پارهی دوم و پایانی
دلبستگی تاتارها به زبان پارسی:
دانشمندان تاتاری به تأثیر بارزِ زبان پارسی بر ادبیات کشور خویش، شهادت میدهند. کلیاز تیفیوف (صص ۴۸ ـ ۵۰) مینویسد: «در قرون هجده و نوزده میلادی، زبان پارسی در تاتارستان به موازات تاتاری و عربی به زبان ادبیات، علوم، تحصیلات و آموزش و حتی معاشرت تبدیل شده بود و در مدارس، گلستان و بوستان سعدی تدریس میشد.»
دلبستگی ژرف تاتارها/بلغارها، به ادبیات پارسی را میتوان برخاسته از انس دیرین متقابل و همدینی دانست و آن را همچون پاسخ شایستهیی نیز به عنایتهای ادبیات پیشین پارسی به بلغارها و کشور شان، تلقی نمود.
بلغاریا/بلغارستان امروز و نگاه هند و ایرانی آن:
بلغاریا/بلغارستان امروز یا بلغار دانوب که در شبه جزیرۀ بالکان واقع است، اصلاً در سال ۶۸۱م بهدست اسپاروخ در میان قبایل اسلاو در جلگۀ دانوب تشکیل گردید. این کشور امروز، مناسبات گسترده و حسنهیی با کشورهای آسیایی و از جمله با افغانستان و ایران دارد و در بزرگترین مرکز علمی این کشور، یعنی دانشگاه صوفیه نیز از سال تحصیلی ۱۹۹۱ـ۱۹۹۲م تدریس زبان پارسی آغاز گردیده است که گواه دیگری از علاقمندی بلغارها به حوزۀ فرهنگ و زبانهای هند و ایرانی میباشد.
امروزه بلغارها بیشتر از هر وقتی برای تحقیق در منشأ قومی و زبانی خویش به این حوزه روی آوردهاند. بخشی از نگرشهای پژوهشگران بلغاری، ناظر بر گذشته است و بخش دیگر آن بر سرزمینهای امروز افغانستان، ایران، ازبکستان و تاجیکستان… تمرکز کرده است.
تاریخپژوه بلغاری، تئودور چوبانوف، (صص ۴۱ ـ ۴۲) «نام اسپاروخ (بنیادگذار بلغار امروز) را واژهء پارسی (اسپه+رُخ) میداند و به «اسپ سوار درخشان» یا «مالک اسپهای سفید» تعبیر میکند. وی سنگ نگاره «مادارسکی کاننیک» در این کشور را (که گمان می رود اسپاروخ را نشسته بر اسبش نشان میدهد) نیز ملهم از فرهنگ پارسی دانسته است. تصویر سیمرغ بر روی ظرفی در موزیم/موزۀ شهر شومن (بلغاریا) و نقشهای یک گل کمربند قدیمی موجود در این موزه نیز در همین راستا تفسیر شدهاند. (میراث پارس ساسانی صص ۴۱ ـ ۴۲) و پروفیسور بوژیدر دیمیتروف، رئیس موزیم/موزهء ملی بلغاریا هم در مصاحبهیی اظهار داشت که بلغارها منشأ ایرانی دارند و اسناد فراوانی هم دال بر این موضوع وجود دارد. بناهای تاریخییی هم هست که به منشأ ایرانی بودن بلغارها تأکید میکند. او افزود که هنر بلغارهای قرون وسطی هم کاملاً با هنر ایرانی شبیه است. («نشانههایی از تبار راستین بلغاریها»، سایت «نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایرانزمین»).
بهعلاوۀ پژوهشهای انفرادی در این بخش، هیأت علمی بلغاری متشکل از هشت تن در تابستان سال ۲۰۰۷م راه پامیر و افغانستان را از طریق ازبکستان و تاجیکستان به همین منظور در پیش گرفت و در سال ۲۰۰۸م نیز (در ادامه پژوهشهای قبلی) هیأت گستردهتری به سوی ایران شتافت. دانشمندان بلغاری با هزاران عکس، یادداشت و فیلم و دیگر رهآوردهای قابل توجهی از این سفرها به صوفیه بازگشتند و مشغول بررسی آنها شدند.
بلغارهای امروز جهت تکمیل این پژوهشها، گوشۀ چشمی به سرزمین پاکستان نیز دارند. روزنامه بلغاری «۲۴ ساعت»، مصاحبهیی با گروه کوهگرد این کشور که بهعزم تسخیر قلۀ ۶۲۵۱ متری ترانگو در شمالشرق پاکستان، صوفیه را ترک میکرد، انجام داد. نیکولای پتکوف، فاتح ایورست و رییس این گروه در این مصاحبه گفته است: «بلغارهای نخستین از همان مناطق به سوی اروپا حرکت کرده اند. قبیلهیی که هم اکنون در جلگۀ رود ارکند در دامنۀ قلۀ ترانگو زندگی میکند به نام «بَلتا» یاد میشود و در واقع از بقایای بلغارهای قدیم است».
نـژاد و زبان بلغارها:
در حال حاضر در مورد منشأ نژادی بلغارها، هفده فرضیه وجود دارد. تا کنون، تاریخ رسمی بلغاریا بر این عقیده بوده که بلغارها همراه با یکی از هجومهای هونها از شرق به سوی مناطق جنوب روسیه سرازیر شدهاند؛ اما، دستهیی از مؤرخان جهان و دانشمندان امروز بلغاری، انتساب به هونها را روا نهمیدانند و بلغارهای نخستین را به قوم آریایی سکایی ـ سرمت ـ آلان منسوب میدارند و برآنند که بلغارها نه از مغلستان و آلتای، آنگونه که مشهور است، بل از اطراف پامیر در آغازقرن چهارم میلادی بنای کوچ به سوی اروپا را گذاشهاند و در سواحل دانوب، قفقاز شمالی وشرقی سکنا گزیدهاند.
این دسته مدعیاند که ژن اسلاوی بلغارها به ۲۲% محدود میشود و ژن هند و اروپایی آنها حداقل به ۵۵% بالغ میگردد. از این نظرگاه، بلغارها از لحاظ ژنیتیک با یونانیهای شمالی و ایتالیاییهای شمالی، یکسان اند و هیچ همسانی با ترکها نهدارند. بربنای این پژوهش، جنبۀ بارز ژنتیک یوروآسیایی بلغارها که خاستگاه هند و ایرانی آنها را نشان میدهد تأییدی بر کوچ بلغاریها اولی از جنوب پامیر به سوی اروپا نیز شمرده میشود.
زبـان:
پژوهشگرانی نظیر تیانکا یوردانُف، پروفسور بلغاری که تعلق زبان بلغاری به گروه غربی زبان هون را نهمیپذیرند میگویند بلغارهای امروزین اصلاً با اهالی پامیر، عموزادهاند. این دانشمندان واکۀ (ъ) را که ممیزۀ زبان امروز بلغاری است، یادگاری از معاشرت با بومیان پامیر و هندوکش معرفی میکنند.
در این میان، اصطخری، ابراهیم(المسالک و الممالک) در این رابطه مینویسد: زبان بلغارها همانند زبان خزران است( ص ۳۱ )رو در جای دیگر اشاره میکند که زبان خزران غیر از زبانهای ترکی و فارسی است(ص ۳۰.). (عنایت الله رضا، مقاله بلغار جلد: ۱۲،شماره مقاله:۵۰۳۸ (دبا، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی) به نقل از علی مفرد).
ب) سرزمین دوردست و دگرآیین بلغار و وجه تسمیهء آن:
روایات سنتی و ادبی «پارسیستان» سرزمین بلغار را بر سرِ راه ظلمات که «به باور قدما بدانجا دائماً شب باشد و آب حیوان بدانجاست و به زمین آن گوهرها پراکنده است…» (لغتنامۀ دهخدا) قرار دادهاند. باور شماری از مردم به این که اگر باد بلغار بر سینۀ بیمار بوزد و یا بیمار از چاینک(قوری)چرم بلغار، آب بنوشد، سلامتیاش را باز مییابد نیز در چنین فضایی دم میزند و از بلغار ناشناخته و افسانهآمیزی حکایت میکند.
در ابیاتی از ابوسعید ابوالخیر، ناصر خسرو، امیر خسرو دهلوی و شیخ عطار به این بلغار دوردست و دگرآیین اشارههایی شده است. در اینمیان، اشارات خاقانی و نظامی به موقعیت بلغار، درمقایسه با دیگران، روشنتر است. خاقانی در بیتی اقلیم این سرزمین را متمایز ساخته و نظامی در اسکندرنامه بهتر از دیگران، موقعیت آن را شناخته است. او در جایی به وجه تسمیۀ بلغار نیز پرداخته که با گزارش مؤرخان، همخوانی کامل دارد. لذا، در این مدخل، نخست به «بلغار دوردست و دگرآیین و موقعیتش» میگذرم و نهایتاً به «وجه تسمیۀ بلغار» میپردازم.
۱) بلغار دوردست و دگرآیین و موقعیتش:
الف) ابوسعید ابی الخیر (قرن چهارم وپنجم ﻫ.ق) (ص ۵۳) در یک رباعی به سرزمین بلغار همچون خطهیی دور از دسترس اشاره کرده تا زمینۀ اعلام یک حکم ناممکن را مساعد گرداند. وی دسترسی به بلغار را با دشواری نهادن تیر در کمانِ سخت (که خود ضرب المثلی است برای اشاره به اجرای کارهای ناشدنی) در یک پایه قرار داده است. و نیز میتوان به تداعی نهفته در این رباعی انگشت گذاشت که ناظر بر کالاهای صادراتی و مرغوب بلغاری به آسیای میانه بوده است؛ نظیر چرم بلغار، سریشم ماهی، غان (توز) و ابزار جنگی، مانند: سپر، تیر و شمشیر که با «کمان» در این رباعی نیز تلازم دارند:
پی در گاو است و گاو در کهسار است
ماهی سریشمین بهدریا بار است
بز در کمر است و توز در بلغار است
زه کردن این کمان بسی دشوار است
ب) ابومعین ناصر خسرو قبادیانی(۳۹۴ ـ ۴۸۱ هق) (ص ۱۶۴) در توصیف قلم و تأکید بر رسایی و ماندگاری آثار کتبی، صدای قلم را با آواز آدمی مقایسه میکند و برای اثبات برتری قلم، رسیدن صدای آن را از بلخ به بلغار ممکن میشمارد تا با طی چنین فاصلۀ عظیم بهوسیله قلم، سیطرۀ زمانی و مکانی آن نسبت به صدا کاملاً مسلم گردد:
دشوار شود بانگ تو از خانه به دهلیز
وآسان شود آواز وی از بلخ به بلغار
پ) امیر خسرو دهلوی(۶۵۱ـ ۷۰۵ هق) که کسالت و عزلت را مذموم میداند و تحرک وعمل را میستاید، بهکاربستن شگرد غلو، قدرت وتحرک جوانان را با رسیدن آنان به بلغار، یعنی طی کردن مسافتی نمادین، نشان میدهد:
مرد همه جای سر کار به
شخص معطل خجل وخوار به…
سرعت جاهل که سبک شد به راه
از کسل حامل اسفار به …
پیر کمانپشت به عزلت نشست
پور شتابنده به بلغار به
ت) فریدالدین ابوحامد عطار نیشابوری(ف. ۶۱۸ ﻫق/۱۲۲۹م) (ص۲۲۴) از رخنهء عشق سراسری و بیمرز عرفانی در سقسین و بلغار سخن رانده است. البته میدانیم که امیر بلغارهای ولگا در زمان خلافت مقتدر بالله، خلیفه عباسی، اسلام آورد و پیش از این نیز، مؤرخان از وجود مساجد در میان قبایلی از بلغارها خبر داده اند؛ ولی بینیاز از تأکید است که قبایل مختلف بلغار از حوزۀ خزر تا ولگا … و دانوب در فضاهای مختلف فرهنگی بهسر بردهاند و از سیاق کلام عطار نیز پیداست که وی از بلغار و سقسین بهعنوان سرزمینهای دوردست و متفاوت نام میبرد تا مقصود خویش را که حضور عشق حقیقی در دل آیینها و مکانهای گوناگون و نهایتاً در دل هر ذره است توجیه نماید:
عشق تو به سقسین و به بلغار برآمد
فریاد به یکباره ز کفـار برآمد
ث) فخرالدین عراقی(ف.۶۸۸هق/۱۲۸۹م) مضمون عطار را باهنرمندی مضاعفی، مکرر میکند و شعرش با حضور «ترکستان» که هم مکان و هم در ادب فارسی، رازوارۀ زیبایی است از ایهام دلکشی برخوردار شده است:
نسیم زلفش ار ناگه به ترکستان گذر سازد
هزاران عاشق از سقسین و از بلغار برخیزد
۲) بلغار بر سر راه ظلمات:
برای بهتر فهمیدن ابیات خاقانی و نظامی در این باب، نخست بیان صورت الارض و برهان قاطع را میآورم: نویسندهء صورتالارض(ص۱۳۷) موقعیت بلغار را در شمال نشان میدهد و میگوید: «از جمله آنچه دیدم این است که در نزدیکی دیار ایشان روز بهاندازهیی بود که چهار نماز را پیاپی خواندیم با چند رکعت دیگر که میان اذان و اقامه و بیوقفه بود.»
«برهان قاطع» در ذیل واژهء بلغار، با توصیفی که از این سرزمین به دست میدهد، موقعیت آن را در شمال، تثبیت مینماید: «هوایش بهغایت سرد میباشد و طوطی در آن شهر زنده نهمیماند، و بعضی گویند نام ولایتی است که بلغار یکی از شهرهای آن ولایت است.»
الف) افضلالدین بدیل خاقانی(ف. حدود ۵۸۲ یا ۵۹۵ هق) (ص ۵۵۵) در مدح جلال الدین شروانشاه اخستان بن منوچهر هم به عدم وجود طوطی در بلغار اشاره کرده است:
عدلش بدان سامان شده، کاقلیم ها یکسان شده
سُنقُر به هندستان شده، طوطی به بلغار آمده
ب) نظامی گنجوی (و. ببن ۵۳۰ تا ۱۴ هق/حدود ۱۲۱۷م) (ص ۶۳۲) مسیر حرکت اسکندر را بعد از بازگشت از ظلمات به سوی بلغار و سپس به روس و روم طوری نشان میدهد که با آراء جغرافیا نگاران در باب بلغار ولگا همخوانی دارد:
ز بلغار فرخ برآمد به روس
برآراست آن مرز را چون عروس
وزانجا درامد به دریای روم
برون برد کشتی به آباد بوم
۳) وجه تسمیۀ بلغار:
الف) نظامی گنجوی (ص۶۳۲)در اسکندر نامه، ضمن گزارش سفر اسکندر به ظلمات به بیان وجه تسمیهء بلغار پرداخته است:
یکی غارگه بود نزدیک دشت
که لشگرگه خسرو آنجا گذشت
بنه هر چه با خود گران داشتند
به نزدیک آن غار بگذاشتند
گزارش چنین شد در این کارگاه
که چون زد در آن غار، شه بارگاه
بسی گنج درکار آن غار کرد
وزان غار شهری چو بلغار کرد
بن غار خواندش خداوند دشت
به نام آن بن غار، بلغار گشت
ب) میتوان گفت که دیدگاه نقل شده در «خمسۀ» نظامی در حوزۀ عظیمی از جغرافیا مشهور بوده است؛ زیرا روایت مشابهی در خصوص وجه تسمیۀ بلغار در افسانههای تاتاری (کلیاز تیفیوف، ص۵۱) ثبت گردیده است.
پ) آثارالبلاد و اخبارالعباد (صص ۴۷۵ ـ ۴۷۶) روایت دیگری را در رابطه با تسمیۀ بلغار به دست داده است: «مردی صالح به بلغار درآمد و در آن وقت پادشاه آن جا و زن او هردو بیمار بودند بهمرضی سخت که اطباء از معالجۀ آنها دست کشیده بودند … آن مرد صالح گفت که علاج بیماری شما کنم بهشرط آنکه چون صحت یابید به دین من درآیید. آن هردو بیمار پذیرای آرزوی او شدند. پس شافی حقیقی علاج آن مرد دیندار را موجب جانخلاصی آن دو بیمار گردانید…و نام آن مرد صالح بلار بود؛ پس به تقریر، تعریب آن کردند و بلغار گفتند.»
ت)پِتر کانستانتینوف، تاریخ پژوه معاصر بلغاری (صص ۹ ـ ۱۰) می نویسد: «در خصوص منشأ واژۀ «بلغار» گمانهای مختلفی وجود دارد. گاه آن را به «ولگا» میرسانند و گاه به کلمۀ ترکی «بولگ» (ترکیب کردن، مخلوط کردن) … و گاه نیز به «بیلگرون» (از زبان آلانی بهمعنای کسانی که در حاشیه و کناره زندگی میکنند) ربط میدهند ؛ ولی احتمالاً «بلغار»، منشأ توتمی دارد و از اسم حیوانی به همین نام برخاسته که … برای پوست گرانبهای آن از طرف این قوم کوچگرد، پرورش میشد و کمکم واژۀ «بلغار»دال بر هویت قومی در دورهیی که این قوم در آسیای مرکزی بهسر میبرده اند، به میان آمده است».
(ادامه دارد)
نظر بدهید