(سخنرانی عظیم بشرمل در رونمایی کتاب «یاسوسیالیسم یا توحش»، نوشتهی عتیق اروند)
پارهی دوم و پایانی
تاریخنگاری به مدت نشریات چپ افغانستان
از دید من در بخش تاریخنگاری به مدد نشریات چپ نویسنده بیش از آنکه تاریخسیاسی یا اجتماعی جنبش چپ را نوشته باشد، تاریخ تفکر جریان چپ را به بررسی گرفته است. بخش از نوشتهها و مقالههای نشریات چپ را به صورت کامل نشر کرده است. نویسنده کوشیده است نشان دهد که خواست نویسندگان چپ چه بود. جامعه و مناسابات جامعه افغانی را چگونه فهمیده بودند. نگاهشان در باره سیاست، جامعه، فرهنگ، منسابات طبقاتی و روشهای مبارزات طبقاتی، موضوعات ملی و بین المللی چه بود. در کنار آن نشان داده است که آنها در چه شرایط خوفناک سیاسی دست به قلم و نوشتن زدند. قریب به اتفاق تمام نشریات چپ، جوان مرگ شدند. بعد از مدتی کوتاه توسط دولت متوقف و در موارد نویسندگان آن زندانی شدهاند.
اروند بحث را از مقاله حمید در هفته نامه «اصلاح» شروع کرده است. این مقاله وضعیت یک کودک فقیر را شرح داده است. کودک که از سرما به خود میلرزد. نگاه نویسنده به وضعیت این کودک کاملا طبقاتی است. مساله رفاه و آموزش و پروش او را با یک نگاه طبقاتی تشریح میکند. بعد میرسد به نشریه «انگار». انگار اولین نشریهی نویسندگان چپ است. سال ۱۳۲۹ تاسیس میشود. در انگار چند قلم به دست خوب از جمله نور محمد ترهکی، محمد حسین صافی، محمودی، ماکه رحمانی و… مینوشتند. بعد از مدتی انگار توسط دولت متوقف میشود. اولین کار نویسندگان «انگار» نقد جامعه و نقد وضعیت موجود است. باید خاطر نشان کنم که نقد و انتقاد در افغانستان با جنبش چپ وارد تاریخ ما شد. سایر جریانها نه استعداد و توانایی نقد را داشتند و نه انگیزه آن را.
اولین چیزی را که نویسندگان انگار به نقد میگیرند وضعیت کارگران است. صافی مینویسد: به «اسپن بولدک» رفتم. کارگرانی را دیدم که شب گرسنه مانده بودند. ترهکی نوشته است: غزنی رفتم و کارگران، سرک کار را دیدم که نان خشک میخوردند. کارگران شکایت کردند که عسکرها از آنان پول گرفته و از قریههای اطراف، روغن و گوشت خریده میخورند. عساکر گوشت میخورند اما خودما نان خشک نداریم.
موضوع دیگری را که آنها مطرح میکنند مساله انتخابات است. آنها مینویسند: در افغانستان انتخابات باید شفاف و دموکراتیک باشد. در جنوب انتخابات بر اساس نوبت قومی است. در این دوره نماینده از این قبیله و دفعه بعدی از قبیله دیگر فرستاده میشوند. آنان رشوه خوری کارمندان و مسوولین دولت، بد رفتاری آنها با مردم، سانسور و بیکاری مردم را نیز به انتقاد میگیرند.
در کنار انتقاد از دولت و نقد وضعیت، خواستهای خودشان را نیز مطرح میکنند. اولین خواستشان آموزش و پرورش برای همه است. میگویند دولت باید برای همه زمینه آموزش و پرورش را فراهم کند. خواست دیگر شان آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی انتخابات، آزادی تشکیل احزاب سیاسی است. میگویند دموکراسی، شایستهسالاری و انتخایات میخواهیم. خواهان نفی تبعیضات قومی و قبیلوی بودند. آنروزها مطرح کردن این خواستها دشوار بود. مشروطه خواهان صرف به خاطر «خواست حکومت قانون» به گلوله توپ بسته شدند.
نشریه ندای خلق
سال ۱۳۳۰ نشریه «ندای خلق» محمودی ظهور میکند. در این نشریه دو چیز مهم و متفاوت نسبت به انگار دیده میشود:
مخاطب محمودی و نویسندگان ندای خلق مردم است نه دولت. مینویسند اگر دولت حق شما را تلف کرد از مسوولین پایین به مسوولین بالا شکایت کنید. اگر این کار هم نشد ما را در جریان قراردهید تا موضوع را در نشریه خود پخش و نشر کنیم. مردم را مخاطب قرار داده و مینویسند آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی انتخابات و تشکیل احزاب سیاسی حق مشروع تان است. چرخش از دولت و رفتن به سوی مردم یک گام بزرگ در تاریخ روشنگری و جریان چپ افغانستان است. آنها میخواستند مردم آگاه شوند و به صحنه بیایند. از مردم علیه دولتهای خودکامه و برای انسانی شدن سیاست و عادلانه شدن ثروت استفاده میکردند.
ادبیات و مفاهیم که در ندای خلق استفاده میشود، برای جنبش چپ و فرهنگ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان مهم است. زیرا اولین بار است که محمودی و سایر نویسندگان این نشریه مسایل مهم مثل استثمار، کار و کارگر را مطرح کرده و آن را وارد ادبیات سیاسی و اقتصادی افغانستان میکنند. در اساسنامه ندای خلق که در خود این نشریه نیز نشر شده است آمده بود «یکی از اهداف ندای خلق این است تا با کسانی که مردم را استثمار میکند مبارزه کنند». آنها نخستین گروه بودند که رنجها و دردهای کارگران را وارد گفتمان سیاسی، حقوقی، اقتصادی، فرهنگی و… افغانستان کردند. به طور مثال نوشته بودند «وضعیت کارگران بهبود پیدا کند. قانون کار وضع شود. به کارگران حقوق بازنشستگی و حق بیمه پرداخت شود».
نویسندگان ندای خلق نقدهای بنیاد برافکن بر دولت وارد میکنند و به صورت رادیکال در برابر دولت ایستاد میشوند. از جمله کسی به نام «غلام علی نسیان» در مقاله مینویسد «خواستهای ما با این دولت تحقق پیدا نمیکند». منظورش این است که دولت باید نابود شود. این نوشته پیامد خطرناک داشت، باعث شد نویسنده زندانی شود. جریمه مالی هم وضع شد. دیر نپایید که ندای خلق توسط دولت متوقف شد.
خواستهای نویسندگان ندای خلق بسیار انسانی و مدرن بود: محوریترین خواست آنها دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر بود.
نشریه خلق و پرچم
سال ۱۳۴۵ نشریه خلق ظهور میکند و سال ۱۳۴۶ نشریه پرچم. طاهر بدخشی، میر اکبر خیبر، آناهیتا راتب زاد، ببرک کارمل، سلطانعلی کشتمند و … جزو نویسندگان این دو نشریه بودند. من در اینجا به بخش از کارهای آنها اشاره میکنم:
طاهر بدخشی در مقاله «اصطلاحات و مقولات اجتماعی» به صورت فشرده «ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکیتک» مارکس را تشریح کرده و در آخر آن را با هدف خودشان که تاسیس یک حزب و جبهه خلق است پیوند داده است. او از تضاد طبقاتی و استثمار در نهایت به جبهه میرسد که برای یک جامعه بیطبقه مبارزه میکنند.
بخش دیگر از نوشتههای نشریه خلق و پرچم نقد و انتقاد از وضعیت موجود است. مثلا: دولت فاسد است. رشوهخواری زیاد است. مردم با فقر و گرسنگی روزگار سپری میکنند. خدمات صحی کافی نیست و نظام آموزش و پرورش ناکام است. همچنین آنها تلاش کردهاند تا یک تحلیل طبقاتی از جامعه افغانی ارایه کنند. من صرف بخش از مقاله ببرک کارمل «ملاکین فئودال دشمن عمده طبقاتی خلق افغانستان» را این جا میآورم:
در افغانستان اساس مناسبات تولید فئودالی را مناسبات مالکیت فئودالی بر وسایل تولید و قبل از هر چیز بر زمین و همچنین تسلط کامل بر دهقانان تشکیل میدهد. ملاکین بزرگ فئودال دو فیصد که ۴۰ فیصد زمین را مالکند. مالکین متوسط۸ فیصد که ۳۰ فیصد زمین را در دست دارند. مالکین کوچک ۲۰ فیصد نفوس که مالک ۲۰ فیصد زمین هستند.
در کشور ما مالکیت فئودالها بر زمین به اشکال ذیل دیده میشود: مالکیت فئودالهای اصلی و استیلاگر، مالکیت روحانیون بزرگ، مالکیت اشراف و صاحبان حسب و نسب، مالکیت مأموران رشوه خوار. فقرا و دهقانها عوارض غیرمستقیم و مستقیم (اخذ سورسات)، عوارض اربابی و غیره … میپردازند و انواع بیگاری را برای طبقه حاکم انجام بدهند. در حقیقت دهقانان فقیر، اجارهدار، کشتمند و کارگران مزدور زراعتی با تمام اعضای خانوادهی خویش ظاهراً آزاد ولی مانند «سرف» عملاً وابسته به زمین هستند، قروض دایمی و سود فاحش و سلم کمرشکن، اکثریت آنان را در قید اسارت ملاکان و سودخوران درآورده است.
شکل دیگر استثمار فئودالی همانا عبارت از استثمار تاجران بزرگ دلال وابسته به امپریالیسم است که از راه خرید و فروش و صدور محصولات زراعتی کشور سودهای فراوان به دست میآورند.
ملاکین فئودال به اتحاد تاجران بزرگ دلال و بروکراتها (همچنان آن قشر روشنفکران که مدافع این طبقاتند) شعوری یا غیر شعوری به امپریالیسم وابستهاند، دشمنان عمده خلق و مانع عمدهی استحکام استقلال ملی، تعمیم دموکراسی در حیات اجتماعی، ترقی اجتماعی و پیشرفت جامعهی افغانستان در این مرحلهی تاریخی جنبش دموکراتیک و ملی هستند.
سلطان علی کشتمند در مقاله «وضع اقتصادی زحمتکشان» با تکیه بر آمار و ارقام وضعیت بد مردم را شرح میهد. او مینویسد:
افغانستان ۱۵ میلیون نفر جمعیت دارد. هفت میلیون نفر مستعد کار است. اما تنها سه و نیم میلیون آنها (۵۰ فیصد شان) به کار مشغولاند. آنان دهقان، کارگر، معلم، کارمند دولت و تاجر است. کشتمند در کنار اینکه آمار هر گروه را ذکر میکند وضعیت هر کدام را نیز شرح میدهد. مثلا کارگران روستا ماهانه ۵۵۰ افغانی و کارگران شهری ماهانه ۱۰۰۰ افغانی معاش دریافت میکنند. مزد کم است اما مواد پوشاکی و خوراکی قیمت. این پول هزینه زندگی آنان را کفایت نمیکند. یک کارگر باید ۱۰۰ ساعت کار کند تا بتواند یک جوره کفش بخرد.
کشتمند در این مقاله وضعیت مسکن، آموزش و پرورش و صحت را نیز شرح میدهد:
تغذیه مردم نا مناسب است. مشکلات غذایی باعث، مریضی مردم میشود. داکتر و شفاخانه نسبت به جمعیت کم است. مردم با مشکل سر پناه مواجهاند. ۳۰ فیصد مردم کابل در خانههای کرایی زندگی میکنند. کرایه خانهها گران است، و وضعیتشان برای زندگی نامناسب. کودکان زیر سن قانون به کار گماریده شده و مورد استثمار قرار میگیرند. دو میلیون و سه صد هزار کودک در افغانستان است که باید مکتب برود، اما تنها ۴۲۸ هزار نفرشان مکتب میرود. ۱۸ در صد شان مکتب میروند و ۷۸ در صد دیگر بدون درس و بحث به سر میبرند. این ۱۸ درصد هم شامل فرزندان طبقه حاکم و سرمایهداران میشود نه فرزندان مردم غریب.
میر اکبر خیبر در نوشتههایش بیشتر به استعمار و استثمار جدید و مسایل بین المللی پرداخته است. از جمله بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را بررسی و نقد کرده است. کوشیده تا نشان دهد این دو سازمان اقتصادی نقش استعمار ایفا میکنند و میکوشند زمیه استثمار کشورهای استعمارزده را برای کشوهاری سرمایهداری فراهم کنند. اناهیتا راتبزاد نیز در مقاله «شعارهای مبرم ما» با تماس بر ماتریالیسم تاریخی کوشیده است وضعیت بین المللی را تحلیل کند. در نتیجه خواهان تشکیل جبهه است که علیه استعمار، امپریالیسم، استبداد و ارتجاع داخلی مبارزه کنند.
نویسندگان خلق و پرچم بعد از نقد وضعیت داخلی و بین المللی، گروههای را مورد تحلیلی قرار میدهند که از دید آنها دشمنان مردم و عاملان به وجود آمدن وضعیت ناگوار فعلی هستند. این گروهها را به دو بخش دسته بندی میکنند:
بخش داخلی: ۱- فئودالها. ۲- نیروهای ارتجاع. ۳- بروکراتها. ۴- تاجران.
بخش خارجی: ۱- استعمار ۲- امپریالیسم.
بعد از نشان دادن گروههای که از دید آنها دشمنان مردم هستند روش مبارزه را معرفی میکنند. روش آنان مبارزات پارلمانی و دموکراتیک است. خواهان تشکیل جبهه متحد ملی بودند. این جبهه باید از کارگران، دهقانها، خرده بروژواها، روشنفکران تشکیل میشد. اما رهبری آن را جنبش چپ و طبقه کارگر باید در اختیار میگرفت.
نشریه شعله جاوید
سال ۱۳۴۸ نشریه شعله جاوید ظهور میکند. عمر این نشریه بسیار کوتاه بود و بعد از نشر ۱۱ شماره توسط دولت متوقف شد. در این ۱۱ شماره عبدالرحیم محمودی، عبدالله محمودی، هادی محمودی، انجینر عثمان، واصف باختری، عین علی بنیاد و… قلم میزدند. اولین کار آنها نقد و تشریح وضعیت موجود و ارایه تحلیل طبقاتی از جامعه افغانستانی است. انجنیر عثمان در شماره دوم مقاله دارد تحت عنوان «تحلیلی از وضع کنون مناسبات طبقاتی جامعه ما». در این مقاله شیوههای تولید و مناسبات تولیدی را بررسی کرده است. جایگاه و نقش ملاک بروکرات، تاجر بروکرات، کمپرادورها، تاجران، طبقه متوسط، دهقانها و کارگران را شرح داده است. بعضیها به خاطر بیخبری میگویند جنبش چپ وضعیت اجتماعی را درک نکرده بود و از جامعه افغانی، مناسبات آن و نیروهای آن شناخت نداشتند. بیخبر از اینکه آنها صدها مقاله و کتاب در این باره نوشته است. صرف به خاطر نمونه همین نوشته انجینر عثمان را بخوانید که او چگونه در حد یک مقاله مو به مو وضعیت را شرح داده است. او نشان داده است که زمین در اختیار کی است تجارت در اختیار کی قرار دارد. طبقه متوسط و کارگران در کجا قرار دارند. پیوند بین کارگران دهقانان، طبقه حاکم چگونه است. چطور دهقانها، کارگران با طبقه متوسط متحد شده و علیه طبقه فوقانی جامعه مبارزه کنند.
قابل یاد آوری است که نشریه شعله نسبت به نشریه پرچم و خلق نظری و تئوریکتر است. به طور مثال سه مقاله انباشت سرمایه، استثمار و ارزش بسیار جدی است. برخیها میگویند فعالان جنبش چپ افغانستان، مارکس نمیفهمیدند و فقط چند جزوه از حزب توده ایران خوانده بودند. آنها بروند و این سه مقاله را بخوانند. این سه مقاله مستقیم بر اساس کتاب «سرمایه» مارکس نوشته شده است.
کار دیگر شعلهایها نقد حزب خلق است. آنها یک جبهه نبرد قلمی را علیه حزب خلق باز کرده بودند. البته خلقیها و پرچمیها کوشیدند تا از یک نبرد مستقیم قلمی دوری کنند. گاها هم به صورت غیر مستقیم به نقدهای اینها جواب نوشتند. اولین انتقاد شعلهایها بر حزب خلق این است که به آنها میگویند شما مبارزات سوسیالیستی نمیکنید، بلکه بروژوازی بازی در میآورید. آنچه شما میکنید اصلاحات بروژوازی است نه مبارازت سوسیالیستی. خواستهای شما و آن چیزی که در شوروی اتفاق افتاد سرمایهداری دولتی است نه سوسیالیسم.
انتقاد دیگر شعلهها این است که شما میگویید: خشونت نمیکنید. میخواهید از طریق مبارزات پارلمانی به قدرت برسید. به پارلمان و شورا میروید و فکر میکنید شورا مظهر اراده خلق است. همین خلق که ۸۰ درصدش گرسنه اند، ارادهای از خود دارند؟ شما ادعا دارید که در پارلمان میروید و همراه با بورژواها جهبه متحد ملی تشکیل میدهید. در این جببه تنها نیروهای چپ نیستند، بلکه سایر نیروهای ملی نیز حضور دارند. اگر بروژواها و اعضای جبهه ملی خواست شما را بپذیرند تا قانون بر اساس ارزشهای سوسیالیستی وضع شود، دیگر چیزی به نام ملی وجود ندارد و کاملا سوسیالیستی است. اگر شما خواست آنها را بپذیرید دیگر سوسیالیستی نیست.
شعلهایها نیز خواهان تشکیل جبهه متحد ملی بودند. جبهه که متشکل از کارگران، رنجبران، خرده بروژواها و روشنفکران بود. با روش مبارزاتی حزب خلق مبنی بر مبارزه شهری مخالفت میکردند و باور داشتند که مبارزه به جای شهرها باید از روستاها شروع شوند. زیرا اولا مناسبات دهقانی و فیودالی در افغانستان حاکم است و دوما جمعیت اصلی افغانستان دهقان هستند و در روستاها زندگی میکنند.
سازمان رهایی
بعد از شعله جاوید به سازمان رهایی میرسیم. سازمان رهایی نقدهای جدی بر شعلهای جاوید وارد میکند. اول از نظر تئوریک نقد میکند که شما در قسمت ستم ملی و تحلیل طبقاتی از وضعیت جامعه افغانی و… مشکل دارید. سپس روش مبارزاتی آنها را نقد میکند. میگویند شما حزب خلق را متهم به پارلمانبازی و انتخابات میکردید که به جای انقلاب سوسیالیستی، به انتخابات بورژوازی مصروف شدهاند. اما خود شما هم در اتحادیه محصیلین دانشگاه کابل وارد مبارزات انتخاباتی شدید. به جای اینکه برای مبارزه به سراغ دهقانهای روستاها بروید، وارد مبارزات خیابانی، تظاهرات و تجمعات شهری شدید.
مساله اکرم یاری
نویسنده نوشتههای اکرم یاری را به دوبخش تقسیم کرده است: ۱- نوشتههای حزبی. ۲- تاملات دیالکتیکی غیر حزبی. نویسنده معتقد است که برای فهم مارکس و مارکسیسم ما باید به ایدهآلیسیم آلمانی پناه ببریم. هگل را باید بفهمیم. برای این بحث اکرم یاری یک آغاز است. بخش نوشته یاری را ذکر کرده که آنجا یاری میگوید «برای شناخت پدیدهها و طبیعت از دو مفهوم پیوسته و متضاد عبور کنیم و از وجود به نمود برگردیم». این جمله را ورود به بحث هگل و ایدهآلیسم آلمانی میداند که یاری از طریق مائو به هگل پل زده است. بعد سراغ کانت، هگل و لنین میرود. دیدگاههای آنها را تشریح میکند. بعد مقاله «غرض» اکرم یاری را بررسی میکند و مو به مو نشان میدهد که همین نوشته بر اساس ماتریالیسم دیالکتیک نوشته شده است.
بخش دیگر نوشتههای یاری که شامل نوشتههای حزبی است به صورت کامل در کتاب آورده شده است. یکی از این نوشتهها جزوه است به نام «انقلاب و مساله ملی». یاری در این جزوه وضعیت طبقاتی افغانستان را تحلیل کردهاست. باور دارد که افغانستان فعلا در یک وضعیت نیمه فیودالی و نیمه استعماری بسر میبرد. دولت با داشتن ارتش و بروکراسی بر مردم حکومت میکند. سپس یاری روحیه و وضعیت مردم و نیروهای اجتماعی را در شهرها و روستاها بررسی میکند. معتقد است که فعلا نیروهای کارگری افغانستان برای یک انقلاب سوسیالیستی آماده نیستند. او نوشته بود:
«فعلا ما توقع یک انقلاب سوسیالیستی را از کارگران افغانستان نداشته باشیم. آنها حتا برای یک مبارزات صنفی آماده نیستند چه رسد به یک انقلاب سوسیالیستی. دهقانها از نظر طبقاتی با سوسیالیستها پیوند دارند، اما از نظر فکری در خدمت ارتجاع قومی و مذهبی قرار دارند. ارتجاع قومی شامل رهبران قومی و ارتجاع مذهبی شامل ملاها میشود.» یاری اخطار داده بود که در صورت شکست جنبش چپ در افغانستان، رهبران ارتجاع، کارگران و دهقانهای افغانستان را در یک نبرد و جنگ قوم رو در روی هم قرار خواهند داد. دقیقا پیش بینی او در دهه هفتاد اتفاق افتاد و تا همین روز ادامه دارد.
یاری در این جزوه طرح میدهد تا فعالیت در دو بخش آغاز و متمرکز شود: در یک بخش نیروهای کارگری و روشنفکری شهری و در بخش دیگر نیروهای دهقانی و روستایی سازمان دهی شوند. منتها تاکید و توجه اصلی یاری بر نیروهای روستایی و دهقانی است. او به مسلح کردن مردم باور دارد. میگوید «دولت مسلح را فقط خلق مسلح میتواند نابود کند». یاری علت ناکامی شعلههای را نیز مطرح میکند. او باور دارد شعلهایها به سراغ روستاها و دهقانان افغانستان نرفتند. در این مقاله به نقد جدی حزب خلق و جریان ستم ملی بدخشی نیز میپردازد.
یاری مساله خط دیورند را تبار شناسی میکند و باور دارد که این خط در حقیقت به خاطر خصومتهای درون قومی بین درانیها و غلزاییها ایجاد شد. عبدالرحمان تلاش کرد با این کار قدرت غلزاییها را تضعیف کرده و بخش زیادی جمعیت آنان را از افغانستان جدا کرده و به هندوستان آنروز بسپارد.
یاری باور دارد که فعلا ستمملی در افغانستان وجود دارد. گروهی نیز به نام ستمیها پیدا شده است. او ریشههای تاریخی ستم ملی را بررسی میکند. میکوشد نشان دهد که ستمملی از کجا به وجود آمده است. در نتیجه معتقد است که ستمملی برای تثبیت قدرت مرکزی گروه حاکم ساخته و پرداخت شده است. دولت به خاطر تصفیه حسابداخلی بین زیها و قبایل پشتون، عدهای از غلزاییهای جنوب را به شمال کوج میدهد. سپس به خاطر که بتواند آنها را به دولت نزدیک کند، بخش از زمینهای اقوام دیگر را به آنها میبخشد. یاری میگوید جنبش چپ موضوع ستم ملی را نه باید نادیده بگیرد. منتها موضوع ستم ملی و تبعیض یک قوم بر قوم دیگر باید بخش از مساله جنبش چپ باشد، نه هدف اصلی آن. منظورش این است در یک انقلاب سوسیالیستی که یاری آن را «دموکراسی تودهای» و «انقلاب دموکرتیک نوین» مینامد موضوع ستم ملی باید حل شود. ولی نه باید جنبش چپ موضوع طبقاتی را رها کرده به موضوع قومی بچسپند. در نهایت، در یک جامعه سوسیالیستی با نابودی طبقات، ستم ملی و سلطه یک قوم بر قوم دیگر نیز نابود میشود.
اروند بحثهای نیز در باره کتابهای «افغانستان درمسیر تاریخ» غبار و «چگونگی پیداش و رشد بروژوازی در افغانستان» دارد. به خصوص تحلیلهای طبقاتی غبار را به نقد و بررسی گرفته است. مرامنامه و اساسنامههای نشرات «ندای خلق» محمودی و حزب خلق و اساسنامه و برنامه «حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان را نیز به صورت کامل آورده است. اما به خاطر کم بود وقت از بحث در باره آنها صرف نظر میکنم.
چه باید کرد
اروند بحث چه باید کرد را با «رفتن به سوی سوسیالیسم عملی» آغاز میکند. در این بخش ابتدا کتاب «متنهایی در بارهی اجتماعی سازی» کارل کُرش آلمانی را تشریح میکند. مفاهیم و دیدگاههای او را در باره جامعه سوسیالیستی توضیح میدهد. از دید من در این کتاب دو طرح خیلی مهم دیده میشود:
تولیدکنندگان باید بتوانند با یکدیگر به توافق برسند. کرش این توافق را «خودمختاری صنعتی» میداند. خودمختاری صنعتی زمانی پدید مییآید که در هر صنعت، نمایندگان کارگران مشارکت کننده در تولید به عنوان عناصر اجرایی، به جای مالک خصوصی پیشین یا مدیر گماشتهی او، به صحنه بیایند و فرایند تولید را کنترل کنند. در عین حال محدودیتهایی که از طریق «سیاست رفاه اجتماعی» دولتی به مالکیت خصوصی سرمایهدارانهی وسایل تولید تحمیل شده، بیشتر گسترش یابند تا به شکل مؤثری از چیرگی مالکیت کل جامعه بدل شوند.
تقسیم کل عایدی هر کارخانه (هر شاخه از صنعت) به دو بخش صورت بگیرد. یک بخش آن در اختیار مشارکت کنندگان کارگری در تولید قرار گیرد و بخش دیگر آن، برای مثال در شکل مالیات، برای اهداف عمومی اجتماع مصرف کنندگان، از این واحدها اخذ شود.
ادارهی شورایی
اروند در پایان کتاب جامعه سوسیالیستی را در قالب یک اداره شوارایی مطرح کرده است. خیلیها انتقاد دارند که جامعه سوسیالستی قابل تحقق نیست. زیرا سوسیالیسم آرمان، اتوپیا و مدینه فاضله است. اما اروند در اداره شوارایی، ساختار و جامعه را مطرح کرده است که اتوپیا نیست بلکه ساده، قابل تحقق و قابل پذیرش است. از نظر ساختاری شبیه فدرالیسم است. بهخصوص فدرالیسم که فعلا در هندوستان موجود است. طرح جامعه سوسیالیتسی نویسنده شامل این موضوعات میشود:
در ابتدا یک شورا ساخته شود. شورا متشکل از دهقانان، کارگران، طبقه متوسط و وبرژواها باشد. شورا از نظر جغرافیای غیر متمرکز طرح شود. به این معنا که ضمن شورای مرکزی و شورای کل، در قریهها، ولسوالیها و لایت نیز نماینده داشته باشد. افراد به صورت دموکراتیک و در پروسههای انتخاباتی، انتخاب شوند. زمان و مدت کاری نمایندهها و مسوولین محدود باشد. از نظر اقتصادی سرمایهداری از بین برود و اقتصاد سوسیالیستی تطبیق شود. توزیع و تقسیم به صورت عادلانه انجام شود. بخش بودیجه برای حفظ محط زیست و توسعه مصرف شود. از نظر فرهنگی متنوع و پلورالیست باشد. عقاید و باورهای تمام ادیان و مذاهب احترام شود. تنوع فرهنگی و قومی ضمن احترام به دیده نیک نگرسته شود.
نظر بدهید