ادبیات اسلایدر فرهنگ و هنر

دو گل از یک گل‌دان؛ چاپ نخستین مجموعه‌ها‌ی شعر خواهرانی از مالستان غزنی

معصومه مهشید و کامله کیهان

در روزگاری که زنان به سکوت واداشته شده و از همه ساختارهای مهم اجتماعی به ویژه از محفل‌های ادبی رانده شده اند، کامله کیهان و معصومه مهشید، خواهرانی از روستای دوردست «مکنک» در ولسوالی مالستان غزنی، به تازگی مجموعه‌های شعر شان را بیرون داده اند. در حقیقت، سکوت اجباری زنان در نزدیک به دو سال گذشته، این دو خواهر را بر آن داشت که آن چه با خود دارند را در کلام موزون به دیگران نیز بگویند. «مبتلای سنگ»، مجموعه‌ی شعر کامله کیهان و «آیینه می‌رقصد»، از معصومه مهشید، از سوی انتشارات آمو منتشر شده و در نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران راه یافته است.

«مبتلای سنگ» و «آیینه می‌رقصد»، در قالب غزل سروده شده و بیش‌تر محتوای سیاسی، اجتماعی و عاشقانه دارد. کامله کیهان، می‌گوید که مجموعه‌اش مورد استقبال فراوانی قرار گرفته و به گفته‌ی خودش از این «کم‌ترین کار»‌اش از جایگاه زنی که آینده‌ای ناروشنی پیش رو دارد، خوش‌حال است؛ زیرا این اقدام تلنگری برای او و دیگر زنان هم‌نسلش است که در برابر هیچ اجباری به سکوت تن ندهند. معصومه مهشید، خواهر جوان‌تر کامله کیهان نیز، از این ‌که از مجموعه‌اش استقبال شده، حس خوبی دارد و از کارش «هرچند کار بزرگی نیست»، راضی است.

کامله کیهان، زمانی که دانش‌جو بود، با شعر آشنا شد و هم‌زمان با او، خواهر کوچک‌ترش، معصومه مهشید که هنوز دانش‌آموز مکتب بود، کتاب‌ها و مقاله‌های ادبی او را مطالعه می‌کرد؛ این گونه بود که بعدهاً او نیز به سرودن غزل و اخیراً به چاپ «آیینه می‌رقصد» دست یازید. او باری در جشن‌واره‌ی شعر صلح، مقام دوم را به دست آورده بود. مهشید به این باور است که چاپ مجموعه‌ی شعر توسط زنان، در شرایطی که به سکوت واداشته شده اند، برای ردشدن از این دیوار، امیدوارکننده است. مهشید ادبیات و شعر را به صورت خاص با تأثیرپذیری از خواهرش جدی گرفت. قبل از او، کامله، مشتاقانه به ادبیات و شعر می‌پرداخت. «خواهرم همیشه برای من الگو بوده؛ چون راه مقالات و کتاب و نوشته‌های ادبی و همین‌ طور تولید آن در خانه‌ی ما، با تلاش او باز شد.»

کامله‌، دانش‌آموخته‌ی ادبیات است و پیش از فروپاشی جمهوری، کارمند یکی از اداره‌های دولتی بود و معصومه نیز، تازه‌ توانسته بود پس از فراغت از دانش‌گاه، به کارمندی دولت دربیاید. او در رشته‌ی کمپیوترساینس کارشناسی دارد و دوست داشت در کنار کارهای ادبی، در حوزه‌ی تحصیلی‌اش نیز کار کند؛ چیزی که این روزها برایش ناممکن شده است. شعری از کامله می‌خوانیم:

سکوتم را زده برهم، درونم می‌گذارد گام
شبیه ساقه‌ای گندم زن سرشار مو اندام

مترسک‌ها چرا با لحن طوفان نامه می‌خوانند؟
به گنجشکی که می‌گیرد درون سینه‌ام آرام

به دور گردنم خواب رهایی دیده بود اما
طناب دار می‌بافند گیسوی مرا هرشام

خدای مذهب این ریش‌داران ناگهان کرده
انار قندهارم را به روی شاخه‌ها اعدام

برای زیر و رو کردن به دنیای خودم رفتم
چه کارم با دل مردان و آش پخته‌اش یا خام؟

تنم عریانی‌اش را با تب خورشید قسمت کرد
اگر چه آسمانم را کشیده تا به پشت بام

چه فرقی می کند حالا که آب از آسیاب افتاد
شدم آبستن دریا، زن خوشنام یا بدنام…

ولی «آن جمعه‌ها رفتند» را هر روز می‌گریم
و می‌کارم دو دستم را میان باغ بی‌فرجام

هزارستان چشمانم بهار کشوری بوده
نگاهم ساحت سبز و نهال تازه‌ای بادام

کامله که مسئولیت برادر و خواهرانش را بر عهده دارد، باری به ایران رفت تا بتواند با یافتن کاری در آن‌ جا، به خانواده‌اش کمک کند؛ اما با مشکل اقامت برخورد و به وطن باز گشت و حالا با انجام کارهای کم‌مزد زندگی می‌گذراند. معصومه، در یکی از روستاهای دورافتاده سرگرم کشاورزی، مال‌داری و تدریس زنان است. این دو در وقت‌های خالی شان، با تاروسوزن و کتاب دقیقه‌های شان را می‌گذرانند. این دو خواهر که امید ادامه‌ی تحصیل و کار در افغانستان را از دست داده‌ اند، رؤیای تحصیل در بیرون از کشور را در سر دارند و هم‌چنان متعهد به ادامه‌ی کار در راستای ادبیات استند، آن گونه که معصومه می‌گوید: «بر آنم که ادبیات را به مثابه‌ی غذا، باید جدی و جدی‌تر بگیرم.»

ویژگی‌های شعر کامله و مهشید

غزل‌های کامله و مهشید با این ‌که در بستر خانوادگی-روستایی شکل گرفته، تفاوت‌های مشهودی نیز دارد. در حالی که هر دو، غزل‌سراهای تصویرگرا استند؛ اما تجربه‌ها، جهان‌بینی و زبان این دو از هم فرق می‌کند و هر کدام، به راه خود شان می‌روند. به زبان دیگر، با وجودی که این دو گل، از یک ریشه آب می‌خورند، اما عطرهای متفاوتی دارند. در شعرهای کامله کیهان، بیش‌تر نیروی تخیل رشد کرده و آن چه می‌گوید، عمیق است و مخاطب را به اندیشیدن وامی‌دارد؛ اما زبان معصومه مهشید، بی‌تکلف، روان و روزمره است و کم‌تر از صنعت‌های ادبی کمک گرفته است. در شعر این دو خواهر، کم‌تر با خودسانسوری برمی‌خوریم؛ هر دو خلاف الزامات یک جامعه‌ی سنتی، بی‌پرده سخن می‌گویند و روح سرشار از عاطفه را در کارهای شان برملا می‌کنند.

حکمت نظری، مسئول انجمن خانه‌ی خیام در غزنی، می‌گوید که کامله را از پاییز ۱۳۹۳ و معصومه را از ۱۳۹۵ به این‌ سو با برپایی برنامه‌های ادبی این انجمن می‌شناسد و گواه رشد هر دو بوده است. او، در مورد زبان شعر این دو خواهر، می‌گوید: «در شعرهای کامله، شاهد استفاده از ترکیب‌های سخت و دشوار استیم؛ اما معصومه، با زبان کاملاً روان و با استفاده از کلمات و اصطلاحات روزمره شعر می‌سراید.» او می‌افزاید که در شعر کامله، مضمون‌های اجتماعی-سیاسی با مضمون‌های عاشقانه درهم آمیخته است. مهشید، هر چند به مضمون‌های اجتماعی-سیاسی و عاشقانه می‌پردازد؛ اما آن‌ها را در هم نمی‌‌آمیزد. به گفته‌ی نظری، در شعرهای کامله، ابهام‌های زیادی وجود دارد؛ در حالی ‌که شعر مهشید، تقریباً عاری از ابهام است‌. شعری از مهشید:

تو چون بادی، تو حال بید لرزان را چه می‌فهمی؟
غم پائیز در قلب درختان را چه می‌فهمی

بگو معنای دلتنگی، نگاه سرد عابرها
و تنهایی در آغوش خیابان را چه می‌فهمی

تو مست و بی‌خیالی پس میان گریه کردن‌ها
بدون چتر رفتن زیر باران را چه می‌فهمی

تصور کن که شاد استم به ریش عمر می‌خندم
تو بغض کرده پشت خنده پنهان را چه می‌فهمی

تو یک خورشید پنهانی، نبودی جای من هرگز
بدونت؛ حس سرمای دوچندان را چه می‌فهمی

نیفتادی تو در بندِ دل افتاده در بندت
اسارت، بندگی، زنجیر و زندان را چه می‌فهمی

هوایت در سرم ابری‌ست کم کم برف می‌بارد
سرت گرم است پس حال زمستان را چه می‌فهمی

شدم مانند دیواری که صدها چاک افتاده
تو فرق یک دل‌ آباد و ویران را چه می‌فهمی

به باور نظری، در روزگاری که شبکه‌های اجتماعی شعر و ادبیات را به موضوع فراگیر و هم‌زمان پیش‌پاافتاده و غیرجدی بدل کرده، چاپ نخستین مجموعه، به نحوی شاعر جدید و تازه‌کار را نزد کهنه‌کاران و شناخته‌شدگان، آدمی جدی معرفی کند.

دو شعر دیگر از کیهان و مهشید:

تازه می‌بینم که از تنهایی‌ام سالن است
تکه‌های پیکرم در خانه در بیرون پر است

می‌روی سمت فراموشی نه با سوت قطار
اتفاق تلخ خاموشی در این واگن پر است

دست‌ها خالی‌تر از ذهن اتاقم گشته است
سقف دو نیم در و دیوار من از خون پر است

یک‌سره زخمم، گریبان مرا لاله بکار
سینه‌ی داغ خیابان از غم هامون پر است

پرسه می‌زد اتفاق سنگ و شیشه‌ات
خون گرم ماجراها در رگ قانون پر است

می‌روی سمت فراموشی درون بیک‌ها
قصه‌ی ریزودرشت زندگی اکنون پر است

چشم‌های مرگ‌بارم را بده دیدار تلخ
از من و امثال من بیهوده پیرامون پر است

نیست کاری ساخته از دست این سیگارها
بعد از این قلیون‌سرای ذهنم از قلیون پر است

کامله کیهان

خون می‌چکد از سقف دیوار و درت زخمی‌ست
بیک و لباس و کفش‌ها و چادرت زخمی ست

میز و کتاب و دفترِ غلتیده در خونت
تا چشم یاری می‌کند دوروبرت زخمی ست

کاج بلند آرزو سهمت تبر بوده
آتش گرفتی، سوختی، خاکسترت زخمی‌ست

بیدار شو ای بخت بد شب را خلاصی نیست
خوابیده‌ای تخت و لباس و بسترت زخمی‌ست

سر در ارزگان داده بودی، دست در کابل
جای تو اما روی قلب مادرت زخمی‌ست

جای تو در هر صفحه‌ی تاریخ خونینت
مثل شکاف سینه‌ی هم‌سنگرت زخمی‌ست

بی‌میهنی را برده‌ای عمری‌ست بر دوشت
جای تو اما شانه‌های کشورت زخمی‌ست

پیش خدایت می‌بری دست درازت را
ناگاه می‌بینی که پای باورت زخمی‌ست

بی‌هوده هی دنبال تسکینت چه می‌گردی
این قرص‌های خسته‌ی خواب‌آورت زخمی‌ست

معصومه مهشید