هزارستان و کوههای بلندش
خدایا حفظ فرما از گزندش
کمالات و صفات آدمیت
بجوی از مردمان بهرمندش (جوادی)
۱
برخلاف محمدجان جوادی، شاعر و نویسنده، از دوران کودکیام خاطرهای ندارم. وقتی به گذشتهام نگاه میکنم، فقط خاطرات محوی از زندگی یکنواخت دوران نوجوانی به یادم میآیند. از دوران کودکی، تقریباً چیزی به خاطر ندارم و اگر سرنخهایی هم در حافظه دارم، به جایی پیوند نمیخورند؛ اما جوادی از دوران کودکی خود، از سن دوسه سالگی، خاطراتی را به یاد میآورد. خاطرهای هم از دوران کودکی من صحبت میکرد. میگفت، تو کودک چهارپنج سالهای بودی، کرتی سیاه و بلندی به تن داشتی و هنوز سر زبان صحبت میکردی؛ یعنی بعضی صداها را درست تلفظ نمیتوانستی؛ مثلاً حروف «ر»، «س»، «ص»، «ز» و «ظ» را درست ادا نمیتوانستی. بیتی را نمیدانم از کجا یاد گرفته بودی و آن را با همان لکنت کودکانه میخواندی و همزمان با خواندنش کرتی سیاه بلندت را نیز تکان میدادی که مایۀ خندۀ دیگران میشد؛ اما مادرت، ماهجان، نمیگذاشت که این کار را کنی. ما که خانۀ شما میآمدیم، تو را پنهان از چشم مادرت چیزی میدادیم و وادارت میکردیم که آن بیت را بخوانی و ما را بخندانی. به شکل خندهآور و طنزآمیزی ادا میکردی که باعث میشد همۀ اعضای مجلس بخندند. وقتی مادرت خبر میشد که تو را فریب دادهایم و بیت را سرت خواندهایم، سرت قهر میشد و تو را از این کار منع میکرد؛ اما وقتی او میرفت، ما زود بازیات میدادیم و با وعدۀ چیزی، دوباره وادارت میکردیم که آن تک بیت را بخوانی و ما بخندیم.
۲
یکی از بارزترین ویژگیهایش داشتن حافظۀ خوب و دقت به جزئیات بود. حوادثی را که یک بار تجربه کرده بود، افرادی را که دیده یا جاهایی را که یک بار رفته بود، همه را به خوبی به خاطر میآورد. خاطراتی را که از دوران کودکی، جوانی و سپس بزرگسالی، از دورههای کار در ولسوالی شارستان و سفرها و نشستوبرخاستهایش با مردم و اهالی فرهنگ و ادب و سیاست نقل میکرد، مایۀ حیرت شنونده میشد؛ بهویژه وقتی که جزئیات نشستها را آنگونه که گذشته بود، بیان میکرد یا حرفها و گفتههای افراد آن نشستها را به زبان میآورد. شنونده تعجب میکرد که چگونه چنین جزئیاتی، از پس این همه سال و این همه درگیری و این همه حادثه، بدون اینکه گرد زمان رویشان بنشیند، تازه ماندهاند. برای همین، سه جلد کتاب «خاطره»ای که از او به یادگار ماندهاند، سرشار از اطلاعات فرهنگی، تاریخی و هنریاند. در این کتابها، بخشی از تاریخ، فرهنگ و هنر مردم ما روایت شدهاند و به تاریخ سپرده شدهاند. این کتابها، شاید اولین کتابهایی باشند که حوادث سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بیش از نیم قرن اخیر شارستان ولایت دایکندی را از زبان اولشخص روایت میکنند. این روایتها، ازاینجهت ارزشمندند که راوی یا خود بخشی از این رویدادها بوده یا با منابع دستاول در ارتباط بوده است؛ لذا اطلاعات مغتنم تاریخی و سیاسی و اجتماعی را فراهم آوردهاند. با این کتابهای خاطره، بخشی از تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی شارستان در نیم قرن اخیر، از نابودی و فراموشی نجات یافتهاند و سرگذشت و تلاشهای بخشی از شخصیتهای شارستان و همینگونه، سرگذشت تحول اجتماعی طی این مدت نیز مکتوب شدهاند. شاید هدف از نوشتن این خاطرات، بیان سرگذشت تحول اجتماعی نبوده؛ اما وقتی راوی سرگذشت خود، حوادث و رویدادهای پیرامونش را روایت کرده است، بدون شک، این تحول اجتماعی و تاریخی نیز ثبت شده است. منظورم از تحول اجتماعی در اینجا، تحول در باورها، شیوۀ زندگی، تأمین معیشت، داد و ستد و مراودات اجتماعی، چشماندازهای تاریخی، رؤیاها و آرمانها، و… است؛ چیزی که اکنون، سیر تندی گرفته است و به شدت از سنت گذشته فاصله میگیرد. اگر در خاطرات، یادداشت، کتابها و آثار داستانی و شعری حفظ نشوند، دیری نخواهد گذشت که یادها بروند و کسی به خاطر نیاوردشان.
از سوی دیگر، کتابهای خاطرات جوادی از این جهت نیز حایز اهمیتاند که از روایت و توصیف زندگی روستا، فرهنگ، باورها، رسمورواجها، سرگرمیها و دلمشغولیها، و دغدغههای مردم روستا نیز غافل نماندهاند و نکات ارزشمندی را با زبان سلیس و شیرین ثبت و توصیف کرده است و میتواند منابع ارزشمندی برای مطالعات فرهنگی، تاریخی و مردمشناسی آینده باشند.
جوادی از میان شاعران و سخنسرایان گذشته، توجه خاصی به علامه اقبال لاهوری، حافظ شیرازی، سعدی شیرازی، مولانا جلاالدین محمد بلخی و سید اسماعیل بلخی داشت. با شعر و کلام آنها انس و دلبستگی خاصی داشت و با استقبال از آنان، شعرهای زیادی سرود. یادم است، زمانی که «صحیفۀ سجادیه» را به نظم درمیآورد، بوستان سعدی شیرازی همیشه همراهش بود و با دقت میخواندش. برای همین، شعرهایش فضا و زبان گذشته را دارند و تحت تأثیر زبان و فضا و فرم شعر شاعران یادشده هستند.
مضامین شعرهای جوادی را نیز ستایش عدالت، نکوهش ظلم و ستم و نابرابری، پند و اندرز، ستایش جایگاه بزرگان دینی، سیاسی، فرهنگی و والدین، مسائل تربیتی، توصیف طبیعت و… تشکیل میدهند. با وجودی که در سالهای اخیر، دغدغهها، تحولات و رویدادهای اجتماعی و سیاسی روز نیز در شعرهای جوادی راه پیدا کردند؛ اما با توجه به مضامین دیگر، کمرنگتر و کمبنیهتر هستند.
۳
محمدجان جوادی، شاعر، نویسنده و عالم دین، زادۀ برج اسد سال ۱۳۳۹خ. در قریۀ دالۀ ندکِ ولسوالی میرامورِ ولایت دایکندی بود. هنوز ده ماهش بوده که پدرش را از دست داده و پس از آن، تحت سرپرستی پدرکانش، حسینبخش کربلایی و مادرکلانش، «صبرنساء»، سپس کاکایش شیخ محمدرضا امینی قرار گرفت. در مکتبهای سنتیِ روستایی شارستان و مدتی هم در پاکستان درس خواند، تشکیل خانواده داد، از همان کودکی با شعر و ادبیات انس گرفت، به عنوان عالم دین، بر منبر رفت و سخن گفت، وقتی در سن جوانی و بزرگسالیاش، تب کارها و فعالیت سیاسی در کشور گرم شد، وارد بازار سیاست شد و فعالیت سیاسی کرد. در نهایت، این ادبیات و تاریخ بود که برای او مأمنی شد و بیشترین دلمشغولی و وقت او را به خود اختصاص داد. از این رو، سرود، روایت کرد و نوشت.
سرانجام، به تاریخ ۵/ ۱۱/ ۱۴۰۳خ. به خاطر بیماری پارکینسون که از یک سال به این طرف درگیرش بود، در زادگاهش، روستای دالۀ ندکِ ولسوالی میرامور ولایت دایکندی رشتۀ حیاتش گسست و بدرود حیات گفت و در قبرستان آباییاش به خاک سپرده شد.
آثار بهجامانده
۱. عصارۀ عشق (مجموعه شعر، منتشرشده در سال ۱۳۸۲خ. در قم).
۲. خاطرات (سه جلد، آمادۀ چاپ)؛
۳. سند افتخار (مجموعه شعر)؛
۴. فریادهای جاویدان (مجموعه شعر)؛
۵. ترجمۀ منظوم صحیفۀ سجادیه؛
۶. افغانستان در آیینۀ تاریخ؛
۷. افغانستان در آزمون تاریخ؛
۸. اسلام راستین و پیروان دروغین.
نمونۀ کلام
اهل دنیا ساکن یک خانهاند
از چه رو با یکدیگر بیگانهاند؟!
اهل یک منزل بههم پیوسته بِه
از وجود یکدیگر ناخسته بِه
گر کسی این خانه را ویران کند
خویش را بیش از همه حیران کند.
عدالت
ای عدالت بر تو گریم زارزار
از چه رو در گلشنت رویید خار
خورشید رخشان عالم توستی
عزت اولاد آدم توستی
از وجود تو جهان روشناست
اصل تو اصل قیام کربلاست
لیک بینم این جهانِ پیشرو
بر تو ارزش نیست قایل نصف جو
بر فراز کاخ طغیان نام توست
آلت دست لعینان نام توست
همچو گویی در فراخنای جهان
با سر پا میزنندت این و آن
یا چو شمشیری که دادت آب زهر
عادلان را با تو بردارند ز دهر
یا به نامت قانونی بر پا کنند
خویش را با عالمی رسوا کنند
یا جرایید از تو میلافند، ولی
در شواهد نیست یک حرفِ بلی
یا که نامت تصویر دیوان ظلم
بوستانت نقشِ در ایوان ظلم
گو جوادی الغرض با قلب چاک
شد عدالت با علی در زیر خاک
کی شود تا خورشید عدل دیگر
از پس این ابرها آید بهدر
نظر بدهید