تأملی بر کارهای هنری لطیفه ظفر عطایی، هنرمند افغانستانی
آثار هنری حاصل نگاه و نگرش متفاوت هنرمند به جهان و رخدادهای پیرامون او است. حاصل مواجهۀ غیرمعمول او با تاریخ، جامعه، فرهنگ و هویت است. اگر هنرمند، همان نگاه معمولی و مواجهۀ عادی را با جامعه، تاریخ، فرهنگ، هویت و رخدادهای پیرامونش داشته باشد، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و به قول معروف، آب از آب تکان نمیخورد. هیچ رخدادی او را نمیلرزاند و هیچ فاجعهای او را به تأمل وانمیدارد. حتا فاجعههای هولناک، رخدادهای تروماتیک و نسلزداییها هم یا به فراموشی سپرده میشوند یا اینکه زخم و رنج و اندوه آنها نسلبهنسل ادامه پیدا میکند و نسلهای زیادی را میآزارد، بدون اینکه تبدیل به اثر هنری شود و از این طریق، به درمان بینجامد. همین نگاه متفاوت به جهان است که منجر به خلاقیت میشود؛ زیرا به تَبَع آن، هنرمند از میان ابزاری که دارد، دست به گزینش میزند و چیزی آفریند که مخاطب را میتواند میخکوب کند، به تأمل وادارد و عواطف و احساسات او را برانگیزد و در او آگاهیای پدید آورد؛ اما نه از نوع آگاهی تاریخی و علمی، بلکه آگاهی هنری. بدینسان، هنرمند جهانش را روایت میکند، عواطف مختلف انسانی، رنج، زخم، و اندوه خود و جامعهاش را بازنمایی میکند و آن را در معرض دید دیگران قرار میدهد. حالا فرقی نمیکند، این نگاه متفاوت در قالب اثر ادبی اتفاق میافتد که از واژگان مدد میجوید، در قالب قطعۀ موسیقی یا فیلم اتفاق میافتد که از رنگ و صدا و نُت و تصویر سود میجوید یا در قالب تابلوی سوزندوزیشده اتفاق میافتد که تار و پارچه و عکس و سکه و غیره… را دستمایۀ کارش قرار میدهد.
به همین ترتیب، مقاومت هنرمند در برابر نابرابریها و ستمها و فجایع انسانی نیز متفاوت است. او بر اساس همان نگاه متفاوتش، از طریق آفرینش اثر هنری مقاومت میکند، دادخواهی میکند و مخاطبانش را وامیدارد تا فجایع و درد و رنج انسانی را از زاویۀ دیگری تجربه کنند و در مورد آن به تأمل بنشینند. او با استفاده از هنر، عواطف و احساساتشان را برانگیخته و برای ستمدیدگان دادخواهی میکند؛ کاری که لطیفه ظفر عطایی، هنرمند افغانستانی در تابلوهایش انجام میدهد؛ کاری که در راستای بازنمایی خاطرات فردی و جمعی، حوادث و رخدادهای تاریخی، حافظه، هویت و تابآوری است. کار او ازاینجهت، ارزشمند، تأملبرانگیز و متفاوت است که صرفاً نشان دادن هویت و فرهنگ گروه انسانیای نیست، بلکه تاریخ غمانگیز آنان را نیز در این جامعه روایت میکند. او عکس و سکه و تار (نخ) و پارچه و… را به خدمت میگیرد تا هم هنر و فرهنگ این جامعه را بازنمایی کند و هم فجایع هولناک و رنجِ دیرپای جمعی اعضای آن را و هم خاطرات و هویت جمعی را. ازاینرو است که تابلوی «نخ یادبود» او، که نام نزدیک به سه هزار قربانی هزارهتبارِ حوادث تروریستی دهۀ هشتاد و نود خورشیدی در افغانستان و پاکستان است، تنها اثر سوزندوزیای نیست که هنر زن هزاره را در برابر چشمان جهانیان قرار دهد، بلکه شاهدی بر جنایاتِ جنایتکاران و شاهد نسلکشی خاموش همتباران او نیز است؛ جنایتی که در برابر لِنز دوربینهای جهانیان سالهاست انجام میشوند و سوژۀ خبری روزنامهنگاران و خبرنگاران شرق و غرب است و هزارهزار قربانی میگیرد؛ اما آه هیچ کسی را برنمیانگیزد. احساساتی را برنمیشورد. در واقع، او تاریخ و فرهنگ و جنایت ستمگران را بر روی پارچه میدوزد تا هم از دستبرد تندبادهای زمانه در امان باشد و هم در برابر مخاطبانش میآویزد تا از نزدیک ببینند و تجربهاش کنند و به فکر فروروند.
هنر سوزندوزی هزارگی، چیز تازهای نیست. تمام زنان هزاره به خوبی آن را بلدند و بخش زیادی از آنها روزانه تابلوهای زیبایی خلق میکنند. چیزی که کارهای عطایی را از کارهای همگنانش متمایز میکند، نگاه او از زاویۀ هنر سوزندوزی به جامعه، تاریخ، فرهنگ، خاطره و هویت است. او به گفتۀ خودش، با خلق تابلوی «هزارچهره» که صورت عکس افراد را با نخ دوخته و محو کرده است، باوری را به مخاطبانش منتقل میکند: «هویت را نمیتوان محو کرد. در «هزارچهره»، چهرهها و روایتهای مردمی را گرد آوردهام که وجودشان با آوارگی و مبارزه رقم خورده است. آنها را زیر لایههایی از رنگ و نخ پنهان و آشکار میکنم.»
شاید ظاهر این کنش، چنان به نظر آید که چهرههای آنها با تار محو شدهاند؛ اما در حقیقت، این، اعتراض و مقاومتی است علیه محو واقعی آنها از اجتماع و در واقع، علیه جنایتی که در حق آنان رفته است. هر نام و هر چهرهای را که او روی پارچهها دوخته است، فقدان آنها را یادآور میکند و جای خالی آنان را به ذهن بیننده مینمایاند. عطایی این نامها و چهرهها را برای این میدوزد که نگذارد آنان برای همیشه محو شوند. نگذارد هویتشان از حافظۀ تاریخ و هنر و فرهنگ این جامعه نیز محو شود.
لطیفه ظفر عطایی اولین هنرمند افغانستانی است که هنر سوزندوزی را با زمینههای دیگری؛ مانند عکاسی و اسناد رسمی و اسکناس و غیره تلفیق کرده و روایت جدیدی از رخدادهای پیرامونش، فقدان، هویت و مهاجرت خلق کرده است. او در قالب تابلوهای سوزندوزی و با استفاده از الگوهای گلدوزی سنتی، سراغ تاریخ ، مهاجرت و خاطرات جمعی رفته است و بدینگونه، خاطرات تلخ آنان را به دیوار تاریخ آویخته است.
نظر بدهید