ادبیات فرهنگ و هنر

رمان ایده‌ها

دکتر عصمت الطاف
بیست‌و‌سوم سرطان/ تیر ۱۴۰۳ خورشیدی، نشر نی برنامۀ نقد و بررسی رمان «محاکمه»، تازه‌ترین اثر داستانی محمدآصف سلطان‌زاده را برگزار کرد. در این برنامه که در سالن اجتماعات نشر نی، در تهران برگزار شد، تعدادی از نویسندگان، ادبیات‌دوستان، فرهنگیان و دانشجویان افغانستانی و ایرانی اشتراک کرده بودند و محمد راغب، حسن نوری، منوچهر فرادیس، و در نهایت نویسندۀ رمان، در مورد این رمان صحبت کردند.

گردانندگی برنامه را منوچهر فرادیس به عهده داشت. برنامه با سخنان او دربارۀ کارنامۀ ادبی محمدآصف سلطان‌زاده شروع شد. به گفتۀ وی، سلطان‌زاده داستان‌نویس پرکار، با کارنامۀ پربار است. به زبان داستانی مسلط است و یکی از ویژگی‌های آثارش هم این است که زبان پاکیزه دارد و در دام لهجه‌نویسی هم نیفتاده است.

وی در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت که وقتی که اول کتاب را گرفتم، از خودم می‌پرسیدم، چرا اسم داستان دادگاه نیست و محاکمه است. به گفتۀ وی دادگاه بار معنایی خوبی دارد و قرار است در آن‌جا داد و عدل وجود داشته باشد؛ اما محکمه جایی است که شخص در آن‌جا محکوم می‌شود. اما وقتی که رمان را کامل کردم، دریافتم که اسم رمان چرا دادگاه نیست. در این‌جا هم قرار نیست داد وجود باشد، قرار است شخصیت محوری داستان محکوم شود. ازاین‌رو، اسم بامسمایی است.

وی هم‌چنین افزود: «محاکمه برای مخاطبان ایرانی، رمانی است مانند همۀ رمان‌ها، ممکن است لذت ببرند و ممکن است لذت نبرند؛ اما برای منی که با تاریخ افغانستان درگیرم و حوادث تاریخی این سرزمین را از سر گذرانده‌ام و از این جهت که چرا از این وضعیت بیرون نمی‌شویم و هر بار، تاریخ تکرار می‌شود، کار سلطان‌زاده که وضعیت یک‌صدوبیست یا یک‌صدوسی ساله‌ای افغانستان را روایت می‌کند، بخش‌هایی دارد که به باور من خیلی هولناک است. کسی که در افغانستان زیسته و آن موارد را حس کرده است، خیلی خوب این‌ها را می‌فهمد.»

وی در ادامۀ سخنانش قسمتی از رمان را خواند که به گفتۀ وی جان‌مایۀ رمان «محاکمه» در آن بازتاب یافته‌اند.

محمد راغب، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شریف و منتقد، اولین سخنران برنامه بود. او گفت، آن‌چه مخاطبان ایرانی از سلطان‌زاده می‌داند، این است که اول با داستان کوتاه، وارد عرصۀ داستان‌نویسی شد و یک دهه بعد، به رمان روی آورد. با مجموعه داستان «در گریز گم می‌شویم» در ایران شناخته شد؛ مجموعه‌ای که کارهای درخشانی دارد. کارهایی که دیده شدند و خوانده شدند و تا امروز رسیدند.

صحبت‌های راغب در این جلسه، ناظر بر سه رمان سلطان‌زاده؛ گاوهای برنزی، زمین زهری و محاکمه بود. به گفتۀ وی در رمان‌های سلطان‌زاده فضای پادآرمان‌شهری و تیره‌ای داریم که قرار هم نیست قهرمانان از این گند و کثافاتی که وجود دارند، بیرون بیایند. همین‌گونه، یک فضای جذاب دیگری هم در داستان‌های سلطان‌زاده وجود دارد و آن فضای واقع‌گرای جادویی است؛ فضای عجیب‌وغریب سیاسی و اقتصادی و اجتماعی‌ای که در آثار امریکای لاتین دیده می‌شود و ما هم درگیر آن هستیم: «انگار این، گونه‌ای از پادزهر چشیدن طعم تلخ فضای پادآرمان‌شهری است. انگار فضای پادآرمان‌شهری باید با یک چیز بی‌معنی اتوپیایی که خیلی واقعی نیست و صرفاً تصوری از واقعیت است، مخلوط بشود تا خواننده این شربت تلخ را با قند همزمان بخورد و اذیت نشود.»

وی هم‌چنین افزود که در این رمان‌ها شکل‌هایی از ایدئولوژی هم وجود دارند؛ یعنی واقعیت‌هایی که همه در مورد آن‌ها توافق داریم. منظور از این واقعیت‌ها این است که در خاورمیانه، افغانستان و ایران و… هم خارجی‌ها بدون استثنا بدند و هم خودمان بدون استثنا بدیم. مثلاً فرقی نمی‌کند که حکومت طالبان باشد، یا اشرف غنی، یا حکومت مجاهدان باشد یا کمونیست‌ها. تمام آدم‌های سیاسی درگیر در صحنه، نقش منفی بازی می‌کنند. در واقع، این چیزی است که همۀ ما در مورد آن توافق داریم: «بنابراین، تصویر منفی از همۀ این‌ها، در این کتاب‌ها دیده می‌شود و فضا به همین شکل ایدئولوژیک ساخته می‌شود و جلو می‌رود.»

وی در مورد «محاکمه» گفت که در این رمان ما با شخصیت محوری داستان (عیساخان) که در اردوگاه پناهندگان در دانمارک است، همراه می‌شویم و بعد، گذشتۀ این شخصیت و در واقع، تاریخ افغانستان را مرور می‌کنیم. این مرور تاریخی افغانستان برای شکل‌های دیستوپیایی و شکل‌های پادآرمان‌شهری، انگار ویژگی رمان‌های سلطان‌زاده است: «وقتی من مرور تاریخی می‌گویم، مقصودم این نیست که قرار است درک تاریخی بدهد یا خیلی منسجم این بحث‌ها را به پیش ببرد.»

به گفتۀ وی فضای پادآرمان شهری‌ای که در رمان «محاکمه» است، محدود به فضای افغانستان نیست، چشم‌اندازی دارد که در اروپا هم می‌تواند باشد. پایان‌بندی داستان نیز این را نشان می‌دهد: «همان خراب‌کاری‌ها و کثافت‌کاری‌هایی که در خاورمیانه، ایران، افغانستان، پاکستان یا… اتفاق می‌افتند، در دانمارک متمدن هم اتفاق می‌افتند.

به گفتۀ او، رمان‌های سلطان‌زاده، متشکل از خرده‌پی‌رنگ‌هایی هستند که به شکل خطی گسترش پیدا می‌کنند. در سه رمان یادشده، پی‌رنگ اصلی، چیز پیچیده‌ای نیست؛ اما این خرده‌پی‌رنگ‌ها هستند که جهان داستانی را معرفی می‌کنند. اگر هرکدام این‌ها به شکل شاخه‌ای گسترش پیدا کند، جهان تازه‌ای خلق می‌شود؛ اما در رمان، این اتفاق نمی‌افتد. وی افزود: «این کنش‌ها در متن، کنش‌های فرعی‌اند، کنش اصلی حساب نمی‌شوند. به خاطری که در روند کنش اصلی تغییری ایجاد نمی‌کنند. بیشتر، نقش نمایه‌سازی و نمادین‌سازی دارند. به این معنا که برای خواننده یک موقعیت و وضعیتی را توصیف می‌کند. در واقع، از قهرمان چیزی به ما می‌گوید. اگرچه خصلت ظاهری کنش را دارند.»

به گفتۀ راغب، داستان از زمان حال شروع می‌شود و به گذشته برمی‌گردد. این گذشته‌نگرها انگیزه‌شان این است که بگوید چرا قهرمان به این وضعیت افتاده است و چه فراز و فرودی را طی کرده است. همین‌طور، مخاطب درمی‌یابد که اگر شخصیت پس به افغانستان برگردانده شود، چه خطری او را تهدید می‌کند.

راغب یادآوری کرد که در رمان‌های سلطان‌زاده شاهد شکلی از ایدئولوژی وجود دارد و این برساختۀ ایدئولوژی موجود در رمان «محاکمه» تک‌آواست و چندآوایی خیلی در رمان شکل نمی‌گیرد؛ اما در رمان زمین زهری چندآوایی اتفاق می‌افتد.

به گفتۀ وی، عیساخان رمان «محاکمه» به معنای واقعی کلمه قهرمان است؛ چون تصمیم گرفته است که حرف واقع را بگوید؛ اگرچه به ضررش تمام شود. وی افزود: «با وجودی که قهرمان بر سر این تصمیمش می‌ماند و واقعیت را می‌گوید؛ اما در وضعیت کلی، تغییری به وجود آورده نمی‌تواند. در نهایت، از نظر ساختاری، حرکت قهرمان، حرکت حماسی است. کمتر حرکت رمان شکل کنشی به خود می‌گیرد؛ به خاطری که آن ایدئولوژی و فضا‌های ایدئولوژی کمتر به بازی گرفته می‌شوند. کمتر زیر سؤال می‌روند. از همان اول قهرمان به هیچ‌کدام این‌ها؛ نیروهای ناتو، دادگاه لاهه و دادگاه‌های جهانی اطمینان ندارد.»

وی رمان «محاکمه» را رمان ایده‌ها دانست و گفت: «به نظرم این رمان، رمان ایده‌ها است. مقصودم از رمان ایده‌ها این است که شخصیت‌ها بیانگر شکلی از ایده و شکلی از ایدئولوژی است.»

راغب در پایان صحبت‌هایش به زبان رمان «محاکمه» نیز اشاره کرد. به گفتۀ وی، پیش‌ازاین، در رمان‌ها و داستان‌های دیگر، شخصیت‌هایی که به زبان‌های غیر از زبان راوی، حرف می‌زدند، راوی ترجمۀ صحبت‌های او را می‌آورد؛ اما در این‌جا دیگر ترجمۀ صحبت‌های شخصیت‌های سوئدی یا امریکایی یا دانمارکی را نمی‌شنویم، بلکه صدای خود شخصیت را می‌شنویم و می‌خوانیم. سلطان‌زاده یک فضای سه‌زبانه به وجود آورده است.

نکتۀ دیگری که در این رمان اتفاق افتاده است، کمرنگ بودن مرزهای لهجه‌های افغانستان و ایران است. لهجه‌ای که در این رمان استفاده شده است، شبیه هیچ‌کدام از لهجه‌های تهران یا کابل نیست. انگار نویسنده شکل سومی از زبان داستانی را به کار برده است که برای هردو حوزه قابل فهم باشد.

سخنران دیگر برنامه حسن نوری، سینماگر افغانستانی ساکنِ ایران، بود. وی با توجه به رمان «محاکمه» نکاتی دربارۀ تاریخ افغانستان یادآوری کرد. در واقع، تاریخ افغانستان را از سال ۱۸۸۰م. تا زمان حال مرور کرد؛ یعنی از سالی که عبدالرحمان بر سر قدرت آمد؛ کسی که به کمک خارجیان، در یک جنگ نابرابر، هزاره‌های افغانستان را قتل‌عام کرد، به بردگی کشید و در بازارهای منطقه فروخت، سرزمین‌های حاصل‌خیز و جایدادهای آباد‌شان را مصادره کرد و به پشتون‌های خودش توزیع کرد، تا زمانی که راوی داستان زندگی می‌کند، از افغانستان مهاجرت می‌کند و به دانمارک می‌رسد. در دانمارک، محاکمه می‌شود که پس به افغانستان برگردانده شود یا باریش پناهندگی داده شود. اگر پس برگردانده شود، جانش در روستای «زرگران» از جانب هم روستایی‌هایش در خطر است.

به گفتۀ نوری: «آن کسانی که باید محاکمه شوند، خود مردم افغانستان هستند و کسانی هم که می‌خواهند محاکمه کنند و دادخواهند، بازهم مردم افغانستانند. در رمان «محاکمه» کسی آمده دادخواهی می‌کند که تمام این تاریخ را شکل داده است؛ یعنی یک پشتون.»
به گفتۀ نوری، در رمان «محاکمه» نقطۀ امیدبخشی هم هست و آن انتخاب کرکتری از میان قومی است که تمام تاریخ نکبت و بدبختی را برای مردم افغانستان و به‌خصوص، برای هزاره‌ها، رقم زده‌اند. شاید نویسنده، با این انتخابش امکان گشایشی را فراهم کرده است و به مخاطبانش جهت داده است. وی افزود: «اگر تاریخ افغانستان را بررسی کنیم، پر از مردگانی هستند که هیچ‌وقت برایشان دادخواهی صورت نگرفته است.»

نکتۀ دیگری که نوری بدان پرداخت، سکوت و همدستی در امر دیگری‌سازی و بیگانه‌سازی چه در داخل افغانستان و چه در بیرون از افغانستان بود.

وی گفت، صدوبیست سال در حق انسان هزاره در داخل و بیرون از افغانستان ظلم شده و مورد تبعیض و نابرابری و نژادپرستی واقع شده است؛ اما در تمام این سال‌ها، حتا یک صدا هم برنخاسته است و هیچ صدایی برای دادخواهی بلند نشده است. این وضعیت رفته‌رفته همگانی شده است و امروزه، دامن همۀ قومیت‌های دیگر را در افغانستان گرفته است؛ چیزی که بدان می‌توان هزاره‌ای شدن وضعیت گفت.

«من فکر می‌کنم «محاکمه» در مورد تاریخ افغانستان است، در مورد مردگان افغانستان است؛ مردگانی که در بی‌عدالتی کشته شده‌اند و هیچ‌گاه دادخواهی برایشان صورت نگرفته است؛ مردگان ناآرامی که بالای سرمان مدام می‌چرخند و تا زمانی که عدالت در موردشان تحقق پیدا نکرده است، آرام نمی‌گیرند و آرام نمی‌گذارندمان.»

به گفتۀ وی، این مردگان ناآرام، تنها محصول عصر ناتو و امریکا و در واقع، محصول پنجاه سال اخیر نیست. پیش از این نیز فاجعه‌های بدتر و وحشتناک‌تری اتفاق افتادند، سرزمین‌ها غصب شدند، قتل‌عام‌ها صورت گرفتند، قومی بیشتر از شست‌ودو درصدش از بین رفت و باقی‌مانده‌اش به بردگی گرفته شدند و تا هند و آسیای میانه و تا خیلی جاهای دیگر، برده‌ها به فروش می‌رسیدند؛ اما هیچ‌گاه، از هیچ‌کس صدایی برنخاست و دادگاهی تشکیل نشد تا عدالت را در حق آنان اعاده کند.

پس از منتقدان، محمدآصف سلطان‌زاده، نویسندۀ رمان، نیز در جمع اشتراک‌کنندگان، به‌صورت آنلاین/ برخط صحبت کرد. وی از برگزارکنندۀ برنامه؛ نشر نی، از منتقدان و اشتراک‌کنندگان تشکر کرد و در ادامۀ سخنانش به انگیزۀ نوشتن رمان «محاکمه» پرداخت. به گفتۀ وی انسان افغانستانی تجربیات ناگواری را از سر گذرانده است. این تجربیات ناگوار تنها مربوط به خروج نیروهای ناتو از افغانستان و سقوط همه چیز به کام طالب نیست. آن را می‌توان به عقب کشید، به زمانی که کودتای سال ۱۳۵۷خ. اتفاق افتاد و تجاوز شوری، همین‌طور می‌توانیم به عقب کشید، به دوران عبدالرحمان خان، بازهم می‌توان به عقب کشید. آخرین باری که این تجربۀ ناگوار را از سر گذراندیم و بزرگ‌ترین موج مهاجرت را نیز به وجود آورد، خروج نیروهای ناتو بود و افتادن قدرت به دست طالبان. هیچ افغانستانی‌ای نیست که احساس شکست و احساس ناامیدی نکرده باشد و هر فرد افغانستانی، کاری که می‌تواند، واکنش نشان دادن در باربر این اتفاقات و تجربیات ناگوار است. در واقع، رمان «محاکمه» واکنش نویسنده نسبت به این تجربۀ ناگوار است.

وی هم‌چنین افزود، به خاطر این تجربیات ناگوار، سراسر تاریخ افغانستان و جای‌جای این سرزمین، سرشار است از مردگان؛ مردگانی که در گور نخوابیده‌اند و به آمرزش نرسیده‌اند؛ مردگانی که منتظرند دادگاهی برگزار شود و در موردشان عدالت تطبیق شود و ستمکاران به سزای اعمال‌شان برسند و رمان «محاکمه» این تاریخ را بازنمایی می‌کند.
بخش پایانی برنامه به پرسش و پاسخ اختصاص داشت که اشتراک‌کنندگان از منتقدان و نویسنده، پرسش‌هایی را پرسیدند و آن‌ها نیز پاسخ دادند.

رمان «محاکمه» تازه‌ترین اثر محمدآصف سلطان‌زاده (متولد ۱۳۴۳خ. در کابل و اکنون ساکن دانمارک)، نویسندۀ معاصر افغانستان است که در ۱۷۲ صفحۀ قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه، از سوی نشر نی در تهران منتشر شده است. این رمان، دوسه ماه پیش، از سوی نشر کتاب کابل در کانادا نیز منتشر شده بود. پس از رمان‌های دوزخ عدن (دو جلد)، گاوهای برنزی، سینماگر شهر نقره، دریغا ملاعمر، سفر خروج، زمین زهری، سایه‌های دارالخلافه (دو جلد) و شام آخر افغانی، محاکمه نهمین اثری است که سلطان‌زاده منتشر کرده است. او داستان‌نویسی را با داستان کوتاه آغاز کرد و پیش از رمان‌هایش، مجموعه داستان‌های درخشان در گریز گم می‌شویم، عسکر گریز، اینک‌ دانمارک، تویی که سرزمینت این‌جا نیست، و نوروز فقط در کابل باصفاست، را منتشر کرده بود؛ مجموعه‌هایی که داستان‌های کوتاه درخشان زبان فارسی را در خود جای داده‌اند.

در مورد نویسنده

عصمت الطاف

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید