درباره‌ی ما

درباره‌ی ما
هفته نامه‌ جاده‌‌ی ابریشم از زمان تاسیس خود در شانزدهم جون ۲۰۱۶ تا پانزدهم آگست ۲۰۲۱ به صورت هفته‌نامه منتشر می‌شد.
در این هفته‌نامه کوشش بر این بوده تا مسائل پیچیده و تابوهای محکم جامعه افغانستان را به بحث و گفتگو بگیریم. از خشونت‌های جاری در کشور که هر روز از مردم افغانستان قربانی می‌گرفت، انتقاد کنیم و هفته‌نامه جاده‌ابریشم را تبدیل به «یادنامه یاد رفتگان» کنیم.
در این جا کوشش کردیم تا به موضوعات حقوق‌بشری، مثل حقوق زنان و کودکان و اقلیت‌های قومی-مذهبی بپردازیم. با فساد سیستماتیک در کشور مبارزه کنیم و همین‌طور با افشاگری قوانین تبعیض‌آمیز، آن را در محضر داوری عمومی قرار دهیم و همگام با جامعه مدنی کشور روی این موضوعات کار کنیم.
ما این راه را به تنهایی نرفته‌ایم، روشن است که جمعی قابل ملاحظه از نویسندگان و فرهیختگان، استادان دانشگاه‌ها، روزنامه‌نگاران مطرح کشور و صاحب‌نظران با ما همکار بودند و پشتوانه محکم برای ترویج ارزش‌های جدید هم برای ما و نیز برای جامعه بودند. ما همیشه از نظریات آن‌ها برای بهتر شدن کارها سود برده‌ایم.
از پانزدهم آگست ۲۰۲۱ به این‌سو برای مدتی هفته‌نامه جاده‌ابریشم مثل بسیاری از رسانه‌های چاپی کشور از چاپ ماند. کارمندان هفته‌نامه جاده‌ابریشم نیز زندگی و فعالیت خود در تحت حاکمیت گروه طالبان را ناممکن دانست و مثل بسیاری از روزنامه‌نگاران دیگر، افغانستان را ترک گفتند. اکنون که فرصت برای فعالیت وجود دارد، ما خود را «صدایی در تبعید» می‌دانیم. دوست داریم در جمع هزاران صدای قوی و نیرومند افغانستان، یکی هم هفته‌نامه جاده‌ابریشم باشد.

مانیفست

هفته‌نامه‌ی «جاده ابریشم» با نگاه منتقدانه به «گذشته» (اعمّ از سنّت فکری، فرهنگی، سیاسی و…) و کوششِ امیدوارانه به «آینده»، در صدد تأسیسِ «اکنون»‌اش گام برمی‌دارد. جاده ابریشم از بدوِ تولّد در فضای فرهنگ و سیاست، در نبرد با جهل و برای رسیدن به خودآگاهی رزمیده است. نبرد برای عدالت، آزادی، برابری و عقلانیّت «اکنونیّت» آن به شمار می‌آید. لذا، نهاده‌های زیر پاره‌ها و عناصر اصلیِ «مانیفست» و سیاستِ جاده ابریشم را توضیح می‌دهند:

ما سنّت به معنای عام را، نه سراپا ارتجاع و نه تماماً رهایی‌بخش و موجبِ رستگاریِ مطلق، می‌دانیم. سنّت، محصولِ مواجهه و رابطه‌ی انسان و جامعه‌ای است که در درون آن زیسته، خود را یافته، از آن صیانت کرده و گاهی هم آن را به تیغِ انتقاد کشیده است. مهم‌ترین دلیل بر نقد سنّت، نقّادیِ سنّت از خودش است. ازاین‌رو، ما درعین‌حال که از آن زاد و توشه برمی‌گیریم، سزاوار نقدش نیز می‌دانیم.

نظام‌های سیاسی هم‌هنگام صورتِ سیاسی و مبدأ فریب و اغوای جمعی به شمار می‌آیند. اما تغییر نظام‌ها از یک صورت به صورت دیگر، دگردیسی‌ای بوده که کمتر «مردم» بی‌واسطه در آن نقش ایفا کرده‌اند؛ بلکه بیشتر به دست اربابانی انجام گرفته که به‌طور بالقوه در کمین نشسته بودند. از نگاه ما «مردمی‌شدن سیاست» یگانه راه رهایی از بازی‌گوشی‌های مرگ‌بار تاریخی و کشاندن نظام‌های سیاسی به عدالت، مسئولیت و پاسخ‌گویی است.

نظام‌های گذشته‌ی‌افغانستان «خیلی کم تقریباً هیچ» عدالت‌گرا، مسئولیت‌پذیر و پاسخ‌گو بوده‌اند. تبعیض نژادی، جنسی، مذهبی و سیاسی، یگانه هنجار و فرهنگِ ماهویِ سیاست و دولت‌های بوده که در درون سرکوب‌گری پیشه کرده و در بیرون سیمایی جز بردگی نداشته‌اند. این بدان معناست که بردگی و نااستقلالیّت سیاسی، در تبعیض، با همه‌ی اشکال آن، ریشه دارد. تبعیض، نظام‌های سیاسی را در درون به سمت خشونت می‌کشاند، خشونت موجب می‌شود پایه‌های مردمیِ نظام‌های سیاسی ویران شوند، و سرانجام، یک دولت ضعیف و سترون بر تقدیر عمومی حاکم شود که جز با خشونت قادر نیست از موجودیت و تداومِ خویش دفاع نماید. از دید ما، هر نظامی سیاسی‌ای که بقایش به خشونت و تبعیض متکی باشد، به‌یقین، تُهی است، عقلانیّت را از دست داده و نمی‌تواند پاسدار منافع ملّی و هویت تاریخیِ یک ملّت باشد. تبعیض همان تابوتی است که هم مردم و هم نظام سیاسی را می‌بلعد و به خاک می‌سپارد. پس عدالت و عقلانیّت، تنها راه و راز بقا، شکوفایی و منحصرترین عاملِ استقلال سیاسی است.

سیاست و شهراندیشی هرگز نمی‌تواند عرصه‌ی «شخص‌وارگی» باشد. نظامِ سیاسیِ متکی به شخص (آرخه‌باوریِ سیاسی)، پیشاپیش نه مشروط به قانون است و نه به خِرد جمعی؛ اما گشوده و مستعدّ هرنوع فساد و تباهی خواهد بود. آرخه‌باوریِ سیاسی، پوزخند تلخ و زهرآگین به تاریخ، انسان و جامعه است و عاقبت آن بحران و شکست. ولی عبور از شخص‌وارگی به مردمی‌سازیِ سیاست، جز با برساختن یا نشان‌دادن ریشه‌های خودآگاهانه‌ی آن، امکان نمی‌پذیرد. این یعنی مبارزه علیه کتمانِ واقعیت‌ها، سیاست‌های پنهان و فریبِ جمعی. چنین نبردی را ما، مستلزمِ آن می‌دانیم که مردم خود کارآگاهِ تقدیرِ خویش باشند، کارآگاهی که به هرآن‌چه بر سر تقدیرش رفته، آگاهی کسب نماید.

به میزانِ عمقِ آگاهیِ انسان از حقوق خویش، آگاهیِ او از تضییع حقوق‌اش نیز عمیق‌تر می‌شود. همین‌طور به میزان سطحی‌شدن این آگاهی، حسّاسیّت و کنش‌گریِ حقوقِ بشری نیز، سطحی و مبتذل خواهد شد. تنها با پرسش بی‌واسطه از خود واقعیت‌هاست که انسان موقعیت درست نسبت به حقوق خویش دست می‌یابد.
ما این‌جا در صدد تعمیقِ آگاهی از حقوقِ انسانی، فرهنگی، سیاسی و تاریخیِ خویش هستیم.
نه فقط از دید ما؛ بلکه به شهادت تاریخ، زن کشت‌زاری نیست که محکومِ دخمه‌ای (خانه، آشپزخانه) باشد. زن، هم‌شأنِ مرد، سوژه‌ی سیاسی بوده و خواهد بود، هرچند برخی مواقع، این سوژگی، به تعلیق درآید و به‌طور کلّی از صحنه اخراج گردد. به‌واقع، نگاه به زن به‌مثابهِ چراگاه فالوس، یا قدری ترحّم‌آمیزتر، موضوعِ استثمارشده‌ی جنسی، نگاه مخدوش به خودِ انسان را آشکار می‌نماید. اینک، زنان هرچند در جامعه‌ی ما دردناک‌ترین تازیانه‌ی تاریخ را می‌خورند و داغ ننگین‌ترین و برده‌ترین رژیمِ سیاسی را به دوش می‌کشند، اما اصالتاً روی خطِّ گسست راه می‌روند. آن‌ها از دخمه به شهر و سیاست رهسپارند، یک راه بی‌بازگشت اما دشوار.

بدین ترتیب، جاده ابریشم می‌کوشد زبان خِرد و اراده‌ی جمعی باشد، حوادثی که هرروز بر سرنوشتِ جمعی می‌رود، گزارش نماید و آن‌ها را به خواطر و دغدغه‌ی عمومی عرضه کند، و نهایتاً، به نقد بحران، جامعه و کردار عمومی بپردازد.

به‌طور فشرده، جاده ابریشم از این‌ها می‌نویسد:
از قربانیان، حذف‌شدگان، استثمارشدگان، آوارگان، فقیران، از زنان ممنوعه، کودکان گرسنه، جامعه‌ی به‌گروگان‌رفته، از نسل‌کُشی، کوچ اجباری، غصب زمین، فقر، جهل، تبعیض، خشونت، حقوق بشر و از دروغ‌گویی و رذالتِ حاکمان.

Mohammad Jan Ahmady
Email: [email protected]
[email protected]