صبح دومین روز پاییز را با خبر بدی شروع کردهایم؛ خبری تلخ و ناگوار که افسوس و حسرت با خود به همراه دارد. صادق عصیان، شاعر، نویسنده و استاد پیشین دانشگاه بلخ را باد دومین روز مهر/ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی با خود برده است و دیگر در این دنیا نیست که شعر بسراید و با صدای بلندش برای ما شعر بخواند و ما از آن شعرها محظوظ شویم.
صادق عصیان متولد چهاردهم جدی سال ۱۳۵۲ خورشیدی در ولایت بلخ افغانستان بود. او گواهینامه کارشناسیاش را در سال ۱۳۷۵خ. در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه بلخ گرفت و گواهینامه کارشناسی ارشدش را در سال ۱۳۹۰خ. در همین رشته از دانشگاه ملی تاجیکستان گرفت. صادق عصیان، با سقوط دور اول امارت طالبان و روی کار آمدن نظام جمهوری، در سال ۱۳۸۱ خورشیدی در دانشگاه بلخ مشغول به تدریس شده بود.
عصیان در کنار تدریس در دانشگاه بلخ، مدیرمسئولی مجلۀ «علمی بلخ»، فصلنامۀ «معرفت» و ماهنامۀ «چشمانداز» را نیز در کارنامهاش دارد. همچنین با بخش ادبی رسانههای صوتی و تصویری نیز همکاری داشت. او مدتی برنامۀ ادبی و فرهنگی «روزنه» و «پرنیان سخن» را در رادیوتلویزیون محلی بلخ و برنامۀ ادبی «اورنگ» را در تلویزیون آرزو گردانندگی میکرد. مدتی هم مشاور بخش ادبی رادیوتلویزیون آرزو بود.
و پس از سقوط نظام جمهوری به دست طالبان در سال ۱۴۰۰ خورشیدی، مانند هزاران شهروند دیگر افغانستان راه مهاجرت در پیش گرفت و در شهر اشتوتگارد آلمان مسکن گزید.
صادق عصیان مدتی بود که با مریضیای دستوپنجه نرم میکرد. باری، خودش در صفحۀ فیسبوکش از بستری شدنش در شفاخانهای خبر داده بود که دوستان و فرهنگیانی به عیادتش رفته بود.
از صادق عصیان پنج مجموعۀ شعری، با عنوانهای «فصلهای آفتابی/ بهار ۱۳۸۲خ.»، «روشنتر از همیشه/ پاییز ۱۳۸۶خ.»، مثل احوال جهان/ بهار ۱۳۹۳خ.» و «فراخوان صد غزل/ ۱۳۹۷»، «حل شدن در حس و حال/ تابستان ۱۳۹۸خ.» به چاپ رسیده است. مجموعهی دیگری هم تحت عنوان دنیا بههمخورده» نیز تحت چاپ است که به قول ژکفر حسینی، یکی از فرهنگیان حوزۀ بلخ و از دوستان صادق عصیان، به زودی منتشر خواهد شد. دو کتاب پژوهشی ـ گردآوری دیگر تحت عنوان «نمونههای شعر امروز بلخ/ ۱۳۸۴خ» و «سیما و سخن؛ شاعران و نویسندگان بلخ، سمنگان و سرپل/ ۱۳۸۵خ.» نیز از وی منتشر شده است.
نمونۀ شعر صادق عصیان:
عشق بُنبست ندارد که تو باشی راهی
شادم از لطف تو ای یار! در این همراهی
بندبندِ نفسم بسته به دست و دل توست
تو «مزاری» وُ شفابخش زیارتگاهی
تو تجلای همه بلخ برینم هستی
حس و حالی که غمِ غربتِ من میکاهی
دوری از برکهی آغوش تو ممکن نَبُوَد
تاب این تابهی سوزنده ندارد ماهی
گرچه از شبپرهی غصه و غم لبریزم
خوشم اما که در آفاق دل من ماهی
هر دو سرشار از این شورِ شگفتن در عشق
خواهم اینگونه بماند که تو هم میخواهی
صادق عصیان
نظر بدهید