدالغفور روان‌فرهادی» تمجید کرده است. گفته است مبلغ کارهای فلسفی را خوب شروع کرد اما متاسفانه دیر دوام نکرد. منظورش این است که مبلغ جوان کشته شد.
دو جلد کتاب فلسفی توسط بهاء الدین مجروج به نام «دیالکتیک جبر و اختیار» نوشته شده است. حزب خلق چند سمینار در باره البیرونی و ابن سینا برگزار کرد. ده‌ها مقاله در این سمینارها خوانده و نوشته شده بود. بخش نشرات حزب خلق تنها ده عنوان کتاب در باره فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی نشر کرد. از خواندنش می‌گذرم فقط می‌پرسم آیا یسنا حتا این کتاب‌ها را دیده است؟
یسنای بی‌خبر می‌گوید حتا یک اثر فلسفی در افغانستان نوشته نشده است. به خاطر معلوماتش بخشی از کارهای که در باره فلسفه در افغانستان شده است را ذکر می‌کنم:
تنها در دانشکده فلسفه دانشگاه کابل در حدود ۱۵ جلد کتاب فلسفه توسط داکتر راووش، افغانیار، نکبین و… نوشته شده است. از جمله در یکی از این کتاب‌ها پدیدارشناسی هگل، هایدیگر و هوسرل مقایسه شده است. داکتر امین احمدی کتاب نوشته است به نام «قلمروهای هستی از نگاه فیلسوفان تحلیلی». در ضمن اولین مترجم کتاب «اخلاق ارسطو» در زبان فارسی یک افغانی بود. تا مدت‌های طولانی ایرانی‌ها از همین ترجمه صلاح الدین سلجوقی استفاده می‌کردند. برای اطلاع یسنا کتاب «ابن سینا» مبلغ را که توسط علی امیری تهیه و نشر شده است معرفی می‌کنم. یسنا لطف کرده زحمت بکشد و این کتاب را بخواند. در مقدمه کتاب از نزدیک به ۵۰ مقاله و کتاب یاد شده است که در باره ابن سینا در افغانستان نوشته شده است.
شک نیست اکثر کتاب‌ها و آثار فلسفی که در افغانستان نوشته شده است، ضعیف است اما نمی‌توان گفت حتا یک اثر فلسفی در افغانستان نوشته نشده است. نفی آن نشان از بی‌خبری یسنا می‌دهد. پیشنهاد می‌کنم بعد از این یسنا اول مطالعه و تحقیق کند بعد بنویسد.
یسنا در بخش معرفت شفاهی و معرفت گفتاری چیزی خنده‌دار نوشته است. ایشان باور دارد که گفتارها نمی‌تواند،‌فلسفه تولید کند و فلسفه تولید کردن به نوشتن وابسته است نه به اندیشیدن: اندیشیدن پیامد برون ذهنی و تولید فکر نداشته است. (ص۹۲). تنها به این گزاره اکتفا نکرده و تندتر از این رفته و نوشته است: گفتار و شفاهی‌گری به تولید متن فلسفی نمی‌انجامد. (ص۲۹).
حالا سوال خلق می‌شود که چرا گفتارهای فلسفی سقراط، فلسفه بود و ماندگار شد؟ با اینکه سقراط حتا یک کلمه هم نه نوشته بود. من فکر می‌کنم که یسنا دچار توهم شده است. سعی می‌کند با من‌درآوردی، به افراد بی‌سواد و کم سواد جامعه فخر دانایی بفروشد. اما شوربختانه پای من‌درآوردی لنگ است و در بین افراد نیمه با سواد هم خریدار ندارد.
یسنا به نظر خودش سعی کرده که موضوعات ناب‌تر در حیطه‌ای روشنفکری نیز مطرح کند. ایشان پرسش روشنفکر کیست را از اساس غلط و نادرست و روشنفکر چیست را درست می‌پندارد. نادرست پندداشتن پرسش روشنفکر کیست؟. خود غلط است چون زمانی‌که حرف از روشنفکر به میان بیاید، بدون شک در کنارش حرف‌های مثل احمد روشنفکر نیست، و پس سوال خلق می‌شود که روشنفکر کیست؟ به میان می‌آید. مخاطب به پرسش چنین جواب خواهد داد که محمود روشنفکر است چون کارهای روشنفکری می‌کند. برعلاوه‌ای این گزاره‌ها، در کتاب نقش روشنفکر از ادوارد سعید، همین پرسش که روشنفکر کیست؟ مطرح شده است. آیا متفکر بزرگ چون ادوارد سعید به اندازه جوجه مثل یسنا نمی‌فهمید؟.
یسنا در باره حقیقت نوشته است: حقیقتی در کار نیست، ‌غایتی وجود ندارد. حقیقت کشف می‌شود… دانایی‌ها دستگاه‌های هستند که حقیقت را می‌سازد. (ص۱۵۹). هر چیز وانموده و رونوشت‌های از خودش است که حقیقت خود را می‌سازد اما این حقیقت، ابداع و جعل است. (ص۱۶۰).
اول اینکه «سوفسطائیان» در حدود دو هزار سال پیش می‌گفت حقیقت یک امر نسبی است. دوما این بخش کوپی محتوایی حرف نیچه است که می‌گفت «حقیقت وجود ندارد، بلکه آنچه را به نام حقیقت می‌شناسیم تفسیرهای ما از حقیقت است». (یسنا خوش‌بخت است که در افغانستان قانون تطبیق نمی‌شود. و الا به خاطر سرقت ادبی‌اش فعلا در زندان پلچرخی به سر می‌برد).
سوما اگر به کتاب «گژنگریستن ژیژک» تمرکز کنیم، می‌فهمیم که یسنا در واقع سخن از واقعیت می‌زند و نه حقیقت چون واقعیت با محسوسات سر و کار دارد و حقیقت با امور غیر مادی. حقیفت با عقل قابل درک است. ژیژک از کتاب ایلیاد، داستان آخیلس و لاک پشت را ‌آورده و سوال مطرح می‌کند که چرا آخیلس با آن که تیز پا است اما لاک پشت کند پا را گیر نمی‌تواند؟ بعد می‌گوید که واقعیت این است که نمی‌تواند به او دست یاید .(ژیژک، ۱۳۹۷: ۱۸).
ژیژک واضح می‌کند که واقعیت چیز است که در چشم می‌بینیم و حس می‌کنیم اما پنها نمی‌توانیم. ولی یسنا گفته که سیاسیون افغانستان حقیقت را در پشت پرده پنهان می‌کند و حقیقت جعل را به مردم نشان می‌دهد. وی این کار را ساده‌‌انگاری می‌پندارد.
جملات گنگ و پاراگراف‌‌های بی‌مفهوم
بخشی زیاد کتاب یسنا را جملات و پاراگراف‌های گنگ و بی‌مفهوم و تناقضات تشکیل می‌دهد که خواننده را سرگردان و گیج می‌کند. خواننده ناچار می‌شود کتاب را دور بیندازد و به نتیجه برسد که کتاب ارزش وقت ضایع کردن را ندارد. به طور نمونه چند مورد را یاد آوری می‌کنم: شکل‌گیری ایده‌ی همه چه به ویژه ایده‌ی خدایان بیشتر خاستگاه بازی زبانی دارد. (ص۱۷۴).
این متن واضح نیست و منظور از خدایان که خاستگاه زبان است چیست؟. فروید و داروین دین و خدایان را زاده‌ای ترس و زاده‌ای طبیعت می‌دانستند. جامعه شناسان خدایان را سیما و ساخته جامعه می‌دانند. خدا زاده‌ای زبان یعنی چه؟. نویسنده باید این قسمت از چرندیات خود را شرح دهد تا بدانیم که هدفش چه بوده است؟.
نویسنده در باره مرگ موضوعات زیاد را مطرح کرده است. مرگ را اسم می‌داند و مرگ را یک غیبت طولانی تلقی می‌کند. هم چنین نوشته است: حضور جانوری بنام انسان با فرهنگ مرگ‌ورزی و با فرهنگ چگونگی سکس و نظارت فرهنگ جنسی آغاز می‌شود. (ص۱۹۳).
اول این متن واضح و قابل فهم نیست. دوم؛ اگر هدف نویسنده این باشد که انسان موجود وحشی‌ای است که همیشه در فکر سکس و راه رسیدن به سکس است، بازهم این پاراگراف قابل نقد است چون انسان اگر تنها به فکر سکس باشد پس عقل و تعقل‌اش کجا می‌شود؟.
بعضی مقالات کتاب چرند و یاوه‌گویی است. ارزش خواندن را ندارند. در تمام یک مقاله، یک کلمه بدرد بخور پیدا نمی‌شود. آدم ناراحت می‌شود که چرا این کتاب را خریده و چرا وقت‌اش را بخاطر خواندنش ضایع کرده است. حتا آدم را دچار نفرت نسبت به کتاب و کتابت می‌کند. من به‌عنوان نمونه
مقاله را که در باره کرونا نوشته است یاد آوری می‌کنم. در این مقاله به انسان پسا کرونا اشاره شده اما فهمیده نمی‌شود که انسان پسا کرونا چه قسم انسان است. در چند صفحه به تکرار نوشته است که «من در اول فکر می‌کردم که ویروس کرونا در امریکا قدم نخواهد گذاشت اما به مرور زمان فهمیدم که نه، زور هیچ ابر قدرت به ویروس کرونا نمی‌رسد». خلاصه گپ این است که یک کودک مکتب بهتر از این حضرت فوکو و دریدا می‌تواند در باره کرونا بحث کند.
مشکلات تایپی و املایی
یسنا استاد ادبیات بود و فعلا دانشجوی دکترای ادبیات است. چندین کتاب را نیز ویراستاری کرده. به همین خاطر اشتباهات املایی و تایپی کتاب را نیز یاد آوری می‌کنم. به طور نمونه:
مدهبی ص۶۱، تیبلغات ص۷۲، پژشکی ص۱۷۶ و خو بیگانگی ص۷۲.
در آخر دو نکته را به یسنا و مردم پیشنهاد می‌کنم:
۱- یسنا از خیر نظریه پردازی بگذرد. به خاطر که استاد ادبیات است به ویراستاری و املا توجه کند. بقیه عمرش را وقف املا و ویراستاری کند. به جای این کتاب، خوب بود یک مقاله در باره نیم فاصله، ویرگول و… می‌نوشت.
۲- کتاب یسنا فاقد ارزش است. به همه‌ی کتاب‌خوان‌ها پیشنهاد می‌کنم که وقت و پول‌شان را به چنین کتاب‌های بی‌ارزش هدر ندهند. و الا مثل من از خواندش پشیمان می‌شوند.

منابع و مأخذ
ادوارد، سعید. (۱۳۹۵). نقش روشنفکر. مترجم: دکتر حمید عضدانلو، تهران. نشر نی.
آزاد. پیمان (۱۳۹۷). روشنفکری چیست؟. فصلنامه بازتاب اندیشه. شماره: ۱۰. ص سوم مقاله.
پوپل، عبدالباقی. (۱۳۹۲). تاریخ تمدنهای قدیم شرق. کابل. انتشارات یوسف‌زاده.
حازم، بسام. (۱۳۹۹). یعقوب یسنا فیلسوف فقدان، بازی و معنا در روشنگری افسون. هفته نامه جاده ابریشم. سال پنجم. شماره: ۱۷۴. ص۷.
ژیژک، اسلاوی. (۱۳۹۷). کژنگریستن. مترجمان: مازیار اسلامی و صالح نجفی. تهران. نشرنی.
سیلورمن، دیوید. (۱۳۸۱). روش تحقیق کیفی در جامعه‌شناسی. مترجم: محسن ثلاثی. تهران. انتشارات تبیان.
شیخی، خالد. روشنفکر و رسالت روشنفکری. نشر: در سایت پرتال.
قائدی، دکتر یحیی. فلسفه پژهش، تأملاتی آغازین در مفاهیم واقعیت و حقیقت. نشر: در سایت پرتال.
نیچه، فریدریش. (۱۳۹۸). چنین گفت زرتشت. مترجم: مهرداد یوسفی. تهران. انتشارات نیک فرجام.
https://padpors.com/t/87/10153 (تفاوت حقیقت و واقعیت).

در مورد نویسنده

امان شادکام

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید