شاید نوشتن این مقاله و بازکردن یک سوژه قدیمی دراین زمانه که متاسفانه هنوز بمبها وخشونتهای گروه تروریستی طالبان خون بیگناهان زیادی را درکشور افغانستان میریزد از اهمیت خاصی برخوردارباشد. در روزگاری که گروه طالبان قدرت را در کشورافغانستان در دست گرفتند وبا خشونتی بیمانند در آن کشور حکم میراندند و روزگار ملت افغان را سیاه کرده بودند و بسیاری از زنان را بیوه و کودکان معصوم را یتیم میکردند و همچنان با جنایتهای خود به انجام این کار مشغولند، افرادی بودند که در خانههای امن و راحت خود در حالی که فرزندانشان را در کمال آسایش روانه مدارس میکردند و بعد از خوردن قهوه شان در آشپزخانه به کارهای روزمره شان میرسیدند، به خود این اجازه را میدادند تا صدای مردم مظلوم افغانستان را با تولید دروغهای خود به نفع طالبان در مقابل چشمان رسانهها و در پشت درهای بسته پیش سیاستگذاران جهان آزاد خفه کنند و باعث تداوم رنج این مردم بیگناه شوند.امیدوارم نسل جوان افغانستان ودیگر کنشگران و محققان در سراسر جهان باخواندن این مقاله از یاد نبرند که روزگاری افرادی بودند که حاضر میشدند باوقاحت روی خون مردم مظلوم آن کشور پابگذارند و به تداوم رنج مردم افغانستان توسط طالبان یاری رسانند.
نام او لیلی بود. دختری زیبا با موههای سیاه و چشمانی شرقی و پوستی سفید. اودختر یکی از خانوادههای متنفذ قوم پشتون بود. او لیلی زکریا یا همان لیلی هِلمز دختر حبیب زکریا و نوه فیض محمدخان زکریا بود. پدربزرگ او یعنی فیض محمدخان زکریا در حکومتهای امان الله خان، حبیب الله خان کلکانی، نادرخان وظاهرخان در سمتهایی همچون وزارت امورخارجه و معارف خدمت کرده بود.هنگامی که لیلی بسیار خردسال بود با خانوادهاش به پاریس یعنی پایتخت زیبای فرانسه رفت و هنگامی که او فقط سه سال داشت باخانودهاش به نیوجرسی در ایالات متحده آمریکا نقل مکان کردند.اما پس از مدتی به دلیل بعضی مسائل او و خانوادهاش هنگامی که لیلی فقط ۹ سال داشت به افعانستان بازگشتند و هنگامی که لیلی به سن نوجوانی رسید آنها دوباره به نیوجرسی در آمریکا بازگشتند.او درآمریکا مقاطع مختلف تحصیلی را پشت سر گذاشت و به دانشگاه Fairleigh Dickinson در نیوجرسی رفت ودرآنجا به تحصیل روانشناسی و علوم ارتباطات پرداخت. او اولین بار با همسرخود، راجر هلمز، که بعدها نقش مهمی در قدرت روبه رشد او داشت، در ۱۶ سالگی آشناشد. راجر برادرزاده ریچارد هلمز معروف(۱۹۱۳-۲۰۰۲) رییس سابق CIA در بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۳ و سفیر سابق آمریکا در ایران در بین سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۶ بود. لیلی در دهه ۸۰ میلادی کم کم تصمیم گرفت تا وارد صحنه شود. او در دهه ۸۰ میلادی علیه اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیرشوروی سابق شروع به فعالیتهایی کرد و در سن ۲۲ سالگی مدیر یک سازمان غیر دولتی به اسم(دوستان افغانستان) شد. او حتی در سال ۱۹۸۷ در کنفرانسی با عنوان (کنفرانس صلح وامنیت در افغانستان) که درآمریکا برگزارشد و درآن سخنرانانی با نامهای محمد اسحاق، اِدِن نبی، وکیل اکبرزای و خود لیلی هِلمز به ایراد سخنان خود و پاسخگویی به سوالات پرسشگران غربی پرداختند نیز شرکت کرد. او در سال ۱۹۸۸ همراه با همسرش به عنوان امدادگر به شهر پیشاور پاکستان که در نزدیکی مرز پاکستان و افغانستان قرار دارد رفت و حتی در سال ۱۹۹۲ که جنگهای داخلی در افغانستان برقرار بود حاضر شد. برای اولین بار از زمانی که افغانستان را همراه با خانوادهاش در دوران نوجوانی ترک کرده بود به این کشور سفر کند و شاهد نزدیک وقایع کشورش باشد. از همین جا بود که کم کم طالبان هم درحال رشد و پیشرفت بودند. در سال ۱۹۹۴ آنها دیگر به عنوان یکی از طرفهای درگیر در جنگ داخلی افغانستان خود را مطرح کرده بودند و بالاخره هم در سال ۱۹۶۶ با تصرف کابل و اشغال بخش عظیمی از خاک افغانستان به حکومت رسیدند. حکومتی که ارمغانش برای مردم افغانستان چیزی جز سیه روزی و ناامنی و بیچارگی نبود. طالبان از روز اول به قدرت رسیدن خود جنایتهایشان را علیه گروههای قومی-سیاسی مختلف و رهبرانشان شروع کردند. آنها از همان ابتدای ورود به کابل محمد نجیب الله احمدزی، رییس جمهورسابق و برادرش ژنرال شاهپور احمدزی را از دفتر سازمان ملل در کابل که درآن پناهنده شده بودند ربوده وپس از شکنجههای وحشتناک آنهارا به قتل رسانده و جنازههای شان را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند. طالبان در دوران حکومت سیاه خود از سال۱۹۹۶ تا سال ۲۰۰۱ موارد متعددی از نسل کشیهای قومی همچون نسل کشی قوم هزاره را در شهر مزارشریف و اعمال قوانین تبعیضات وحشتناک علیه زنان و اقلیتهای مذهبی مانند هندوها را درکارنامه شان به ثبت رساندند. اما در آن سوی آبها و در ایالات متحده لیلی هلمز هم بیکار نبود و حالا به صورت جدی وارد صحنه شده بود. هلمز اولین بار در سال ۱۹۹۶در کنفرانس (گروههای رقیب در افغانستان) که درواشنگتن برگزار شده بود با عنوان نماینده طالبان با سناتور جمهوری خواه ایالت کلرادو، سناتور هنک براون، ملاقات کرد. ملاقاتی که درآن لیلی حرفهای زیادی برای گفتن با سناتور داشت البته نه در ذمّ طالبان بلکه برای توجیه اقداماتشان و صحبت درباره آینده آنها در افغانستان. هلمز حالا و با روی کارآمدن طالبان درافغانستان به بزرگترین لابیست انها در آمریکا تبدیل شده و خانه او درنیوجرسی به محل رفت و آمد نمایندگان طالبان بدل گشته بود و تاجایی پیش رفت که تمام ارتباط نمایندگان خارجی با نمایندگان طالبان فقط از کانال لیلی بود.
لیلی بعدها دریک مصاحبه گفت:(طالبان اساسا دهقانانی بودند که در توضیح درباره خودشان بسیار بد عمل میکردند. وزارت امور خارجه آمریکا هم از درک بسیار بدی برخوردار بود و من نقش خود را در کمک به دو طرف در برقراری ارتباط دیدم.)
هلمز در مصاحبههای مختلف خود در رسانهها میگفت با روی کارآمدن طالبان، آنها نظم وامنیت را به افغانستان اعاده کردهاند و گزارشها درباره نقض حقوق بشر در افغانستان توسط آنها(مبالغه آمیز)است. او حتی در زمانی که طالبان مشغول جنایتهای بیشمار علیه مردم افغانستان بودند با حضور در برنامههایی همچون dateline از طالبان دفاع مینمود و به مقامات طالبان کمک میکرد تا به آمریکا سفر کرده و با مقامات آمریکایی دیدار کنند. او در سال۱۹۹۹ با حضور در یک برنامه تلویزیونی گفت به این دلیل با وجود (برخی) اعمال نادرست طالبان از آنها حمایت میکند زیرا که:(هیچ جایگزین دیگری برای آنها در افغانستان وجود ندارد) حتی بسیاری از روزنامه نگاران غربیای که با او درباره افغانستان همکاری داشتند او را در آن زمان شخصیتی (معقول و آگاه) توصیف میکردند. روزنامه نگارانی که نمیدانستند لیلی چگونه با دروغهای خود آنهارا از حقیقت وقایع افغانستان منحرف میکند. خانم کینگ (۱۹۳۸ – ۲۰۰۷) که یک دیپلمات جامائیکایی بود و به مدت ۳۸ سال از ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۴ در سازمان ملل مشغول به کار بود ویک فعال حقوق زنان هم به شمار میرفت و حتی در سال ۱۹۹۷ به عنوان دستیار دبیرکل سازمان ملل در امور جنسیتی هم منصوب شد بعدها گفت هنگامی که طالبان قانونی را در ۱۹۹۸ وضع کرده بود که به موجب آن کارمندان زن خارجی که درافغانستان به دلایل مختلف به سر میبردند امر میکرد که برای ورود به این کشور باید با همسر یا یکی از اقوام مرد خود سفر کنند و او هم این قضیه را به لیلی هلمز در میان گذاشته بود، لیلی هلمز به او اطمینان داده بود که این حکم (به شدت) در بخشهایی از کشور اجرا نشده است. خانم کینگ تعریف میکرد که او همیشه درجلسات سازمان ملل که درباب حقوق زنان شرکت می کرد.خانم کینگ تعریف میکرد که لیلی هلمز همیشه به ما میگفت که مسئله نقض حقوق زنان در افغانستان از دیدگاه ما فقط ناشی از (تفاوتهای فرهنگی) است. لیلی هلمز که دیگر در آمریکا به سرعت به عنوان نماینده غیر رسمی طالبان رشد میکرد موفق شده بود تا شبکهای از حامیان طالبان راهم در آمریکا به وجودآورده و رهبری کند. این شبکه افرادی همچون کامرانی(استاد دانشگاه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی) را عضو خود داشت.کامرانی همان فردی بود که وقتی رحمت الله هاشمی، سخنگوی و نماینده طالبان در مجامع بینالمللی و تئوریسین این گروه، به آمریکا سفرکرده بود اسباب حضور او را در گردهماییهایی در کالیفرنیا، لس آنجلس و برکلی فراهم کرده بود و با کمکهای لیلی هلمز و کامرانی سفر هاشمی به واشنگتن با حضور او در وزارت امورخارجه آمریکا به پایان رسید.عضو دیگر شبکه لیلی هلمز فردی به نام خانوادگی فرهاد بود که در سانفراسیسکو سرپرست بانک بود و هنگامی که معاون یکی از وزرای طالبان به انجا سفر کرده بود وی میزبان او بود.او بعدها اذعان داشت که به خاطر(صلحی)که طالبان در افغانستان به وجود آورده بودند از انها حمیات میکرده وحتی وقتی به خاطر تخریب مجسمههای تاریخی بودا از آنها دلخور شده بود و بعد از انها شنیده بود که این بتهای شیطانی باید از بین بروند، این کدورتش هم رفع شده بود. لیلی هلمز درمصاحبههای خود بارها میگفت:(که ناظران خارجی شرایط موجود در افغانستان پس از پایان جنگ را فراموش کردهاند.) او به خبرنگاران میگفت:(افغانستان در آن زمان بسیار ناامن بود و هرکسی اسلحه و وانت داشت میتوانست زنان را ربوده و به آنها تجاوز کند. وقتی طالبان امده و امنیت را برقرار کردند اکثر زنان افغانستان که از شرایط آشوب رنج میبردند خوشحال شده که از این پس میتوانند به راحتی زندگی کنند.) او در حالی این دروغها را میگفت که بعدها که گروهی از پزشکان که برای انجام اعمال بشردوستانه به افغانستان رفته بودند و یک نظرسنجی را برای میزان رضایت زنان از وضعیت خود در دوران طالبان انجام داده بودند فهمیدند که تقریبا تمام زنان مورد بررسی در مناطق تحت کنترل طالبان به اتفاق آراء ابراز داشتند که طالبان زندگی شان را بدتر کرده بود. لیلی هلمز حتی از تبعیض آمیزترین قوانین وضع شده توسط طالبان که زندگی روزمره اقلیتهای مذهبی مانند هندوها که حدود چند هزار نفر ازانها در کابل زندگی میکردند را هدف میگرفت نیز حمایت میکرد. اوتار سنگ، وکیل هندوها و سیکهای کابل، در گفتگو با DW برخی موارد فرمان شانزده مادهای طالبان را چنین بر میشمارد:
«فرمان آنها (طالبان) اول اش این بود که در خانهی تان یک بیرق زرد رنگ باشد، در دکان تان یک بیرق زرد رنگ باشد. لباسی که مسلمان میپوشد، شما باید نپوشید. تفنگ نگه کرده نمیتوانید. اسب سوار شده نمیتوانید. خانه اگر از مسلمان باشد، هندوها باید از آن برآیند؛ اگر هندو باشد، باید مسلمان از آن برآید. به مسلمان سلام داده نمیتوانید. درمسال جور کرده نمیتوانید. اگر از افغانستان خارج میشوید، پس تابعیت تان این جا قبول نمیشود». لیلی برای توجیه این قانون که باعث فشارهای بین المللی زیادی منجمله از جانب هندوستان بر روی طالبان شده بود اینگونه به خبرنگاران توضیح میداد، او میگفت:(افراد خارجی مسئله برچسبهای زرد را درک نمیکنند. ما از آنها خواستهایم تا برای محافظت از خودشان، خودشان را دارای علامت کنند و هدف فقط این است تا از مردم محافظت کنیم.) او برای توجیه این اقدام ضد انسانی طالبان مثال مزوّرانهای هم زد و به خبرنگاران گفت:
(همانگونه که شما دراینجا((غرب)) برای افراد معلول برچسبهایی دارید که میتوانند با استفاده از آن برچسبها پارکینگ اختصاصی داشته باشند، هدف ما هم از این طرح در افغانستان همین بوده است.) حتی هنگامی که طالبان در یک اقدام وحشتناک مجمسههای باستانی بودا در بامیان را منفجر کردند و انها را بت میخواندند او به خبرنگاران گفت:(این یک معامله بسیار بزرگ بود) و سعی در توجیه آن داشت. ال سانتولی دستیار دانا روهباچر، نماینده جمهوریخواه از ایالت کالیفرنیا در مجلس نمایندگان آمریکا، در توصیف لیلی هلمز در یک مصاحبه گفت:(او واقعا یک چهره غم انگیز واحساساتی داشت) از آنجا که دانا روهباچر در کمیته امورخارجی مجلس نمایندگان هم بود لیلی هلمز علاقه داشت دائما با سانتولی و روهباچر ارتباط داشته باشد و به آنها بگوید صحبتهای نامطبوع افراد و رسانهها درباره طالبان صحیح نیست. لیلی هلمز حتی در سال ۱۹۹۹ در نیویورک این جمله را گفت:(به نظر من بسیار ناخوشایند است که وقتی بالاخره افغانستان به کمک طالبان صلح و ثبات پیدا کرد، جامعه جهانی مسائلی همچون دین و مذهب و حقوق زنان را در افغانستان پیدا کرده است.) او حتی با حضور در یک برنامه رادیویی به شنوندگان آمریکایی اطمینان داد که طالبان تروریست نیستند و حتی می توان با اتخاذ یک رویکرد درست در مقابل طالبان از تخریب و منفجرکردن حجاریهای هزارساله بودایی روی صخرههای افغانستان توسط آنها جلوگیری کرد. او حتی در نوامبر ۲۰۰۱ به پیشاور پاکستان سفرکرده بود و به مدت ۳ هفته در آنجا به عنوان مشاور ABC NEWS مشغول به کار شد و به خبرنگاران کمک میکرد تا با حامیان طالبان در پاکستان تماس بگیرند. او بعدها در توضیح این سفرخود گفت::( زمانی که آنجا بودم تلاش نهایی خود را برای بهبود روابط ((میان میانه رو))های طالبان و ایالات متحده انجام میدادم.) او حتی روز قبل از آزادی ۸ امدادرسانی که توسط طالبان به هنگام عقب نشینی از کابل گروگان گرفته شده بودند به زالمی خلیلزاده، یک افغانی-آمریکایی که مسئول میز افغانستان در شورای عالی امنیت ملی آمریکا بود، پیغام فرستاده بود که آمریکا آزادی آنها را نشانه حسن نیت طالبان بداند. درحالی که طبق گفته آن امداد رسانان اصلا آنها نه توسط طالبان بلکه توسط نیروهای ائتلاف آزاد شدند.
حتی در سال ۲۰۰۱ که هنوز یکماه از ریاست جمهوری جرج بوش گذشته بود و ملا احمد متوکیل آمادگی طالبان را برای به رسمیت شناخته شدن از سوی جهان اعلام کرد لیلی هلمز زمینه دیدار شخصیتهای مهم دولت بوش را شامل رییس CIA و مسئولین وزارت امورخارجه آمریکا با فرستاده ملاعمر(رهبر سابق طالبان) مهیا کرد.
اما بالاخره ستاره بخت واقبال لیلی و توجیه گریها و لابی گریهای او برای طالبان رو به افول رفت و چهره او و رژیم محبوبش بر همگان آشکارشد.هنگامی که در۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ آن حادثه مرگبار در آمریکا رخ داد لیلی دیگر به پایان خط رسیده بود. وی پس از ۱۱ سپتامبر به خبرنگاران گفت که تمام تلاشش را میکرده تا طالبان را به سمت سیاستهای معتدل تر سوق دهد. موج حملات نفرت آمیز علیه لیلی پس از ۱۱ سپتامبر بسیار زیاد بود. در روزنامه STAR-LEDGER که یک روزنامه مهم در خود نیوجرسی بود و غالبا نامههای پرازخشم علیه لیلی را دریافت میکرد و آنهارا انتشار میداد یکی از افراد اینگونه درباره او نوشته بود:(در حالی که او از زندگی خوبی در اینجا برخوردار است، از رژیم طالبان و ظلم وستم انها علیه مردم افغانستان حمایت میکند.) حتی یکی از همسایگان او به نام مک آردل که بازنشسته هم بود وقتی شنید همسایهاش از طالبان حمایت می کرده است متحیر شده بود. لیلی هلمز در یکی از مصاحبههای خود زمانی که شدیدا به خاطر حمایتهایش از طالبان تحت فشار بود اعتراف کرد:( همه فکر میکنند من جاسوس هستم و حتی عمو دیک هم فکر میکند من دیوانه شدهام.) پس از ۱۱ سپتامبر حتی هنگامی که عدهای از والدین مدرسه فرزندش هم فهمیدند که او از رژیمی حمایت میکرده که در زمینهای ورزشی زنان را اعدام میکرده است خواستار این شدند که وی دیگر مربی تیم بچههایشان نباشد و به او گفته شد دیگر نمیتواند مربی تیم فوتبال مدرسه پسرش باشد. او کمی بعد حتی از انجام مصاحبه هم منع شد و به کل در خانهاش در نیوجرسی که روزگاری محل رفت و آمد بسیاری از رهبران طالبان و حامیان انها بود منزوی گشت.
پرونده لیلی زکریا یا همان لیلی هلمز به ما نشان میدهد که افرادی در جهان ما بودند، هستند و خواهند بود که هیچ خط قرمز اخلاقی و انسانی را برای کنشها و سخنان خود قائل نیستند و میتوانند به راحتی افکارعمومی را باسخنانی زیبا و فریبنده شان فریب داده و انهارا گمراه نمایند. ما موظفیم افرادی همچون لیلی هلمز که هیچگاه دست از حمایت از شّر بر نمیدارند را در هر جایگاهی که هستیم، چه شهروند، چه سیاستمدار یا خبرنگار، خوب بشناسیم و از آنها و سخنان دروغشان دوری کنیم و اجازه ندهیم آنها با دروغ گفتن به ما به شعورمان و انسانیت مان توهین کنند.
نظر بدهید