موسی فاضلی، محصل سال دوم پوهنتون طبی کابل
تاریخ در خیابان(سال دوم، شماره۵۳، سرطان ۱۳۹۶، اولین سالیاد قربانیان جنبش روشنایی)
۲ اسد ۱۳۹۵(دهمزنگ-کابل)
اول صبح به دلیل امتحان دانشگاه نتوانستم با مظاهره چیان یکجا شوم، ولی ساعت حدوداً ۱۲:۳۰ عصر وقتی از امتحان خلاص شدیم، دوان دوان از پوهنتون طبی کابل خودم را به «دهمزنگ» رساندم. آنجا که رسیدم، چند دقیقه ای دنبال دوستان و آشنایانم گشتم تا باهم یک جا بنیشینیم؛ چون اکثر ما باهم وعده کرده بودیم که اگر شب ماندنی شدیم کتاب های خود را ببریم و شب را همان جا می گذرانیم. ولی زیاد خسته شده بودم، در وسط مردم لحظه ای نشستم تا خستگی هایم رفع شود. دقیقاً در وسط مردم، نزدیک دانشجویان پولی تختیک؛ چون آن ها باهم قصه و بحث داشتند، خواستم کمی خستگی ام رفع شود. لحظه ای نگذشت که صدای مهیبی ساحه را لرزاند و همه جا را دود و آتش و خون گرفتند. انفجار اولی در نزدیک ردیف اول بود. ما همه دست به گریختن زدیم. این بار صدای فیر و بمب دستی شروع شد و در چهار اطراف ما انداخته می شدند. در آن موقع صدای انفجار دوم رخ داد. این بار دقیقاً جایی بود که ما پیش تر آن جا نشسته بودیم؛ یعنی نزدیک چوک. با اکثر مردم به سمت سرک دانشگاه می دویدم که این بار از سمت پیش روی ما فیر شروع شد. دقیقاً از وسط عسکرها بود که متأسفانه منجر به شهید شدن تعداد زیاد دانشجویان شد. اکثری ها خود را داخل جوی کنار سرک انداختند، ولی من داخل یک دکان شدم. مُبایلم بدستم بود. امیدی برای زندگی نداشتم. فقط چند ثانیه ویدیو ثبت کردم، به فسبوکم گذاشتم و به دوستانم گفتم که من هنوز زنده ام. بعد از همین لحظه به کمک مردم بیرون شدیم، ولی نتوانستم تا آخر آن جا بمانم؛ چون زخمی ها بیشتر بودند، خواستم به کمک آن ها خود را به شفاخانه برسانم. حداقل کار یک نرس را می توانستم انجام بدهم. تا نزدیکی های شام به شفاخانه «علی آباد» بودم و این گونه دوم اسدِ ما به خون آلوده و یک خاطره ی سیاه در ذهن ما ثبت شد.
نظر بدهید