یک مرد عامی: افسوس، افسوس. اگر خارجیها ما را آرام میگذاشتند، اینجا چه کار میکردیم؟ در آغاز انگلیسها، بعدا روسها و آمریکاییها… ما مردم تباه شدیم.
یک مورخ: بلی، پایهی این کشور خراب گذاشته شده است. کشور حایل بین روسیهی تزاری و هند بریتانیایی در قرن نوزده و بعدا ما قربانی جنگ سرد شدیم. خانوادهی محمد زایی تا توانست تخم نفاق را کاشت. برتریجویی فاشیستی پشتونهای بیفرهنگ نتیجهی حاکمیت خانوادهی محمدزایی است. پشتون خوب و بد ندارد. از اعماق برتر جو اند.
مرد عامی: من از فرهنگ چیزی نمیفهمم، ولی باور کنید یک دوست پشتون دارم که اصلا فاشیست نیست. او به خاطر قتل تظاهر کنندهگان جنبش روشنایی گریه میکرد.
مورخ: حتما اشک تمساح میریخت. من اینها را تجربه کردهام، همه قوم پرست و فاشیست اند.
و اما دربارهی فرهنگ: پشتونها بیریشه هستند. ما ریشه در یک تمدن باستانی داریم: آریانا، خراسان، حافظ و فردوسی. پشتونها چه دارند؟
مرد عامی: در این که شک وجود ندارد.
نظارهگر: بر گردیم به صحبت اصلی ما: افغانستان از نظر جیوپولتیک در موقعیت جغرافیایی بد قرار دارد. و اما نقش و عوامل داخلی چه بوده که به این روزگار بد دچار شدیم؟
مورخ: عامل اصلی بدبختی ما خارجیها هستند.
نظارهگر: افردای همانند اشرف غنی، محقق، دوستم، عطامحمد نور و یا خلیلی که خارجی نیستند. ما هم چندان بدبخت نیستیم، زیرا در غرب زندگی میکنیم.
مورخ: همه بدبخت هستیم، چرا که آوارگی بدبختی است. اشرف غنی را که همه میشناسند. جاسوس و نوکر آمریکا بود.
مرد عامی: بلی، راستش دور از وطن زیستن سخت است، ولی زندگی من در غرب بهتر از افغانستان است. مدتی در سفارت انگلستان آشپز بودم و همین شغل مرا نجات داد.
نظارهگر: خب، خارجیها نقش مهم دارند. از اشرف غنی نام بردید، ولی از دیگران نام نبردید. از همه مهمتر: خارجیها در بیفرهنگی پشتونها و با فرهنگ بودن ما چه نقشی دارند؟
مورخ: ریشههای تاریخی دارد. زبان عقب افتاده و کوچی…
مرد عامی: پشتونهای شهر نشین همه به زبان فارسی صحبت میکنند و به حافظ علاقه داشته و دارند.
مورخ: بلی، مجبور اند، چرا که فارسی زبان فاخر است.
نظارهگر: پس زبان فارسی مربوط به فرهنگ پشتونها نیز است. چرا برای فرهنگ مرز قایل شویم؟ فرهنگها با هم در ارتباط اند.
مورخ: ما فرهنگ حاکم و محکوم داریم. پشتونها تلاش کردند که فرهنگ شان حاکم شود، ولی از بس فرهنگ ما فاخر است، شکست خوردهاند.
مرد عامی: گفتم از فرهنگ چیزی نمیفهمم و اما باید بگویم که فردی را میشناسم که از طریق تجارت ثروتمند شد و امروز نه تنها به زبان انگلیسی و فرانسوی صحبت میکند، بلکه به زبان جاپانی نیز حرف میزند. و اما نویسنده و شاعر میشناسم که نان برای خوردن ندارد.
نظارهگر: شاید به خاطر اینکه فرهنگ نان نمیآورد. و اما میبینید که ثروت، مخصوصا در هم دستی با قدرت، فرهنگ میزاید.
نظر بدهید